سرگشتگان كويت سوداي سر ندارند ... تك‌خوان قصه‌ي قلندرانه‌ي دوست براي مردم ايران نواخت

فضاي باز نياوران مملو از جمعيتي است كه با نمايندگي سه نسل جمعه شب را به ديدن اجراي كنسرت لطفي اختصاص داده‌اند. نسل اول و دوم بهانه‌ي موجهي براي حضورشان دارند، نغمه‌هايي كه از 30 سال به اين طرف جاري شده و خاطراتي كه به تار و پودشان تنيده است. اما نسل سوم، كه جمعيت زير 20-25 سال را تشكيل مي‌دهند اكنون شنيده‌اند كه "نوازنده" به كشورش بازگشته و بيشتر كنجكاو و شايد حسي نسبت به بزرگي نام لطفي آنها را به اين مكان كشيده است.

غرفه عرضه‌ي محصولات آواي شيدا، همه چيز مي‌فروشد از CD‌ها و كاست‌هاي متنوع بگير تا تاليفات مختلف موسيقي و بروشور، اما تمركز جمعيت دور پرده آبي است، حجابي كه با كنار رفتنش آنها را به موسيقي مي‌رساند. مهمترها ديشب آمده‌اند. امشب شب مردم است،‌ مردمي كه وسوسه‌ي شنيدن يك موسيقي خوب، آنها را به اين مكان كشانده است.

هوشنگ ابتهاج يار وفادار لطفي است، او در دومين شب اجرا نيز وي را تنها نمي‌گذارد، همايون خرم، مختاباد و ... كساني هستند كه در جمعيت ديده مي‌شوند.

به گزارش خبرنگار بخش موسيقي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، رنگ سبز صحنه با زردي شعله‌ي شمع‌ها در هم آميخته و تمامي رنگ‌ها منتظر سپيدي هستند. عكاس و فيلمبرداري ممنوع است، اين شامل عكاس‌هاي مطبوعات نيز مي‌شود و معلوم نيست دليل اين همه سخت‌گيري و فشار چيست؟

محمدرضا لطفي و محمد قوي‌حلم، سفيد پوش مي‌آيند. لطفي تفالي به حافظ مي‌زند و آنگاه پيش درآمدي بر تار مي‌نشيند، سكوت‌هاي منقطع تار بي‌دليل نيست و تنبك اين فضاي خالي را به خوبي پر مي‌كند.

لحن تار، راوي مي‌شود، بيان همان قصه‌اي كه به هزار زبان و هزار شكل از صفت يك "يار" مي‌شنويم. در فضاي پرسش و پاسخ‌هاي بي‌امان تار، انگشتان لطفي به يك سوال چندين پاسخ مي‌دهد.

لطفي گاه تك‌خوان اين قصه شده و ملودي‌هايي را به‌صورت سولو به اجرا درآورد.

آسمان ستاره باران است. اما همه به صحنه خيره شده‌اند، خلاقيت اين نوازنده‌ي تار و بداهه‌نوازي‌هاي گاه و بي‌گاهش، فرصتي براي فكر كردن به چيزي غير از موسيقي باقي نگذاشته است.

ريتم تند تنبك همگام پرسش‌هاي تار مي‌شود، لطفي در اوج به تك ضرب‌هاي ساده باز مي‌گردد و قوي‌حلم با تنبكش چند ثانيه‌يي به كلي اجرا را در دست مي‌گيرد.

لطفي فقط گوش مي‌دهد، ريتم چهار چهارم بهانه‌يي مي‌شود براي نجواي نوازنده:

"سرگشتگان كويت پرواي سر ندارند       آشفتگان مويت از خود خبر ندارند"

"يا دوست"، "يا دوست" ترجيع‌بند مورد علاقه‌ي لطفي است كه بارها تكرار مي‌شود. صداي تار كه زير مي‌شود، چند نفر آه مي‌كشند، نمايي از دوربين مستقر در صحنه، ستون‌ها را نشان مي‌دهد كه گويي سرا پا گوش شده‌اند.

شور و چهارگاه در هم مي‌آميزند، لطفي بدون ريتم به تنهايي ادامه مي‌دهد. گام‌ها عوض مي‌شوند، تنبك اوج مي‌گيرد و تكرار، زيبايي مي‌آفريند.

صداي تار كه اوج مي‌گيرد، همه مي‌دانند غزل تازه‌اي در راه است و تنبك به پيشواز قافيه‌ها مي‌رود.

"زان روي عاشقانت جز جان سپر ندارند"

"الله مرد"، "الله مرد" و "يا دوست" لطفي يا بهتر است بگوييم استمداد از خداوند سرانجام به سكوت مي‌انجامد، چرا كه هيچ موسيقي والاتر از سكوت نيست.

با فرم چرخشي دست چپ لطفي دم از علي مي‌زند:

"شاه ما، شاه است و نامش مرتضي است        در دو عالم شاه ما شيرخداست"

نوازنده صدايش را به اوج مي‌رساند، سازها زمينه را مي‌سازند و لطفي قلندرانه "علي" مي‌گويد. دف در دست مي‌گيرد و باز بداهه شوري به پا مي‌كند، پايان قسمت اول شعري است از نوع موسيقي و دو ساز ضربي – كوبه‌يي برهم مي‌نشينند.

بعد از تنفس لطفي كمانچه را برمي‌دارد، جمعيت با توجه منتظرند، زخمه‌يي برجان ساز مي‌نشاند و قصه از سر مي‌گيرد، قصه‌اي كه اين‌بار بر كمانچه جاري مي‌شود.

نت‌هاي تركيبي با ريتم مكرر تنبك به اجرا در مي‌آيند و فضاي ذهني براي هارموني و ساز آماده مي‌شود.

تك‌نوازي كمانچه‌ي لطفي را روي صحنه ديدن از آن اتفاق‌هايي نيست كه هميشگي باشد، او سولو ادامه مي‌دهد.

بارديگر پاي تفال به ميان مي‌آيد، لطفي نواي سه تار را به ياري مي‌طلبد و انگار به لحن آهنگ‌هاي اوايل انقلابش باز مي‌گردد.

"يارم ره توان بردن به مقصود" يا "چو دست بر سر زلفش زنم به تاب روم" بر جان سه‌تار مي‌نشيند و لطفي با ريتم پر شور صدايش را بالا مي‌برد:

"هواي عشق جانان در سرماست       جمال گلشن جان منظر ماست"

لطفي به دف باز مي‌گردد، او امشب تبحرش در سازهاي زهي و كوبه‌يي را كاملا به‌نمايش گذاشته است، با شيفت‌هايي ريتم تنبك و دكرشندوي دف برنامه به پايان مي‌رسد.

شمع‌هاي نياوران هنوز مي‌سوزند، براي اين جمعيت زياد ماشين پيدا نمي‌شود، تا سيدخندان حتا پايين‌تر ...

انتهاي پيام

  • شنبه/ ۱۶ تیر ۱۳۸۶ / ۱۱:۴۵
  • دسته‌بندی: تجسمی و موسیقی
  • کد خبر: 8604-09166
  • خبرنگار :