/همايش حكمت فردوسي/ مهدي نوريان: فردوسي روحيه را به ملت ايران برگرداند
مدرس زبان و ادبيات فارسي دانشگاه اصفهان گفت: خدمات فردوسي قابل شمارش نيستند؛ اما بزرگترين آنها برگرداندن روحيه از دسترفته به ملت ايران بود. به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در خراسان، مهدي نوريان در دومين همايش پژوهشي آثار و احوال حکيم ابوالقاسم فردوسي "حکمت فردوسي از تهران تا توس" در سخنراني خود با عنوان "حکمت فردوسي و مولانا" اظهار داشت: فردوسي براي برگرداندن روحيه از دسترفته ملت ايران، در درجه اول مقام انسان را مطرح کرد. در واقع او بالا بودن مقام انسان و اين را که علت غايي آفرينش است، براي ملتش طرح کرد. وي با تأکيد بر اينکه هر چند قياس کردن فردوسي و مولانا در واقع قياسي معالفارق است و هر دو آنان در شيوههاي خاص خود به برترين جايگاهي که فراتر از آن را تصوير نميتوان کرد، راه يافتند، درباره شباهت فردوسي با مولانا گفت: در داستان رستم و اسفنديار، کتايون با بيان عاطفه خود سعي ميکند اسفنديار را از رفتن به سيستان بازدارد، که نکته در بيت ذيل است: همان است رستم که داني همي هنرهايش چون زند خواني همي وليکن نبايد شکستن دلم که اگر بشکني دل ز جان بگسلي در حالي که «دل شکستن» در متون قديم و در شواهد شاهنامه به معني «قوت قلب کسي را از ميان بردن» و «اعتماد به نفس کسي را از او گرفتن» است و اين معني بارها در متون ديگر بهکار رفته است. در واقع فردوسي بهتر از هر کس ميدانسته که اگر کسي روحيه خودش را باخت، حتما نابود ميشود و اين امر به يک ملت تعميم پيدا ميکند؛ يعني ملتي که روحيه خودش را از دست داده باشد، گسسته و نابود ميشود. مدرس زبان و ادبيات فارسي دانشگاه اصفهان گفت: فردوسي در قرن چهارم بعد از 400 سال ظلم و جور بني اميه و بني عباس که بر سر ايران آورده بودند، تشخيص داد که ملت روحيهاش را باخته است و براي همين تمام همت خود را در برگرداندن اين روحيه گذاشت. مهدي نوريان يادآور شد: شباهت فردوسي و مولانا در اين است که مولانا نيز در قرن هفتم عين فردوسي چنين احساس ميکرد که مردمي که از دم تيغ مغولان فرار کردهاند، ديگر هيچ روحيهاي برايشان نمانده و سعي کرد مقام انسان را بالا ببرد. وي افزود: فردوسي خرد را مايه برتري انسان ميداند و مولانا ميگويد: اي برادر تو همه انديشهاي مدرس زبان و ادبيات فارسي دانشگاه اصفهان افزود: فردوسي ميگويد براي اينکه خرد انسان، کارش را درست انجام دهد، بايد روحيه شادي داشته باشد. چون شادي بکاهد، بکاهد روان خرد گردد اندر ميان ناتوان و مولانا با شور و نشاط و رقص و سماع، هدفش ايجاد شادي و نشاط در بين مردم است، که در داستان شير و خرگوش ميگويد: چون که خرگوش از رهايي شاد گشت سوي نخجيران روان گشت به دشت دست ميزد چون رهيد از دست مرگ سبز و رقصان در هوا چون شاخ و برگ نوريان در ادامه افزود: شباهت هر دو آنها استفاده از تمثيل و حکايت بهجاي دليل و برهان نيز هست. بازگو تا قصه درمانها شود بازگو تا مرهم جانها شود وي در ادامه يادآور شد: شعر فارسي چهار رکن اصلي دارد: فردوسي، مولانا، سعدي و حافظ ، که هر يک در راه خود به بالاترين حد رسيدهاند. او به شباهتهاي فردوسي و مولانا اشاره کرد و گفت: نبايد به سادگي از مساله حکمت فردوسي گذشت؛ اما متأسفانه بعضي از مستشرقان چون نولدکه با صراحت نوشتهاند که فردوسي با فلسفه آشنايي نداشته است. نوريان با بيان اينکه حکمت دو شاخه اصلي نظري و عملي دارد، گفت: حکمت عملي يعني علم اخلاق و اگر مسائل اخلاقي که در شاهنامه هست، از کل آن جدا شود، حجمش کمتر از بوستان يا مخزن الاسرار که ويژه چنين مباحثي است، نميشود؛ بنابراني در حکمت عملي هيچ ترديدي نيست که فردوسي بيش از هر کس ديگري شايسته اين مقام است. مدرس زبان و ادبيات فارسي دانشگاه اصفهان افزود: از نظر حکمت نظري، يعني فلسفه، بايد گفت فردوسي در محيطي پديد آمده که ابوريحان و بوعلي سينا نيز بودند و مسلما با پشتکار و فراست فردوسي از همه مسائل پيرامونش خبر داشته، و فلسفه را ميدانسته، که شاهد آن مقدمه شاهنامه است، که به روشني و آشکارا همان جهانبيني حکماي اسلامي را کلمه به کلمه فردوسي به نظم آورده و آنچنان در کلام تسلط داشته، که در نظر اول ممکن است اين امر احساس نشود. انتهاي پيام