مسعود كيميايي با بيست و چهارمين ساختهاش «رييس» بعد از سه سال در بخش مسابقهي سينماي ايران جشنوارهي فيلم فجر حضور دارد.
به گزارش خبرنگار سينمايي ايسنا، اين كارگردان سينماي ايران آخرين حضورش در بخش رقابتي جشنوارهي فيلم فجر، به سال 82 و فيلم «سربازهاي جمعه» برميگردد، براي اين فيلم مريلا زارعي سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش دوم زن را از جشنواره گرفت.
كيميايي پيش از سال 82، در هجدهمين دورهي جشنواره با فيلم «اعتراض» در بخش رقابتي حضور داشت و نامزد دريافت سيمرغ بلورين بهترين فيلم و كارگرداني شد.
«تيغ و ابريشم» از ساختههاي كيميايي نيز در بخش مروري بر يك سال سينماي ايران در جشنوارهي پنجم (سال 65)، به نمايش درآمد.
كيميايي بين فيلم «سربازهاي جمعه» و «رييس»، فيلم «حكم» را ساخت كه سال گذشته در جشنواره شركت نداشت و به اكران عمومي درآمد.
به گزارش ايسنا، بيست و چهارمين فيلم كيميايي براساس فيلمنامهاي از خودش جلوي دوربين رفته است و بازيگراني همچون: فرامرز قريبيان، لعيا زنگنه، امين تارخ، پولاد كيميايي، مهناز افشار، اكبر معززي، حميد افشار، فروردين رستمي، علياصغر طبسي، شاپور كلهر،امير رهبري، با حضور داريوش ارجمند به ايفا نقش پرداختند.
به گزارش ايسنا، در خلاصهي داستان اين فيلمنوشت به قلم كيميايي آمده است: «سيامك جواني كه تا زباله شدن رفته است، ليست بيست و پنج جوان در جيب اوست كه بايد به آنها مواد مخدر از نوع پيشرفتهترين تا قديميترين برساند.رضا، پدر سيامك، بعد از چندين سال دوري از وطن براي پدري كردن ميآيد، در حالي كه خودش هنوز يك فراري است . تنها دوست دوران جواني او كه بسيار با هم چرخيدهاند، درس خواندهاند، سينما رفتهاند و بيليارد بازي كردهاند، شايد هنوز او را باور كند.رضاي ديگر، دوستش، يك سرهنگ شاغل و تنهاست. زن سرهنگ با دو پسرش در يك حادثه از جهان رفتهاند.
سرهنگ رضا را باور دارد كه رضا قديمي گناهكار نيست. آنچه ميماند عشق و عاشقيت است . رضاي گناه كرده، هنوز عاشق زن از دست رفته و سقوط كردهاش، ميتواند او را ببخشد.سيامك كتابچه نامهاي مشتري همايش را ميسوزاند، سيامك عشق را در ميان نامهاي كتابچهاش پيدا كرده و خط زده است. عاشقان سياه بخت، به دنبال قطرهاي از زندگي از دست رفتهشان ميدوند . حتي جراح پير شدهي تنهاي يك دوره، عشق را بنيان تازهشان ميداند. جراح ميداند، عاقبت، شكستن
“رئيس” است. رئيس در برج عاج خود همه را ميگرداند. فقط احساس زنده شدهي رفاقت دو رضاي رفيق مانده است كه سيلي هولناك ميشود و دست رئيس را به دستنبد و سينهاش را به گلوله ميرساند. رضا پسرش را يافته است...
اما .... قصه تمام نيست ... قطرههاي زهر ارزانند و در انتظار ... آنها.»
انتهاي پيام