پرويز شهدي در زمينهي مميزي بر اين اعتقاد است كه اصل اول، آگاه كردن جامعه است.
شهدي در گفتوگويي در محل خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، دربارهي موضوعهايي همچون مميزي و انتشار كتاب، كيفيت ترجمههاي امروز، ترجمه و معرفي آثار ادبي فارسي به دنيا و تعهد اهل قلم سخن گفت.
امان از مميزي بدون منطق
او گفتههايش را با اين بيت؛ «بسي صورت بگرديده است عالم / بسي صورت بگردد زين سپس هم» و اشارهاي به مسالهي مميزي آغاز كرد و گفت: ما از اين صورتها زياد ديدهايم.
شهدي در اينباره به شعرهاي مولانا گريز زد و گفت: قصد و نيت مهم است. مولانا ايما و اشاره هم نميكند؛ صراحتا نام ميبرد و نميتوان در آن حذف و اصلاحي انجام داد. كسي كه شعرهايي به اين شكل عالي دارد، چطور گفتههايش ميتواند دور از ادب باشد؟ مميزي بايد بيشتر به قصد و نيت نويسنده توجه كند، اما متأسفانه دوستان در بررسي كتاب به اين مسائل توجه ندارند و فكر ميكنند اگر روي لغات و كلمهها و جملهها سختگيري كنند، بهتر است. ولي اين از چه چيزي ميتواند جلوگيري كند؟ اگر مسأله تربيت جامعه است، كه اول بايد به فرد آگاهي بدهيم. ما نبايد پايهي اول را رها كنيم و به سراغ پايهي صدم برويم. عقيده را بهزور نميشود به خورد كسي داد. به زور و سانسور و اين حرفها هم احتياج ندارد. پس اصل اول آگاه كردن است؛ با بگير و ببند هم نميشود جامعه را آگاه كرد.
او دربارهي سليقهيي بودن امر مميزي نيز متذكر شد: چارچوب تعيين كردن، نادرست است. اين در ذات بشر وجود دارد، كه از هر كاري منع شود، تمايلش به طرف آن بيشتر ميشود. مميزي را به اين شكل انجام دادن، البته جز در مواردي كه توهين است و اصلا كتاب نبايد ترجمه يا منتشر شود، درست نيست. با اين وجود شخصا ميبينم كه آثاري هم در اين ميان منتشر ميشوند و بعضيها چيزهايي مينويسند كه شايد خودم جرأت نوشتنشان را نداشته باشم. مميزي بدون منطق و دليل درست، بههيچجا نميرسد. پس اين نشان ميدهد كسي كه به كار مميزي رسيدگي ميكند، اصل قضيه را خوب درك نميكند، يا شايد هم دستوري عمل ميكند. باز نميدانم معيارهايشان چيست؛ اما اين راه جلوگيري از بدآموزي و فساد نيست، و اين حقيقتي است.
ترجمههاي امروز
اين مترجم درباره ترجمههاي امروز اظهار داشت: ترجمه، هم يك هنر است و هم يك فن؛ هنر از نظر معنويات و ذهنيات، و فن از نظر اصولي كه شخص بايد بداند. رسالت ترجمه و مترجم حتا از نويسندگي بالاتر و مشكلتر است، براي اينكه من مترجم در چارچوب نظرها، خاستگاهها و ديدگاههاي نويسندهي اصلي قرار گرفتهام و درواقع حكم يك دوربين را دارم. اثر را عكسبرداري ميكنم كه ديگران هم بتوانند آن مطلب را ببينند، پس من حق دست بردن در اثر را ندارم و بايد اصل امانتداري را رعايت كنم.
او به تسلط مترجم بر هر دو زبان مقصد و منبع نيز اشاره كرد و افزود: مترجم به وجدان و وسواس كاري نياز دارد. يك واژه ممكن است چندين معنا داشته باشد، اما مترجم بايد معنايي را برگزيند كه بهمنظور نويسندهي اثر نزديكتر است. حتا ديدهام كه چون نتوانستهاند معادلي پيدا كنند، جملهاي از خود درآوردهاند. پس پي يك معنا بودن اشتباه است.
شهدي البته به مسالهي تجربه داشتن هم اشاره كرد و يادآور شد: افراد و بزرگاني مثل محمد قاضي يا رضا سيدحسيني و عبدالله توكل، سالها تجربه كسب كردند و شايد الان مثلا ترجمههاي اوليهشان را قبول نداشته باشند. خودم كتابي را كه پنج سال پيش ترجمه كردهام، اگر بخواهم دوباره چاپ كنم، با تغييراتي كه نياز است، به چاپ ميرسانم. واقعيتي است كه مترجم، بايد تجربه داشته باشد. در اروپا هر كسي بهسراغ ترجمهي متون كهن نميرود و اگر مثلا ترجمهاي از جويس ارايه داد، آنرا زير ذرهبين ميگذارند و بررسي ميكنند. اما اينجا ما مميزي را گذاشتهايم كه فلان لغت را بردارد يا آن لغت را بگذارد؛ بدون توجه به اين مسائل.
او تاسف خود را از فقدان مميزي انتقادي در عرصهي كتاب هم اظهار كرد و ادامه داد: منظورم ارزيابي نه بهمعناي كوبيدن يا ايرادگيري يا عيبجوييهاي بيخودي؛ بلكه راهنما و راهگشا بودن مميزي است.
دغدغههاي مترجمان امروز
شهدي در ادامه گفت كه مترجمها بايد كتابها را براي ترجمه به دو دسته تقسيم كنند؛ يكي كتابهايي كه ترجمهشان براي هر جامعه و ادبياتي ضروري است؛ مثلا جوان ايراني كه «جنگ و صلح» يا «جنايت و مكافات» را نخوانده باشد، خب از ادبيات جهان به دور است. مترجم اين رسالت را برعهده دارد كتابي را ترجمه كند كه براي جامعهاش مفيد باشد. شخصا كتابي را ترجمه ميكنم كه خط سير فكرياش خيلي شخصي نباشد. مثلا دربارهي ادگار آلن پو - داستاننويس آمريكايي - تعجب ميكنيم كه افكار عرفاني بزرگان ما را ميدانسته و بهنوعي در داستانهايش استفاده كرده است؛ پس بهتر است چنين نويسندهاي معرفي شود. بايد بهگونهاي كار كرد كه ممكن است آخرين اثرت براي ترجمه باشد. چرا ميگوييم مرحوم قاضي كارش خوب بوده، چون از «دنكيشوت» ترجمهاي كرده كه شخص ديگري نتوانسته و نميتواند چنين ترجمهاي ارايه دهد. يا «مثنوي» نيكلسون كه هنوز هم مأخذ است و يا «شاهنامه»ي ژول مول كه همچون فردوسي 30 سال برايش وقت گذاشت و يا «خيام» فيتز جرالد.
رسالت اهل قلم
شهدي خود را بهعنوان عضوي از جامعهي بزرگ اهل قلم ايران، مديون اين جامعه دانست و گفت: اين جامعه مرا پرورانده و هزينهي مادي و معنوي برايم گذاشته است. حال اگر من بتوانم كاري كنم، بايد انجام دهم. ترجمه هم يكي از همانهاست. نميتوانيم بگوييم كه چون ادبيات ما از همه جاي دنيا غنيتر است، كه البته اينطور هم هست، پس ما به ديگر جاها كار نداشته باشيم و ندانيم كه دانته يا شيلر چه گفتهاند. پس ترجمه لازم است و بايد اين كتابها بيايند و درها براي ترجمه باز باشد و اگر چيزهايي هستند كه واقعا بدآموزي دارند و معلوم شد كه قصد نويسنده اين بوده، ترجمه نشوند. اما نويسندگان بزرگ را كه ديگر نميتوان ناديده گرفت.
او معتقد است، اهل قلم ايراني الان دو مشكل بزرگ دارند كه آنها را از هدفشان منحرف ميكنند؛ يكي تقليد از ادبيات ديگر نقاط دنيا كه در مقالهي «رمان بيمحتوا» دربارهاش گفته است و معتقد است كتابهايي منتشر ميشوند كه برخي نويسندگان داخلي تحت تاثير آنها قرار ميگيرند. پس ما اگر ميخواهيم از سبكي پيروي كنيم، اول ببينيم آن شيوه درست است و ارزش پياده شدن در جامعهي خودمان را دارد، يا نه. دوم، محدوديت و چارچوب تنگي است كه از نظر مميزي تعيين كردهاند. فكر و انديشه را نميشود محدود كرد. اينكه بگويند اينرا بگو و آنرا نگو، اشتباه است. اما اگر من مولف يا مترجم به چيزي پي بردم كه ارزش داشت ديگران هم بدانند، ديگر نبايد جلو چاپش را گرفت.
شهدي به جملهاي از دكتر علي شريعتي نيز اشاره كرد كه «اگر ميخواهيد حقيقتي را از بين ببريد، خوب به آن حمله نكنيد؛ بد از آن دفاع كنيد، آن حقيقت خود به خود از بين ميرود»، و ادامه داد: اين يعني همين راهي كه دوستان در پيش گرفتهاند. اينها خوب حمله نميكنند، بلكه دارند از حقيقتي كه اصل مسلم است، بد دفاع ميكنند. الان ديگر مميزي به آن شكل نيست، بلكه خط بطلاني كشيده شده روي نشر كتاب. اگر بامسووليت و بادغدغه باشم، نميتوانم از جامعهام غافل باشم. ناشراني هستند كه همهي سرمايهشان روي كتاب رفته است، خب يك كلام بگويند ما كتاب نميخواهيم چاپ كنيم و نميخواهد كسي براي ما نويسندگي يا مترجمي كند و هر چيزي كه خواستيم، خودمان ميگوييم و چاپ ميكنيم. حداقل تكليفها روشن ميشود. الان چند صنف درگير اين مسالهي چوب لاي چرخ گذاشتن در نشر كتاب هستند و دارند رو به نابودي ميروند. قفسهي كتابهاي رمان در كتابفروشيها خالي شده و اثر تازهاي نيامده است. آيا اين واقعا به صلاح مملكت و جامعه است؟!
ترجمهي آثار فارسي به زبانهاي ديگر
شهدي موضوع ترجمهي آثار ادبيات فارسي به زبانهاي ديگر و معرفيشان را در دنيا، بااهميت دانست و تاكيد كرد: مصر از نظر ادبيات و فرهنگ اگر همپاي ما نباشد، جلوتر از ما هم نيست؛ بويژه در شرايط فعلي. اما آنها آمدند و چند كارشان را به انگليسي ترجمه كردند و فرستادند در دنيا و نوبل هم گرفتند. اگر آن كار را دولت مصر نكرده بود، چه كسي ميآمد بهسراغ نويسندهاي كه به عربي نوشته است؟ امثال ژول مول و فيتز جرالد كم پيدا ميشوند كه عمرشان را صرف ترجمه و كار روي آثار فارسي كنند، و ما خودمان هيچ اقدامي نكنيم و دروازههاي خود را ببنديم و ديوار هم بكشيم و كاري نداشته باشيم به بقيهي كشورها! زبان ژاپني را مگر چه كسي بلد است كه نوبل ميگيرد، يا فلان زبان كشور آفريقايي را؟ خب تلاش خودشان و دولتشان است. حتا فكر ميكنند خيلي از بزرگان ما عرباند. اگر سفارت يا رايزني اين كار را بكند، خب ميخوانند و ميبينند. ما چنين آثاري داريم و هيچ چيزمان از ديگران كمتر نيست. نويسنده يا مترجم اصلا با اين وضع چه انگيزهاي ميتواند داشته باشد؟
اين مترجم در پايان افزود: تاسف ميخورم از اينكه بخواهيم خدمت كنيم، ولي راه را اشتباه برويم.
بهگزارش ايسنا، پرويز شهدي متولد 1315 مشهد است. تحصيلاتش را در رشتهي زبان و ادبيات فرانسه انجام داده و از آثار منتشرشدهاش كه به بيش از 30 مجلد ميرسند، به «ماجراهاي شگفتانگيز» ادگار آلن پو، «شقايق و برف» هانري تروايا، «فراتر از آرزو» پيير لامو، «پاككنها»ي آلن رب گريه و... ميتوان اشاره كرد.
انتهاي پيام