گفتاري از سردار قاسم سليماني در مورد سردار سرلشكر پاسدار شهيد احمد كاظمي: او تداعي رفتارهاي جنگ بود
19 دي ماه اولين سالگرد شهادت سردار سرلشكر پاسدار شهيد احمد كاظمي است.بعد از شهادت احمد كاظمي،از زبان همرزمانش زوايايي از خصوصياتش منتشر شد كه در زير به نمونهاي از اين خصوصيات از كتاب تمناي شهادت اشاره ميشود. به گزارش سرويس فرهنگ و حماسه خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)،سردار قاسم سليماني از فرماندهان دوران دفاع مقدس در مورد شهيد كاظمي ميگويد: هيچ نمازي نديدم كه احمد بخواند و در قنوت يا در پايان نماز گريه نكند و پيوسته اين ذكر «يا رب الشهداء،يا ربالحسين (ع)،يا ربالمهدي (عج)» ورد زبان احمد بود و بعد گريه ميكرد. عجيب بود. هر كس به دلايلي در غم احمد ناراحت است،يك كسي ميگويد:«حيف شد اين شخصيت با اين جايگاه، با اين تاثيرش، از بين ما رفت»،يك كسي وابستگي دوستي، فاميلي و غيره داشت،به هر صورت غم احمد همه را غمگين كرد و از دست دادن احمد همه را ناراحت كرد، اما آن چيزي كه بچههاي جبهه با احمد دلخوش بودند و با رفتن او غمگين شدند اين بود كه احمد تداعي رفتارهاي جنگ بود،تداعي خلوص، صفا،پاكي، صداقت بود. وقت سخن،احمد ناخودآگاه آدم را به ياد خرازي ميانداخت،به ياد همت ميانداخت،حياي حمد آدم را به ياد آن انسان پر از حياي جنگ ميانداخت،لذا امروز كه احمد را از دست داديم انگار يك يادگار از همه يادگاران جنگ را از دست دادهايم،آن كسي كه از همه ارزشهاي جنگ نشانهاي در خود داشت از دست دادهايم، به همين دليل هم پيوسته خودش را محاسبه ميكرد، پيوسته خودش را سرزنش ميكرد، پيوسته بيقرار بود، در مسووليت با لبخند و گل استقبال شد و هر كجا از مسووليت خارج شد ( در سنگري به سنگري) با اشك بدرقه شد، لشكر 8 نجف را ترك كرد و مردم كردنشين كردستان را از انزوا خارج ساخت، پس از آن به نيروي هوايي رفت، وقتي كه ميخواست خارج شود، شما ديديد تكههايي از اين فيلم را با اشك و غم دوستانش بدرقه شد، آمد نيروي زميني، يك اميد بزرگي براي سپاه در نيروي زميني ايجاد كرد. هيچ كس نيست قضاوت كند كه هر يك از اين مقامها احمد را بالا برد، به احمد افتخار داد. بالعكس بود، فرماندهي لشكر نجف اشرف به احمد چيزي نيفزود كه حال كه او بنيانگذار لشكر نجف اشرف بود. بلكه لشكر نجف اشرف به اين دليل پر افتخار بود كه احمد فرماندهاش بود، فرمانده نيروي هوايي شدن او به نيروي هوايي افتخار داد، نه نيروي هوايي به احمد افتخار، فرمانده نيروي زميني شدن، مقام كمي نيست، بلكه در بين نيروهاي مسلح در سپاه پاسداران بالاترين پست، فرمانده نيروي زميني است و ارشد همه فرماندهان سپاه بعد از فرمانده كل سپاه است. اما احمد به نيروي زميني مقام داد نه نيروي زميني به احمد. لذا در هر كجا قرار ميگرفت او تاثيرات معنوياش، تاثيرات رفتاري و اخلاقياش بينظير بود، ما در تاريخ انسانها، كمتر داريم آدم به اين خوبي جامع باشد، آدمهاي جامع نادرند. اين طوري نيست كه ما فكر ميكنيم جامعه ما پر از احمد است وكساني جاي اين خلاها را پر ميكنند، نه اين طور نيست، امكان ندارد كه اين خلاءها به سادگي پر شود، طول ميكشد در جامعه بشري كساني مثل احمد متولد شوند. سيصد سال، پانصد سال طول كشيد كه يك فردي مثل امام خميني (ره) در جامعه ظهور كرد، به سادگي نميتواند مثل امام خميني (ره) متولد شود. هر پانصد صالي، هر چهارصد سالي و هر دويست سالي جامعه يك چنين انساني را تحويل ميگيرد. اينها چيزهايي نيست كه ما فكر كنيم به سادگي قابل به دست آوردن است يا قابل جايگزين شدن هستند، نه اين جوري نيست. نكته ديگر، هر كسي ممكن است تاثيري داشته باشد اما تاثيرات با هم فرق ميكند و مشكل اين است كه ما در زمان حيات آنها قدر اين تاثيرات را كمتر ميدانيم. يك شخصيتي ميآيد مثل علامه اميني، الغدير را مينويسد. مرحوم آقاي شيخ عباس قمي ميآيد مفاتيح الجنان را مينويسد. آنها يك تاثيري دارند و يك هدايتي دارند و امام خميني (ره) كه نظام جمهوري اسلامي را تاسيس ميكند يك تاثير ديگر دارد. شخصيت شهيد كاظمي را هم در اين بعد بايد مورد جستجو قرار داد. احمد فقط فرمانده لشكر نبود، ما با او نزديك بيست وهفت سال زندگي كرديم، رشد كرديم. در ظاهر او فرمانده لشكر بود و ما هم فرمانده لشكر بوديم و خيلي از دوستانمان هم كه شهيد شدند فرمانده لشكر بودند. اما تاثيرات كاملا متفاوت بود. تاثيرات شهيد كاظمي در جنگ صرفا تاثير يك فرمانده لشكر نبود، كه مثل ده يا دوازده تا لشكري كه در جنگ وجود داشتند او هم سهمي دارد نقشي داشت وآن نقش را ايفا ميكرد، اينگونه نبود. اجزاء لشكر مثل يك بناست. همه اعضاي اين بنا در آن تاثير دارند. اما محور ومبناي اساس اين بنا ستونهاي اين بنا هستند. در جنگ، احمد جزء ستونهاي اين بنا بود آن هم در آن ارزشهايي كه در جنگ به وجود آمد كه من اشاره به آنها ميكنم. او نقش يك مربي را داشت. اينجا برادر عزيز سردار رضايي تشريف دارند، سردار رشيد تشريف دارند، برادر عزيز آقاي اسدي هستند،خيلي از فرماندهان جنگ هستند، آنها شاهدند،چند نفر در جمع ما بودند كه نقش مربي داشتند، نه مربي به معناي مربي نظامي كه آموزش نظامي بدهند. نه، مربي جامعتر از اين حرفها، و بدون اينها و يا در هر جلسهاي كه اينها نبودند نقص بود و وقتي كه بعضيهاشون شهيد شدند اين نقص تا آخر جنگ باقي ماند واين سه نفر نقش مربي را داشتند، حسن باقري، حسين خرازي واحمد كاظمي، اگر همه ما مينشستيم در جنگ حرف ميزديم، تصميمگيري ميكرديم، سكوت هر يك از اين سه نفر، حتما امكان تصميمگيري را مشكل ميكرد، حرف آخر را ميزدند، اگر مخالفت ميكردند با عملياتي، حتما يك مساله و دليل داشت و اگر اصرار ميكردند همين طور بود. در 10 عمليات بزرگ جنگ، يعني عمليات ثامن الائمه، طريق القدس، فتح المبين، بيت المقدس، بدر، خيبر، والفجر 10، كربلاي 5 و والفجر 8 در هر ده عمليات بزرگ جنگ، در شش عملياتش ناجي تصرف محورش احمد بود. در ثامن الائمه (ع) ايستاد تا دشمن آبادان را نگرفت، براي شكست محاصره آبادان، احمد و حسين دو محور اصلي و اساسي بودند. در عمليات بيتالمقدس در شب نوزدهم يا هيجدهم وقتي همه خسته شده بوديم همه وسواس داشتند كه عمليات براي دوهفته به تاخير بيفتد، آنجا حسن باقري صحبت كرد،گفت ما به مردم قول دادهايم. گفتيم خرمشهر در محاصره است چطور ميتوانيم برگرديم. همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عمليات فتح المبين، عمليات بيتالمقدس را شروع كرده بوديم.دو لشكر خرمشهر را تصرف كردند هر كدام با پنج گردان يعني سه هزار نفر درمقابل بيست هزار نفر دشمن، لشكرهاي احمد و حسين بودند. در عمليات خيبر همه دستاوردها منحصر به آن چيزي شد كه احمد مهيا كرد يعني جزاير. در بدر مثل يك شهاب، جبهه را شكافت و رفت داخل. من يادم نميرود وقتي آخر شب مهدي باكري شهيد شده بود همه رزمندگان جبهه را تخليه كرده و عقبنشيني كرده بودند، فقط ده نفر مانده بودند كه اصرار ميكردند با التماس احمد را از منطقه بدر خارج كنند، نميآمد. ميگفت: چرا جنگ ما اين طور شد؟ به اين صورت درآمد؟ شخصيتي مثل احمد كاظمي، تاثيرات يك فرمانده لشكر كه فقط خرمشهر را آزاد كرد، نبود. پرورش چنين فضايي بود كه امروز 17 سال از جنگ ميگذرد اما هر روز اين نام، نام بسيجي، فرهنگ جنگ و توجه به آن در جامعه ما ضروريتر به چشم ميخورد و احساس ميشود. اين نقش احمد بود، نقش حسين بود نقش حسن باقري بود، نقش مهدي زينالدين بود، نقش شهيد عليرضاييان بود و دهها فرماندهاي كه شهيد شدند و اينها محورهاي اصلياش بودند. واقعا بايد بگوييم شهيد كاظمي،مالك اشتر براي نظام جمهوري اسلامي بوده و اگر در زمان حيات اميرالمومنين(ع) بود، همان بياني كه اميرالمومنين (ع) پيرامون مالك بيان كرد، پيرامون احمد بيان ميكرد، حتما يك حقيقت است، من يك جايي اين را گفتم، يك كسي آمد ايراد گرفت و گفت تو مالك را نميشناسي كه اين حرف را زدي، گفتم درسته من مالك را نميشناسم، اما كلام اميرالمومنين (ع) را پيرامون مالك ميدانم، ميدانم وقتي مالك شهيد شد، اميرالمومنين (ع) از بالاي منبر نگاه كرد به جمعيت،گريه كردند و فرمودند: «مالك ما مالك بود، اگر سنگ بود، يك سنگ سخت بود، يك كوه تكي بود كه هيچ پرندهاي بالاي آن كوه نميرسيد، هيچ كوهنوردي بالاي كوه نميرسيد» امامالك در ركاب امام معصوم (ع) مالك شد. نگاه كنيد به آنچه كه ما امروز از شهيد كاظمي به ياد داريم حتما كمتر از مالك نيست اگر پيش از مالك نباشد، او يك مالك بود. يك نيروي بسياري ارزشمند، يك شخصيت نادر را جمهوري اسلامي از دست داد، شخصيتي كه خلا آن قابل جبران نيست، شهداي ديگر هم همين طوري بودند، شهيد يزداني،... شهيد حنيف كه واقعا به معناي واقعي حنيف بود... آنها به آن مقصود خودشان رسيدند، به معشوق خودشان رسيدند، ما بايد براي خودمان يك فكري كنيم. ما بايد امروز در پيشگاه خداوند استغاثه كنيم، همان استغاثه مخلصانهاي كه احمد كرد،شما در وصيتنامه نگاه كنيد، با چه صفايي نوشته شده، هر كس وصيتنامه مينويسد، معمولا با كلمات سعي ميكند پيام دهد. ولي او سعي كرد دردهاي دلش را بيان كند: بسمالله الرحمن الرحيم، باز بسمالله الرحمن الرحيم، اعوذبالله من شر الشيطان الرجيم، صدق الله العلي العظيم، بعد همهاش خدا را قسم ميدهد، خدايا شهادت در راه خودت را نصيب من كن. آدم بيتابي بود. او در تمام اين دوره بيتاب بود براي اينكه به مقصد برسد، هميشه ميگفت: شهدا بردند و ما مانديم. ميدانيد آنها دارند به ما نگاه ميكنند، آنها لذت ميبرند، دور هم هستند... و بعد خدا را قسم ميداد با گريه كه شهادت را نصيبش كند و خدا هم شهادت را نصيب او كرد. انتهاي پيام