ديدار با شمس آل‌ احمد؛ «نويسنده‌ي ايراني چه اميدي براي خلق اثر دارد؟»

شمس آل‌ احمد كه روزگاري راوي زندگي برادرش جلال بوده، حافظه‌اش ديگر ياري نمي‌دهد كه حتا از خاطراتش با برادر بگويد! آل احمد در ديدار گروه فرهنگ و ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، گفت، ارزيابي‌اش از ادبيات امروز اين است كه دنباله همان ادبيات گذشته است. مي‌گويد: گاهي آثار نويسندگان جواني را ديده‌ام كه بسيار راحت مي‌نويسند. آن ‌وقت است كه حسودي‌ام مي‌شود كه من 74 سال سن دارم و نمي‌توانم مانند يك جوان 30ساله بنويسم! او البته خيلي از داستان‌هاي نسل داستان‌نويس جوان را نخوانده است، ولي به‌نظرش همين‌ها كه امروز مي‌نويسند نيز دنباله‌رو نسل قبلي‌اند. شمس آل‌ احمد درباره روند داستان‌نويسي پيش و پس از انقلاب معتقد است: ادبيات يك روند كشايي دارد و مقطع نيست. از سعدي و حافظ كه اولين قلم به‌دستان ما بودند، تا نويسندگان نسل امروز ما، از شكم مادرشان كه قصه‌نويس و شاعر نبودند؛ در طول مدت زندگي‌شان حافظ و سعدي شدند. او همچنين درباره خلق اثار حجيم معتقد است: كتاب قطور نوشتن چندان مهم نيست؛ كيفيت اهميت دارد. گاهي خود من از كتاب قطور به‌عنوان سنگي استفاده مي‌كنم براي باز گذاشتن پنجره كه به هم نخورد و از خواب نپراندم. امروز به‌نظرم كتاب حجيم نوشتن رسم نيست و كم‌تر كسي اين ‌كار را مي‌كند. آل ‌احمد فرصت نداشتن مخاطب را يكي ديگر از دلايل خلق نشدن رمان‌هاي حجيم مي‌داند و مي‌افزايد: امروز ديگر مانند گذشته نيست كه خواننده فرصت اين را داشته باشد كه بنشيند و اثري بلند بخواند. در كنار اين مسائل، ما نويسنده حرفه‌يي هم نداريم كه وقتش را صرف نوشتن كتابي حجيم كند. وي همچنين از ميزان حق تأليف نويسندگان در ايران گلايه دارد و مي‌گويد: در ايران به نويسنده پول درست و حسابي نمي‌دهند. در جاهايي كه نويسنده درست و حسابي مثل ژان ‌پل سارتر يا آلبر كامو سربر مي‌آورد، به اين دليل است كه به نويسنده‌شان توجه دارند و به او مي‌رسند. نويسنده از نظر مالي تامين است و كتابش هم بارها تجديد چاپ مي‌شود، ولي ما كي در ايران چنين چيزي داشته‌ايم؟ كتاب يك نويسنده به‌زور تجديد چاپ مي‌شود و تيراژ هم كه وضعيت اسفناكي دارد. پس ديگر نويسنده چه اميدي براي خلق اثر دارد؟ او نه تنها با سانسور بيروني، بلكه با خودسانسوري نويسنده نيز مخالف است و مي‌گويد: اين اصلا درست نيست كه نويسنده قبل از نوشتن، خود را سانسور كند. هنر اصلا با سانسور هم‌خواني ندارد. قلم بايد راحت بگردد و فعاليت مغزي يك نويسنده را روي كاغذ بياورد. آل‌ احمد نقد ادبي را در ايران ضعيف توصيف مي‌كند و معتقد است: كسي كه نقد مي‌كند، بايد خود گردن‌كلفت‌تر از كسي باشد كه مي‌نويسد. ولي ما نه نويسنده‌اي با اين قدرت داريم و نه منتقدي كه قدر باشد و بتواند نقد ادبي جامعي ارايه دهد و پيشرفت ادبيات ما را موجب شود. به باور وي، ادبيات، پست‌مدرن و پيش‌مدرن ندارد؛ ادبيات، ادبيات است و هيچ ايسمي را برنمي‌تابد. «آن‌چه هم كه اين‌جا به اسم پست‌مدرن انجام مي‌شود، فقط تقليدي است؛ اما تاكنون چنين ادبياتي را در اين‌جا نديده‌ام. همه‌ اين‌ها فقط در حد حرف است.» شمس آل‌ احمد اين‌روزها زندگي را به‌سختي مي‌گذراند. راه رفتن مانند حرف زدن برايش بسيار دشوار شده است. امروز از قبل حقوق بازنشستگي‌ دانشگاه روزگار مي‌گذراند و مي‌گويد، اين سال‌ها كاري نكرده‌؛ نه چيزي نوشته كه چاپ شود و نه چيزي براي چاپ كردن آماده دارد. او كه هميشه راوي زندگي جلال بوده و همه نيز با اين عنوان هميشه به سراغ او رفته‌اند، امروز حتا در اين‌باره نيز چيز زيادي در خاطر ندارد. مي‌گويد من با سيمين [دانشور] هرگز بد نبوده‌ام. بعد از مرگ جلال يكي از دوستانم آمد به منزل ما و گفت كه چرا با او حرف نمي‌زني و قهري؟! گفتم من با او مشكلي ندارم. اما وقتي به منزلش رفتم، .... و از آن به بعد ديگر هرگز به‌سراغ او نرفتم. انتهاي پيام
  • شنبه/ ۴ شهریور ۱۳۸۵ / ۰۹:۲۷
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8506-16059.45341
  • خبرنگار :