گردهمايي بزرگ مكتب اصفهان، نوزدهم تا 23 آذرماه سالجاري به طور همزمان در تهران و اصفهان برگزار ميشود و شاخههاي گوناگون فرهنگي و هنري در اين گردهمايي مورد بررسي قرار ميگيرد.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) به همين منظور مقالهاي با عنوان "نقدي بر نثر فارسي در دورهي صفوي" به قلم علي تقوي، دبير شوراي علمي همايش ادبيات مكتب اصفهان، را در زير ميخوانيد:
چكيده
نثر فارسي در دورهي صفويه از جانبي ميراثدار نثر دورهي تيموريان است و از جانبي با تاثير پذيرفتن از عواملي همچون گسترش زبان تركي در نتيجهي تسلط حاكمان و فرمانروايان تركزبان، و نفوذ علماي شيعه از جبلعامل و عتبات عاليات و بحرين و ترويج زبان عربي، و همچنين متاثر از بستر فرهنگي سرزمين هند، شاهد برخي تحولات و دگرگونيها نيز بوده است. در اين مقاله خواهيم كوشيد با نگاهي به عوامل موثر در نثر فارسي دورهي صفويه به بررسي برخي از شاخهها و مقولههاي مهم نثر فارسي در اين دوره بپردازيم.
واژگان كليدي: نثر فارسي در دورهي صفويه، ادبيات فارسي، عرفان و تصوف، تشيع و آثار مذهبي، تذكرهنويسي، فرهنگنويسي، داستاننويسي.
مقدمه
در دورهي صفويه نثر فارسي با وجود آنكه در پي حوادث و تلخكاميهاي پديد آمده از قوم تاتار و تيموريان رفتهرفته از آن صلابت و استواري پيشين خود در سدههاي پنجم الي هشتم هجري دور شد، اما نويسندگان بسياري در ايران و هند و آسياي ميانه و آسياي صغير آثار قابل توجهي در شاخهها و موضوعات مختلف از خود بر جاي نهادند.
زبان فارسي و در پي آن نثر فارسي در اين دوره وضع خاصي يافته بود. از طرفي زبان دربار پادشاهان صفوي به سبب تركزبان بودنشان، تركي شد و اين خواه ناخواه تاثير خود را بر زبان و نثر فارسي نهاد. از اينرو شاهد افزوني واژگان و تركيبات تركي و مغولي در زبان و نثر فارسي اين دوره به ويژه در آثار آنان که بهنوعي به دربار و حکومت وابسته بودند، هستيم.
زبان و ادب عربي نيز که از سدههاي چهارم و پنجم هجري تاثير خود را بر نثر فارسي نهاده بود، در اين دوره بر اثر اختلافهاي مذهبي و سياسي صفويان با عثمانيان و در نتيجه کوچيدن بسياري از علماي شيعه از جبلعامل لبنان و شام و عتبات عاليات به ايران، رواجي بسيار يافت و نويسندگان بسياري، افزون بر تاثيرپذيري از صرف و نحو عربي و واژگان و ترکيبات آن، کتابهاي خود را نيز بهويژه در حوزهي دين و حکمت و فلسفه به اين زبان نوشتند.
از ديگر ويژگيهاي نثر اين دوره اطناب و اسهاب و تكرار مترادفات است و اين بيشتر در نثرهاي تاريخي و توصيفي و يا در منشآت بهويژه در سلطانيات ديده ميشود. در بيشتر كتابهاي تاريخي، مؤلف در ديباچه و همهي سرفصلهاي كتاب سخن را تا آنجا كه در توانايي اوست به درازا ميكشاند و هرگاه مقصودش تنها ذكر واقعه و رويدادي است، كلامش به سادگي ميل ميكند (صفا، 1382: 558/4).
با اين مقدمه كوتاه، در ادامه به نقد و بررسي برخي از مهمترين آثاري كه در حوزههاي تاريخ، دين و مذهب، حكمت، عرفان و ادب به نثر فارسي در دورهي صفويه تاليف شده، ميپردازيم.
1. تاريخنويسي
تاريخنويسي كه در عصر مغولان و تيموريان به سبب علاقهمندي آنان به تثبيت و ضبط وقايع و كشورگشاييها و باقي نگه داشتن نام و آوازهي ناميمون خود، رواجي دوچندان يافته بود، در دورهي صفويه نيز نويسندگان بسياري را به خود فراخواند و به حركت فزايندهي خود چه در ايران و چه در آسياي مركزي و هند و بلاد عثماني ادامه داد.
از نخستين كتابهاي تاريخي اين دوره، كتاب «حبيبالسير» تاليف غياثالدين محمد شيرازي مشهور به خواند مير از رجال اواخر عهد تيموري و اوايل فرمانروايي صفويان است. اين كتاب شامل تاريخ عمومي عالم از آغاز آفرينش تا سال 930 ه.ق يعني سال پايان تاليف كتاب است. اين كتاب به لحاظ داشتن اطلاعات سودمند بهويژه دربارهي تيموريان و روي كار آمدن صفويان از اهميت خاصي برخوردار است. نثر اين كتاب با همهي رواني و سادگي گاه به صنعتپردازي و تكلف نيز متمايل است.
از كتابهاي تاريخي كه بيشتر به تاريخ صفويان اختصاص يافته ميتوان به كتاب «احسن التواريخ» اثر حسن روملو و «عالم آراي عباسي» تاليف اسكندربيك منشي اشاره كرد. «عالم آراي عباسي» كه به سال 1038 ه.ق تاليف شده است در سه بخش به شرح نياكان صفويان و وقايع پادشاهي شاه عباس اول ميپردازد.
از تاريخهاي عمده كه در اين دوره در هند به نثر فارسي نوشته شده است، ميتوان به «تاريخ الفي» تاليف شيخ احمد تتوي، «تاريخ فرشته» اثر محمد قاسم فرشته، «منتخب التواريخ» نوشتة عبدالقادر بداوني و «اكبر نامه» از ابوالفضل علامي اشاره كرد.
2. آثار عرفاني
در دورهي صفويه در ميان آثار عالمان دين و حكمايي همچون شيخ بهاءالدين عاملي، ميرمحمد باقر داماد، ميرابوالقاسم فندرسكي، ملاصدرالدين شيرازي، ملامسيحاي گيلاني، ملامحمدتقي مجلسي و ملامحسن فيض كاشاني، تمايل به عرفان و وارد شدن در بحثهايي از قبيل وحدت وجود و گرايش به عشق و مكاشفهي عرفاني و مانند اينها را ميتوان مشاهده كرد. اينان غالبا شريعت و حكمت را با طريقت جمع ميكردند و بيآنكه تعارضي بين آنها مشاهده کنند، عطش تحقيق را با سيراب شدن از اين سرچشمههاي تفكر فرو مينشاندند. در اين ميان همگامي فيض كاشاني با عارفان و وارد شدنش به مباحث عرفاني در پارهاي از كتابهاي خود از جمله «محجه البيضاء» و پارهاي از اشعارش تا بدان جاست كه نميتوان منكر تمايل او به عرفان و تصوف شد (همان، 102/4-100).
با وجود اين بايد گفت آثار عرفاني اين دوره چه در حوزي نثر و چه در حوزهي شعر ارزش آثار عارفان بزرگ گذشته را ندارد و از ذوق و حال و عمق فكر و انديشهي آنان بيبهره مانده است. در آثار صوفيان و عارفان اين دوره بيشتر به بيان آيينها و سنتها، تعبيرها و اصطلاحها و يا تكرار مطلبهاي گذشتگان توجه شده است. بعضي هم در شرح حال و اثرها و سخنان عارفان پيشين و يا ترجمهي احوال مشايخ متاخر است.
«رياحين البساتين» تاليف وحيدالدين ابوالحسن محمد، «الجواهر الخمس» نوشتهي شيخ ابوالمؤيد محمد بن خطيرالدين، «رساله في التوحيد» از شيخ نظامالدين عبدالشكور تهانيسري، «سفينه الاوليا»، «سكينه الاوليا» و «حسنات العارفين» هر سه از داراشكوه پسر شاهجهان پادشاه هند، «نفائس الانفاس» تاليف محمدقاسم بن عبدالقادر، «زادالسالك» و «آداب السالكين» هر دو از ملامحسن فيض كاشاني و «بدايع الدهور» از ميرزا عبدالقادر بيدل از جمله آثاري هستند كه در اين دوره در حوزهي عرفان و تصوف با نثري ساده و روان نوشته شدهاند.
گفتني است در دورهي صفويه به سبب نفوذ علماي مذهبي در دستگاه حكومت، به عرفان و تصوف چندان مجال بروز داده نشد و هر زمانيكه غلبهي فقها و متشرعه قابل ملاحظه بود، تصوف با آنكه از جهت ظاهر مورد حمايت سلطان صفوي و نقطهي اتكاي امراي قزلباش و رجال متنفذ عصر بود، به شدت از جانب متشرعان نقد و طعن ميشد (زرينكوب، 1380: 227-226). از اينرو شاهد آن هستيم كه كساني همچون صدرالمتالهين كه به مبادي تعليم صوفيه علاقه نشان ميداد همانند استاد خود ميرداماد تصوف واقعي را همان تاله و حكمت شمرده و نسبت به صوفيه عصر خويش با نظر انكار نگريسته و در اكثر تصنيفات خود از جمله «الاسفار»، «سه اصل» و «كسر اصنام الجاهليه» به نقد و طعن صوفيه و آثارشان پرداخته است. با وجود اين وي نسبت به قدماي صوفيه چندان انكاري نشان نداده و حتي بعضي متشرعه به همين سبب وي را مروج دعاوي صوفيان ميدانستند (همان، 250-249).
در اين ميان عالمان مذهبي نيز رسالهها و كتابهايي در رد تصوف و عرفان پرداختند كه ميتوان به «تحفه الابرار»، «ملاذ الاخيار» و «تحفه الاخيار» از ملامحمد طاهر قمي و «الرد علي الصوفيه» از حر العاملي اشاره كرد.
3. نثرهاي مذهبي و كلامي
همان گونه که گفته شد، در دوره صفويه به دليل نفوذ علماي مذهبي در حكومت، شريعت بر طريقت غلبه يافت و عالمان علوم شرعي با سعي فراوان و بر بنياد كوششهاي محدثان و فقيهان و متكلمان پيشين توانستند به تدوين نهايي دانشهاي مذهبي دست يازند. اينان با جمعآوري و تدوين احاديث و اخبار و روايتها، دربارهي وجوه مختلف احكام فقهي به مطالعه پرداختند و كتابهاي بسياري در اين زمينهها تاليف کردند.
مهمترين كتابهاي ديني در اين دوره شامل تفسيرهاي قرآن كريم ميشود كه ميتوان به «تفسير شاهي» يا «آيات الاحكام» از ميرسيد ابوالفتح محمد حسيني شريفي، تفسير «جلاء الاذهان» از ابوالمحاسن حسين گرگاني، تفسير «منهج الصادقين» نوشتهي ملافتح الله كاشاني، و تفسير «ترجمه الخواص» يا «تفسير الزواري» از علي بن حسن زواري اشاره كرد. از زواري همچنين كتابهاي «روضه الانوار» در شرح نهجالبلاغه، و ترجمهي «مكارم الاخلاق» شيخ طبرسي در دست است.
ملامحمدتقي مجلسي كتاب «من لايحضره الفقيه» ابنبابويه را كه از كتابهاي چهارگانهي حديث شيعه است، به فارسي درآورد و آن گاه با افزودن گفتار عالمان شيعه و آراي خود، آن را «لوامع صاحبقراني» ناميد. فرزند وي، ملامحمدباقر مجلسي نيز كه در دستگاه حكومت صفويان نفوذ بسياري يافته بود، كتابهاي
«تذكره الائمه»، «حق اليقين»، «عين الحيوه»، «حليه المتقين» و «مشكوه الانوار» را به نثر فارسي در ترويج و بيان احاديث و اخبار از پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نوشته است.
در ذيل اين آثار بايد از «مجالس المؤمنين» قاضي نورالله شوشتري نام برد كه در نيمهي دوم سدهي دهم هجري تاليف شده است. مؤلف در اين كتاب به شرح حال مجتهدان و راويان احاديث و حكما و متكلمين و متصوفه و شاهان و امرا و وزرا و شاعراني كه بر ظن وي بر مذهب شيعه بودهاند پرداخته است.
زين العابدين علي نقي كمرهاي نيز در فقه و حكمت و كلام و حديث چندين كتاب تاليف کرده كه از آن جمله دو كتاب فارسي او به نامهاي «مسار الشيعه» و «همم الثواقب» مشهور است. از ملاعبدالرزاق لاهيجي متخلص به فياض كه در حكمت و كلام و منطق و ادب و شعر دست داشت، دو كتاب در كلام به نامهاي «گوهر مراد» و «سرمايهي ايمان» به فارسي يادگار مانده است.
در اينجا بايد از دو كتاب «رياض الابرار» از حسين عقيلي رستمداري و «صناعيه» از ميرفندرسكي نام برد كه به منزلهي دايرهالمعارفي، دانشهاي مختلف و متداول آن روزگار را در برگرفتهاند.
4. نثرهاي اخلاقي
در دورهي صفويه اخلاق افزون بر اشتمال بر سه مبحث از حكمت عملي يعني تهذيب نفس، تدبير منزل و سياست مدن، بحثي است عام دربارهي اينكه چگونه انسان خود را از راه اجراي اوامر و فرامين شرع و عقل به سعادت دنيوي و اخروي برساند. از ميان كتابهاي اخلاقي اين دوره برخيشان داراي جنبهي ادبي نيز هستند و در مواردي نثر آنها به شيوهي مترسلان نزديك ميشود (صفا، 1382: 571/4).
از جمله نخستين كتابهايي كه در اين دوره در حوزهي اخلاق نوشته شده بايد از «سلوك الملوك» نوشتي امين الدين ابوالخير اصفهاني معروف به خواجه ملا و «اخلاق همايون» از قاضي اختيار الدين تربتي نام برد.
«تحفه المجالس» اثر مجدالدين حسيني، «اخلاق جهانگيري» از نورالدين محمد قاضي، «اخلاق حسني» يا
«اخلاق قطبشاهي» نوشتهي علي بن طيفور بسطامي، «ابواب الجنان» از ميرزا رفيع واعظ قزويني و «آيينهي شاهي» اثر ملامحسن فيض كاشاني از جمله آثار مهمي هستند كه در اين دوره در حوزهي اخلاق تاليف شدهاند.
5. داستان و حكايتنويسي
حكايت و داستاننويسي در دورهي صفويه رواج بيشتري يافت. در دستگاههاي فرمانروايي و امارت و خاندانهاي اشراف و متمكنان اين دوره، بهويژه در هند، افرادي بودند كه شغلشان حكايت كردن داستانها و حكايتها در مجلسهاي انس روزانه و شبانه و يا جمع آوردن و حفظ داستانهاي مكتوب پيشين و خواندن آنها در همان مجلسها بوده است. به چنين كساني عنوان قصهخوان و گاه دفترخوان داده ميشد (همان، 576/4).
داستانهاي منثور اين دوره گاه تحريري نوين از داستانهاي قديم و گاه روايتي تازه از آنهاست. از داستانهاي رايج در اين دوره ميتوان به «ابومسلمنامه»، «حمزه نامه» يا «رموز حمزه» و «احسن القصص» اشاره كرد.
كتابهاي «بهجتافزا» از محمد مهذي جرفاذقاني، «گلشن خيالات» اثر ميرزا طاهر نصرآبادي، «زينت المجالس» نوشتهي مجدالدين محمد حسيني و «محبوب القلوب» از ميرزا برخوردارخان بن محمود معروف به ممتاز فراهي نيز مشتمل بر حكايتها و داستانهاي منثور آميخته با شعر فارسي است.
6. تذكرهنويسي
اين دوره از مهمترين دورههاي تذكرهنويسي در ايران و هند محسوب ميشود. افزون بر محيط مساعدي كه تشويق و ترغيب امرا و پادشاهان براي نگارش چنين كتابهايي به وجود آورده بود، رواج شعر نيز در اين دوره به خودي خود انگيزهاي خاص در پديد آمدن تذكرههاي شاعران در ايران و هند بوده است. اين رواج عظيم شعر، عدهاي از صاحب ذوقان را برميانگيخت تا در هر شهر و ناحيهاي به جستوجوي طبعآزمايان و شاعران، و ثبت سرگذشت و فراهم آوردن نمونههايي از شعرشان برخيزند و كتابهايي موسوم به تذكره فراهم آورند.
«تحفة سامي» از سام ميرزا متخلص به سامي از نخستين تذكرههاي اين دوره است. در «هفت اقليم» اثر محمدامين رازي كه به سال 1002 ه.ق در هند تاليف شده، افزون بر بيان اطلاعات جغرافيايي و تاريخي هريك از اقليمهاي هفتگانه، به ذكر احوال بزرگان و شاعران آن اقليمها و نمونه اشعار آنان توجه شده است. از ديگر تذكرههاي اين دوره «تذكره نصرآبادي» نوشتهي ميرزا محمد طاهر نصرآبادي، «خلاصه الاشعار و زبده الافكار» اثر تقيالدين كاشاني و «عرفات العاشقين و عرصات العارفين» از تقيالدين محمد اوحدي است.
7. فرهنگنويسي
در دورهي صفويه فرهنگهاي متعددي در شناساندن واژگان و تركيبات فارسي و معاني كنايي و استعاري آنها توسط نويسندگان ايراني و هندي تاليف و تدوين شده است. در واقع بايد گفت بيشتر فرهنگهاي لغت اين دوره حاصل ذوق و تتبع نويسندگان هندي فارسيزبان است كه با سير و جستوجو در ديوانهاي اشعار شاعران و آثار منثور نويسندگان گذشته و معاصر خود، به فراهم آوردن گنجينهاي از واژگان و تركيباتي كه در زبان فارسي كاربرد دارد، پرداختند.
از مشهورترين فرهنگهاي اين دوره بايد از «فرهنگ جهانگيري» از جمالالدين حسين اينجو، «برهان قاطع» نوشتهي محمدحسين خلف تبريزي، «مجمع الفرس» يا «فرهنگ سروري» اثر محمدقاسم كاشاني سروري، «فرهنگ رشيدي» از سيد عبدالرشيد تتوي و «چراغ هدايت» از سراجالدين علي آرزو نام برد.
گفتني است گاه به سبب نداشتن روش دقيق و كارآمد در جمعآوري واژگان و تركيبات، از ارزش علمي برخي از اين كتابهاي لغت كاسته شده است. همچنين در دورهي جلالالدين اكبرشاه گروهي از پارسيان هند كتابهايي به نامهاي «دساتير»، «شارستان» و «آيين هوشنگ» تدارك ديده و در آنها لغتهاي برساخته و مجعول بسياري را به عنوان لغتهاي ناب فارسي به همراه مطالبي دربارهي تاريخ ايران باستان وارد ساختند (همان: 171/4-170).
اين گفتار را با ذكري از ابوالفضل علامي، از رجال بسيار متنفذ در عهد پادشاهي جلالالدين اكبر، به پايان ميآوريم. وي در نثر فارسي از تكلفهاي منشيانه دوري جست و به سادهنويسي روي آورد. مجموعهي ترسلات علامي با عنوان «مكاتبات علامي» و همچنين كتابهاي «اكبرنامه» در تاريخ پادشاهي اكبرشاه و سلسله نسب او، و «آيين اكبري» كه دايره المعارفي در شرح رسمها و آيينهاي هند است، از آثار منثور فارسي وي است كه همهگي به نثري ساده و روان در نهايت استواري نگارش يافتهاند. وي همچنين «كليله و دمنهي بهرامشاهي» نصرالله منشي را به نثري ساده و روان تحريري دوباره كرد و آن را «بهار دانش» ناميد. گفتني است سبك انشاي علامي در نثر فارسي به سبب آنكه نياز به تبحر و احاطه بسيار در نظم و نثر فارسي داشت، تا مدتها پس از وي ديگر دنبال نشد و نويسندگان به همان اسلوب پيشين روي آوردند.
نتيجه
نثر فارسي در دورهي صفوي با وجود آنكه در شاخهها و مقولههاي مختلفي همچون تاريخ و عرفان و حكمت و ادب به حيات خود ادامه داد و نويسندگان بسياري به خلق آثار خود به زبان فارسي پرداختند، اما هيچگاه نتوانست آن آهنگ و اعتلاي پيشين را، بهويژه در سدههاي پنجم الي هشتم هجري، حفظ كند.
نثر فارسي با توجه به حيطهي مكاني و زماني بسيار گستردهي اين دوره و متاثر از سه عامل مذهب تشيع و فرمانروايي حاكمان تركزبان صفوي و بستر فرهنگي-هنري هند، خصايص ويژهاي همچون افزوني بسامد واژگان و تركيبات عربي و تركي، اطناب و در بخشي از آثار سادگي و رواني و به عبارتي عامهفهم بودن به خود گرفت.
انتهاي پيام