تكرار يك تراژدي؛ موزه‌ي استاد علي‌اكبر صنعتي: موزه‌ا‌ي فرتوت، در اختيار سازماني امدادي!

از روبه‌روي تابلو پر از عكس‌هاي فيگور زيبايي اندام و قهرمانان كشتي كه رد شوي، كنج بليط فروشي، تو را به‌ياد سينماهاي لاله‌زار مي‌اندازد، و رونق بي‌رمقشان؛ نبش ميدان توپخانه، ساختماني قديمي با در چوبي. از دالان ورودي كه بگذري و نم و رطوبتي را كه به صورتت سيلي مي‌زند، نديده بگيري، مقابل همه آن عظمتي كه ايستاده بر اسب و محنتي كه در انبوه يتيم‌داري پيرزنان و فقر مردان كارگر نشسته است، ميخ‌كوب مي‌شوي. مي‌خواهي بلندشان كني به‌استمداد؛ صداي نيش‌ترمز موتورهاي دست‌فروش و دادوفريادهاي هميشگي، انگار اين الهه‌هاي سنگي را سنگي‌تر كرده است؛ روح‌هاي اسيري كه شناسنامه‌هاشان را بر سينه كوبيده‌اند. انگار سطل‌هاي سفيد و قرمز پلاستيكي آن‌سوي زنجير، محافظ تمام صلابت و بزرگي خدشه‌ناپذير اين شاهكارها از گزند احتمالي بازديدكنندگان غايبند!

اينجا "موزه‌ي استاد علي‌اكبر صنعتي"، نماينده بخشي از تاريخ معاصر ماست كه در آن، اتفاقات بسيار متفاوتي شكل مي‌گيرد.

گفته مي‌شود "وقتي دوران فروپاشي نظام سنتي و شكل‌گيري جامعه معاصر و كشور دچار تناقضات رفتاري، اخلاقي و فرهنگي وسيع است و در دل يك آشوب طوفاني، قرار است جامعه‌اي با مختصات متفاوت شكل بگيرد، اين جامعه در چهره‌ي افراد خاص خود تبلور متفاوتي دارد. ما اين نسل را در ادبيات، سياست و فرهنگ مي‌شناسيم كه افراد متفاوتي هستند. صنعتي جزو اين نسل و با ويژگي بسيار خاصي بود؛ او از معدود افرادي به‌شمار مي‌رفت كه درحقيقت، كيفيت تجسمي اين تحول عظيم تاريخي را شكل داده است".

"... بخش به‌جا مانده از مجسمه‌هاي صنعتي، بخشي از روند تحول مجسمه‌سازي معاصر ايران است. لازم است حفاظت شود و شرايط حفاظتي براي اين كار مناسب نيست، ارگاني هم كه مجسمه‌ها را در اختيار دارد ارگان مناسب اين كار نيست؛ نه اينكه آن‌ها اصولي دارند يا مشكلي ايجاد مي‌كنند؛ در چارچوب صلاحيت آن ارگان نيست... او از معدود افرادي است كه درحقيقت كيفيت تجسمي اين تحول عظيم تاريخي را شكل داده است مجموعه كارهايي كه از صنعتي در نگاه به افراد دوره خود، مسائل مضامين آنان شكل گرفته تنها به‌خاطر ويژگي‌هايي كه دارند هم شده، ضروري است حفظ شوند...".

خبرنگار بخش هنرهاي تجسمي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در جريان تهيه‌ي اين گزارش، اين جمله‌ها را به‌تكرار، از هنرمندان مجسمه‌ساز شنيد.

حميد شانس - هنرمند مجسمه‌ساز - به نكته‌ي مغفول‌مانده‌اي اشاره كرد؛ او مي‌گويد: براي حفظ ميراث فرهنگي نسل‌هاي نسبتا معاصر كه از لحاظ تاريخي در چارچوب آثار باستاني قرار نمي‌گيرد، قاعده‌ي مشخص و واضحي وجود ندارد؛ كساني چون مرحوم صديقي، مرحوم قهاري و مرحوم صنعتي بخشي از تاريخ معاصر مجسمه اين مملكت به‌شمار مي‌روند و آثار، نيازمند نگهداري هستند؛ اتفاقي كه در مورد مجسمه‌ي اميركبير ساخته مرحوم صديقي نيز صادق است. اين مجسمه كه يكي از زيباترين آثار اين استاد مجسمه‌ساز به‌شمار مي‌رود، در مدرسه‌ي دارالفنون نصب شده و وضعيت نگهداري مطلوبي ندارد. بارها رنگ خورده و حتا روي آن نقاشي شده است و اصلا فضاي مناسبي براي نگهداري ندارد، كسي هم توجه نمي‌كند.

نارضايتي از وضعيت حفاظت و مراقبت از آثار

شانس با ابراز نارضايتي از وضعيت نابسامان و نامطلوب نگهداري آثار در موزه‌ي صنعتي تصريح دارد كه ساختمان شرايط مناسب ندارد و مسلما مجسمه‌ها در شرايط مناسب نيستند. طبيعتا نگهداري مجسمه‌هاي برنزي سهل‌تر از نگهداري مجسمه‌هاي گچي است، از مجسمه‌ها قالبي وجود ندارد تا اگر براي مجسمه‌ها به هر دليل، در يك ساختمان فرسوده شرايط غيرموزه‌يي، در شهر زلزله‌خيز اتفاقي افتاد، جايگزين شوند؛ منتها در همه جاي دنيا مجسمه‌هاي مومي و پارچه‌يي را هم در شرايط مناسب موزه‌يي نگهداري مي‌كنند، واقعيت اين است ساختمان موزه نيست، اما نگهداري و هزينه‌هاي آن ساختمان هم عملا باري بر دوش هلال احمر مي‌گذارد و درآمد حاصل از بليط فروشي ناچيز است و كفاف هزينه‌هاي آن جا را نمي‌كند.

به‌دنبال راه حل براي نگهداري آثار!

كارشناسان مجسمه‌ساز، راه‌حل‌هايي براي نگهداري آثار گچي و سنگي ارايه مي‌دهند، كه برنزريزي كارها و تهيه‌ي قالب، از آن جمله است.

اما شانس تاكيد دارد كه نياز نيست لزوما كارها به برنز تبديل شوند، بلكه مي‌توان دست‌كم از كارها قالبي تهيه كرد. اين كار امكان‌پذير است و در اين صورت، قالب‌ها در جاي مطمئن‌تري مي‌توانند نگهداري ‌شوند.

به‌گمان او، انتقال آثار به فضاي مناسب براي دوباره‌سازي فضا يكي از راه‌هاست؛ آن فضاي موزه‌ي هلال احمر، قديمي و فرسوده است و امنيت ساختمان در مقابل عواملي مثل زلزله در حدي نيست كه بشود به آن اعتماد كرد.

وي هم‌چنين تاكيد دارد، ارگان ديگري كه مسووليت حفظ فرهنگ و ميراث فرهنگي را دارد، به اين قضيه‌ دقيق، مي‌تواند توجه كنند.

اين كارشناس و هنرمند معاصر با بيان اينكه مشكل عمده اين است كه براي حفظ ميراث فرهنگي نسل‌هاي نسبتا معاصر كه از لحاظ تاريخي در چارچوب آثار باستاني قرار نمي‌گيرد، قاعده‌هاي مشخص و واضحي وجود ندارد، تصريح دارد: درنتيجه اين وظيفه بر عهده ارگان خاصي به طور دقيق قرار ندارد. به همين علت، عملا به اين قضيه فكر نمي‌شود، درنتيجه آثاري كه از مرحوم صديقي و قهاري در مملكت كار و نصب شده است، به‌گونه‌اي بخشي از تاريخ معاصر مجسمه‌سازي اين مملكت است و طبيعي است كه براي حفظ آنها لازم باشد تا هزينه‌اي پرداخت شود و روي اين قضيه فكر شود؛ منتها ارگاني عملا اين مسووليت را برعهده نمي‌گيرد.

فعاليت انجمن مجسمه‌سازي در چارچوب فعاليت تبليغي است

اين نكته بديهي است كه به‌طور طبيعي، انجمن مجسمه‌سازان ايران در اين مورد اقدام كند. به‌گمان كارشناسان، دست‌كم ضرورت ايجاب مي‌كند كه براي حفظ اين آثار، وارد مذاكره شوند؛ اما خود اذعان مي‌دارند كه در مملكت ما بخشي از مشكل عبارت از اين است كه گاهي جايگاه افراد به‌درستي تعريف نمي‌شود، به كلمه‌اي تبديل مي‌شوند كه گاهي كمتر و گاهي بيشتر درباره‌ي آن‌ها صحبت مي‌شود؛ اما محتواي عملي كه رفتار، منش، شخصيت و كار صنعتي را مي‌سازد و در تحول جامعه ما نقش دارد و بايد از لحاظ تاريخي به‌عنوان سند باقي بماند، در نظر گرفته نمي‌شود؛ مجسمه‌هاي صنعتي از اين حيث اسناد بسيار جدي از لحاظ هنري و تاريخي‌اند.

شانس مي‌گويد:‌ اين فضيه مشكل عام‌تري است. مشكل اين نيست كه نقش يك هنرمند ويژه‌ي متفاوت در يك مقطع تاريخي درك نمي‌شود. مساله اين است كه نقش يك هنر معين هم‌چون مجسمه‌سازي و جرياني وسيع‌تر از آن مثل هنرهاي تجسمي و اصولا نسبت جريان هنر، در مملكت ما درك كافي وجود ندارد. هنوز چنين ادارك مي‌شود كه هنر بزكي است كه اگر باشد، چهره‌ي جامعه خوش آب و رنگ‌ تر مي‌شود و به‌عنوان جريان عظيم، متفاوت و توان‌مند كه سيل وسيع عواطف توده‌هاي ملي را تشكيل و رشد داده و به‌بلوغ مي‌رساند، دريافت نمي‌شود و اسناد، مدارك شواهد و ابزار تعريف درستي نشده است.

او از اين واقعيت كه در بيشتر موارد هنوز در كشور ما شيوه‌ي نگاه به هنر، ‌روستايي است، ياد كرده و عنوان مي‌كند: در بهترين وضعيت، هنر را بزك غير ضروري مي‌بينند، نه ابزار دگرگون ساز؛ واقعيت اين است كه براي آن سرمايه‌گذاري نمي‌شود، مي‌توان بودجه‌هايي را كه براي گسترش چنين امري در هنر هست، با ساختن دو خانه‌ي نسبتا مجلل در گوشه‌اي از يك شهر مقايسه كرد؛ وضعيت وحشتناك وخيمي است. در اين كشور براي تعليم رشد جسماني، ورزش در سطح همگاني و تخصصي‌اش به درستي هزينه سرمايه‌گذاري مي‌شود و اما يك‌هزارم اين هزينه گذاري‌ها در بخش هنر كه تعليم رواني و فرهنگي است و نياز جدي بر آن وجود دارد، نمي‌شود. در چنين وضعيتي درست است كه اگر يك ارگان دركي از قضيه نداشته باشد و همراهي نكند، نكرده است، NGO ها در جريانات ملي كه مي‌توانند هم‌پاي جريانات دولتي در تحول سالم يك جريان موثر باشند، لازم است در وهله‌ي نخست كار ترويجي و تبليغي كنند و براي روشن شدن اذهان تصميم گيرنده كه متاسفانه خيلي وقت‌ها متخصص نيستند و نيز توجه دادن‌شان به وزن واقعي نياز يك جريان فرهنگي در عرصه‌ي عمومي فعاليت اجتماعي، تلاش كافي كنند. اين باعث مي‌شود كه مسائل روشن شود.

...و اما تكرار تراژدي

سعيد شهلاپور - مجسمه‌ساز - مي‌گويد: ما ملت متمدن و آشنا با فرهنگ و هنريم؛ اما ميليون‌ها تومان براي سفر يك تيم ورزشي دست‌چندم هزينه مي‌كنيم. ما ملت تخريب‌كننده‌ي آثار ديروزيم؛ هر پادشاهي آمد، حكومتي تشكيل داد و برج و بارويي ساخت، اما پادشاه بعدي كه آمد، همه را ويران كرد. اين ويژگي در اخلاق جامعه‌مان جاي دارد.

وي حالا با اين اوصاف، سرنوشت مبتلابه ‌آثار صنعتي، صديقي، قهاري و ... را در اين شرايط، بديهي و طبيعي مي‌داند.

او نمونه‌ مي‌آورد و از مجسمه‌ي باغ عشرت‌آباد كه حالا با تخريب ديوراها و ساختمان‌هاي اطراف پادگان هويدا شده و ديگر موارد سخن مي‌گويد؛ آسيب‌هايي كه دود و گاز ناشي از رفت و آمد خوردوها به مجسمه‌ي فردوسي زده و سرنوشت نافرجام نخستين مجسمه‌ي مدرن تهران در فضاي باز تئاتر شهر...

با گلايه مي‌گويد: چرا متوجه‌ نيستيد؟ اينها ثروت ملي است!

و شانس مي‌افزايد:‌ وقتي حمله آمريكا به عراق درگرفت و موزه بغداد غارت شد، كسي به اين مساله توجه نكرد كه بخش عظيم مجسمه‌سازي ايران كه گنجينه‌ي بي‌نظيري از هنر منحصربه‌فرد دوره‌ي اشكاني بود، شكسته، نابود و غارت شد. فرهنگ مملكت ما بود. اين اتفاق را به‌گونه‌ي ديگري هم در جيرفت شاهد بوديم و غارت عجيب كاوش‌هاي غيرمجاز كه اجازه نداد اطلاعات آن منطقه به‌درستي بيرون كشيده و دسته‌بندي شود؛ يا اتفاق وحشتناكي كه در بخش‌هايي از شمال ايران رخ مي‌دهد و هجوم عظيم به بخشي از تمدن ناشناخته مملكت كه تنها باسوداگري و از زير خاك بيرون كشيدن بخش ديتيلي از ميراث فرهنگي اتفاق مي‌افتد.

به‌گمان او ضرورت دارد كه مساله در سطح وسيع و حساس‌تري ديده شود و ما به‌عنوان ملت و مسوولان يك ملت بسيار مسوولانه‌تر از مباحث ميراث غني خومان برخورد كنيم و بدانيم اين‌ها جبران شدني نيست؛ چراكه متعلق به‌زمان گذشته است؛ فكر مي‌كنم كه هشدار وسيع‌تر باشد.

به‌زعم هنرمندان وضعيت صنعتي بخشي كوچك از يك معضل وسيع‌تر است كه به‌هرحال كسي بايد در زماني به‌ آن بپردازد.

در زمان مديريت مرتضي الويري در شهرداري تهران نيز قرار بود برخي از آثار استاد صنعتي خريداري و حفظ شوند، پيش‌تر هم غلامحسين كرباسچي قول ساخت موزه‌اي مناسب داده بود كه...

حالا بيش از چهل روز از درگذشت اين هنرمند نامدار ايراني مي‌گذرد؛ اما...

استاندار كرمان در مراسم تشييع و خاك‌سپاري پيكر اين هنرمند فقيد اعلام كرد كه تا ارديبهشت‌ماه سال جاري بالاخره موزه‌ي بزرگ صنعتي را در شهر كرمان به بهره‌برداري مي‌رسانند و مدير اداره‌ي فرهنگ وارشاد اسلامي شهرستان كرمان با اعلام خبر تعويق گشايش موزه تا ماه‌هاي آينده، به خبرنگار ايسنا گفته است كه در حال مذاكره با سازمان هلال احمر براي انتقال آثار قابل جابه‌جايي اين مجسمه‌ساز از موزه‌ي صنعتي تهران به موزه‌ي صنعتي كرمان هستند؛ چراكه به‌زعم آنان، آثار صنعتي بايد در خانه‌اش باشد و خانه‌ي صنعتي، شهر كرمان است.

اما گويا مساله‌ي وقف، جابه‌جايي و واگذاري اين آثار از سازماني امدادي به دستگاه متولي فرهنگ و هنر كشور، مباحثي است كه مسوولان فرهنگي را به مذاكره واداشته است.

گزارش از: خبرنگار ايسنا، زهرا كرمي راد

انتهاي پيام

  • جمعه/ ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۵ / ۱۰:۲۸
  • دسته‌بندی: تجسمی و موسیقی
  • کد خبر: 8502-06102.40421
  • خبرنگار :