آثار پاسارگاد هنوز براثر مرمتهاي نادرست، رشد گلسنگها و حفاريهاي غيرمجاز بهسختي نفس ميكشند /زمان رسيدگي به وضعيت اسفناك پاسارگاد كي ميرسد؟/
آيا وضعيت محوطهي تاريخي پاسارگاد در شان نخستين پايتخت هخامنشيان و مركز هويت تاريخي و فرهنگي ايران است؟ پاسارگاد پارچهاي زربفت است كه در طول سالهاي گذشته بهدليل بياعتنايي، ناداني، بيتوجهي و بخصوص تعصبهاي نادرست، اهميت آن درك نشده است. به گزارش خبرنگار بخش ميراث فرهنگي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، با توجه به اينكه محوطهي باستاني پاسارگاد در فهرست ميراث جهاني ثبت شده، اگر حفاظت درستي از آن نشود، در واقع، ثبت آن در زمرهي آثار جهاني اشتباه بوده است؛ بهعبارت ديگر، ثبت يك اثر در فهرست جهاني، حافظت و رسيدگي دوچندان به آن اثر را طلب ميكند و اگر در اين خصوص، ضعيف عمل شود، در حق همهي جهانيان كوتاهي شده است. در اين شرايط، تاكنون اقدامي اصولي براي حفاظت بلندمدت از مجموعهي آثار پاسارگاد انجام نشده و بيشتر فعاليتها به مرمتهاي اضطراري آثار، معطوف بوده است. هرچند پيش از انقلاب و پس از آن، اقدامهايي براي مرمت آثار پاسارگاد انجام شد؛ ولي در بحث حفاظت، پژوهش كاملي انجام نشده و به تبع آن، كاري اجرايي برمبناي پژوهش نيز صورت نگرفته است. بههمين دليل است كه امروز، رشد گلسنگها و هوازدگي شديد، آرامگاه كوروش و ديگر آثار را تهديد ميكند. سالها پساز پيروزي انقلاب، مطالعه، پژوهش و بررسيهاي علمي در مورد روشهاي مرمتي و پيشگيري از تخريب بيشتر در مجموعه آثار هخامنشي دنبال شد. البته در اين مدت نيز عجولانه عمل شد و بهعنوان مثال، درحال حاضر، بخش زيادي از نقوش و حجاريها در اين مجموعه تخريب شده است؛ چراكه در گذشته، عجولانه با سيمان، نقشها را كامل كرده بودند. پيشاز آغاز بهكار بنياد پژوهشي پارسه ـ پاسارگاد، هيچگاه در ايران، تجربهاي در سطح علمي براي اينگونه مسائل وجود نداشت و وضعيت فعلي هم آيدهآل نيست؛ اما تلاشهايي براي رسيدن به سطح نرمهاي بينالمللي درحال انجام است. روشهاي مرمتي بهكار گرفته شده در مجموعهي آثار هخامنشي ايران، در دنيا منسوخ شده و سالهاست كه از موادي چون ملات سيمان براي پر كردن تركها و اتصال قطعات يا ميلگردهايي كه ضدزنگ هم نيستند، در آثار تاريخي استفاده نميشود. لذا در كشور ما هم بايد شيوههاي مرمتي گذشته، متوقف و روشهاي جديد مرمت بررسي و اجرا شوند. شايد اغراق نباشد اگر بگوييم آنچه كه از پاسارگاد شناخته شده است، آرامگاه كوروش، آنهم به واسطهي كاوشهاي پيشاز انقلاب در آن منطقه است. در اين بنا نيز وجود چند شكستگي در بخش فوقاني، ورود آب را به داخل پوشش داخلي مقبره سبب شده است. كارشناسان از مقايسهي تصاوير حجاريهاي پارسه (تختجمشيد، پرسپوليس) مربوط به سالهاي آغاز حفاري با وضعيت موجود همان نقشها يا حجاري نقش كوروش در پاسارگاد با وضع موجود آن، به اين نتيجه رسيدند كه ميزان آسيب طي 50 سال اخير، وسيع بوده است. آلودگيهاي جوي ايجاد شده در قرن معاصر كه بهدنبال صنعتي شدن جهان شكل گرفته، پديدهي تازهي اسيدي شدن بارانها را موجب شده است؛ اين بارانها تاثيرات تخريبي بسياري بهصورت انحلال و شسته شدن سنگها از خود برجاي ميگذارد كه سنگهاي پاسارگاد و پارسه (تختجمشيد، پرسپوليس) نيز تحت تاثير اين فرآيند، آسيبهاي قابل توجهي ديدهاند. بهعلاوه، آسيبهايي كه گلسنگها به بناهاي سنگي باستاني ايران، بخصوص پارسه (تختجمشيد، پرسپوليس) و پاسارگاد وارد كردهاند، وضعيت آثار را بهواقع، اسفناك كرده است؛ اما مسؤولان سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري درحال حاضر به ضرورت جلوگيري از روند تخريبي گلسنگها بيتوجهند. در اين ميان، نقشبرجستهي انسان بالدار از جملهي آثاري است كه دچار فرسايش شديد شده است؛ بهگونهاي كه مديركل دفتر حفظ و احياي بناهاي تاريخي نيز اعتقاد دارد كه نقشبرجستهي انسان بالدار بهدليل شدت فرسايش بايد به موزهي پاسارگاد منتقل و در آنجا حفاظت شود. اين نقش برجسته در شرايط فعلي، فرسايش زيادي دارد و همين مقدار از نقش هم كه باقي مانده درحال از بين رفتن است. با وجود تركهاي عميق و بسيار مخرب سنگها در بناهاي پاسارگاد، برخي معتقدند كه بهتر است از دانش مهندسان خارجي براي جلوگيري از آسيب بيشتر استفاده شود و طرحهاي كارشناسان داخلي نيز براي جلوگيري از تخريب بيشتر توجه و مورد آزمايش قرار گيرد؛ چنانكه اين وضعيت در كاخ اختصاصي كوروش و در قسمت پايههاي سنگ سياه بسيار وخيم و اين پايهها درحال تبديل شدن به پودر سنگ هستند. تعدادي از باستانشناس اعتقاد دارند كه تخت يا صفهي مذهبي پاسارگاد، محوطهي بااهميتي بهشمار ميرود كه هنوز كار كاوش در آن، كامل نشده است. البته اگر قرار باشد پاسارگاد كاوش شود، حدود 50 سال، زمان نياز است و در اين زمينه بايد اولويتها شناسايي و در مورد آنها اقدام شود. گمانهزنيهاي انجام شده، آثار فراواني را در تپههاي اطراف پاسارگاد نشان داده است. در حدود سال 1933 در تپههايي چون «شيرتپه» و «دوتلان تپه»، گمانهزنيهايي انجام شد؛ اما بعد از آن تاريخ، كاوش در آن تپهها پيگيري نشد. در واقع، جاي تعجب است كه پيشاز انقلاب، حفاريهاي بااهميتي در اين محوطه انجام شد؛ ولي در سالهاي پساز انقلاب، بيشتر ترجمهي كتابهايي مانند كتاب «ديويد استخروناخ» رونق گرفت و تجربهاي در زمينهي كاوش، مرمت، تاليف و مطالعه در مركز و سايت مهم باستانشناسي پاسارگاد وجود نداشت؛ با اينكه مركز مطالعات پارسه ـ پاسارگاد ايجاد شد و اين مركز اعتبارات خوبي هم داشته است؛ اما بهجاي كارهاي اساسي مانند تعيين حريم پاسارگاد از طريق سيستمهاي جديد، به كارهاي فرعيتر پرداخته است. محدودهي واقعي پاسارگاد، بسيار بزرگتر از اندازهي فعلي حصار آن است و وجود محوطههايي باستاني در خارج از حصار تعريفشدهي آن، كنترل را دشوار و احتمال وقوع مسائلي چون حفاريهاي غيرمجاز را افزايش ميدهد. چنانچه بخش زيادي از آثار باستاني پاسارگاد نيز در ساليان اخير بر اثر كاوشهاي غيرمجاز يا گودبرداريهاي سنگين با لودر بهشدت آسيب ديدهاند كه ازجمله آنها ميتوان به برخياز تپههاي تاريخي، بخشهايي در تنگهي بلاغي و تپهي «يعقوب» اشاره كرد. شايد وجود تپههاي باستاني در محوطهي پشت «تل تخت» و بهدنبال آن، وقوع برخي حفاريهاي غيرمجاز، ايجاد حصاري در اطراف كل مجموعه و انجام مراقبتهايي اساسي را براي جلوگيري از ورود قاچاقچيان، حفاران غيرمجاز و نيز افرادي كه باعث تخريب ميشوند، ضروري كند. يكي ديگر از مشكلات پاسارگاد مانند دهها محوطه و سايت باستاني در كشور، آزاسازي حريم آن است. روستايياني در حريم پاسارگاد استقرار دارند كه افزايش جمعيت آنها در كوتاهمدت و بلندمدت براي اين محوطهي ثبتشده در فهرست ميراث جهاني مشكل ايجاد ميكند. در تمام محوطههاي تاريخي با دستاندازيهاي انساني روبهرو هستيم و در پاسارگاد نيز اين مساله، مشكلساز است؛ روستاييان ساكن اطراف پاسارگاد ميتوانند مهمترين مسالهي اين سايت باشند. روستاهاي نزديك پاسارگاد و بخصوص روستاي «پاسارگاد» هر روز گسترش مييابند و اين گسترش، بويژه در مورد روستاي «پاسارگاد» كه با مقبرهي كوروش فاصلهاي ندارد، مشكلساز خواهد بود؛ چراكه وقتي اقتصاد روستاييان جريان نداشته باشد، نهتنها براي نگهداري از سايتهاي تاريخي زحمتي نميكشند، بلكه ممكن است به آن دستاندازي هم بكنند. وجود روستاي «مباركآباد» كه بخش عمدهاي از آن، سالهاي پساز انقلاب در جريان سكونت عشاير در منطقه بهوجود آمده، باعث شده است تا سيلبندي بر سر راه مسيل بزرگ آن منطقه، توسط يكياز ارگانهاي دولتي در بالادست روستا احداث شود؛ اما احداث غيرفني اين سيلبند بهگونهاي است كه در صورت وقوع سيل، تمام حجم آّب ناشي از سيلاب را به مسيل كوچك هدايت ميكند و از آنجايي كه حجم بالاي آب با شكل طبيعي زمين در اين قسمت، هيچ تناسبي ندارد، نتيجه مشخص است: در جريان سيلاب شديد زمستان 1377، حجم آب به حدي بود كه بخش زيادي از تپههاي تاريخي را شست و آب از پلكان اول آرامگاه كوروش (كه حدود 180 سانتيمتر ارتفاع دارد) فراتر رفت. اين بناي معظم، تنها به لطف ساختار فوقالعادهي خود درحالي استوار ماند كه تا روزها بعد از سيل هم محوطهي اطراف آرامگاه، همچنان زير آب بود. از سوي ديگر، با شسته شدن تپههاي پيش از تاريخ پاسارگاد و نمايان شدن چند كوزه و يك اسكلت، شبانه دزدان به طمع يافتن طلا به غارت آن محوطهها پرداختند. البته بهجز آن سرقتهاي جزيي، گويا در ارديبهشت 1380، نيز بخش اعظم يكياز همان تپههاي تاريخي با لودر خاكبرداري شده بود؛ لودر وسيلهاي نيست كه مانند بيل يا كلنگ بتوان آنرا پنهان كرد و اين مساله در كنار پيگيري نشدن اين موضوع ازسوي مسؤولان وقت، شائبههايي را ايجاد كرده بود. در منطقهي پاسارگاد، دو مسيل وجود دارد؛ يكي از دامنهي كوههاي شمالغربي پاسارگاد آغاز شده و با عرضي حدود يك كيلومتر، در بخشي از مسير خود از ميان روستاي مباركآباد ميگذرد و بهسوي تنگهي بلاغي جاري ميشود و مسيل كوچكتر كه به اندازهي يك رودخانهي فصلي در آن، آب جريان دارد، بر سر راه خود، از مجاورت تپهي پيشاز تاريخ مشهوري، به نام «تل نخودي» عبور ميكند و از فاصلهي حدود 100 متري شمالغربي آرامگاه كوروش بهسمت تنگهي بلاغي منحرف ميشود. سيلبندي كه مردم روستا بر سر راه مسيل بزرگ منطقهي پاسارگاد ايجاد كرده بودند، جريان آب را به طرف مسيل كوچكي كه از نزديك محوطهي پاسارگاد ميگذرد، هدايت ميكرد كه اين مساله، خطر تخريب آرامگاه كوروش و بخشهايي از محوطههاي پيشاز تاريخ پاسارگاد را در پي داشت. هرچند اعلام شده است كه مشكل مسيل و جريان آب به سمت آرامگاه كوروش حل شده و حتا رييس بنياد پژوهشي پارسه ـ پاسارگاد نيز به خبرنگار ايسنا گفته است كه ديگر خطري آرامگاه كوروش را تهديد نميكند و اين بنا كاملا ايمن است؛ اما خسارتهايي كه بيتوجهي سالهاي گذشته ايجاد كرد، غيرقابل جبران خواهد بود. ضمن آنكه ممكن است روستاييان براي بهدست آوردن زمين بيشتر، بار ديگر در مسير جريان آبها سطحي تغييراتي ايجاد كنند. سد سيوند نيز علاوه بر اينكه چند سايت باستانشناسي را زير آب ميبرد كه به گفتهي كارشناسان، در آن سايتها، نخستين ساختههاي معماري مسكوني و خانههاي مردم عادي دورهي هخامنشيان وجود دارد، شرايط زيست محيطي منطقه را نيز تغيير خواهد داد. دگرگونيهاي زيستمحيطي و آبوهوايي ناشي از آبگيري سد سيوند، حوزهي بزرگي را دربرميگيرد. همچنين جمع شدن آب در پشت سد، سبب نفوذ آب به لايههاي زيرزميني و تغيير چرخهي تعادل ازنظر زمينشناسي خواهد شد كه ممكن است، آثار تاريخي پاسارگاد نيز تحت تاثير اين برهم خوردن تعادل قرار گيرند. مجموعه آثار پاسارگاد با وجود مسائل و مشكلاتي كه دارند، هنوز از داشتن پايگاهي مستقل محرومند و به اين سايت، در كنار محوطهي بااهميت پارسه (تختجمشيد، پرسپوليس) رسيدگي ميشود. همچنين برخي از كارشناسان معتقدند كه سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري استان فارس، بيشتر از آنكه به دشتهاي استان فارس و خاستگاههاي اصلي تمدنهاي ايران، توجه كند به حوزهي مركزي شهر شيراز، رسيدگي ميكند. بهنظر ميرسد براي دستيابي به طرحي مناسب و برنامهريزي درازمدت در مورد پاسارگاد، شناخت عرصه و حريم آن و آزاسازي آن مناطق، ضروري است و اين امر، با سرعت بخشيدن به پژوهشهاي ميداني و استفاده از روشهاي جديد براي شناسايي هرچه بيشتر آثار ناشناختهي منطقه ميسر ميشود. انتهاي پيام