محمدرضا شالبافان: جامعهي ما اتفاقا بايد با شعر آشوبزده رابطهي خيلي بهتري داشته باشد مخاطب نداشتن شعر به گردن مخاطب است؛ نه شاعر
مهمترين عامل كاهش مخاطبان شعر و ادبيات در سالهاي اخير، سرخوردگي آنان از انتظارهايي است كه از شعر داشتند. محمدرضا شالبافان در ادامه گفتوگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، تصريح كرد: اگر بخواهيم شعر معاصر را با شعر دهههاي 40 و 50 از نظر مخاطب مقايسه كنيم، مهمترين بحث به خود مخاطبان بازميگردد و مخاطبان ما در دهههاي 40 و 50، كاناليزه شده بودند، مخاطباني كه ذهنيت و انتظار خود را از وقايع اطراف و از ادبياتي كه ميخواهند بخوانند، ميدانستند. در آن دوره با ذهنيتهاي مختلفي روبهرو بوديم، ذهنيت چپ كه در آن زمان بسيار در جامعه و بالطبع در ادبياتمان رايج بود. ذهنيتهاي ايدهآلگرا، آرمانگرا، اسلامگرا و ... كه جامعه دهههاي 40 و 50 با آنها درگير بود. اين شاعر جوان افزود: وقتي به ادبيات كلان بعد از نيما بنگريم، يكسري شاعران موضعي، در برخورد با مخاطب را شاهديم. مخاطبان شعرهاي كساني مانند سياوش كسرايي و در مرحلهاي احمد شاملو، در آن موقع كاملا واضح بودند. بعد يكسري افراد ميآيند و از ذهنيتي درباره مخاطبانشان استفاده ميكنند و آن را با ذهنيت خود تطبيق ميدهند. احمد شاملو تقريبا تا آخر عمرش ايدهآلگرا ماند، همان فردي كه با ذهنيت اپوزيسيون به وقايع اطراف مينگريست و گاهي اوقات ديد سياهش را در شعرش رايج ميكرد؛ ولي ديگر براي مخاطبانش شعر نگفت. از تجربههايي كه نسبت به سليقههاي مخاطبان اندوخته بود، استفاده كرد و به عنوان يك پدر جاافتاده، شعر سپيد خود را در شعرهايش بروز ميداد. او يادآور شد: آنچه كه در اواخل عمر شاملو باعث شد شعرهايش خوانده شوند و كتابهايش به فروش برسند و بهطور متوالي چاپ شوند، يكي اسمش بود و ديگر زبان منحصر بهفردش بود؛ به اين دليل خيلي نميتوانيم انتظار داشته باشيم شاعر امروز خيلي راحت با پروسه مخاطب بتواند رابطه برقرار كند. وي اتفاقهاي بعد از انقلاب و جنگ تحميلي را باعث به وجود آمدن فضاي سنگين و كسلكننده شعري كه در جنگ رواج يافت، دانست و آنرا باعث فراري شدن مخاطب از ادبيات ذكر كرد. شالبافان همچنين گفت: بسياري از شاعراني كه به جريان شعر جنگ و پس از جنگ معتقدند، كاهش مخاطبان امروز ما را ناشي از شعر دهه 70 ميدانند، ولي چنين مسالهاي را قبول ندارم. شعر دهه 70 اتفاقا زماني رخ داد كه كاهش مخاطبان ما به صورت قابل توجهي در حال رخ دادن بود و نمونه سينوسي برخورد مخاطبان ادبيات با شعر رو به افول بود. در اواسط دهه 70 يكسري جوان با ايدههايي جديد، اتفاقا براي نجات شعر معاصر پا به عرصه گذاشتند و در كنار نقاط ضعفي كه داشتند، كليت عملكردشان قابل قبول بود. وي با اشاره به حضور رسانهها و تاثيرشان در افزايش مخاطبان ادبيات در ادامه توضيح داد: اگر به سالهاي پيش از 57 بنگريم، احمد شاملو شاعري اپوزيسيون نسبت به نظام سلطنتي بود، مهدي اخوان ثالث هم همينطور. حتا ما ردپاهايي از انتقاد را در آثار فروغ فرخزاد هم ميبنيم؛ ولي قبل از انقلاب اينها به معناي واضح كلمه به محدوديت بياني دچار نبودند. ما حضور هفتگي اخوان ثالث را در راديو و تلويزيون شاهد بوديم كه شعر خود و ديگران را ميخواند. كاري به نظام سلطنتي و عملكرد رسانهيياش در آن زمان ندارم، ولي احساسم اين است اگر امروز در تلويزيون يك يا دو برنامه ادبي ثابت داريم، در بدترين زمانهاي ممكن آن برنامهها پخش ميشوند. از طرف ديگر اين برنامهها گرايش مشخصي براي آشتي مخاطبان با ادبيات ندارند. اگر انتظار داريم كه شعري مخاطب داشته باشد، اول بايد اين اجازه را به آن دهيم كه با مخاطبش رابطه برقرار كند و توسط مخاطبش شنيده شود؛ بله مشكل پخش و نشر هست، ولي مگر چهقدر كتاب توسط مخاطبان ما خريده ميشود. او يادآور شد: در دهههاي 40 تا 50 در عرض يك سال «ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد» فروغ فرخزاد به چاپ چهاردهم ميرسد، ولي اكنون همين اثر مگر چند تيراژ دارد و چند نفر از مردم ما اين كتاب را ميخرند. امروز كاهش سطح مطالعه مردم بهصورت كلان رخ داده است و اين مساله چندان به ادبيات هم باز نميگردد. وي متذكر شد: الان اصولا از شعري كه توسط مخاطب شنيده نميشود، نميتوانيم انتظار داشته باشيم كه با مخاطب رابطه برقرار كند. شالبافان با بيان اين مطلب كه نداشتن مخاطب به ضعف شاعر بازنميگردد، گفت: اگر ضعف از يكي از دو طرف شاعر يا مخاطب باشد، عمده ضعف به مخاطب بازميگردد؛ هر چند مخاطب مقصر اصلي و عمده نيست. مقصر اصلي، فضاي رايج در جامعه است. فضاي امروز ما، ادبيات را نميخواند و كاري هم ندارد كه ادبيات درد او را ميگويد يا نه و با او همدردي ميكند يا نه؛ درد مردم را گفتن در ادبيات امروز چيز مبتذلي شده است، زيرا آنقدر در دوراني توسط شاعراني كه امروز خود را شاعران اعتراض ميدانند، بد مطرح شد، كه الان مخاطب ترجيح ميدهد اگر دردي قرار است شنيده شود، خود بنشيند و در خلوت خود براي خودش درد دل كند؛ چرا برود از زبان شاعري كه هزار و يك بيدردي دارد، بشنود. او افزود: امروز مخاطبان ما به دليل همين بدبيني به همدرديها و همدليهاي شاعران جواب نميدهند. جامعه امروز ما بدون شك، جامعهاي آشوبزده است و اين جامعه بايد نسبت به شعر آشوبزده رابطه خيلي بهتري داشته باشد؛ شعري كه به هر دليل در جامعه امروز ما در قالبهاي مختلف به نام شعر متفاوت مشهور شده و شعري كه با نگرش پستمدرن به دنيا نگاه ميكند. شالبافان بدبيني مخاطب را نسبت به شعر، دليل ديگر خوانده نشدن شعر امروز دانست و ادامه داد: بزرگترين مشكل رابطه مخاطب و ادبيات در حال حاضر به رسانههايي برميگردد كه نفوذ زيادي در جامعه و بويژه عوام دارند و تا زماني كه اين مشكل حل نشود، در مخيلهام نميگنجد كه چندان تغيير اين رويه را شاهد باشيم. در جواب آن عدهاي كه ميگويند شعر دهه 70 مخاطب ندارد، من ميگويم اگر اين شعر، هفتهاي يا ماهي يكبار در تلويزيون خوانده ميشد، مخاطب خود را به دست نميآورد؟ آيا واقعا شعر سهراب سپهري شعري است كه بايد مخاطب عام داشته باشد؛ به عقيده من چنين نيست. شعر سهراب به قول سيدحسن حسيني، شعر هنديوار است و به نظرم شعر او مخاطبپران بوده و شعري نيست كه مخاطب خاصي از جامعه ادبي عوام آن را درك كند؛ ولي آنقدر شعر تكرار و بازخواني شد كه ارتباط مخاطب با آن را شاهد بوديم. ولي چنين موقعيتي در اختيار هيچكدام از شعرهاي نسل واقعي بعد از انقلاب - نه شاعراني كه شعر جنگ را سامان دادند و هميشه با اقبال رسانهها روبهرو بودند - قرار نگرفت. اين شعر اگر در چنين موقعيتي قرار ميگرفت آنوقت ميتوانيستم قضاوت كنيم كه اين واقعا در ارتباط با مخاطب مشكل داشته يا مخاطب در رابطه با شعر مشكل داشته است. انتهاي پيام