اسكندر آزادي: حرفهاي شاعران امروز دلنشين نيستند
به اعتقاد يك شاعر، اينكه شعر امروز مخاطب ندارد، علتش شعر نيست؛ شعر، پابرجا و استوار سر جاي خود ايستاده است. اسكندر آزادي در گفتوگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) گفت: امروز كساني كه از شعر، ابزار شعر و متعلقات آن استفاده ميكنند، از آن درست استفاده نميكنند؛ درواقع ابزارهاي ما اشتباه است. مشكل اساسي ما براساس برداشتهاي غلط و تعبيرهاي اشتباه از هنر است؛ چراكه شاعران ما به نوعي بحرانزدگي و بحران هويت از نوع فرهنگي دچار شدهاند. وي متذكر شد: اينك شعر برجستهترين شاعران ما چاپ ميشود، ولي پشت ويترين كتابفروشيها خاك ميخورد؛ زيرا آن حرفها براي گذشته بوده و زده شده است. امروز شاعران جديد ما چيزي براي گفتن ندارند، به اين دليل بهدنبال جريانهاي شعري رفتهاند كه هر كسي اسمي براي آن گذاشته؛ يكي ميگويد شعر همگرا، ديگري ميگويد شعر عريان، فراغزل و... اينها درد ما را دوا نميكند؛ مشكل ما زبان است و بايد زبانمان را درست كنيم. وي يكي ديگر از دلايل مخاطب نداشتن شعر امروز را نگاههاي اشتباه به عناصر اطرافمان دانست و افزود: ما در قرن فرااطلاعات زندگي ميكنيم و زبانمان بايد در شأن اين زمان باشد. عنصرهاي زمان، زبان و مكان، تعيينكننده هنر هر عصري هستند؛ امروز ديگر با زبان 100 سال پيش نميتوان شعر گفت. مثلا وقتي شعرهاي "ميرزاده عشقي" را ميخوانيم، ميفهميم كه در دوران مشروطه شعر گفته است. او همچنين عنصر مكان را از عناصر مهم ديگري ذكر كرد كه بايد در شعر امروز بهكار رود و يادآور شد: هر شعري بايد با فرهنگ مكاني كه شاعر در آن است، مطابقت داشته باشد. سه عنصر زمان، مكان و زبان بسيار اهميت دارند، ولي شاعران ما در شعرهايشان به اين سه عنصر توجهي ندارند. اين شاعر اظهار داشت: شاعران ما صنايعي را كه در شعر كلاسيك وجود داشته به اسم شعر مدرن، فرامدرن يا پستمدرن در شعرهايشان آوردهاند. من اينچيزها را به حساب مطالعه نداشتن اين شاعران ميگذارم. به حساب اينكه آنها فرهنگ و هويت ملي و فرهنگي خود را نميشناسند؛ به اين دليل است كه به بحران فرهنگي دچار شدهايم. اگر كتاب فروش نميرود و هنر به چالش دچار شده، به اين دليل است كه تأويل ما از جامعه بد است و نيازهاي جامعه را نميشناسيم. وي معتقد است: اگر نگاه ما نگاه درستي بود و اساطير، فرهنگ و پيشينه تاريخي خود را ميشناختيم، مطمئنا هنر و شعر ما به بحرانزدگي دچار نميشد. هر مخاطب عامي هم شعرهاي حافظ را از حفظ ميخواند، ولي بعضي از شاعران ما تعدادي از كلمههاي خارجي را در كنار هم گذاشته و بهعنوان قافيه از آن استفاده ميكنند، درحاليكه اين كلمات قافيههاي غزل ما نيستند. هر چيز معيار خاص خود را دارد؛ اين نشان ميدهد كه اين عده به بحران هويت دچار شدهاند. آزادي در ادامه همين بحث متذكر شد: غزل چارچوبي دارد؛ قافيه، وزن و... حال در وزن ساختارشكني شده كه بحثي در آن نيست، چراكه بعضي جاها غزل زيباترهم شده است. ولي در قافيهها نميتوان دست برد، يكي از علتهاي بزرگ بحران هويت ملي و فرهنگي ما همين است كه از فرهنگ خود دور شدهايم. در اين وضعيت، هم آنطرف را از دست دادهايم و هم اينطرف را. شاعراني چون اكتاويو پاز، يانيتس ريتسوس و پابلو نرودا، علت موفقيتشان اين است كه ساختار ملي و فرهنگيشان را از دست ندادهاند و از فرهنگشان درست استفاده ميكنند؛ در عينحال زبان جديد هم بهكار ميبرند. وي افزود: ما ملغمهاي از شرق و غرب را مخلوط كرده و به قول خود ميخواهيم شرق و غرب را بهنوعي آشتي دهيم، ولي بلد نيستيم؛ نوع آشتي دادنمان هم غلط است. اين شاعر كرمانشاهي يادآوري كرد: ايراني تشنه شعر است؛ ولي ما تاويل اشتباهي از فرهنگ جهاني داشته و شاعران به اسم پستمدرن، كلمههايي را به خورد مردم ميخواهند دهند، درحاليكه پستمدرن تعريفي دارد؛ ولي اينها تعريفش را به درستي نميدانند. به اين دليل مخاطب وقتي اين الفاظ بيربط را ميخواند، زده ميشود. وي ديگر دليل مخاطب نداشتن شعر امروز را اين موضوع دانست كه حرفهاي شاعران ما حرفهاي دلنشيني نيست؛ نه حرف زمان و نه حرف دل است، فقط حرف سر هم كردن يكسري واژه است. به گفتهي آزادي، شعر بايد فهميده شود، كساني ميگويند ساختارشكني كردهام؛ ساختارشكني يعني چه؟ مثلا نيما ساختارشكني كرده است؛ متاسفانه اين عده سنتشكني را با ساختارشكني اشتباه گرفتهاند. شاعران جوان ما هنوز فرق اين دو را نميدانند. آزادي در پايان متذكر شد: شعر خون دل خوردن است و به قول ويليام فاكنر «هنرحاصل عرقريزان روح است»؛ اگر كسي از همه چيز دست بشويد و آن عرقريزان روح را داشته باشد، روح هنرمندي ميتواند پيدا كند. انتهاي پيام