گفتوگو با روايتگر سرنوشت انسانهاي سالهاي مبارزه چرا احمد دهقان نبايد داستان خود را بنويسد؟! آنانكه امروز يخهدراني ميكنند، از دور هم دستي بر آتش نداشتند
داستان اگر انساني نباشد و داستان جنگ اگر به سرنوشت انسانها نپردازد، شكست ميخورد. احمد دهقان كه خود از رزمندگان جنگ تحميلي هشت ساله بوده و رمان «سفر به گراي 270 درجه» و مجموعهي داستان «من قاتل پسرتان هستم» او رهآورد اين سالهاي حضور و مبارزه است، در ديدار با بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) كه در محل اين خبرگزاري برگزار شد، با بيان اين مطلب عنوان كرد: چرا احمد دهقان نبايد داستان خود را بنويسد؟! عدهاي افراطي همهي آدمها را در خط كشي ساختگي خود جا ميدهند و نويسندگان را طبقهبندي ميكنند. آنان نميخواهند نويسنده خودش باشد و چنان جوي ايجاد ميكنند كه ادبيات ريا و دروغگويي شكل ميگيرد؛ در حالي كه اگر هر كسي داستان خود را بنويسد، داستان و رمان به معناي واقعي خلق ميشود و ادبيات زلال و پاك پا ميگيرد. او بيان اينكه داستان بزرگ، نويسندهي بزرگ هم ميخواهد، افزود: تولستوي است كه ميتواند «جنگ و صلح» را بنويسد. اينجا فكر ميكنيم نويسنده بايد توسريخور باشد و به فرمان، رمان بزرگ بنويسد. روح بزرگ است كه ميتواند اثر بزرگ بيافريند. مشكل ادبيات ما اين است كه آدمهاي بزرگ نداريم، جلوشان را ميگيريم، اينگونه چهرهها را تربيت نميكنيم و نميگذاريم كه تربيت شوند. دهقان در ادامه دربارهي ادبيات جنگ متذكر شد: يكي از امتيازهاي بزرگ جنگ، فرهنگ جبهه بود. فرهنگي كه حاصل زندگي مشترك انسانهاي آرمانگرا در شرايط خاصي است كه آنها را متحول ساخته و بسياري با به يادآوردن آن لحظات و آن روزها و آن آدمها، حسرت آن را ميخورند. آدمهايي هم كه از جنگ هشت ساله برگشتند، به گذشته كه نگاه ميكنند، جنگ را زيبا ميبينند. در اين فرهنگ، كشت و كشتار جايي ندارد و همه در خاطراتشان از زندگي زيباي مشترك و با هم خنديدنهايشان ميگويند. آنجا يك زندگي ديگر به وجود ميآيد كه وقتي انسان آن به زندگي شهري و مدرن قدم ميگذارد، نميتواند تضادها را درك كند و اصلا آن را نميشناسد و اين از تبعات جنگ است كه داستاننويس ميتواند آن را به تصوير بكشد و نقد كند. او با اشاره به ادبيات دوران جنگ گفت: وظيفهي اين ادبيات، تهييج آدمهاست كه اين خيلي زود تمام ميشود. در اين روزها عدهاي ميگويند ادبيات جنگ به بنبست رسيده و حجم آثار زياد است، ولي يكي را هم نميتواني بخواني؛ در حالي كه ادبيات جنگ ميتواند باعث سرافرازي ما باشد. همچنان كه بسياري از بزرگان ادبيات آرزوي نوشتن دربارهي آن را دارند. ادبيات جنگ پس از يك دورهي پررونق به يك حالت ايستايي رسيده كه خيليها را به فكر و چارهجويي واداشته است؛ عدهاي اين ايستايي و حركت كند را بنبست در اين عرصه خواندهاند. درحالي كه به نظر من ادبيات جنگ پس از يك دوره تمرين و تلاش، در حال بازخواني خود است. نويسندگان اصيل جنگ كه به نوشتن دربارهي اين واقعهي بزرگ اجتماعي پرداختهاند، در حال بازنگري هستند. در همه جاي دنيا اين طور بوده است. نويسندگان بسياري در ابتداي تجربهي كاري خود و در آغاز تجربهي نوشتن دربارهي حادثه عظيم جنگ كه در كشورمان سابقه نداشته، بيشتر به روابط بيروني پرداختند. ما اكنون در دوره گذر قرار داريم و نويسندگان بيشتر تمايل نشان دادهاند كه به روابط دروني اين حادثه بپردازند. اينجاست كه سرنوشت انسانها و بشريت و همهي آدمهاي عالم مهم ميشود و ادبيات شكل واقعي خود را پيدا ميكند. اگر تولستوي فقط به شرح نبرد دو قهرمان جنگي يعني ناپلئون و كوتوزوف ميپرداخت كه جنگ و صلح خلق نميشد؛ اين توجه به عمق است كه شاهكار ميآفريند. در اكثر آثار خلق شدهي تاكنون، فقط گزارش بيروني از حادثه داده شده و نويسندگان به سطح پرداختهاند، حتا در «زمين سوخته»ي احمد محمود هم روابط كاملا بيروني است. اما بعد از مدتي اين حركتها متوقف شده و همه سعي ميكنند عمق را بشناسند. او در عين حال تصريح كرد: امروز با يك پوستاندازي در اين زمينه مواجهيم و يك زايمان طبيعي دارد اتفاق ميافتد كه اين هميشه هم با حرف و حديث و درد همراه است، اما خيليها نميخواهند اين اتفاق بيفتد. وي دربارهي نقدهاي متفاوت ارايه شده دربارهي آثاري از قبيل «من قاتل پسرتان هستم»، گفت: حوزهي اعتقادي رزمندگان دربارهي جنگي كه در آن شركت دشتهاند و جوانيشان را به پاي آن ريختهاند، حوزهي قابل احترامي است. در همه جاي دنيا اين طور بوده. اما كساني كه امروزه يخهدراني ميكنند و فرياد ميكشند، بيهنراني هستند كه در جنگ حتا از دور هم دستي بر آتش نداشتهاند، ولي همهچيزشان را از جنگ دارند، كه اگر جنگي نبود، امروز در سر چهارراهها ميديديشان كه آكاردئون ميزنند. دهقان با تاكيد بر اينكه واقعيتهاي جنگ، خود جنگ است و نه خارج از آن، گفت: به شعار دادن عادت كردهايم و فكر ميكنيم ادبيات جنگ، شعار است؛ مثل ادبيات دوران شوروي سابق كه همه ميخواستند «زمين نوآباد» نوشته شود. او دربارهي اين اعتقاد برخي كه در «من قاتل پسرتان هستم»، فضاي روحاني جنگ حذف شده است، خاطرنشان كرد: فضاي روحاني جنگ با فرياد و ريا و دغل به دست نيامد. صدها هزار انسان آرمانگرا در جايي به نام جبهه جمع شدند و توانستند بزرگترين تحول اجتماعي و فردي را بيافرينند. آدمهاي جنگ همين آدمهاي كوچه و بازار بودند. اما اين آن چيزي نيست كه دوستان ميخواهند بعد از 20 سال تفسير كنند. آدمهاي جنگ، آدمهاي معمولي بودند كه آمدند متحول شدند، ولي اين تحول در شهر بزرگ جبهه به وجود آمد. كساني كه ميخواهند بگويند «من قاتل پسرتان هستم» ارزشي نيست، به دنبال اين هستند كه يك نفر مانيفست بنويسد؛ اما من داستاننويس هستم، نه مانيفستنويس. او همچنين افزود: من با كليات حرفها معتقدم، اما چه كسي ميتواند بگويد داستان «بلدرچين» معنوي نسيت؟ بايد واقعيات جنگ را به شيوهاي انساني نوشت و به اين هم معتقدم كه بايد آن فضا را نشان داد. ولي اين حاشيهنشينان ادبيات باز اشتباه ديگري ميكنند و نميدانند ظرفيت داستان كوتاه، رمان و مقاله چقدر است. خيلي چيزهايي كه در ذهن داستاننويس است، ممكن است در رمان جواب بدهد، اما داستان كوتاه در گفتن خيلي حرفها ناتوان است، زيرا فقط برشي از زندگي است. دهقان همچنين دربارهي اينكه آيا آثاري مثل مجموعهي داستان او كه به سالهاي پس از جنگ و پيامدهاي آن ميپردازد، در حوزهي ادبيات دفاع مقدس قرار ميگيرد، گفت: چند منتقد ادبي لفظ «ادبيات اعتراض» را دربارهي اين مجموعه به كار بردهاند. اين اعتراض به سرنوشت آدمهاي پس از جنگ است، نه به خود آنها؛ من به آدمها اعتراض ندارم، سرنوشت اينان را خواستهام بنويسم و زندگيشان را پس از جنگ ببينم. او در همين زمينه متذكر شد: چرا يك لحظه نگاه به پس از جنگ ناخوشايند است؟ كساني با اين نوع نگاه مخالفت ميكنند كه خودشان مسؤول سرنوشت آن افراد بودهاند. اين نوع ادبيات حتما در ادبيات دفاع مقدس ميگنجد، ولي ميتواند «ادبيات اعتراض» باشد، يا هر اسم ديگري كه بر آن ميگذارند. احمد دهقان در ادامه گفتوگو با خبرنگاران ايسنا همچنين متذكر شد: كساني كه نويسندهها را خط كشي ميكنند، اكثرا در اين وادي مستاجرند؛ كه نه داستان نوشتهاند و نه در خانهي ادبيات زندگي كردهاند، آمدهاند اينجا ساعتي بمانند و غنيمتي ببرند و به جاهاي بالاتري برسند. به همين خاطر هم هست كه بيشتر فرياد ميزنند تا بشتر ديده شوند. آنها نميخواهند خارج از انديشهي خود، انديشهي ديگري در اين حوزه بماند و تا دامن ادبيات از اين كاسبان زدوده نشود، نويسندگان با اين مشكل روبهرو هستند. يكي از همينها چندي پيش نويسندهي كتاب « من او» را مرتد خواند و امروز به من و ديگري ميگويد التقاطي. اينها تازهآمدگاني هستند كه ميخواهند در اين بلبشوي ادبي غنيمتي به چنگ آورند و بگريزند. مگر در تاريخ ادبي كشور از اين جور آدمها كم داشتيم كه بعدها فرياد توبه برآوردند و گذشتهي خود را افشا كردند. اين رياكاران بزرگترين ضربه را به ادبيات كشور زدهاند. اين شعبان بيمخهاي حاشيهي ادبيات هميشه بودهاند و هر چقدر كاري به كارشان نداشته باشي و سنگ به سلاخخانه نيندازي، باز بهانهاي ديگر ميآورند كه فرياد بكشند و خودي نشان دهند، كه اگر اين سر و صداها را راه نيندازند، بايد برگردند به سر كار اصليشان. برگزيدهي 20 سال داستاننويسي پس از انقلاب ـ با رمان ”سفر به گراي 270 درجه” ـ سپس دربارهي ميزان تغيير نوع نگاه خودش در كارهايي كه در زمينهي دفاع مقدس ارايه كرده و تلخي داستانهاي مجموعه «من قاتل پسرتان هستم» گفت: شروع نقدهاي «سفر به گراي 270 درجه» هم كه در سال 75 منتشر شد، به همين صورت بود و در اولين نقدها، كار را ضدجنگ تلقي كردند كه اين موضوع خيلي زود برطرف شد. نتوانستند اين برخوردها را ادامه دهند، چون كار مورد توجه مخاطبان قرار گرفت. نوع نگاه من عوض نشده؛ حرفهييتر شدهام، بيشتر نوشتهام و خواندهام و زبان و داستان را پختهتر ياد گرفتهام، اما جهانبينيام تغييري نكرده است. او همچنين با بيان اينكه تلخ بودن اين داستانها را قبول دارد، در عين حال يادآور شد: ولي هيچ كدام از اين داستانها به اين صورت نبود كه در ابتدا طرحي براي كل مجموعه داشته باشم. زماني كه آنها را كنار هم قرار دادم، ديدم همهشان به سرنوشت آدمهاي پس از جنگ ميپردازند و آن موقع نميتوانستم نگاه خود را تغيير دهم. اعتراف ميكنم كه تلخ است، ولي نه به عمد... اصلا دوست نداشتم تلخ بنويسم. اتفاقا رماني كه مشغول نوشتنش هستم، اصلا تلخ نيست. شايد شرايط هم در تلخ بودن داستانهاي مجموعه تاثير داشته، هرچند هنوز هم نتوانستهام خودم را تحليل كنم. او همچنين دربارهي صداقتش در ارايهي اين داستانها گفت: داستان كوتاه، تمام صداقت من است. «من قاتل پسرتان هستم» روايت دورهاي از زندگي داستاننويسي من است و در راستاي كار من، با همان لذتي كه «سفر به گراي 270 درجه» را نوشتم، به همان لذت روزهاي آخر حضور در جنگ و به همان لذت دوستي در اردوگاههاي پشت جبهه. من يك آدمم كه كار خودم را ميكنم. سال 65 ميگفتند تكليف است نروي جنگ، ولي رفتم. الان هم با تمام وجودم و عشقم كار ميكنم و لذتم از زندگي، دوستيام با همه شهيداني كه ميشناختم و با همه بچههاي جنگ است و اين را با همهي دنياي كساني كه فحش ميدهند، عوض نميكنم. به خاطر آنها و به ياد و احترام آنهايي كه مردان روزگار ما بودند، مينويسم و حالا حالاها هم مينويسم؛ ممكن است به خاطر شرايطي قلمم را زمين بگذارم، ولي چيزي را كه به آن اعتقاد نداشته باشم، نمينويسم. اگر از داستاننويسيام لذت نبرم و مجبور باشم چيزي بنويسم كه به آن اعتقاد ندارم، چرا داستان بنويسم؟ هر چند اين لذت تلخ باشد. دهقان همچنين در بخش ديگري، دربارهي اينكه نوشتن داستاني در حوزهي جنگ چه قدر مستلزم حضور در جنگ و تجربهي مستقيم آن است، گفت: آدمهايي كه در جنگ نبودند، كمتر توانستند داستان جنگ بنويسند. تجربهي دنيا هم نشان داده كه كمتر اين اتفاق افتاده است. تنها گراهامگرين، بدون تجربهي حضور مستقيم در جنگ، «نشان سرخ دليري» را نوشته و بقيه مثل همينگوي، تولستوي، برشرت و شولوخوف به نوعي اين تجربه را داشتهاند؛ نميشود تجربهي عشق نداشت و به صورت زلال از عشق نوشت. اما موضوع مهم اين است كه جنگ ما گسترهاش به همهي كشور رسيده و تنها به خط مرزي محدود نشده است. رمان جنگ فقط در ميان آتش، توپخانه و خمپاره شكل نميگيرد؛ جنگ تحول بزرگ اجتماعي است كه زندگيها را كاملا دگرگون كرده است. دلهرهي جنگ، حسن مشترك انساني و واقعهاي كه ناخواسته بر ما هجوم آورد، تجربهاي است كه همه آن را تجربه كرديم و همه ميتوانند دربارهي آن بنويسند. جنگ يك تجربهي بزرگ انساني است كه ميتواند اثر را به طرف شاهكار شدن ببرد. در زندگي چهقدر بايد بگردي تا عشق يا نفرت پيدا كني، در حالي كه جنگ اوج عشق و نفرت است و مگر ميشود نويسنده باشي و اين فرصت را از دست بدهي؟! دهقان كه مجموعهي داستانش را نشر افق كه يك ناشر خصوصي است، چاپ كرده است، دربارهي سفارشنويسي در اين حوزه گفت: سفارش نويسي در دنيا كار مردودي نيست. ويل دورانت ميگويد اگر سرمايهي فلان جا نبود، «تاريخ تمدن نوشته» نميشد. دنيا هميشه براين موضوع تاكيد داشته است . اما مثل بقيهي چيزها، سفارشنويسي را هم ناقص متوجه شدهايم. در دنيا روي كارهاي زيربنايي و بزرگ مثل دايرهالمعارفها سرمايهگذاري ميكنند و سفارش ميدهند. اما اينجا خيلي از مباحث نظري جنگ روي زمين مانده، ولي هيچ كس در فكر تدوين آنها نيست. اگر فرهنگ جبهه در زمان خود گردآوري نميشد، بعدا اين اتفاق نميافتاد، يا گردآوري 17 جلد كتاب خاطرهي «شبهاي بمباران» بايد در همان زمان انجام ميشد؛ چه با سفارش، چه بي سفارش؛ وگرنه از منبع عظيم ادبيات جنگ ما حذف ميشد. متاسفانه ما اتاق فكر نداريم كه بدانيم چه كارهايي را سفارش دهيم و چه بايد بكنيم. انتهاي پيام