« ديدار با پيشکسوت » تاريخ شفاهي سينما و تئاتر کمدي -انتقادي ايران،در گفت‌وگوي تفصيلي با رضا ارحام صدر/قسمت دوم/

* تاسيس گروه هنري ارحام به گزارش ايسنا رضا ارحام صدر در ادامه افزود: بعد از سه سال عده‌اي از جوان‌ها به خانه ما آمدند. هنرمندان جواني مثل مرحوم خندان، خدادوست زارع، محمد گلستان، منصور جهانشاه كه تازه وارد تئاتر شده بودند و با عشق كار مي‌كردند. آمدند خانه من و گفتند تو كه به اصطلاح جلوداري، تو كه پيشكسوتي و سابقه‌ات از ما زيادتره، تو كه براي ما كارگرداني مي‌كردي، ما كه عاشق اين كار هستيم چكار كنيم؟ گفتم هر كاري مي‌خواهيد بكنيد. گفتند ما مي‌خواهيم يك گروه تئاتر آزاد تشكيل دهيم به نام گروه هنري ارحام. خودمان هم رفتيم با سينما پارس در جلفا كه متعلق به ارامنه است صحبت كرديم و آن‌ها حاضرند صبح تا ساعت 8/5 بعدازظهر فيلم نمايش دهند و از آن به بعد سالن را به ما بدهند تا شبي يك برنامه بگذاريم. به همين ترتيب گروه هنري ارحام از سال 44 در جلفاي اصفهان شروع به كار كرد و برنامه‌ها يكي پس از ديگري با موفقيت تمام و استقبال شديد مردم مواجه شد. سه تا از نمايشنامه‌هاي ما در ان زمان آخرش (ها) داشت. اولش گذاشتيم بوقلمون‌ها. يعني كساني كه براي چند روز گذران زندگي يك مرتبه در هر مورد 180 درجه خودشان را عوض مي‌كنند كه مردم خيلي استقبال كردند. اسم دوميش را گذاشتيم رسواها. كساني كه تظاهر مي‌كنند به خداشناسي و از اين راه در هر حال هر رقم كه مي‌توانند در اجتماع به اصطلاح بدون رعايت منافع مردم فقط براي منافع جيب‌شان كار مي‌كنند و اين‌ها رسواهاي اجتماع هستند. اين هم استقبال شد. سوميش را گذاشتيم دلقك‌ها. هر سه تا هم موفق شد و يكي از يكي بهتر. الان هم كپي فيلمبرداري شده‌اش در بايگاني سازمان تلويزيون تهران است. از اين جا به بعد سعي ما در اين بود كه نمايشنامه‌ها 10 درجه از نمايشنامه‌هاي قبلي بالاتر باشد چه از لحاظ طرح و دكور و چه از لحاظ متن نويسي و نقش هنرپيشه‌ها. گروه ما و تئاتر اصفهان به مديريت مرحوم فرهمند در مقابل هم سعي مي‌كرديم نمايش‌هاي خوبي را اجرا كنيم. مثلا آن‌ها لميزر بل و بينوايان به قلم ويكتور هوگو را اجرا مي‌كردند و ما هم در مقابلش كداميك از دو و يكي از بهترين نوشته‌هاي لئون تولستوي را روي صحنه مي‌برديم. بنابراين مي‌بينيد كه در آن موقع چه نمايشنامه‌هايي در مقابل هم روي صحنه مي‌رفت يا فرهمند تخت جمشيد در آتش را اجرا كرد كه البته داستان سر گشتگي ملت بود، ولي ما در مقابلش خون‌بهاي ايران را گذاشتيم و گوشه‌اي از تاريخ را برداشتيم و به اصطلاح براي خودمان آداپته كرديم و به روي صحنه برديم. در واقع اين دو تئاتر در عالم رفاقت با هم دوست بودند، ولي در كار رقيب بودند و آن موقع مردم بهترين تئاترها را در اصفهان ديدند، تا اين كه كم كم مرحوم فرهمند مريض شد و نتوانست ادامه دهد و بنا كرد پيش پرده آوردن و ساز و آواز و موسيقي و رقص گذاشت و ما هم اين طرف شروع كرديم و يك سري نمايشنامه‌هاي كمدي گذاشتيم. تقريبا گروه تئاتر اصفهان كه از بين رفت. تئاتر صدري هم كه تبديل به سينما شد و فقط گروه هنري ارحام ماند به اتفاق بنده و يك سري جوان‌ها كه تا يك سال قبل از پيروزي انقلاب به اجراي برنامه پرداختيم و آخرين نمايش هم كه اجرا كرديم نمايش كمدي، انتقادي من مي‌خواهم بود. بايد ذكر خيري هم از شادروان مهري مميزان بكنم كه بازيگر و نويسنده بسيار باقدرتي بود و اصلا اصفهان ما يك تئاترنويس داشت و آن هم ايشان بود كه يك مدتي در تئاتر اصفهان كار كرد و بعد از آنجا استعفا داد و به گروه هنري ارحام پيوست. در اين جا بود كه مجددا بعد از چند سال تئاتر قوه و قدرت كاملا شايسته‌اي به دست آورد . گروه هنري ارحام در 18 سال حيات خود برنامه‌هاي يكي از يكي قوي‌تري روي صحنه برد. افراد هنرمندي هم از گروه ما وارد عرصه تئاتر كشور شدند. ما در اصفهان سه نفر داريم كه داراي مدكر دكتراي تئاتر هستند. علي رفيعي، پرويز ممنون و تقي نكته دان كه به ترتيب در فرانسه، اتريش و آمريكا درس خواندند و مدرك گرفتند. هر سه اين‌ها كارشان را با تئاتر ما شروع كردند. آن‌ها لطف مي‌كنند و مي‌گويند ما شاگرد فلاني هستيم در صورتي كه من خودم را تا زماني كه زنده هستم شاگرد ديگران مي‌دانم و هيچ وقت هم داعيه‌ي استادي ندارم. * ورود به سينما با شب نشيني در جهنم يك شب مهدي ميثاقيه كه بعدها استوديو ميثاقيه را در تهران تاسيس كرد، آمد اصفهان تا نمايش وادنگ را ببيند. بعد از نمايش بلند شد و با صداي بلند گفت:‌ اي مردم اصفهان قدر اين تئاترتان را بدانيد. اين تئاتر علاوه بر اين كه خيلي خنده‌دار است، بسيار آموزنده، اخلاقي و اجتماعي است. مردم او را تشويق كردند و با اتفاق هم به سوي دفترمان رفتيم. ميثاقيه گفت: من پيس وادنگ را مي‌خواهم فيلم كنم و اين را به من بفروشيد. به مميزان گفتم نسخه اضافي داري؟ گفت: بله. از كيفش درآورد و يك نسخه صحراي محشر كه بعد اسمش را به وادنگ تبديل كرده بوديم به آقاي ميثاقيه فروختيم. ميثاقيه پيس را به تهران برد و به حسين مدني كه آن موقع كتاب طنز پرفروشي به نام اسماعيل در نيويورك نوشته بود داد تا آن را تبديل به سناريو كند. آن هم نوشت و شب نشيني در جهنم به وجود آمد. از من هم دعوت شد تا رل حاج جبار را بازي كنم. آن موقع در تئاتر شرايط خيلي خوبي را داشتم. اسم من كه براي نمايش روي تابلو مي‌رفت تمام سالن پر مي‌شد و حتي تئاتر ما طوري بود كه از همه جاي ايران به اصفهان مي‌آمدند تا روز ابنيه تاريخي و شب تئاتر ما را ببينند. وجود تئاتر ما به اقتصاد شهر هم كمك مي‌كرد. مثلا يك خانواده 5 نفره مي‌آمدند و بليت براي 15 شب ديگر گيرشان مي‌آمد مي‌خريدند و 15 شب در اصفهان مي‌ماندند. بنابراين هزينه‌هايي كه براي هتل، غذا، اياب و ذهاب و چيزهاي ديگر مي‌دادند به اقتصاد شهر كمك مي‌شد و واقعا چرخ‌هاي اقتصاد شهر ما را يك تئاتر مي‌چرخاند و اين چيزي بود كه آن موقع روزنامه نويس‌ها و منتقدين همه در جرايد منعكس مي‌كردند. حتي شب‌هايي كه من در نمايش حضور نداشتم فروش از 10، 15 هزار تومان به 300، 400 تومان مي‌رسيد، به هر حال ناچار بودم و مي‌خواستم وارد سينما شوم. به هر حال آمدم و براي شب‌نشيني در جهنم گريم شدم. آن وقت گريمورهاي قدرتمندي مثل معيري و محتشم نداشتيم. آقاي كنعاني بود كه هم گريم مي‌كرد و خودش هم بازيگر بود. اين‌ها هر كاري كردند كه صورت جوان ما را پير نشان بدهند و بتوانم رل حاج جبار را بازي كنم نشد.فيلم را مي‌گرفتند و شبانه ظاهر مي‌كردند. مي‌انداختند روي پرده اكران، مي‌ديدند صورت من فقط خط خطي است. آن وقت‌ها مي‌خواستند پير نشان بدهند، يك خط قهوه‌اي مي‌كشيدند، يك خط سفيد هم زيرش مي‌كشيدند. يعني يك چروك است. ولي وقتي كه كلوزاپ مي‌گرفتند و مي‌افتاد روي پرده كاملا معلوم بود يك جوان است كه صورتش را خط خطي كردند. يك روز آقاي باقري كه مدير تهيه اين فيلم بود، آمد و گفت: يك آقاي ايروني كه در بلشي تئاتر شوروي فارغ‌التحصيل شده و رشته تئاتر خوانده بازيگر بسيار خوبي است. پير هم هست و اصلا صورتش گريم هم نمي‌خواهد. اما بك مقدار فارسي‌اش به خاطر اين مدت كه در شوروي بوده ضعيف است. گفتيم برو بياورش. رفت و عزت الله وثوق را آورد. ديديم اين نقش مال آن است و فقط براي اين كه نشان دهند خسيس و هوسباز است، به وسيله‌ي كمي خمير دماغش را سربالا كردند. قرار شد من هم به اصفهان برگردم. ميثاقيه جلويم را گرفت و گفت: من روي اسم تو تبليغات كرده‌ام و پيشنهاد كرد رل ابراهيم، نوكر حاج جبار را بازي كنم. به هر حال قبول كردم و كار را شروع كرديم. كارگردان فيلم سروري بود و در دكور ساختن نظير نداشت تمام دكورهاي فيلم را هم خودش ساخته بود. اما در كارگرداني تجربه زيادي نداشت. با اين كه خود من فيلم اولم بود، در شب دوم احساس كردم پلان‌ها را اشتباه مي‌گيرد. مثلا مي‌ديدم كه حاج آقا يكدفعه وارد حجره مي‌شد، ولي مشخص نبود از كجا آمده. بعد هم مجبور مي‌شدند تا اينسرت و به قول خودشان لايي بگذارند تا فيلم درست شود. به ميثاقيه گفتم چطور است كه ساموئل خاچيكيان را بياوريم؟ گفت: ساموئل به خاطر شكست تجاري چهارراه حوادث خانه‌نشين شده و با سينما قهر كرده است. گفتم من مي‌آورمش. رفتم و به اتفاق آرمان كه همسايه‌اش بود به خانه خاچيكيان رفتيم. ديدم مايوس پشت كرسي نشسته و دارد قهوه مي‌خورد. گفت: اِ ارحام تو اين جا چكار مي‌كني؟ شنيدم آمدي تهران و داري تو يك فيلم بازي مي‌كني. گفتم بله. ولي در فيلمي كه كارگردانش ساموئل خاچيكيان نباشد كار نمي‌كنم. گفت: نه ارحام جون من ديگه گذاشتم كنار و با سينما قهر كرده‌ام. گفتم من آمده‌ام تو را ببرم و با سينما آشتي‌ات بدهم. بعد از كلي صحبت تسليم شد و لباس پوشيد و به اتفاق آرمان به استوديو بديع محل دكورها رفتيم. واقعا اينقدر دكورهاي اين فيلم را زيبا درست كرده بودند كه اگر فيلم رنگي بود روي ده فرمان و فيلم‌هاي بزرگ خارجي را كم مي‌كرد. به هر حال سروري و خاچيكيان هر دو ويزور گردنشان مي‌انداختند و پاي صحنه مي‌ايستادند و سروري يه چيزهايي مي‌گفت ،خاكيچيان قبول مي كرد و مي‌گفت خيلي خوب تو درست مي‌گويي ولي زاويه‌هاي اصلي و كانتينيو فيلم دست ساموئل خاچيكيان بود. اسم هر دو هم در تيتراژ به عنوان كارگردان آمد. به هر حال كار آماده شد و فيلم بسيار پرسر و صدايي در آن زمان شد. همان زمان بود كه مردم مثلا چهارراه حوادث را ديده بودند در هر سينمايي كه تابلوي فيلم بود، با لگد مي‌زدند و تابلو را مي‌انداختند. حالا اين شب‌نشيني در جهنم روي اكران رفت خدا مي‌داند از صبح تا شب چند سانس اجرا مي‌شد و تو سينما ايران و بعضي سينماهاي لاله‌زار يك ماه تمام اين فيلم روي اكران بود و جمع اولين فروش آن موقع 36 ميليون تومان بود. اين فيلم مورد علاقه مردم قرار گرفت و بعد هم در شهرستان‌ها خيلي خوب كار كرد. زماني كه فيلم در اصفهان اكران شد، آقاي ميثاقيه يك قاليچه خيلي خوب به آقاي عزت الله وثوق پاداش داد و اتومبيل اس دو بيكر خودش را هم كليد طلايي برايش ساخت و توسط استاندار در مراسمي به من هديه كرد. پدر مهدي ميثاقيه تاجر بود و از پولي كه از آن گرفته بود فيلم مزد ترس را از خارج خريده و توسط منوچهر اسماعيلي كه از دوبلور هاي زبردست بود دوبله كرده بود. از درآمد اكران اين فيلم شب‌نشيني در جهنم را درست كرد و از درآمد شب‌نشيني در جهنم استوديو ميثاقيه را ساخت. لابراتوار رنگي و انواع و اقسام دوربين‌ها را آورد. فيلم‌هايش هم يكي پس از ديگري با موفقيت روبه‌رو شد. * انسان‌ها بعد از شب‌نشيني در جهنم ميثاقيه تهيه فيلم انسان‌ها را در دست گرفت و فروزان هم با اين فيلم وارد سينما شد و از شمال براي بازي به تهران آمد. من هم در فيلم نقش يك واكسي را داشتم. همان موقع نمايش مست در اصفهان نمايش داده مي‌شد. پسر عمويم گفت: تو خودت تئاتر را راه انداختي و حالا مي‌خواهي شكست بخورد؟ من ناچار شدم به اصفهان برگردم و رل مست را ادامه دهم و به جاي من مرحوم مجيد محسني در فيلم بازي كرد. * ساير فيلم‌ها از سال 36 كه شب‌نشيني در جهنم را بازي كردم تا سال 40 و حضور در فيلم علي واكسي پيشنهادات خيلي زيادي داشتم من فقط جواب مي‌دادم كه براي سينما ساخته نشده‌ام. من كارم تئاتر است و بايد برگردم به تئاتر خودم. در مجموع فيلم‌هايي هم كه بازي كردم هر كدام مورد خاصي پيش آمد كه در رفاقت و رودروايسي قبول كردم. مثلا سه فيلم شوهر پاستوريزه، كي دسته گل به آب داده و لج ولج بازي هر سه ساخته وحدت بود و ايشان هم به همراه احمد نجيب زاده كه نويسنده بودند از دوستان دوران بچگي و جواني من محسوب مي‌شدند. دوربين را آورده بودند اصفهان و مي‌خواستند من حضور داشته باشم. حتي كل صحنه‌هاي فيلم شوهر پاستوريزه در خانه من فيلمبرداري شد. بعد از اين فيلم هم وحدت گفت: ارحام جون من يك مقدار از بدهي‌هايم را با اين فيلم داده‌ام. بيا يك فيلم ديگر هم كار كن تا بتوانم از درآمدش دو فيلم ديگر بسازم و لج و لج بازي را بازي كردم و بعد هم گفت در فيلم كي دسته گل به آب داده نقش خودت است و من با سرور رجايي در فيلم بازي كردم. براي فيلم جاده زرين سمرقند هم ملك مطيعي به اصفهان آمد و گفت من اين فيلم را به عشق اين كه تو بيايي و نقش آن حلوافروش را بازي كني مي‌سازم و من قبول كردم. روي اصل علاقه در هيچ كدام از فيلم‌ها حضور پيدا نكردم. مثلا صابر رهبر به اصفهان آمد و گفت يك فيلم به نام مردان خشن را دارم مي‌سازم كه تو همراه فردين و مشايخي شاخص‌هاي اين فيلم هستيد. حتي فردين يك روز به هتل عباسي كه آن موقع مشغول ساخت آن بودم آمد و تو رودروايسي قبول كردم. بعد از فيلم لج و لج بازي هم سينما را كنار گذاشتم و تئاتر را ادامه دادم. سه سريال هم كار كردم كه در ميان آن علاءالدين و چراغ جادو كه مردم اسم آن را جعفر جني گذاشته بودند بيشتر مورد توجه قرار گرفت. در مجموع 17 فيلم و 3 سريال بازي كردم كه از كارهاي سينمايي‌ام از شب‌نشيني در جهنم خيلي خوشم آمد. * بعد از انقلاب اسلامي انقلاب پيروز شد و آنقدر در اصفهان شهيد داشتيم كه همه عزادار بوديم و طبيعتا تئاتر هم تعطيل شد. بعد از 10، 12 سال كه از انقلاب گذشت و اوضاع مقداري آرامش پيدا كرد، هرچقدر به ما گفتند دوباره شروع كنيد، گفتيم دلمان نمي‌آيد در شهري كه اين همه شهيد و عزادار داشته تئاتر كار كنيم و ادامه نداديم. براي كار در سينما هم مي‌گفتند كه تو جزء ممنوع‌الچهره‌ها هستي ولي وقتي علي حاتمي خواست جعفر خان از فرنگ برگشته را بسازد به من اجازه دادند تا بازي كنم. بعد از آن هم در فيلم افسانه شهر لاجوردي ساخته محمد علي نجفي نقش بهلول را بازي كردم كه به خاطر صحنه رقص سماع كه از مولانا جلال الدين رومي گرفته و در فيلم گذاشته بود، توقيف شد. * اجراي برنامه در خارج از كشور حسن رجايي پسر برادر شهيد رجايي كه رياست انجمن خدمات فرهنگي ايرانيان خارج از كشور را به عهده داشت، من را دعوت به كار كرد و تعدادي نمايش را در سراسر دنيا اجرا كرديم. نمايش آقا معلم را در سرتاسر آلمان برديم كه با استقبال خيلي زيادي مواجه شد. همچنين نمايش خواستگاري را در سراسر آمريكا، اروپا اجرا كرديم. يك نمايش هم به همراه امير شروان و ناصر سپهرنيا به نام ارحام صدر رييس جمهور مي‌شود را در طول 44 شب در سراسر آمريكا و كانادا به روي صحنه برديم كه با توجه به نزديك بودن انتخابات رياست جمهوري در ايران با استقبال خيلي خوبي مواجه شد. * امروز الان 81 سال دارم و ديگر نمي‌توانم آن انرژي گذشته را مصرف كنم نمي‌خواهم كار كنم و مردم بگويند كه بيچاره پير شده و ديگر نفس ندارد كه حرف بزند. همه اين‌ها باعث شده كه خودم هم احساس كنم ديگر بازنشسته‌ام و واقعا براي چي بروم و كار كنم! بيش از اين كسي مي‌تواند شهرت پيدا كند؟ احتياجي به پولش هم ندارم. با يك حقوق بازنشستگي جزئي از شركت سهامي بيمه ايران راحت زندگي مي‌كنم. خانمم هم زن بسيار متقاعدي است كه واقعا من را حفظ كرده است. هر جا هم كه صحبت مي‌شود مي‌گويند اگر ارحام صدر زن به اين خوبي نداشت ارحام صدر نمي‌شد. الان با دو دخترم بنام هاي مهناز و مهردخت در كنار هم زندگي مي‌كنيم. اخيرا هم تا قبل از اين كه قلبم را عمل بكنم در طول دو سال در دانشگاه سوره مباني بازيگري در رشته كمدي تدريس مي‌كردم و بچه‌ها را روي صحنه مي‌بردم و عملا كار يادشان مي‌دادم. * كوچه اقاقيا براي بازي در سريال كوچه اقاقيا از من دعوت كردند كه به خاطر معالجه عازم آمريكا بودم و قبول نكردم وقتي هم كه برگشتم ديدم كه آقاي نوذري را جاي من گذاشتند و خوشحال شدم. دوباره به سراغ من آمدند و خواستند كه نقش پيرمرد خوشمزه‌اي را بازي كنم كه وارد مجموعه مي‌شود گفتم من بوسيدم و كنار گذاشته‌ام شما هم مرا كنار بگذاريد و حالا هم كه كنار هستم و از اين كه ديگران را در وسط مي‌بينم لذت مي‌برم.اخيرا هم مجددا رضا عطاران پيشنهاد بازي در يك سريال را به من داده است كه هنوز جواب نداده ام. در سريال و سينما چون پلان پلان است مي توانم كار كنم اما به هيچ وجه به صحنه تئاتر بر نخواهم گشت . تئاتر انرژي زيادي مي خواهد كه من ندارم.رسول توكلي هم كه از بچه هاي اصفهان است براي يك سريال از من دعوت كرده كه سناريو آنرا هم هنوز نخوانده ام. * وضعيت تئاتر اصفهان تئاتر در اصفهان وضعيت خوبي ندارد و تقريبا بساطش برچيده شده است. يكي دو نفر هستند كه يكي از اين‌ها هم كارهاي من را تقليد مي‌كند. حتي يك شب به او گفتم همان نقش خودت را بازي كن و برو جلو. بعد ديدم همان نقش من در نمايش وادنگ را تقليد مي‌كند. يك بار از من خواست تا نصيحتش كنم. به او گفتم آقاي اكليلي خودت باش تا هميشه باشي و با بال خودت به آسمان‌ها پرواز كن نه با بال ديگران. يك وقت لاي شاخه‌هاي درخت يا آجر دندانه‌هاي حيات گير مي‌كني. به هر حال هر كسي يك رزق و روزي و موقعيتي براي خودش دارد. * نصف جهان در اين فيلم كه در سال 71 ساخته شد من نقش كوتاهي را ايفا كردم. با برادر كارگردان دوست بودم و او از من درخواست كرد تا در فيلم برادرش مرتضي شاملي كه پايان‌نامه تحصيلي‌اش محسوب مي‌شد يك پلان بازي كنم من هم به نيت كمك به او قبول كردم و گفتم فلان روز عازم تهران هستم و بيايد در فرودگاه و از من فيلم بگيرد و به همين صورت هم انجام شد. فيلم به دليل ممنوع‌الكار بودن من تا مدتي توقيف بود بعد هم كه اكران شد به خاطر اينكه فيلم‌هاي پرقدرتي در مقابلش بودند فروش خوبي نكرد تا اينكه چندي پيش از طريق تبليغات تلويزيوني متوجه شدم اين فيلم مجددا در يك سينما در تهران بدون اينكه اطلاعي به من بدهند اكران مي‌شود و با استقبال خوبي هم مواجه شده است. مردم به خاطر اسم من به سينما مي‌رفتند و بعد از اينكه حضور كوتاه من را مي‌ديدند اعتراض مي‌كردند. * درسا آقاي دامادي پيشنهاد بازي در فيلمي بنام درسا را داد و به دليل اينكه شرح حال خودم بود بازي در فيلم را قبول كردم داستان فيلم درباره دختر بچه‌اي بنام درسا است كه به همراه مادرش به خانه صدري پيرمردي كه من نقش آن را بازي مي‌كنم نقل مكان مي‌كنند صدري با بچه‌ها رابطه خوبي ندارد و محدوديت‌هايي براي او ايجاد مي‌كند ارتباط اين دو و ماجراهايي كه منجر به كمك كردن صدري به درسا مي‌شود باعث خوب شدن رابطه پيرمرد و درسا مي‌گردد . آقاي دامادي تلاش كرد تا اين فيلم را به جشنواره كودك اصفهان برساند كه موفق نشد . * شكرپاره با همكاري شركت فيلم‌سازي برگ سبز به مديريت محسن طباطبايي و كمك رضا مهيمن نويسنده و كارگردان، هر سه باهم تلاش كرديم و فيلمي مستند از زندگي خودم را براي ارائه به بازار و پخش در شبكه جام جم اصفهان در طول 90 دقيقه بنام سايه سپيد او ساختيم و به خاطر اينكه در نمايش‌هايي كه بازي مي‌كردم به شكرپاره اصفهان معروف بودم پيشنهاد كردند نام فيلم را به شكرپاره تغيير دهيم. در اين فيلم ضمن مرور خاطرات من قطعاتي از نمايشها و فيلم‌هايم هم پخش خواهد شد. * جا مانده از صحبت‌هاي ارحام صدر ـ از ميان كارهاي تئاتري‌ام از مست، من مي‌خواهم و وادنگ بيشترخوشم آمد. -تنها پسرم بنام محمد مهران در آمريكا دركار فروش وسايل الكتريكي مدير شركت معروفي بنام راديو شك است. ـ صبح‌ها يك ساعت مي‌روم و در آژانس هواپيمايي كه دخترم مدير فني‌اش است، مي‌نشينم. ـ زماني كه رييس بيمه بودم درآمدمان زياد شد با پول حاصله براي اين كه به تهران منتقل نشود، هتل عباسي را ساختيم تا براي مردم اصفهان بماند. ـ تنها تئاتري كه در آن با كت و شلوار بازي كردمم نمايش ديوانه بود كه بر خلاف ديگر نقش‌هايم كه يا نوكر، راننده و آشپز بودم، اين بار نقش يك جوان تحصيلكرده را داشتم كه به عشقش نرسيده بود. ـ خيلي از مقامات از من خواستند تا ساكن تهران شوم حتي يك بار به زور گفتند كه تو را از بيمه ايران اصفهان به بيمه ايران تهران منتقل مي‌كنيم كه بيايي تهران و از وجودت آنجا استفاده شود. من آنجا گفتم هر موقع توانستيد منار جنبان اصفهان را از كف ببريد و در لاله‌زار بگذاريد ارحام راهم مي‌توانيد به انجا ببريد . گفت وگو: ايسنا - مسعود نجفي انتهاي پيام
  • یکشنبه/ ۲۱ فروردین ۱۳۸۴ / ۱۱:۲۵
  • دسته‌بندی: سینما و تئاتر
  • کد خبر: 8401-08509.30093
  • خبرنگار : 71133