«خليج فارس، خليج فارس است» مقالهاي از محمد قراگوزلوي/2/
"د- خليج فارس در چند متن كهن" از ميان متون مطمئن و كهني كه به مناسبتي، يادي از خليج فارس كردهاند، و پر پيداست كه طرح و شرح و حتا اشاره به همه آنها در اين مجال مجمل نميگنجد، چند متن را، كه پيشتر - در مبحث نقشهها - ذكرشان نرفت، برگزيدهايم - و به منظور جامعيت جستار و به فراخور حوصله سخن، نكاتي از گزيدهي آنها را برچيدهايم، باشد تا حجت كلام را به اتمام رسانده باشيم. 0-د- شناسايي شتابزده چند متن مطمئن جغرافيايي اسلامي از سده سوم هجري تا هشتم هجري به طور كلي آثار كتب جغرافيايي اسلامي، از سده سوم هجري شكوفا شده و در قرن چهارم و پنجم هجري باليده و از اين دوره تا قرن هشتم، هر چند آثار خواندني و جالبي از سياحان مسلمان موجود است، اما اطلاعات تازه و پيشرفت قابل توجهي در كتب متاخر، به چشم نميآيد. و معلومات اين دوران - صرف نظر از يك سري مشاهدات شخصي و خاطره نگاريهاي شيرين، حاوي نكات تازهاي نيست. حتا بعضي آثار فوق - بيتعارف - به رونويسي از كتب پيشينيان مانسته است. 1-د- سده سوم هجري در قرن سوم هجري يكي از اعاظم جغرافيايي اسلامي ظهور كرده است، كه از پرچمداران دانش مكانشناسي بشمار ميآيد. اين مرد بزرگ كسي جز ابن خردادبه ( م 300 ه / 912 ) جغرافيدان و مكانشناس ايراني تبار نيست. كتاب المسالك و الممالك ابن خرداد در مقام نخستين آثار علم صورهالارض بعدها مورد استناد واستفاده بسياري از مكانشناسان از جمله ابنفقيه، ابن حوقل و مقدسي قرار گرفته است. در همين دوران، احمد بن ابي يعقوب، مشهور به اين واضح يعقوبي ( 278 ه) جغرافيدان مقتدر، متنفذ و مؤثر، صاحب كتاب البلدان سركشيده است، در ملحقات اين كتاب ذيل نهر اهواز آمده است: «كتبي در كتاب مناهجالفكر گفته است ابن ابي يعقوب ذكر كرده است كه آب آن از دو رودخانه ميآيد كه يكي از آن دو از اصفهان بر ميخيزد و همچنان جاري است تا بر شاذروان شوشتر و عسگر مكرم و جندي شاپور بگذرد و جندي شاپور را روي آن پلي است كه درازاي آن پانصد و شصت و سه گام است. و مسرقان ناميده ميشود. و سپس هر دو تا مناذر كبري جاري ميشوند و آنجا يكي از آن دو به ديگري ميريزند و يك رودخانه تشكيل ميدهند كه دجيل اهواز ناميده ميشود، سپس تا اهواز جريان دارد و آنگاه همچنان ميرود و در محل حصن مهدي به درياي فارس ميريزد...»31 2-د- سده چهارم هجري از مكانشناسان اين دوران، ابوزيد سهيل بلخي ( م 322 ه 934 م )، صاحب كتاب صورالاقاليم، قابل ذكر است. وي از انديشمندان دربار ساماني و پيرود سنتهاي ايراني در جغرافي بود. در اهميت كتاب صورالاقاليم همين بس كه استخري (اصطخري م 322)، جغرافيدان مشهور و برجسته ايراني و مولف كتاب مسالك و ممالك، از آن اثر گرانسنگ تاثير و درس گرفته است. ابي الحسن علي بن الحسين المسعودي (م 345)، نويسنده دو كتاب ارزشمند: مروجالذهب في معادن الجواهر ( به سال 336) و التنبيه و الاشراف، از مكانشناسان و مورخان سترگ سده چهارم هجري است. مسعودي كه در تاريخ و جغرافي، از اكابر روزگار خود بود، كتاب مروجالذهب را، در زمينه: طبقهبندي اقاليم، منشاء رودها، و كوهها و پديدارهاي زميني، در نيمه اول قرن چهارم هجري تاليف كرد، وي در بحثي تحت عنوان: «ذكر شمهاي از اخبار درياي حبشي و آنچه درباره مساحت اين دريا و وسعت خليجهاي آن گفتهاند.» گويد: «از همين دريا، خليج ديگري منشعب ميشود كه درياي فارس است و به ديار ابله و خشبات و عبادان بصره ميرسد. عرض آن در وسط پانصد مايل است. طول اين خليج هزار و چهارصد ميل است و حضر اول و آخر آن تا يكصد و پنجاه ميل ميرسد. اين خليج مثلثي شكل است و يك زاويه آن به ديار ابله ميرسد. و بر مشرق آن ساحل فارس و ديار دورق ايران و ماهروبان و شهر سينيز است.»32 مسعودي، سپس شرحي درباره اطراف و اكناف درياي فارس و بلاد و جزاير آن ميدهد و از جزيره خارك ( محل استخراج مرواريد) و جزيره اوال ياد ميكند - و همانطور كه پيشتر نيز به نقل از حدود العالم و... گفته شد - جزيره لافت را همان جزيره بنيكاران ميداند كه در جريان فتوحات صدر اسلام به دست عمر و بن عاص گشوده شد... و مسجد وي تا كنون - زمان تاليف كتاب - به پاست، و مردم و دهكدهها و آبادي بسيار دارد و نزديك جزيره هنگام است و كشتيبانان از آنجا آب گيرند: «پس از آن جبال معروف كسير و عوير و ثالث است كه خبري در آن نيست. سپس گرداب معروف به گرداب مسندم است كه دريانوردان آنرا ابيحمير نام دادهاند. در اين ناحيه دريا كوههاي سياه بالا رفته كه گياه و حيوان بر آن نيست و آب دريا كه عمق بسيار دارد از هر سو آنرا به برگرفته و موجها بهم ميخورد كه هر كس آنرا بيند وحشت كند. اين ناحيه به دياي عمان و سيراف پيوسته و كشتيها ناچار بايد از آنجا بگذرد و به قلب آن رود كه در آيد يا نيايد. اين دريا همان خليج فارس است و به نام درياي فارس معروف است كه سواحل آن را از بحرين و فارس و بصره و كرمان و عمان تا راسالجمحه بر شمرديم. ميان خليج فارس و خليج قلزم، ابله و حجاز و يمن فاصله است و فاصلهي دو خليج يكهزار و پانصد ميل است.»33 چنانكه پيداست مسعودي نيز در يكهزار سال پيش، ضمن تصريح و تشريح حدود، موقعيت و مختصات خليج فارس، مرزهاي آنرا با خليج قلزم (خليج عربي) واضح نموده و حتي فاصله ميان اين دو خليج را به عنوان دو مكان ممتاز جغزافيايي، بالغ بر 1500 ميل تخمين زده است. همين مؤلف گرانقدر در اثر گرانسنگ ديگر خود: التنبيه و الاشراف، از حدود و جهات بحر فارس سخن گفته است. عين عبارت مسعودي - به اجمال - چنين است: «و قد حد كثير من الناس السواد و هو العراق، فقالوا حده ممايلي المغرب و اعلي دجله من ناحيه اتور و هي الموصل القريتان المعروفه احداهما باالعلث من الجانب الشرقي من دجله و هي من طسوج بزرجسابور و الاخري المعروفه بحر بي و هي بازانها فيالجانب اغربي من طسوج مسكن و من جهه المشرق الجزيره المستصله باالبحر الفارسي المعروفه بميان روذان من كوره بهمن اردشير وراء البصره ممايلي البحر طول ذلك مانه و خمسه و عشرون فرسخة...»34 در همين كتاب التنبيه و الاشراف، يك بار هم از «خليج فارس» سخن رفته است، كه از ياد آن چشم ميپوشيم.35 تقريبا سيوشش سال پس از تاليف كتاب مروجالذهي، دانشمندي كه اينك نام و نشانش بر ما پوشيده است، كتاب: حدود العالم من المشرق الي المغرب را به رشته تحرير كشيد، امروز اين كتاب ارجمند در شمار متون معتبر مكانشناسي اسلامي است. و لذا ما نيز در ارتباط با مايه و پايه بحث خود به ذكر گوشهاي از آن بسنده ميكنيم. مؤلف ناشناس كتاب در بخش «سخن اندر نهاد درياها و خليجها» ، از پنج خليج دريايي بزرگي كه آنرا بحرالاعظم (اقيانوس هند) خوانند، به اجمال ياد كرده است: «و اين دريا را پنج خليج است، يكي از آن خليجي است از حد حبشه بردارد به سوي مغرب بكشد برابر سودان، آنرا خليج بربري خوانند، و خليجي ديگر هم بدين پيوسته برود [به] ناحيت شمال فرود آيد تا حد مصر و باريك گردد تا آنجا كه پهناي او يك ميل گردد، آنرا خليج عربي خوانند و خليج ايله شانزده منزل بود بر جمازه و آنرا خليج عراق خوانند و جاي عرب همه اندر ميان اين دو خليج است. خليج ايله و خليج عراق، و چهارم خليج پارس خوانند از حد پارس برگيرد با پهناء اندك تا به حدود سند و پنجم خليج از حدود بلاد هند برگيرد خليجي گردد به ناحيت شمال فرود آيد آنرا خليج هندوي خوانند.»36 قرن سوم و چهارم هجري عصر سفرهاي دريايي و نقطه آغاز حركت سياحان مسلمان است، در اين عصر سفرهاي سليمان تاجر دريانورد پارسي به تدريج در كالبد افسانههاي سندباد بحري شهرت يافته است. در سده چهارم هجري همچنين سفرهاي اكتشافي دريايي در كنارهها و جزاير خليجفارس تا اقيانوس هند، امتداد داشته است. در همين عصر؛ سفر سياحتي و اكتشافي دريانورد برجستهاي به نام بزرگ بن شهريار رامهرمزي به سوي درياهاي شرق آغاز ميشود و اثري جذاب و خواندني بنام عجائبالهن به ميراث باقي ميماند. هم در اين دوران است كه ناخداي متهوري بنام ابهره كرماني، دل به دريا ميزند و به كرات امواج تلاطم درياها را به بند ميكشد و بارها از خليج فارس به چين ميرود. 3- د - سده پنجم هجري در سده پنجم هجري غول حيرتانگيزي از اقيانوس علوم اسلامي سر بر ميكشد و اركان استوار جغرافيايي رياضيرا پي مي ريزد. اين سترگدانشمرد كسي جز ابوريحان بيروني نيست، كه دركي عميق و به غايت علمي و فراتر از افق علوم متعارف روزگار خود از جغرافياي نوين داشته است، عقايد بيروني درباره تبديل درياها به خشكي با توجه به يافتههاي فسيلشناسي، پندري از زمان دانشمندان برجسته معاصر بيان شده است. گستره سايه سنگين بيروني چنان است كه علماي معرفه الارض همزمان وي كمتر به چشم ميآيند. 4- د - سده ششم هجري در اين قرن جغرافيدان ايراني تباري حاصل قدم فرساييها و مشاهدات و يادداشتهاي خود، در جريان سفر به شهرهاي حوزه فارس و سواحل خليجفارس، به ثبت رساند و كتاب فارسنامه را به سال 540 هجري - 1110 م ـ تاليف نمود. اين كتاب مهم بنام خود وي به فارسنامهي ابن بلخي مشهور و شناخته شد. در همين اوان جغرافيدان و سياح ايراني الاصل ديگري بنام علي بن ابوبكر بن علي هروي ميزيسته است. هر چند كه نبايد از كنار نام اعاظمي چون محمد بن محمود طوسي صاحب عجايب المخلوقات، و ادريسي مؤلف نزههالمشتاق في اختراق الافاق به سادگي گذشت. 5 - د - سده هفتم هجري در اين دوره چند مكانشناس برجسته ظهور كردند. در سال 605 هجري قمري محمد بن نجيب كران كتاب جهاننامه را نوشت. خواجه نصيرالدين طوسي كتاب صورالاقاليم ابوزيد بلخي را به فارسي ترجمه كرد. محمدبن زكرياي قزويني دو كتاب ارزشمند عجايب المخلوقات و غرايب الموجودات، - آثار البلاد و اخبار العباد را تاليف نمود. و در همين دوران ياقوت حموي يكي از عظميترين دائرهالمعارفهاي جغرافيايي را تحت عنوان معجمالبلدان، از خود به يادگار گذارد. در كتاب گرانسنگ ياقوت بارهاي از خليج فارس و جزاير آن ياد شده است و همانطور كه در مبحث نقشهها نيز شرحش رفت، وي از خليج فارس به نام بحر فارس تعبير نموده و آنرا شعبهاي از اقيانوس هند دانسته است: بحر فارس: هو شعبه من بحر الهند الاعظم و اسمه باالفارسيه كما ذكره حمزه37 6- د - قرن هشتم هجري كتاب نخبهالدهري في عجايب البر و البحراثر دمشقي و نزههالقلوب حمدالله مستوفي و چند سفرنامهي ديگر از جمله سفرنامهي ابن بطوطه، كه مجموعا خواندني و جذاب اما فاقد اطلاعات دست اول هستند و علم جغرافي را از حدودي كه بيروني ترسيم نموده است، فراتر نميبرند. ابن بطوطه، درياي فارس را در حدودئ سال 730 هجري قمري ديده است و چند بار به صراحت از آن به عنوان «درياي فارس» نام برده است: - وقتي كه درباره سفر كارواني كه از ابله عازم هرموز بوده و از درياي فارس گذشته...38 - هنگامي كه موقعيت مكاني شهر بصره را توصيف ميكند، گويد: «خليج بصره كه در حدود ده ميل از درياي فارس پيشرفتگي پيدا كرده، آب شور دارد و در موقع مد آب شور دريا بر آب شيرين رودخانه علبه مييابد.»39 ابن بطوطه همچنين به صراحت از خليجفارس سخن گفته است در شرح حوادث سفر بصره و توصيف شهر ابله از سفر خود به مبادان (آبادان) گويد: «از ابله وارد خوري شديم كه از خليج فارس منشعب ميشود. ما به وسيله كشتي كوچكي مسافرت ميكرديم كه از آن يكي از اهالي ابله به نام مغامس بود، پس از غروب به راه افتاديم و سحرگاه به عبادان رسيديم.»40 اگرچه از قرن هشتم و نهم آثار جغرافيايي، همتراز با آثار امثال ابن فضلان و خردادبه و استخري - به دست نيست. اما به هر حال در متون مختلف تاريخي، جغرافي، و حتي علم الاحتماع، - گاهگداري - سخني از خليج فارس در ميان است. فيالمثل ابن خلدون پدر و بنيانگذار جامعه شناسي از درياي فارس ياد كرده، اما چنين به نظر ميرسد كه وي به دليل عدم اشرف و اطلاعاتي كافي و يا هر سبب ديگري - دچار اشتباه لغزش شده و مرزهاي چند ديار را به هم ريخته است. ابن خلدون در توصيف درياي فارس گويد: «درياي دوم كه از درياي حبشه منشعب ميگردد موسوم به خليج سبز است. اين دريا از ميان كشور سند و احفاف و يمن جدا ميگردد و به سوي شمال با انحراف كمي به مغرب ميگذرد تا به ابله از سواحل بصره واقع در بخش ششم اقليم دوم ميرسد و مساحت آن چهارصد و چهل فرسنگ از مبدا آن فاصله دارد و اين را درياي فارس مينامند.»41 اينكه ابن خلدون خليج سبز را منشعب از درياي حبشه دانسته است، با متون قديمي ما منطبق و سازگار نيست. همانطور كه پيشتر نيز گفته شد، صاحب: در نقشه زكرياي قزويني خليج بربري در شمال حبشه واقع شده است. و هرد دو آنها (حبشه و بربري) به سمت مغرب (سواد الغرب) گرايش دارند. درحاليكه دقيقا موازي با همين خليج بربري در سمت مشرق نقشه خليج اخضر قرار گرفته است. كه به سمت شمال باريك ميشود و انتهاي آن در جهت مشرق بلاد هند و سند و مكران و كرمان، به صورت مثلثي باريك و مسدود شده است. (شمال پايين نقشه است و جنوب بالاي آن). در نقشه زكريا قزويني خليج فارس ميان خليج بربري خليج اخضر جاي گرفته است. قسمت دوم توضيحات ابن خلدون احتمالا برداشتي آزاد از بعضي جملات مروج الذهب مسعودي است. به هر حال اطلاعات ابن خلدون از درياي فارس و اوضاع و احوال آن، اعم از بلاد ساحلي، جزاير، حدود و ثغور، طول و عرض و رودهايي كه به آن ميريزند، در مجموع نه تنها حاوي نكته تازه و قابل استنادي نيست، بلكه در مواردي توام با سهو و خطاست. هر چند از ابن خلدون، انتظار نميرود كه در يك اثر ششدانگ علم الاجتماع، وارد جزييات جغرافي شده باشد. 7- د - قرن نهم هجري از قرن نهم هجري - كه في الواقع نقطه پايان حركت جغرافينويسان مسلمان است - آثار قابل توجهي به دست نيست و همان يكي دو اثر مطرح هم بودن يا نبودشان، توفير زيادي ندارد. چراكه به جز اطلاعات سوخته و دست چندم، چيز دندانگيري در اين آثار ديده نميشود. حتي نثر اين كتب نيز به لحاظ مباني جمالشناسي، ارزشمند نيست، تا حداقل دل پژوهنده به ارزشهاي ادبي و صوري آنها خوش باشد. يكي از اين آثار جغرافيايي حافظ ابرو (763 - 833 ، 834) است، عناوين برگزيده اين كتاب بدينقرار است: «حقيقت علم تاريخ؛ ذكر فوايد دانست تاريخ؛ ذكر انهار بزرگ كه در معموره زمين است؛ ذكر جبال مشهور كه در ربع مسكون است. مسافات هر موضعي به طريق تخمين و قياس علي الجمال؛ ذكر ديار عرب؛ ذكر درياي قلزم و فارس، ذكر بحر روم و سواحل آن...»42 از اين دوره به بعد است كه به تدريج سر و كله پرتغاليها در خليجفارس پيدا شده است و از همين زمان است كه اندك اندك جغرافينويسان و مكانشناسان مسلمان، عقب نشسته و عرصه را براي تركتازي جهانگردان و بازرگانان غربي - با آن مشام تيز كه بوي ادويه و ابريشم و مرواريد و نفت را از ينگه دنيا حس كردهاند - خالي نمودهاند. و لذا از عصر صفويه تا نهضت مشروطيت هر چه هست، از سفرنامه تا تاريخ ادبيات، همه به امضاي - ميسيونرها و كنسولها و دلالان اسلحه - رسيده است. "و - و كلام آخر، كه جز كلام اول نتواند بود!" از ويژگيهاي بارز خليج فارس، كه آن را از ساير درياهاي مشابه ممتاز و برتر كرده است (صرفنظر از موقعيت ژئوپلتيك: جغرافياي سياسي، و جايگاه مواصلاتي آن، كه بعد از فتوحات عثمانيها بهترين مسير تجارتي شرق و غرب بوده است) ذخائر سرشار دريايي، غذايي، گياهي و نفت و گاز است. اين امكانات، كه مجموع آن، به تحقيق در هيچ دريايي وجود ندارد. سبب شده، كه از ديرباز از روزگار بحر پيمايان فنيقي تا لشگركشي ناوهاي غول پيكر، و اجتماع آدم آهنيهاي موسوم به تفنگداران دريايي آمريكا كه بيترديد دزدادن دريايي قرن 16 - 17 م را تدعي ميكنند خليج فارس هميشه در راس و مركز كشمكشها و تحولات سياسي خاورميانه قرار گيرد. دست يازي به هند افسانهيي، كه شهرت گنيجينههاي طلا و جواهرش، و آوازهي خزانههاي شاهان گوركانياش - كه هموزن شعرا سيم و زر ميدادند - آب از دهان جنگاواران غارتگري چون محمود و نادر راه انداخته بود و جوي خون از كوچه پس كوچههاي سومنات و دهلي واكره جاري كرده بود وهوش و حواس ملكهها و شاهزادگان هلندي و انگليسي و ايادي شاه در شركت هند شرقي ربوده بود از يكسو، و از سوي ديگر اهميت نظامي و اقتصادي بنادر و جزايري چون سيراف و هرمز و كيش و خارك و قشم - كه يگانه جايگاه صيد در يتيم بودند - و علاوه بر همه اينها پيشرفت صنعت در جهان غرب و ضرورت تامين انرژي ارزان قيمت، به موازات كشف نفت، جملگي نه موهبت، كه مصيبتي بود براي خليج فارس مردم دلاور و نجيب آن سامان، تا درهاي آسايش و امنيت را برايشان قفل كنند و كليدش را ببلعند! "منابع خليج فارس، خليج فارس است": 1- آرنولد ويلسون، خليج فارس، ترجمه محمد سعيدي، ص 11 مقدمه. 2- ابوريحان بيروني، تحديد نهايات الاماكن لتصحيح مسافات المساكن، ترجمه احمد آرام، ص 18 - 32 3- بيلوس شهري است كه هنوز خرابههايش در لبنان باقي است. 4- هرودوت، جلد اول تاريخ هرودوت ، ترجمه هادي هدايتي، شماره 451، دانشگاه تهران، ص 40 5- ن . ك به : Golf Persique Par j . j . Berreby . Pay 157 6- جلال آل احمد، جزيره خارك در يتيم خليج، تلخيص و نقل و به مضمون از صص 32 - 34 7- ن . ك به: استرابون، كتاب 8، ص 51 8- هرودوت، پيشين، صص 40 - 58 اين نكته كه بلاذري همه جا از درياي جنوب ايران تحت عنوان خليج يا درياي فارس نام برده، بسيار جالب توجه و تعمق است. 9- بلاذري، احمد بن يحيي البالذري، فتوح البلدان، ترجمه ا . آذرنوش تصحيح فرزان، ( بخش مربوط به ايران). 10- ابن حوقل، صوره الارض، ترجمه جعفر شماره ص 4 - 7 11- ياقوت حموي، معجم البلدان، ذيل لافت. 12- حدودالعالم من المشرق الي المغرب ، تصحيح منوچهر ستوده،ص 20 13- گي. لسترنج ،جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلاقت شرقي، ترجمه محمود عرفان، ص 282. 14- پيشين، ص 282 15- پيشين، ص 267 16- اوستا (نامه مينوي آيين زرتشت)، نگارش جليل دوستخواه، از گزارش ابراهيمپور داود، تيريثت، كرده پنجم، ص 82 17- كتاب جام جم، نسخه خطي كتابخانه نگارنده، ص 45 - 46، در منفعت جغرافيا، تاريخ كتابت 1272 هجري قمري 18- مهدي فرشاد، تاريخ علم ،ج اول، ص 260 - 261 19- جرج سارتن، تاريخ علم، ج اول، ص 195 20- نقشه بطلميوس، به نقل از: اطلس نقشههاي برابر با اصل: آ . ا . نوردنسكيولد A.E.Nordenskiold قرن 15 - 19 ميلادي 21- مسالك و ممالك، ترجمه المسالك و الممالك، ابواسحق ابراهيم اصطخري، به كوشش ايرج افشار، ص 108 22- يادداشتهاي محمد قزويني، به كوشش ايرج افشار، دانشگاه تهران، 7 جلدي، ج 5، ص 142 23- ابن حوقل، صورهالارض (سفرنامه ابن حوقل)، ترجمه جعفر شماره مقدمه مترجم ص ، ي - متن كتاب ص 46 24- ابن حوقل، همان 25- ابن حوقل، همان، ص 3 26- ابن حوقل، همان، ص 4 - 5 27- ابن حوقل، همان، ص 35 28- ياقوت حموي، معجم البلدان، الجزء الاول، ص 346 29- زكرياي قزويني، آثار البلاد و اخبار العباد، به كوشش شرفكندي (ههژار) ص 37 30- الموسوعه العربيه الميسره، محمد شفيق غربال، دارالقلم، قاهره، 1965 م 31- احمد بن ابي يعقوب، « ابن واضح يعقوبي »، البلان ترجمه محمد ابراهيم آيتي، ملحقات 32- ابي الحسن علي بن الحسين المسعودي، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده. ص 107 33- همان، جلد اول، ص 108 34- للعلامه المورخ الجغرافي ابي المسعودي، التنبيه و الاشراف، ص 35 35- همان، ص 15 36- حدود العالم من المشرق الي المغرب، به كوشش منوچهر ستوده، ص 11 - 12 37- ياقوت حموي، معجمالبلدان، الجزء الاول، ص 346 38- ابن بطوطه، سفرنامه (رحله) ابن بطوطه، ترجمه محمدعلي موحد، ص 199 39- همان، ص 232 40- همان، ص 3 - 232 41- عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، جلد اول، ص 86 42- جغرافياي حافظ ابرو، (قسمت ربع خراسان هرات)، به كوشش مايل هروي، مقدمه ، ص 27 "گزيده منابع و ماخذ (به ترتيبي كه در متن مقاله آمده است)": 1- قرآن كريم، ترجمه (و تفسير) مهدي الهي قمشهاي، چاپ اول، تهران، درالقران كريم اسوه، 1367 2- لابول - ژول، تفصيل آيات قرآن كريم = مونيته. ادوارد، المستدرك، ترجمهام . ا . قمشهاي، چاپ اول، تهران، اسلاميه، 1354 3- معين. محمد، فرهنگ متوسط فارسي معين، چاپ ششم، تهران، اميركبير 1365 (6 جلد) 4- ويلسون، آرنولد، خليج فارس، ترجمه محمد سعيدي، چاپ دوم، تهران، علمي، فرهنگي 1366 5- بيروني. ابوريحان، تحديد نهايات الاماكن لتصحيح مسافات المساكن، ترجمه احمد آرام، چاپ اول، بيتا. 6- هرودوت، تاريخ هرودوت، ترجمه هادي هدايتي، چاپ اول، تهران، دانشگاه تهران، شماره 451 7- آل احمد. جلال، جزيره خارك در يتيم خليج، چاپ سوم،تهران، اميركبير 1353 8- بلاذري، احمد بن يحيي، فتوح البلدان، ( مربوط به ايران)،ترجمه ا. آذرنوش، تصحيح م، فروزان، چاپ دوم، تهران، سروش، 1346 9- ابن حوقل، ابوالقاسم محمد، صوره الارض (سفرنامه ابن حوقل)، ترجمه جعفر شعار،چاپ اول، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1345 10- ياقوت حموي. شهاب الدين ابي عبدالله، معجمالبلدان،دارالحياء التراث العربي، بيروت 1399 ه / 1979 م. 11- حدود العالم من المشرق الي المغرب، به كوشش منوچهر ستوده، چاپ اول، تهران، طهوري، 1362 12- لسترنج .گي، جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي، ترجمه محمود عرفان، چاپ دوم، تهران، علمي، فرهنگي 1364 13- اوستا (نامه مينوي آيين زرتشت) ، نگارش جليل دوستخواه، از گزارش ا. پورداوود، چاپ ششم، تهران، مرواريد، 1366 14- فرهاد ميرزا نايب السلطنه، كتاب جام جم، نسخه خطي (در منفعت جغرافيا)، 1272 هجري قمري (كتابخانه نگارنده) 15- فرشاد. مهدي، تاريخ علم، چاپ اول، تهران، اميركبير 1365 16- سارتن. جرج، تاريخ علم، ترجمه احمد آرام، چاپ اول، تهران، اميركبير، 1362 17- اطلس نقشههاي برابر با اصل ا. آ . ا نوردنسكيولد، 15 ، 16 م 18- اصطخري. ابواسحق ابراهيم بن محمد فارسي، مسالك و ممالك، (ترجمه)، به كوشش ايرج فشار، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران 1340 19- قزويني. زكريا بن محمد بن محمود، آثار البلاد، اخبار العباد، عبدالرحمن شرفكندي (ههژار)، چاپ اول، تهران، مؤسسه علمي جوان 1366 20- شفيق خربال، محمد الموسوعه الميسره، دارالقلم، 1965، م 21- سوسه، احمد، الجمهوريه العراقيه، العراق في الخوارط القديمه، 1373 هجري قمري / 1959 م . برگردان فارسي از: كازروني، محمد، چاپ اول، تهران، كتاب سحاب، 1364، مجموعه اسناد تاريخي و نقشههاي جغرافيايي، خليج فارس، جلد دوم 22- ابن واضح يعقوبي. احمد بن ابي يعقوب ، البلدان، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، چاپ اول، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1347 23- مسعودي. ابي الحسن علي بن الحسين، مروج الذهب، ترجمه، ابوالقاسم پاينده، چاپ چهارم، تهران، علمي، فرهنگي، 1370 24- مسعودي، ابي الحسن علي بن الحسين، التنبيه و الاشراف، عني بتصحيح عبدالله اسماعيل الصاوي، دارالصاوي للطبع و النشر و التاليف بشارع، درب الجماهير 103، بالقرب من باب الخلق بالقاهره 25- ابن بطوطه، سفرنامه (رحله ابن بطوطه)، ترجمه م. علي موحد، چاپ پنجم، تهران، آگاه، 1370 26- عبدالرحمن ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، چاپ پنجم، تهران، علمي، فرهنگي، 1366 27- جغرافيايي حافظ ابرو (قسمت ربع خراسان هرات)، به كوشش مايل هروي، چاپ اول، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1349 28- فاتح، مصطفي، پنجاه سال نفت ايراني، چاپ اول، تهران، آگاه، 1357 29ـ خمسه خواجوي كرماني، به تصحيح سعيد نياز كرماني، چاپ اول، كرمان، دانشگاه شهيد باهنر، 1370 30- ا. پ. پطروشفسكي، كشاورزي و مناسبات ارضي ايران در عصر مغول، ترجمه: كريم كشاورز، چاپ دوم، تهران، نيل 1357 31- مقدسي. محمد بن الشامي المعروف باالبشاري، احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم چاپ دوم، ليدن، مطبعه بريل، 1906 م. 32- ابومنصور موفق هروي، الابينه عن حقايق الدويه، چاپ اول ،افست. بيتا. 33-A.wilkinson: persin Gulf commerce , Sassanian Pcriod and first two centuries of Islarn IRAN, O , 1978 . 34- GOLF Persiluc Par . j .j Berreby . pay . 157 . 35- Atlas of Islamic History , Harry W . Hazrd , 1954 , U.S.A. 36-Ency colpedia of Religion and Ethics , Editcd by games Hasinigs . New york , charles , S sons. V. 8 (عكسهاي پيوستشده، از دفتر فارس خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) است.) انتهاي پيام