دلبستگان “غزل” با “حسين منزوي” وداع كردند «من كوهم از آن تو نيز كوهي // چون مرگ مني پر از شكوهي»

نوبت آمد مي‏نوازد نوبتي ناقوسمان تا بگيرد رودهامان راه اقيانوسمان ما نشان خود رقم بر دفتر دل‏ها زديم آشنايي ناممان و عاشقي ناموسمان عشمان چتري گشود و بست و رفت و مانده است لاي دفترهاي عاشق‏ها پر طاووسمان كرد بخل سرنوشت از نوشدارويي دريغ فرصت ماندن نداد اين بار هم كاووسمان يك به يك ياران غار از دست رفتند و هنوز حكم مي‏راند به مرگ آباد دقيانوسمان كشته مي‏شد باز از باد اجل حتا اگر شعله‏اي خورشيد روشن بود در فانوسمان پيكر حسين منزوي ـ شاعر معاصر ـ ديروز از مقابل بيمارستان شهيد رجايي تهران، واقع در خيابان وليعصر (عج)، تشييع شد؛ تا پس از انجام مقدمات در بهشت ‌زهراي تهران، در زنجان به خاك سپرده شود. به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين غزلسراي معاصر روز چهارشنبه در سن 58 سالگي به‌علت بيماري قلبي و تنفسي درگذشت. در مراسم امروز، چهره‌هاي ادبي، شاعران و هنرمنداني چون: يدالله مفتون اميني، عمران صلاحي، عليرضا طبايي، محمدعلي بهمني، سهيل محمودي، پرويز بيگي حبيب‌آبادي، عباس سجادي، محمد سلماني، هادي خوانساري، رضا شنطيا، ناصر فيض، رحمت‌الله شاكري، غزل تاجبخش، اكبر آزاد، حسن فدايي، فرهاد عابديني، خليل جوادي، سعيد وزيري، محمد سرير و مهدي آذرسينا حضور داشتند كه برخي به شعرخواني پرداختند. در اين مراسم، هيچ مسؤول فرهنگي حضور نداشت و هيچ پيام تسليتي هم خوانده نشد. به گزارش ايسنا، از حسين منزوي ـ متولد اول مهرماه 1325 در زنجان ـ تاكنون آثاري چون: حنجره‌ي زخمي غزل، صفرخان، با عشق در حوالي فاجعه، از شوكران و شكر (مجموعه غزل)، ترمه و تغزل، به همين سادگي، با عشق تاب مي‌آورم (مجموعه شعرهاي نيمايي)، با سياوش از آتش، از كهربا و كافور، از خاموشي و فراموشي، اين ترك پارسي‌گوي (بررسي شعر شهريار) و حيدربابا (ترجمه‌ي منظومه‌ي شهريار به شعر فارسي نيمايي) منتشر شده است. قائم نه به ذات خويشي اي مرگ موصوف صفات خويشي ‏اي مرگ من خوبت يا بدت ندانم مفهوم مجردت ندانم پستت كند آنكه پست مي‏رد بالايت از او شكست گيرد وانكس كه به وقت جان سپردن داند ره و رسم خوب مردن از خاك به اخترت كشاند وز هستي برترت نشاند اينك من و مرگ، مرگ موعود مرگي كه در انتظار من بود مرگي نه سزاي هرزه‌پويان روبه صفتان و زشت خويان مرگي همه سر به سر مهابت مرگي همه سو به سو صلابت من كوهم از آن تو نيز كوهي چون مرگ مني پر از شكوهي خم پيش تو نيز گردنم نيست مي‏ميرم و بيم مردنم نيست *** چون خورد به ريشه تيشه در باد غلتيد به خون خويش فرهاد پيراهن سبز غرق خون شد وان سرو خجسته سرنگون شد انتهاي پيام
  • جمعه/ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۳ / ۱۱:۰۰
  • دسته‌بندی: گردشگری و میراث
  • کد خبر: 8302-07518
  • خبرنگار :