مرتضي مميز آمد تا با ذهني شفاف، ساده و صادق به پرسشها پاسخ دهد: چون فكر كردن بلد نيستيم از اين گزارشها يا تفسيرهاي شكمي درباره هرچيز ميدهيم
در آخرين ساعت خاموشي چراغ نمايشگاه طراحان گرافيك سه قاره غروب روز دوشنبه بيستم بهمن ماه مرتضي مميز با ساعتي تأخير به موزه هنرهاي معاصر آمد و در جمع هنرمندان و علاقهمندان گرافيك سخن گفت. به گزارش خبرنگار هنرهاي تجسمي خبرگزاري دانشجويان ايران، مرتضي مميز به موزه هنرهاي معاصر آمده بود تا با ذهني شفاف، ساده و صادقانه به پرسشهاي حاضران پاسخ دهد. مميز گفت: همه ما تصور ميكنيم متمدن شدهايم؛ اما در واقع همان ببوهاي دهاتي و ساده هستيم. اگر اين سادگي از بين برود استثنائا متمدن ميشويد. او از حضور خود در اين نشست به منزله كنكوري ياد كرد كه تلاش ميكند صادقانه در آن موفق شود. سپس از وي درباره تكنيكهاي كارياش در كتاب هفته سؤال شد، او پاسخ داد: كتاب هفته بر عكس آنچه دوستان ميگويند و از آن به عنوان دوره خوب كار من ياد ميكنند، دوره عكسالعملي من بوده ، همان زماني كه دانشجوي هنرهاي زيبا بودم و كار را براساس نظر و خواست اساتيد مدرسهام انجام ميدادم. او از استاد خود حيدريان كه شاگرد درجه يك كمالالملك بود ياد كرد و گفت: حيدريان دقت كردن و خوب ديدن را به ما ياد داد. معلمهايم به من گفتند كه به راه راست در هنر نخواهي رسيد. و من اصرار داشتم و تطابق تكنيكي كيفيت كار طراح و نويسنده را كشف كردم. ميديدم كه همه چيز به روايت تصوير است؛ نه همه چيز انطباق با فضا و تكنيك نويسنده و يا هر موضوع كه مربوط به كتاب است. در اين زمينه علاقمند به جستوجو، تفحص و فراگيري و درواقع توجه به جنبه روانشاسانه فرم و رنگ كردم؛ لحاظ مستيآور و زيبايي به هنگام كشف اين هماهنگي داشتم. اين لذت همواره با من است؛ تا اين لحظه نه اينكه خيلي معايب را نبينم، بلكه ديدم زندگي كوششي لذت بخش است؛ اگر آدم خوب و مثبت ببيند. اين مثبت ديدن صرفاً نگاه يك آدم هالو به زندگي نيست؛ بلكه جوهر خوشبختي را كه خاص خوش بختي است، دست كم بو كشيدن است. اين نكتهاي است كه اكنون آن را در دوره فوق ليسانس تدريس ميكنم. او ادامه داد: اكنون ذهن و شعور نسبتاً فعالتري پيدا كردم، با يك نگاه ميتوانم تشخيص دهم پشت اين چهرههاي سخت و ديرآشنا چه آدمي نهفته و چه آدمي هنوز گرفتار وجودي شفاف است و اين وجود نميگذارد آن شفافيت خود را نشان بدهند. بنابراين از آن كند و كاو در كتاب هفته توانستم از آن جهت در فرهيختگي ذهني شعوري خود از آن استفاده كنم. او در پاسخ به پرسش ديگري كه از سوي محمد ابراهيم جعفري مطرح شد در اين باره كه چه اتفاقي ميافتد كه با آنكه كار شما سفارشي است چيزي از وجودتان در آن هست، به شوخي گفت: تو شعرت قشنگتر از نقاشي است و نقاشيات عميقتر و اضافه كرد: نديدم كسي فيالبداهه بحرالعلوم شود يا حتا اصلاً فكر كردن را ياد بگيرد. با كند و كاو و تلاش است كه يواش يواش به جايي ميرسد. اكثراً بلد نيستيم فكر كنيم. فكر كردن سيستم فوقالعاده مهم و ظريف پژوهشي قوي است كه بايد همچون ياد گرفتن الفبا در مدرسه به ما ياد داده شود. در حالي كه ما در كشورهاي جهان سوم كسي در دوران زندگي نه به وسيله پدر و مادر و نه مدرسه و نه خود جامعه فكر كردن به ما ياد ندادند. بنابراين به همين خاطر است كه هميشه عقبيم و هميشه در سنهاي بالا به يك مسير يا كورسويي ميرسيم كه چيزهايي را ميفهميم. ما چون فكر كردن بلد نيستيم از اين گزارشها و يا تفسيرهاي شكمي درباره هر چيز به شكلي فراوان ارائه ميكنيم و همان مبناي قضاوت زندگي ما ميشود. من تلاش ميكنم سيستماتيك فكر كردن را به دانشجويان بدهم اما در اين انتقال تجربه موفق نبودم. چرا كه بستر آن در جامعه ما وجود ندارد. او در ادامه عنوان كرد: ما مثل غلامرضاي تختي يك نفره اوج ميگيريم، جمع ما همچون سرزمين آلمان يكباره بالا نميآيد. در كشور ما و كشورهاي جهان سوم به خاطر اين حس صيقل زدهشان تك نفره بالا ميآيند و اين امر به خاطر آن است كه متفكران ما به صورت حسي آدمهاي فرهيختهاي هستند. ادامه دارد...