/ديدار با پيشكسوت/ تاريخ شفاهي طراحي صحنه سينما و تئاتر از زبان “اسماعيل ارحام صدر” بليط فروشي كه در سالن سارا برنارد، طراحي صحنه كرد/1/
طراحي صحنه و ساخت دكور، همواره يكي از محورهاي كليدي در سينما، تئاتر و تلويزيون بوده است و افراد زيادي طي دهههاي مختلف، در پرداخت اين هنر، مطرح بودهاند كه نام آنها هنوز هم بعد از سالها بر سر زبان است. در اين ميان، نام “اسماعيل ارحام صدر” به عنوان يكي از شاخصههاي طراحي صحنه و دكور در دهههاي 30، 40 و پنجاه و حتي بعد از انقلاب مطرح است. به همين بهانه، وي طي نشستي با خبرنگاران گروه فرهنگي هنري ايسنا(خبرگزاري دانشجويان ايران) به ارايهي تاريخي شفاهي در اين خصوص پرداخت. به گزارش خبرنگار تئاتر ايسنا، اسماعيل ارحام صدر، گفت: در سال 1307 در اصفهان متولد شدم و حدود سال 1327 همراه با فعاليت برادرم، رضا ارحام صدر در تئاتر سپاهان اصفهان، من هم شروع به كار كردم.در اوايل، بليط فروش بودم و بعد از مدتي مسوول تبليغات تئاتر شدم. با شروع كار تبليغات، وارد حوزهي نقاشي هم شدم و از آن به بعد صحنههاي تئاتري را به صورت نقاشي در ميآوردم و در ويترين تئاتر براي تماشاچيان ميگذاشتم،چون استفاده از عكس تبليغاتي هنوز متداول نشده بود. يكسال بعد، با قهر كردن دكوراتور تئاتر، از من درخواست كردند به عنوان طراح صحنه در آنجا كار كنم در ابتداي كار ناراحت بودم و ترس داشتم كه موفق نشوم ولي خوشبختانه شروع كارم خيلي خوب بود و در تمام اجراهايي كه برادرم در آن حضور داشت، من هم به عنوان طراح صحنه دكور كار ميكردم. ارحام صدر ادامه داد: حدود سال 1331باقيمانده گروه عبدالحسين نوشين كه آن زمان گروه تئاتر سعدي را تشكيل داده بودند و به نوعي معتبرترين و حرفهاي ترين گروه تئاتر تهران بودند، براي اجراي نمايشهاي “مونتسرا” و “تارتوف” به اصفهان آمدند و در آن زمان اين افتخار نصيب من شد كه طراحي صحنه اين تئاترها را انجام دهم و بعد از آن در سال1331 به تهران آمدم. با ورود به تهران، مجددا كار طراحي صحنه را ادامه دادم و براي كارگردانان بزرگ آن زمان چون، علي اصغر گرمسيري، استپانيان، رفيع حالتي، معزالديوان فكري و ... در تئاتر فردوسي و تئاتر پارس لالهزار همكاري كردم و براي اجراهايي چون “خسيس“،“تاجر ونيزي“، “انگلهاي اجتماع” (معرف به پنبه دوز)، غياث خشت مال“ و ... دكور ساختم. ولي اين نوع كار من را راضي نميكرد، چون كليت تئاتر در ان دوران در سطح پاييني بود و با وجود اينكه برخي از كارگردانان نامي آن زمان تحصيلاتي هم داشتند ولي اجراهاي آنان فاقد ارزش هنري بود. اين كار ادامه داشت تا در سال 33 شاهين سركيسيان كه خيلي علاقهمند به تئاتر بود، تلاشهاي زيادي كرد و با كمك افرادي چون نصيريان، لايق، جوانمرد، خود من و ... گروه تئاتر هنر ملي را تاسيس كرديم. اين گروه قصد داشت تا فعاليت خود را از كار تجاري و لالهزاري جدا كند و بيشتر به بعد علمي هنر توجه كند اولين اجراي گروه هم تئاتر “محلل و مردهخورها“ (نوشته صادق هدايت) بود كه عباس جوانمرد كارگرداني كرد و من به عنوان طراح صحنه و دكور تئاتر حضور داشتم و از آن به بعد به صورت جدي در كنار اين گروه كار خود را ادامه دادم. ارحام صدر در ادامه با تاكيد بر تغييرات اساسي طراحي صحنه و دكور اواخر دههي سي و چهل به ايسنا گفت: در طي اين سال به نوعي طراحي صحنه از شكل رئال و واقعگرايي قبلي خارج ميشد و تا حدي از دكورهاي نمادين و سمبليك براي اجراها استفاده شد، چون در بسياري از اجراها دكورهاي واقع گراي قبلي نميتوانستند جوابگوي نياز طراح صحنه باشند، بنابراين براي اولين بار در تاريخ تئاتر ايران، از سبك رئاليسم خارج شديم و جاي اينكه تمام صحنهها را عينا طراحي كنيم فقط قسمتي از صحنه را كه تا حدي جنبهي سمبليك داشت ساختيم، لذا براي اولين بار در اجراي نمايشنامه “محلل“ در تاريخ طراحي صحنه ايران سنت شكني كردم. در اين اجرا، يكي از صحنههاي قهوهخانهاي را در دربند نمايش ميداد و من چون نميتوانستيم عين فضاي دربند را به تصوير بكشيم، يك ميز قديمي قهوهخانهاي و چندصندلي قراضه را در يك طرف گذاشتم و در طرف ديگر صحنه درخت خشكيدهاي را به صورت دكوراتيو درست كردم و نور را روي درخت متمركز كردم لذاعلاوه بر سنت شكني در طراحي صحنه، نورپردازي را هم به عنوان يكي از اجزاي طراحي صحنه اورديم. در همان سال به دعوت انجمن فرهنگي ايران - فرانسه به پاريس دعوت شديم و در سالن “سارا برنارد“ پاريس نمايش “بلبل سرگشته“ (نوشته و كارگرداني علي نصيريان)را به روي صحنه برديم كه اجراي موفقي بود و با توجه به اينكه يك كار كاملا شرقي بود، براي تماشاچيان پاريسي خيلي جذاب بود. سالن “سارا برنارد“ يك سالن تئاتري بينالمللي بود كه اختصاص به فعاليتهاي هنري ديگر كشورها داشت و ايران هم براي اولين بار در آنجا تئاتري را اجرا ميكرد ولي اجراي يك تئاتر شرقي در آن سالن كمي مشكل بود، به خصوص براي تهيه دكورها، چون برخي از وسايلي كه من ميخواستم آنها اصلا نداشتند مثلا جز نماي اصلي كار، ديوارهاي كاه گلي بود و در پاريس هم كاهگل وجود نداشت به همين دليل، مجبور شدم تا رنگ گل درست كنم و بعد با نقاشي كاهها را در آن نشان دهم بعد از آن نمايشنامه “پانتوميم“ نوشته بهرام بيضايي را عباس جوانمرد در كاخ جوانان كارگرداني كرد و بعد هم نمايشنامه “پوشاندن آنان كه برهنهاند“ به كارگرداني علي نصيريان در ادارهي هنرهاي دراماتيك اجرا شد. بعد از مدتي، تالار بيست و پنج شهريور را ساختند و براي افتتاحيه اين تالار عباس جوانمرد نمايش “پهلوان اكبر ميميرد” را اجرا كرد و به ترتيب اجراهايي چون “شهر طلايي“ به كارگرداني جوانمرد، “بامها و زيربامها “به كارگرداني جعفر والي،“ آي با كلاه، آي بيكلاه“، و“ لونه شغال“، به كارگرداني علي نصيريان،“ ناقالدي“ به كارگرداني جوانمرد،“ ميرزا كمالالدين“ به كارگرداني خليل موحد ديلمقاني،“ مردي كه مرده بود و خود نميدانست “به كارگرداني عزت الله انتظامي و“ افول“ را با كارگرداني علي نصيريان در تالار بيست و پنج شهريور اجرا كرديم. هزينه اجراهاي سالن بيست و پنج شهريور را وزارت فرهنگ و هنر سابق ميپرداخت و اگر اين هزينه را تقبل نميكرد، كار تئاتري ما هم امكان ادامه حيات نداشت ، چون اجراهاي اين گروه كاملا هنري و علمي بود و هيچ وابستگي به گيشه نداشت، در كنار اين مسئله دكورهايي را كه من ميساختم غالبا جنبه ايراني داشت و هزينهي چنداني را به وجود نميآورد ولي هر چند وقت يك بار، ما احتياج به تجهيزات خاصي هم داشتيم مثلا در اجراي تئاتر،“ لونه شغال“ من دستگاهي را براي بريدن يونوليت خريدم . چون در اين اجرا امكان استفاده از گچ بريهاي ثابت و واقعي نبود. ارحام صدر در ادامه با اشاره به افرادي ديگري كه همزمان با او در عرصه طراحي صحنه فعاليت ميكردند، گفت: مرحوم“ خاكدان “ از جمله افرادي بود كه به اتفاق شهرك سينمائي غزالي را راه انداختيم. ولي ايشان بيشتر براي فيلمهاي سينمايي و تئاترهاي تجاري كه در لالهزار اجرا ميشد، كار ميكرد. از طرفي چند نفري تحصيل كردهي خارج از كشور هم بودند كه غالبا تجربه اجراهاي ايراني با ان معماري اصيل را نداشتند و بيشتر تحت تاثير معماري غربي كار ميكردند. “موثق سروري“ و“ ناپلئون سروري“، هم دو برادر ارمني بودند كه همزمان با من فعاليت ميكردند، همچنين افرادي چون “دلپذير“ و“ قويدل“ هم كارهايي انجام ميدادند ولي به دليل تجربهي من در طراحي صحنههاي ايراني ، در دههي سي و چهل، شايد تنها طراح صحنهاي بودم كه كارم جنبهي هنري د اشت و مورد استقبال قرار ميگرفت و براي همكاري با فيلمها و تئاترهايي كه جنبه هنري و غير تجاري داشت دعوت ميشدم. ارحام صدر همچنين با اشاره به دورههايي كه در خصوص طراحي صحنه در ايران ديده بود، گفت: براي اولين بار در يك دوره سه ساله، كه دانشگاه سيراكيوز آمريكا در ايران برگزار كرد. در حوزهي سينما و عكاسي هنري فارغالتحصيل شدم و بعد از آن در كلاسهاي طراحي صحنه كه توسط “پروفسور كويين بي“ از آمريكا در ايران تشكيل ميشد همراه با خاكدان شركت كرديم، ولي آنچه كه او آموزش ميداد، بيشتر درباره ساخت و ساز طراحي صحنه بود مثلا چگونه ساختن درخت و ... به همين دليل هم اصول طراحي صحنه را نميتوانست درس بدهد، چون در اين كار احتياج بود تا هر طراح صحنهاي مطالعه كند و براساس آن كار كند مثلا در نمايشنامه “اتللو“ اثر شكسپير، معماري آن زمان، رنگ، گچبري و ... بايد مربوط به همان زمان باشد تا دكور هر چه طبيعيتر جلوه كند و اصالت داشته باشد. از طرفي چون دكورها، اغلب جنبهي كلاسيك داشتند و هنوز جنبههاي هنري چون اكسپرسيونيسم، امپرسيونيسم و باب نشده بود بنابراين اكثر كارها جنبه رئال داشت و بايد عين وقايع و صحنههاي نمايشنامه روي سن تئاتر ساخته ميشد. براي اين امر ما بايد تاريخ تئاتر و هنر را مطالعه ميكرديم و به خصوص دورهاي را كه نمايشنامه در آن نوشته شده بود تا بر آن اساس كار كنيم، لذا مسئله زمان و مكان اساس كار بود. البته در اجراهاي ايراني و شرقي خيلي موفق بوديم چون آشنايي كامل با مملكت خود داشتيم. ادامه دارد...