«در سالروز درگذشت پرويز خطيبي» تاريخ شفاهي تئاتر /1/
نزديك به پنجاه سال فعاليت در حوزههاي روزنامهنگاري، تئاتر، موسيقي، سينما، راديو و تلويزيون و آشنايي با هنرمندان مطرح و بزرگ، حاصل تلاشهاي خستگيناپذير پرويز خطيبي است و يك آگوست، مصادف با (10 مرداد) سالروز درگذشت اين هنرمند فقيد است. به گزارش بخش تحقيق و گزارش هنري ايسنا، پرويز خطيبي در سال 1301 خورشيدي در محلهي لالهزار متولد ميشود و از همان كودكي با صداي گرامافون بوقي و صفحاتي كه آن زمان به بهاي زيادي تهيه ميشدند آشنا و بعدها از طريق اساتيدي چون “بدرالملكوك”،“حسين ياحقي“،“ابوالحسن صبا“ و ... با دستگاههاي موسيقي آشنا ميشود. او علاوه بر فعاليت در حوزهي موسيقي از همان دوران نوجواني اشتياق فراواني به خواندن روزنامه، شعر و ... نيز داشت و همين امر سبب فعاليتهاي حرفهاي او در اين زمينه ميشود. از حدود سال 1315 براي روزنامهي “توفيق” مطالب طنز و فكاهي مينوشت و با اسامي مستعار و به صورت ناشناس براي آنها مي فرستاد. “توفيق“، كه يك نشريه ادبي بود، بعد از تعطيل شدن روزنامهي فكاهي، “اميد“، يكه تاز ميدان ميشود و علاوه بر آن سبك خود را تغيير ميدهد. مدير اين نشريه مرحوم“ حسين توفيق “بود. خطيبي در خاطرات خود دربارهي پيوستن به اين نشريه مينويسد:“ يك روز كه از محلهي سنگلج عبور ميكردم، تا پاكت محتوي شعر را داخل دفتر مجله بياندازم، با مدير مسوول روزنامه برخورد كردم، او با نگاه به پاكت و با تعجب گفت پس تو همان نويسندهي ناشناسي هستي كه اين مطالب جالب را براي ما مينويسي؟“ همين برخورد اتفاقي عامل ورود جدي خطيبي به نشريهي توفيق و فعاليت در كنار بزرگاني چون “عباس فرات“،“ غلامرضا روحاني“، “محمدعلي افراشته“، “ابوالقاسم حالت“، “نورالله خرازي نوري“، “محمد امين محمدي“ و بسياري ديگر از شاعران و نويسندگان ميشود و البته چند سال بعد، سردبير توفيق ميشود. در سال 1322 كار خود را در راديو تهران آغاز ميكند. از اجراهاي هفتگي او برنامهي قطعات فكاهي بود كه هر جمعه پخش ميشد و جالب اينكه به گفته خود خطيبي، او هر جمعه صبح، به بيسيم پهلوي كه (محل فرستنده راديو) بود ميرفت، بيآنكه قبلا در زمينه اشعاري كه بايد آن روز خوانده شود، تصميمي گرفته باشد و اين كار در فاصلهي بين خانه و بيسيم انجام ميشد. سبك نگارش خطيبي منحصر به فرد بود، چون از همان نخستين سالها كه دست به قلم برد و حرفهي نويسندگي را برگزيد، در موضعگيري خود جا نب مردم را انتخاب كرد. او به سرعت و بدون قلم خوردگي مينوشت و خلق ميكرد و آنچنان به نوشتههاي خود اطمينان داشت كه براي بار دوم هم آن را نميخواند .از طرفي در شعر و ترانه سازي هم مبتكر و خلاق بود. سال 23، يكي از پرمشغلهترين سالهاي فعاليت خطيبي بود او علاوه بر فعاليت در نشريهي توفيق، روزنامهي هفتگي بهرام را كه نشريهاي .سياسي بود منتشر ميكرد و علاوه بر آن براي تئاترهاي “تهران“، “هنر“ و“ كشور “نمايشنامه مينوشت. همچنين در دهه بيست كه اوج دورهي تئاتري بود، قطعات فكاهي به نام“ پيش پرده“، اجرا ميشد و اين سبك را پرويز خطيبي و“ مجيدمحسني “با هم شروع كرده بودند. اولين پيش پرده آنها نيز“ ديشب تو لالهزار“ بود كه پس از حوادث شهريور 20 و آزادي بيان و قلم مسايل انتقادي روز را مطرح ميكرد. در سال 25، كار ترانه سرايي او به اوج ميرسد و در سال 27 به عنوان سردبير روزنامهي فكاهي و سياسي “علي بابا “كه متعلق به محسن هنريار بود كار ميكند. در سال 1327 كارگرداني فيلم “وارتيهي بهاري” را در استوديو بهاري قبول ميكند و در همين سال جلد سوم فكاهيهاي او منتشر ميشود. در سال 1330، فيلم كمدي“ دستكش سفيد “را مي سازد و در آن از افرادي چون محمدي، تفكري، اكبر مشكين، حميد قنبري و ناهيد سرافراز استفاده ميكند .اين فيلم آن زمان جزو پرفروشترين فيلمها ميشود. سال بعد فيلم“ حاكم يك روزه“ را براي بررسي به وزارت كشور فرستاد ولي آنها با اجرا و تهيهي آن مخالفت كردند .در همان سال نمايشنامهي “اولتيماتوم “را به صورت فيلم درآورد و نام آن را به“ زنده باد خاله“ تغيير داد. در شهريور 1332 پس از بازگشت از شوروي و شركت در فستيوال هنري مسكو، در بندر پهلوي دستگير شد. اين سفر بنابر دعوت دولت شوروي و موافقت دولت وقت (دولت دكتر مصدق) انجام گرفته بود. علت دستگيري او انتشار روزنامهي فكاهي - سياسي “حاجي بابا” بود كه از ابان ماه 28 تا مرداد 32 به طور هفتگي منتشر ميشد. پس به موجب ماده 5 حكومت نظامي، مدت 6 ماه به زندان افتاد و خانه و دفتر روزنامهاش به غارت رفت. سپس در اسفندماه 32 و چند روز مانده به عيد، آزاد شد. با آنكه كارمند قديمي راديو بود، توصيه شد كه نه به راديو برود و نه حقوقي دريافت كند به ناچار از فروردين 1333 تا مهرماه 1340 (به مدت هشت سال) براي ادارهي زندگي خود و خانوادهاش دست به انواع واقسام كارها زد و از آن جمله دوبلهي فيلمهاي خارجي بود. در همين سالها بود كه دوبلهي يك فيلم خارجي از “لورل و هاردي” را در سالن بزرگ سينما“ هما“ به وسيله ضبط صوت سيمي و با كمك رضايي انجام داد. بعدها با مسووليت معينيان مجددا كار خود را در راديو آغاز كرد . در شروع دوباره كار خود با مشكلات و رقابتهاي زيادي مواجه شد ولي بعد از چندماه او تبديل به يكي از پركارترين نويسندگان راديو ميشود و برنامهي “شما راديو“ تقريبا با آثار و نوشتههاي طنز او اداره ميشود. همچنين هنگام بازگشت دوبارهي او به راديو و به دليل مهاجرت “هوشنگ مستوفي“ به آمريكا و پيشنهاد معاون سياسي وزارت اطلاعات (فروتن) هفتهاي سه بار اجراي برنامه“ همه روز،همين ساعت“ را قبول كرد. در حدود سالهاي 34 و 35 به كارهاي تبليغاتي روي آورد و آگهيهاي بسياري از مطبوعات و منجمله “راديو نيروي هوايي“ را تهيه و تنظيم كرد. او همزمان با موسسه “نيك و نوين“ كه به تازگي در آن زمان امتياز آگهيهاي راديويي را به عهده گرفته بود، همكاري كرد. در سال 36 با مشاركت كاروان فيلم، سناريوي جديدي را به نام “نردبان ترقي“ به فيلم برگرداند و در تابستان فيلمبرداري آن را شروع كرد. در سال 37، فيلم “دشمن زن“ را با شركت ناصر ملك مطيعي، عبدالعلي همايون و عباس مصدق ميسازد ، در حاليكه ماموران وزارت فرهنگ و هنر دو پردهي آن را سانسور ميكنند. حدود سال 42 مسوول برنامههاي نمايشي راديو شد و در سال 48 قراردادي را با استوديو پلازا امضا ميكند تا داستان“ تهران ميرقصد“ را كه يكي از آخرين نوشتههايش بود، كارگرداني كند در اول فروردين 52، سريال تلويزيوني“ هر دم بيل“ را كه قبلا در راديو پخش ميشد، تهيه كرد. اكثر كارهاي خطيبي قطعات و نمايشنامههاي فكاهي و طنز است ولي از آرزوهاي او نوشتن يك اثر جدي و حتي كلاسيك بود. به همين دليل بسياري از اوقات خود را در كتابخانه ملي صرف مطالعه در آثار كلاسيك ميكند كه نتيجه ي آن نگارش داستان “يوسف و زليخا” است كه به صورت نثر مسجع درآورد. اين نمايشنامه را بعدها استاد “رفيع حالتي“ در تماشاخانه تهران كار كرد و علاوه بر دكور و لباسهاي مخصوص، سي و پنج قطعه موسيقي عربي هم در قسمتهاي مختلف آن گنجاند. چهارسال بعد از انقلاب، روزنامهي حاجي بابا را در نيويورك منتشر كرد و در اوايل سال 60 به كمك همسرش “زينب خطيبي” و سي و دو نفر ديگر، نوار كمدي منتشر كرد كه با استقبال زيادي روبهرو شد. اوهمچنين پس از اقامت در كاليفرنيا، در مجلهي هفتگي جوانان اقدام به امر خاطرهنويسي كرد و در هر يك از آنها به گوشهاي از زندگي هنرمندان بزرگ، طلوع و پيدايش استعدادها، گفت و گوها، موفقيتها و شكستها و ناكاميهايي كه در عالم تئاتر و سينما، راديو و تلويزيون و مطبوعات وجود داشت اشاره كرد. از ديگر كارهاي او در عرصهي تئاتر و سينما، نمايشنامه“ آقاي رييس دريادار شده است“، “اولتيماتوم“، “مسافرت به كرهي مريخ“،“ علي بابا و چهل دزد بغداد“، پيش پردهي “وكيل دولت“، “گلپري جون“، “خانم دبير“،“ سه متر قماش“، “امير ارسلان “و ... را مينويسد. تمام اينها گوشهاي از فعاليتهاي هنري، سياسي و اجتماعي خطيبي بود و هر چند كه او سالهاي پاياني عمر خود را در آمريكا گذراند ولي آنجا هم دست از كارهاي فرهنگي - هنري برنداشت و علاوه بر حرفهي روزنامهنگاري، دست به نوشتن خاطرات خود از تمام هنرمندان، نويسندگان، شاعران و سياستمداران دهههاي 20، 30، 40 و 50 زد. البته ادامهي اين خاطرات با مرگ نا بهنگام او ناتمام ماند و بعدها دخترش (فيروزه خطيبي) دست به گردآوري، تدوين و انتشار اين مجموعه زد. ///انتهاي بخش نخست///