محمد بهارلو: تمام عناصر تاريخي براي هر نويسندهاي منبع الهام است همه هنرها و متنها معاصرند، حتا اگر متعلق به گذشتههاي دور باشند
محمد بهارلو معتقد است: براي هر هنرمند و نويسندهاي، تمام عناصر و المانهاي تاريخي جامعه ميتواند منبع الهام باشد. اين داستاننويس و پژوهشگر ادبيات درباره اينكه جرياناتي مثل جريان اخير جيرفت و توجه به مسائل تاريخي و باستاني چه جايگاهي ميتواند در آفرينش آثار ادبي داشته باشد، به خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) گفت: هر هنرمندي ميتواند از چيزي كه به گذشته تاريخي او مربوط ميشود، استفاده معاصر كند. اما تفاوت نگاه هنرمند با تاريخإنگار اين است كه اهل تاريخ و حفاظان آثار تاريخي، صرفا به واقعيت و اصالت اشياي زير خاك و واقع در تاريخ نظر دارند، چراكه نگاهشان نگاهي تاريخي و باستانشناختي است و براي شناخت گذشتگان ما، به اشياي زيرخاكي هم به عنوان ميراث گذشتگان نگاه ميكنند. وي ادامه داد: نويسندگان ما هم همين نگاه را دارند، منتها به اشياي تاريخي في حد ذاته توجه ندارند، بلكه آنها را به عنوان الگو و نمادهايي كه ميتواند كاركردي امروزي داشته باشد، مورد نظر قرار ميدهند. اهل هنر برخلاف تاريخ نگارها و باستان شناسها، به گذشته برنميگردند، بلكه متعلقات گذشته را به زمان حال ميآورند و آنها را با مسائل معاصر در ميآميزند. وي همچنين تاكيد كرد: البته به صرف اينكه كسي بخواهد با كاوش در گذشته مسالهاي را امروزي كند، امري هنري يا ادبي محسوب نميشود، بلكه نگاه هنرمند است كه ميتواند به عنصري كيفيت هنري معاصر بدهد. بهارلو درباره لزوم توجه به فضاهاي باستاني و تاريخي گفت: اگر كسي ديد امروزي و ديد روشنگرانهاي مبتني بر اهميت گذاشتن به هر آنچه كه در تاريخ وجود دارد داشته باشد، طبيعتا ميتواند از انبار لايتناهي تاريخ استفادهي امروزي ببرد؛ ولي اگر معتقد باشد تاريخ متعلق به گذشتههاست و منقرض شده و سنتي است، آن وقت فراموش ميكند كه خودش هم قرار است به تاريخ بپيوندد. وي سپس خاطرنشان كرد: شايد معروفترين نويسنده و متفكري كه در تمام آمريكاي لاتين در يكصد سال گذشته وجود داشته، «خورخه لوييس بورخس» باشد كه وقتي به آثارش مراجعه ميكنيم، ميبينيم چيزي نميگويد و به چيزي اعتقاد ندارد؛ مگر واخواني و زنده كردن متون گذشته، مگر استناد به تاريخ به معناي اعم كلمه. بورخس به استناد از «ازرا پاوند» معتقد است همهي هنرها و متنها معاصرند، حتا اگر متعلق به گذشتههاي دور باشند، و تنها قيدي كه براي معاصر بودن ميگذارد، خواندن و به كار گيري آن متون و هنرهاست. وي با تاكيد بر ارزش داشتههاي فرهنگ ايراني گفت: با اينكه سالها از نگارش قصههاي هزار و يكشب ميگذرد، ولي اگر كسي تحت عنوان شهرزاد در اينترنت جست و جويي كند، خواهد ديد كه چه سلسلهي عظيمي از نوشتهها و كتابها در سراسر دنيا زير اين مجموعهي منتشر شده است. ما ميتوانيم به هر پديدهي گذشته مراجعه كنيم و آن را با ديدي امروزي معاصر نماييم؛ منتها نبايد نگاهمان تكبعدي و خودمحور باشد. بهارلو در بخش ديگري از سخنانش با ياد كردن از «صادق هدايت» به عنوان كسي كه براي فضاهاي تاريخي و باستاني اهميت ويژهاي قائل بوده است، گفت: هدايت در داستان معروفش تخت ابونصر، داستاني را روايت ميكند كه در آن يك عده كاوشگر در اطراف تخت جمشيد به حفاري مشغولند. اين كاوشگران كه چند انگليسي و چند نفر افراد محلي هستند، زمينها را براي يافتن اشياي عتيقه ميكاوند و به چيزهايي دست پيدا ميكنند كه هدايت با قدرت آفرينش خود، آنها را با مسائل حاليه و روز اين افراد مربوط ميكند. تخت ابونصر، يكي از اولين موارديست كه در صد سال اخير نويسندهاي با توجه به اين مضمون قصهاي ساخته و البته قبل از اينكه يك پديدهي رئاليستي باشد، محصول تخيل نويسنده است. در بوف كور هم هدايت به اين عنصر تكيه دارد و در سراسر داستانش از شهر ري (نمايندهي ايرانيت و باستانگرايي) گرفته تا گلدان راغه اين موضوع مد نظر است. انتهاي پيام