نصرالله پورمحمدي املشي: تاريخ‌نگاري ايراني، ذهنگرا و گزينشي است يك ميراث فرهنگي را با خود يدك مي‌كشيم و كمتر در صدد بازسازي آن هستيم

تاريخ نگاري ايراني، ذهنگرا و آرمانگراست. اين آرمانگرايي نيز بيشتر در راستاي تعصبات مذهبي و سياسي است و تنها به وقايع بزرگ نيز و آن هم به صورتي انتخابي توجه دارد. نصرالله پورمحمدي املشي ، دانشجوي دوره دكتري دانشگاه تربيت مدرس در رشته تاريخ در گفت و گو با خبرنگار فرهنگي هنري خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) با بيان مطالب فوق اذعان كرد: بدون شك حفظ تاريخ لازم است اما كافي نيست. اگر منظور از حفظ هويت تاريخي اين است كه رخدادهاي تاريخي را كه از گذشته به يادگار مانده و يا در حال حاضر رخ مي‌دهد حفظ كرده و به همين صورت به نسل آينده بسپاريم، كاري از پيش نبرده‌ايم. ما علاوه بر حفظ تاريخ، بايد به دانش تاريخي نيز مجهز باشيم. يعني بتوانيم رخدادهاي گذشته را تحليل نموده و به قوانين تغيير حاكم بر تاريخ ايران دست يابيم تا از طريق آن علاوه بر رسيدن به يك نوع دانش تاريخي در گذشته تحولات آينده را نيز پيش‌بيني و كنترل نماييم. وقتي به چنين جايگاهي دست يافتيم قادر خواهيم بود كه آينده درخشاني را براي كشور خويش پيش‌بيني نماييم. وگرنه مثل هميشه چشم به راه حوادث هستيم تا اول اتفاق بيفتد و بعد ما آنها را تفسير كنيم.و يا بهتر بگوييم توجيه كنيم. وي همچنين افزود: مورخين بايد توجه داشته باشند كه هويت تاريخي، صرف رويدادهاي گذشته اين مرز و بوم نيست كه ما به صورت داده‌هاي تاريخي در اختيار داريم. وقايع تاريخي، بيشتر نقش معلول قوانين حاكم بر تاريخ را دارند و در حقيقت وقايع يا داده‌هاي تاريخي روساخت‌هايي هستند كه حكايت از يك زير ساخت اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و ... قانونمند تاريخي دارند كه در طول تاريخ حاكم بوده، هست و خواهد بود. وي تصريح كرد: چنانكه مي‌دانيم، سازندگان تاريخ كنشگران فعالي با انگيزه‌هاي متفاوت هستند. همچنين به خوبي آگاهيم كه براي شناخت اين كنشگران شاخه‌هاي گوناگون علوم به وجود آمده است. از اين رو براي تحليل وقايع تاريخي كه انسان در طول ازمنه گذشته بوجود آورده است، نيازمند به رشته‌هاي علمي همجوار يا مكمل هستيم تا بتوانيم قواعد و قوانين حاكم بر اين رخدادهاي ساخت بشري را به مطالعه بنشينيم. مسلما علم تاريخ امروزه معناي وسيعي به خود گرفته است. بويژه اينكه گسترش مردم سالاري و دموكراسي ميدان تاريخ را تا سطح افراد بيكار و جوانان و نوجوانان و حتا جمعيت‌ها و اجتماعات حاشيه نظام‌هاي سياسي گسترش داده و براي هر يك از اين گروه‌هاي كوچك و بزرگ اهميت خاصي در نظام دموكراسي قائل شده است، بنابراين مورخ دنياي كنوني كسي است كه با كاربرد دانش روز و استفاده از وسائل ارتباط جمعي گسترده بويژه اينترنت بتواند از بالاي ديوار كوتاه حكومت‌ها به اين معنا كه وسائل ارتباط جمعي گسترده و جهاني محدوديت‌ها و ممنوعيت‌هاي حكومتي را روز به روز كم‌رنگ‌تر مي‌كنند واقعيت‌هاي تاريخ را از قله هرم قدرت تا پائين ترين اقشار اجتماعي ببيند و نقش هر كدام را در جاي خود مهم بشمارد. پورمحمدي املشي در ادامه در پاسخ به اين سوال كه چه نقائصي در تاريخ‌نگاري مورخان ايراني مشاهده مي‌كنيد، گفت: تاريخ‌نگاري ايراني داراي ويژگي‌ و خصوصياتي است كه ازجمله آنها مي‌توان به اين موضوع اشاره كرد كه تاريخ نگاري ايراني توجيه كننده و توصيف كننده است و نه تحليل كننده، و مبالغه‌آميز بودن نيز از مشخصه‌هاي ديگر تاريخ نگاري ايراني است. قلمروي تاريخ در تاريخ‌نگاري ايراني با قلمروي ديگر حوزه‌هاي معرفتي خلط مي‌شود. بويژه با قلمروي ادبيات، خواب و گفتار نقلي ديگران، كه بر پايه جايگاه سياسي مذهبي بيان مي‌گردد. در تاريخ ايران بويژه در صعود سلسله‌هاي حكومتي جايگاه مهمي داشته است و هنوز هم به روش انتقادي بررسي نشده است. شخصيت محوري و عدم توجه به زمينه‌هاي رخ داد وقايع تاريخي بر مبناي روان‌شاختي اجتماعي و جامعه‌شناختي تاريخي از ديگر مشكلات تاريخ‌نگاري ايراني است. وي درباره رده‌بندي در تاريخ تصريح كرد: مسلما براي رده‌بندي با تقسيم تاريخ نيز مانند ديگر شاخه‌هاي علوم معيارهايي وجود دارد و هر تقسيم بندي در تاريخ بر مبناي معيار خاصي صورت مي‌گيرد. از قبيل معيار ملي، تاريخ ايران، تاريخ تركيه، معيار ابعاد زندگي، تاريخي هنري، تاريخ سياسي، تاريخ اجتماعي و ... معيار ايدئولوژي، تاريخ ماركسيستي، تاريخ اسلامي، تاريخ سرمايه داري و ... اما موضوع اصلي اين است كه چرا نگاه به تاريخ هنوز يك نگاه سنتي است و چرا عده‌اي از اين فراتر نرفته‌اند. اما نگاه سنتي به تاريخ به شرح زير است: در نگاه سنتي به تاريخ توجه بيشتر به بيان رخدادهاي تاريخي بود، بدون اينكه يك تحليل علمي از اين وقايع تاريخي ارائه گردد. از اين رو بيشتر وقايع تاريخي را به داستان نزديك كرده‌اند؛ به طوري كه فرم يك داستان را به خود گرفته است. اصولا خواب در تاريخ‌نگاري سنتي جايگاه خاصي دارد؛ بويژه درباره روي كار آمدن سلسله‌ها يا مشروعيت بخشيدن آنها براي تداوم يافتن به كار برده شده است. مبالغه‌گويي نيز همانطور كه بالا به آن اشاره شد، زياد در تاريخ آمده است. وي در ادامه در خصوص اين موضوع كه استقبال مورخان از حكومت و حمايت آن‌ها از طريق حكومت چه نقشي در نحوه نگارش تاريخ دارد، گفت: مورخان در طول تاريخ از چند جهت با حكومت ارتباط داشته‌اند. بسياري براي ادامه حيات زندگي عادي خويش با دربار پيوستگي داشتند، عده‌اي ديگر براي كسب موقعيت سياسي و حكومتي به اين روابط توجه نموده‌اند و علاوه بر اين‌ها مورخين براي پيشبرد كارشان و مستند نمودن تاريخ خويش به اسناد حكومتي و اطلاعات واثق نيازمند به ارتباط با حكومت بودند. مسلما يكي از برجستگي‌هاي تاريخ بيقهي دسترسي نويسنده به اسناد ديوان عصر غزنوي است. البته امروزه اين نيازها شكل و فرم ديگري به خود گرفته است ولي مسلما در گذشته احساس نياز بيشتر بوده است. وي گفت: به يقين مي‌توان گفت حمايت حكومت از مورخين و نگارش تاريخ لازم و ضروري است؛ ولي كيفيت و تاثيرات آن بستگي به نوع روابط مورخين با حكومت دارد. اگر حكومت‌ها به تاريخ به سان يك وسيله توجيه كننده وقايع تاريخي زمانه بنگرند، محتملا چنين ارتباطي داراي بار ارزشي و سياسي است و محقق به تنهايي از عهده چنين كاري بر نمي‌آيد. علاوه بر اين، انجام تحقيقات بزرگ تاريخ نيازمند صرف نمودن وقت زياد است كه از اشخاص حقيقي ساخته نيست. بلكه لازم است موسسات دولتي با اختصاص بودجه كافي در اين زمينه اقدام نمايند و سرانجام بايد از همكاري حكومت در جهت ارائه اطلاعات ياد كرد زيرا امروزه بيشتر اسناد و داده‌هاي خام تاريخي در اختيار سازمان‌ةا و موسسات دولتي قرار دارند. وي در خصوص برخورد يك جانبه مورخان با مقوله تاريخ‌نويسي خاطر نشان كرد: برخورد يك جانبه مورخ با تاريخ از چند جهت قابل طرح است؛ اول اينكه واقعيت تاريخي در حال حاضر وجود ندارد. به عبارتي ديگر يك واقعيت در گذشته داشته‌ايم؛ ولي تاريخ‌هاي مشابه گاهي متضاد درباره يك واقعيت موجود است. از اين جهت فقط مورخ بر واقعيت نظر مي‌اندازد، نه واقعيت بر مورخ. در حالي كه در ديگر علوم اين تاثير و تاثر دوجانبه است. اما در عين حال برخورد يكجانبه مورخ از ديد ديگر نيز حائز اهميت است و آن اينكه مورخان غالبا از يك بعد به تاريخ و موضوعات تاريخي نگاه مي‌كنند و تخصصي شد، علوم نيز اين شكل را حادتر مي‌كند. در صورتي كه اگر مورخين به صورت اندامواره به تاريخ نگاه كنند و عناصر سازنده تاريخ را مانند اجزاي يك اندام تصور كنند، در اين حالت مي‌توان گفت كه همه اجزاي متفاوت بر يكديگر تاثير داشته‌اند. از منظر ديگر نيز مي‌توان به يك جانبه بودن تاريخ‌نويسي توجه داشت و آن وابستگي مورخ به قشر اجتماعي است كه به آن تعلق و تمايل دارد و غالبا مورخان نمي‌توانند از اين تمايلات به دور باشند. تحقيقات تاريخي بر خلاف ديگر شاخه‌هاي علوم هزينه‌هاي زيادي مي‌برند، خصوصا در گذشته طبقه خاصي به تاريخ و تاريخ نگاري مي‌پرداخت و در ارتباط با مركز قدرت بود. بنابراين تاريخ را نيز با محور قدرت و حكومت مي‌نوشت. بنابراين ما در تاريخ‌نويسي ايراني يك ميراث تاريخي را با خود يدك مي‌كشيم و كمتر در صدد بازسازي اين ميراث تاريخي برآمده‌ايم، شايد به خاطر نگراني از هزينه كردن آن. انتهاي پيام
  • سه‌شنبه/ ۶ اسفند ۱۳۸۱ / ۱۳:۰۲
  • دسته‌بندی: فرهنگ عمومی
  • کد خبر: 8112-01357
  • خبرنگار :