/گفت‌وگو/ محمدعلي بهمني: شعر جنگ، مشخصه شعر بعد از دهه‌ چهل ايران است

محمدعلي بهمني ـ غزلسراي معاصر ـ درباره‌ي ”مقايسه‌ي زبان شعر ايران در دهه‌ها‌ي 40 تا 70 و واقعيت‌ها“ گفت: شعر و زبان شعر دهه‌ي 40 نيز از شرايط فرهنگي، سياسي و اجتماعي خود تاثيرپذير است. منظور، زبان شعر شاعراني است كه محصول تفكر زمانه‌ي خويش‌اند؛ وگرنه در هر دهه‌اي، گروهي كه متاسفانه تعدادشان از شاعران مورد نظر ما هم بيشتر است، هستند و خواهند بود كه بي‌هيچ دغدغه‌اي، شعر خود را مي‌بافند و مخاطبان هم‌سطح خود را هم دارند. در همين دهه، هم مهدي سهيلي داريم؛ هم احمد شاملو. سراينده‌ي مجموعه غزل “گاهي دلم براي خودم تنگ مي‌شود“ در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادبي گروه فرهنگي هنري خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) ادامه داد: زبان، برخلاف ذات يگانه‌اي كه دارد؛ هميشه رفتاري دوگانه داشته و خواهد داشت. در اين ميان، زبان پويايي داريم كه شعر شاملو را تا امروز و به‌يقين، تا فردا خواهد برد و زباني ايستا كه شعر سهيلي را در همان دهه دفن كرد. منظور از زبان پوياي شاملو، شكل شعر او ـ يعني سپيد ـ نيست. در غزل دهه‌ي 40 هم برگزيده‌اش: “رهي معيري” را داريم و در مقابل، منوچهر نيستاني را هم. زبان پوياي نيستاني، همچنان ادامه دارد؛ اما غزل معيري، با حذف ملودي و صدا از آن، توان عبور از قرن هفتم كه هيچ، توان عبور از قرن دهم و يازدهم را هم ندارد. سراينده‌ي “شاعر شنيدني است“ گفت: روزگاري “كارو” ـ برادر يكي از خوانندگاني موسيقي پاپ ـ معبود نسل خودش بود و شعر اجتماعي - عاشقانه‌اش، دهان به دهان مي‌گشت و ورد زبان‌ها بود؛ اما همان زبان به‌ظاهر پويا، نتوانست حتا ادامه‌دهنده‌ي خودش باشد. زبان پويا، پايان‌پذير نيست؛ همان‌گونه كه زبان كساني هم‌چون فردوسي، مولانا و حافظ، پس از گذشت قرن‌ها، هنوز پويا، زنده و تاثيرگذار است. چيزي كه كمتر به آن مي‌انديشيم، چراي ماندن‌ها و نماندن‌هاست. دهه‌ي 40، سرشار است از شاعراني كه پاسخ درست اين پرسش و اين چرا هستند. بهترين پاسخ را در اين زمينه، مي‌توان از شاعراني كه از آن دهه تا امروز همچنان با ما زيسته‌اند، پرسيد؛ گرچه مقايسه‌ي ويژگي‌ها و شباهت‌هاي شعر دهه‌هاي 40 و 70 و تاثير رويدادهاي تاريخي بر آن، مي‌تواند ما را به پاسخي روشن برساند. بهمني خاطر نشان كرد: اگر بخش شعر جنگ را از شعر بعد از انقلاب كم كنيم، شعري كه بتواند مشخصه‌ي شعر بعد از دهه‌ي 40 باشد، باقي نخواهد ماند. تنها در حوزه‌ي غزل، تفاوت‌ و حركت چشم‌گيري وجود دارد و ديگر هيچ. غزل دهه‌ي 40 “هوشنگ ابتهاج ـ سايه” در ادامه توانست پلي شود تا منوچهر نيستاني بتواند از دره‌ي عميق غزل ديروز و امروز عبور كند و به همراه خودش، شاعراني همچون “حسين منزوي” و “عباس صادقي ـ پدرام” و تني ديگر را هم عبور دهد. بهبهاني حل شده در غزل ديروز، توانست خود، مطلب‌ساز غزلي از جنس زمانه‌ي خودش گردد و فرزندان نوپاي شعر انقلاب، با تجربه‌اي ديگرگون در غزل توانستند با آفرينش غزل جنگ و عشق، پارادوكسي شگفت را به نمايش بگذارند. اما در شكل‌هاي ديگر شعري، بيرون از حوزه‌ي شعر جنگ، اتفاقي ثبت‌شده و چشم‌گير، يا وجود ندارد؛ يا استقلال و تشخص خاص خود را ندارد. اين شاعر معاصر در پايان گفت: مي‌دانم از اين گفته، بسياري دل‌گير خواهند شد؛ اما گناه از قضاوت من نيست. البته دلم نمي‌خواهد بيش از اين موجب رنجش عزيزانم باشم. من هيچ، شما از اين خيل مدعي شعر دهه‌ي 70 كه جز خودشان همه و همه چيز را تمام‌شده مي‌دانند؛ كدام موج را سرغ داريد كه از درياي “نيما” نيامده باشد و كدام انشعاب را سراغ داريد كه رد ”شاملو” و “فروغ” را نداشته باشد؟ كدام تازه‌اي را سراغ داريد كه بتواند “رويايي” را كهنه كند؟ پاسخ در انديشيدن به همين ناشده‌ها است. انتهاي پيام
  • چهارشنبه/ ۲۷ شهریور ۱۳۸۱ / ۱۲:۴۹
  • دسته‌بندی: فرهنگ عمومی
  • کد خبر: 8106-07024
  • خبرنگار :