/گفتوگو/ غلامحسين سالمي: ما را با چماق ”پست مدرنيسم” تكفير ميكنند
در يك نگاه كلي، شعر دهههاي 60 و 70 نسبت به دهههاي 40 و 50، همانند يك خزه ميماند در برابر يك سرو بالا بلند؛ از طرف ديگر، ادبيات داستاني ما بويژه رمان، هنوز روي كاكل نويسندگان آن دوره ميچرخد. غلامحسين سالمي ـ مترجم، ويراستار و شاعر ـ در پنجاهوهشتمين سالروز تولد خود (20/06/1323 ـ خرمشهر)، با بيان مطلب بالا دربارهي ”بررسي مقايسهاي شعر دهههاي 40 تا 70 ايران و واقعيتها” به خبرنگار ادبي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) گفت: متاسفانه هيچ شباهتي بين شعر اين دههها نميبينم و واقعا نميدانم دوستاني كه در اين دو دههي اخير شعر ميگويند، به اين امر آگاهي كامل دارند؛ يا خير؟ چراكه برخي از آنان شعر را نميشناسند و بخش اعظم اين جماعت، نه تنها از آثار كلاسيكهاي ما چيزي نخواندهاند؛ بلكه دستور زبان فارسي هم نميدانند. اين را به جرات ميگويم و پايش ميايستم؛ كدام يك از شاعران امروز را ميخواهيد مثلا با منوچهر آتشي، نادر نادرپور يا مهدي اخوان ثالث مقايسه كنيد؟ سرايندهي ”مرد حادثهها” به شعر مشروطه اشاره و آن را با شعر دوران انقلاب اسلامي مقايسه كرد و در اينباره اظهار داشت: در دورهي مشروطه، پشتوانهي نوي آنچناني نداشتيم و تنها تعدادي بودند كه تازه شروع به انجام كارهاي نو كردند؛ اما در پايان دههي 50 شاعراني داشتيم كه هر كدام، بهتنهايي، براي تاريخ ادبيات يك مملكت كافي هستند. شاعر ” غريبانه در شهر” دليل اين امر را ناشناخته بودن ادبيات ايران در دنيا دانست و يادآور شد: ما هنوز در آن دورهها نه شاملويي داشتيم و نه اخواني و نه خيلي افراد ديگر. ولي در دوران انقلاب اسلامي به بعد و كمي هم قبل از آن، ظهور و اوج كارهاي اين افراد را داريم كه متاسفانه خيلي از كساني كه متولي ادبيات اين مملكت بودند، خوششان نيامد. مثلا ما بارها ترانهي ”من بهارم تو زمين” را با صداي خشايار اعتمادي از صدا و سيما شنيدهايم؛ وقتي در سيما اين ترانه بهصورت نماآهنگ پخش ميشود، از خواننده، آهنگساز، كارگردان و همه نام ميبرند؛ الا از شاعر اثر (احمد شاملو). حتا شعر ”اسماعيل نواب صفا” را به اسم سعدي مينويسند كه اين ديگر بسيار خندهدار است؛ يا يك ترانه از عليرضا عصار پخش كردند كه شعرش سرودهي يك شاعر امروز است؛ ولي نوشته بودند: شعر از ”مولانا”. دردناك اين است كه درنتيجه، خيليها نميدانند شاعر ترانهي چندين بار از سيما پخش شده، كيست؟ اين مترجم ادامه داد: اين درحالي است كه البته به برخي از شاعران، خيلي اهميت دادهاند. براي نمونه اينكه براي سهراب سپهري بهعنوان يك شاعر پيشتاز و يك نقاش، احترام زيادي قايلم؛ اما از ديد من او يك شاعر درجهي يك نيست و تنها به دليل اينكه او در يك شعرش گفته است: من مسلمانم/ قبلهام يك گل سرخ/ ... به او توجه كردهاند و حالا ميآيند براي او همايش ميگذارند و از اين قبيل كارها. حال آنكه شايستهتر است دربارهي مهدي اخوان ثالث (سرايندهي شعر نماز)، احمد شاملو، نادر نادرپور، نصرت رحماني و استخواندارهاي ديگر هم اين اقدام را انجام دهند. وي اضافه كرد: وقتي كتابهاي درسي مدرسهها را باز ميكنيد، هيچ اثري نه از شعر شاملو ميبينيد؛ نه از فروغ؛ نه اخوان؛ نه نادرپور. يعني آيا اين افراد كه در تاريخ ادبيات شعر معاصر اينقدر تاثيرگذار بودهاند؛ تا اين حد بيارزش هستند كه در كتابها به هيچكدام از آثار آنان اشاره نشود؟ سالمي معاصر كه رمان ”كوري” ساراماگو با ترجمهي اسدالله امرايي را ويرايش كرده است، افزود: حكايت سهراب سپهري، دقيقا حكايت محتشم كاشاني است كه تنها بهخاطر مرثيهها زيبايي كه گفته و به نظرم، جزو زيباترين مرثيههاي سرودهشده در زبان فارسي است، مورد توجه قرار گرفته است. مترجم رمانهاي ”جان سخت” از ويليام كندي ـ برندهي جايزهي ادبي پوليتزر ـ و ”پروندهي ادسا” و ”روز شغال” از فردريك فورسايت، دربارهي تفاوتهاي زبان شعري در اين چند دهه نيز بيان داشت: تفاوت اين زبان، در قدرت، صلابت و استحكام شعرهاي دهههاي 40 و 50 و بيثباتي و سستي شعرهاي دهههاي 60 و 70 است. سالمي كه مجموعه شعر ”با بار عشق و آيينه و نور در آستانهي شب و دلتنگي” را آمادهي چاپ دارد، دربارهي تاثير تحولات و برخي رويدادهاي اجتماعي بر زبان شعري اين سالها گفت: متاسفانه ما جنگ هشت ساله را داشتيم كه فشار بسيار زيادي از همه سو بر ما وارد كرد؛ ولي قبول كنيد كه برغم آن فشارها، سوژههاي بسيار نابي در همين جنگ براي خلق توليدهاي ادبي داشتيم؛ ولي همه از يك منظر به موضوع جنگ پرداختند ـ چه در شعر و چه در داستان و حتا در سينما. يعني مثل اين بود كه شاعران، نويسندگان و فيلمسازان را در يك مكاني نهادهاند و به آنان گفتهاند كه ببينيد؛ اين جبهه و جنگ است و آنان هم همهي مسائل را از يك بعد نگاه كردند و تقريبا همه به شيوهي رونويسي روي آوردند و كسي كار نويي انجام نداد. جز يكي دو نفر همچون اسماعيل فصيح يا احمد محمود كه يكي دو اثر قابل تامل دراين باره دارند. مترجم ” دختر كشيش” ـ رماني از جرج اورول ـ ادامه داد: ما پس از پيروزي انقلاب، پنج نويسنده به معناي واقعي ـ نه اينكه هر كس هرچه دلش خواست بنويسد و نام نويسنده را به خود بگيرد ـ پيدا نميكنيم كه به پاي كساني چون محمود دولتآبادي، هوشنگ گلشيري، احمد محمد و سيمين دانشور برسند و هنوز ادبيات داستاني ما روي كاكل اين افراد ميچرخد؛ هنوز ”جاي خالي سلوچ”، ”سووشون”، ”همسايهها”، ده سروگردن از رمانهاي حالا بالاترند. من بخشهايي از رمانهاي اين نويسندگان را به مجموعه كارهاي ”ياشار كمال” يا خيلي از نويسندگان برندهي نوبل ادبي ترجيح ميدهم و حاضر نيستم آنان را با هم عوض كنم. حتا معتقدم احمد محمود، آنقدر كه در ”همسايهها” خوش درخشيد، در ”زمين سوخته” موفق نبود. دربارهي شعر هم كسي نميتواند فلان شاعر را به اجبار بهعنوان شاعر شاخص اين سالها به من بقبولاند. مترجم كتابهاي ”سفر بيبازگشت” از گراهام گرين و ”بچهها از بهشت آمدهاند” (بچههاي بهشتي) از جانگري، همچنين دربارهي دليلهاي مخالفت خود با ادبيات دهههاي 60 و 70 ايران گفت: به دليل اينكه ما هنوز به منطق نرسيدهايم؛ چون خودي و غير خودي كردند و آمدند و گفتند كه اينان، شاعران مسلمان هستند و عدهاي ديگر، شاعران دگرانديش؛ يعني اينان طرفدار ما هستند و آن عده نيستند. نويسندگان ما متاسفانه از موضوعهاي جنگ هم درست بهره برداري نكردند؛ حال آنكه يكي از زيباترين و ماندنيترين شعرها براي جنگ را محمدعلي سپانلو گفته و همين فرد، باز يكي از زيباترين شعرها را براي فلسطين سروده است. حتا بهبهاني هم چندين كار بسيار زيبا دربارهي جنگ سروده است كه متاسفانه هيچگاه از اين شعرها يادي نميشود و به اين تلاشها توجهي نشده است. وي تصريح كرد: اين امر، حتا به سينماي ما با همان پيروزي هميشگي كه در فيلمهاي جنگي نصيب سربازان ايراني و شكستي كه با وجود همهي تجهيزات، سهم سربازان عراقي ميشود، لطمه زده است. اگر اينگونه بوده است؛ پس آنان چگونه در مقطعي از تاريخ جنگ توانستند گوشهي عظيمي از مملكت ما (خوزستان) را بگيرند. در فيلمهاي جنگي ما هميشه سه سرباز ايراني كه انگار همگي رمبو و سوپرمن هستند، به يك پادگان عراقي وارد ميشوند و همه را تار و مار ميكنند؛ بعد هم بهسلامت، به قرارگاه خود باز ميگردند. در اين ميان، سربازان دشمن، همگي ابلهانه ميايستند و شاهد شكست خود هستند. اين، مقولهاي است كه با عقل جور در نميآيد. البته استثناهايي هم داريم؛ همچون فيلم ”از كرخه تا راين”، ” ديدهبان” يا ” آژانس شيشهاي”. شاعر ” آوازهاي تلخ مصيبت” با اشاره به گفتهاي از شاملو، دربارهي تاثير شعر نيمايي و سپيد بر شعر اين سالها اظهار داشت: شاملو گفته بود كه اگر ميدانستم كار شعر سپيد به اين فضاحت ميانجامد كه بعضيها اين كار را كردهاند، كار شعر آنچناني نميكردم؛ يعني همينطور برداشتن و نوشتن بدون توجه به گذشته، جنايت است. همان شاملويي كه مبتكر و پديدآورندهي شعر آزاد يا سپيد يا بدون وزن است، در كتاب ”شكفتن در مه” يكي از زيباترين و ماندگارترين قصيدههاي فارسي را دارد كه شاعران جوان را به خواندن آن وصيت ميكند. نمونهي اشكال شعر ما اينكه هيچ ناشري حاضر نيست اينگونه كتابها را چاپ كند و تنها برخي شاعران براي اينكه از آنان هم كتابي چاپ شده باشد و بگويند ما هم كتاب داريم و لاكتاب نيستيم، به اين كار اقدام ميكنند. مترجم دو رمان از دانته دوموريه به نامهاي ”حالا نگاه نكن” و ”بعد از نيمه شب هرگز” دربارهي ويژگي بارز شعر در هر كدام از اين دههها نيز گفت: من هيچ ويژگياي در شعر 60 و 70 نميبينم؛ جز بيبندوباري، لاقيدي، بسازوبفروشي، بنداز و دررويي، كمسوادي و بيمطالعهاي. با نهايت شرمندگي، تا زبان به انتقاد باز ميكنيم هم، دوستان جوان چماق ”پست مدرنيسم” را بر سرما ميكوبند. خدا شاهد است كه خودشان هم چيزي از ”پست مدرنيسم” نميدانند و با اين چماق، ما را تكفير ميكنند؛ اما در عقب شعر دهههاي 40 و 50 يك دنيا مطلب است؛ مثلا شعرهاي ”كتيبه” و ”نماز” اخوان ثالث ميارزد به تمام شعرهايي كه در دهههاي 60 و 70 گفته شده است. من هيچ نور رستگاري در جبين شعري كه الان وجود دارد، نميبينم. چون با يك گل بهار نميشود؛ همانگونه كه در فرانسه، با ژنرال دوگل هم بهار نشد. مترجم ”آنتوني هاپكينز در سايه روشن” از مايكل فيني كالان، همچنين دربارهي جايگاه زنان شاعر در شعر اين سالها و رابطهي آن با ظهور فروغ فرخزاد، گفت: متاسفانه زنان در اقليت قرار گرفتهاند و تنها تعداد انگشتشماري هستند كه فعاليت دارند و خوب كار ميكنند؛ ولي براي 70 ميليون جمعيت، 10 شاعر زن، كم است. فروغ، يك راهگشا بود؛ قبل از او، به جرات ميتوانم از پروين اعتصامي نام ببرم كه كارهايش بسيار قشنگ است. البته كاري ندارم كه چه سبكي را رعايت ميكرده است؛ ولي اوج احساسات و طبع شعري او را در همان شعر ”اي گربه ترا چه شد كه ناگاه رفتي و نيامدي دگر باز” ميبينم. سالمي كه ترجمهي رمانهاي ”برف بهاري” و ”زوال فرشته” از يوكي يومي شي ما (نويسندهي ژاپني) و ”بدرود آناتولي” از ديدو سوتيريو را هم در كارنامهي خود دارد، در پايان اين گفتوگو اظهار داشت: به دوستان جوان توصيه ميكنم كه به خاطر خدا و ادبيات اين مملكت و به خاطر پربارتر شدن دانش ذهن خودشان، شعرهاي شاعران كلاسيكمان ازجمله سعدي، حافظ و فردوسي را بخوانند؛ بعد هم كارهاي شاعران متقدمتر از خودشان همچون شاملو و اخوان را مطالعه كنند. به اين هم توجه كنند كه نيما بدون مطالعه، سنتشكني نكرد و اگر به كارهاي نيما دقت كنند، ميبينند كه او با داشتن پشتوانهاي غني از ادبيات كلاسيك، معجزهي بهوجود آوردن شعر امروز را به ثبت رساند. انتهاي پيام