/گفتوگو/ عباس باقري: شعر ما بايد در فراسوي مرزها، جلودار بيداري انسانها شود
يك شاعر معاصر معتقد است كه در يك جمله دربارهي سير زبان شعر امروز در چند دههي گذشته بايد چنين گفت: حوزهي شعري ما بايد در فراسوي مرزها، جلودار بيداري انسانها نسبت به محيط اطراف شود و اگر جز اين باشد، شعر نميتواند رابطهي بايستهاي با جهان برقرار كند. عباس باقري ـ شاعر اهل زابل ـ با اشاره به اين مطلب دربارهي “بررسي مقايسهي ادبيات دهههاي 40 تا 70 و واقعيتها” به خبرنگار بخش ادبي گروه هنري خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) گفت: با آغاز مشروطيت و رشد انديشهي اروپايي، بهويژه تفكر فرانسوي در اذهان، دورهي جديدي در زمينهي مناسبات فكري شاعران رخ نمود و بهسبب شرايط اجتماعي و رخدادهاي فرهنگي نشات گرفته از بيداري ملل، نوعي استحاله در بينش آنان بهوجود آمد و محملي براي بيان انديشههاي ملي و ميهني شد. درواقع، شعر در يك دگرديسي خوشرنگ، از حصار طبقهي اشراف رهايي يافت و فرابرد خاص خود را در ميان مردم متجلي ساخت. سرايندهي مجموعه شعرهاي ”تبعيد در آفتاب” و “تكيه بر زخم” در اينباره به چند شاعر شاخص اشاره كرد و ادامه داد: ملكالشعراي بهار با نقب زدن در سينهي حوادث، نيم نفسي در كالبد كبود شعر اجتماعي ميدمد؛ ايرج ميرزاي فرنگزده از طبقهي اشراف ميرهد و به مردم سلام ميكند؛ نسيم شمال، عارف و عشقي نيز همپا و همراه ملت در كوچههاي پرغبار مشروطه، رد پاي آزادي را جستوجو ميكنند و در رثاي وطن ميمويند؛ اديبالممالك فراهاني با مسمط زيبايش و در پناه مدح حضرت محمد (ص) بيانيه صادر ميكند؛ دهخدا در لباس “دخو” به طنز روي ميآورد و شكوفهي كلام فرخي يزدي گل ميكند. شاعر “ايوب در باد” و “باران تلخ” دربارهي شرايط سياسي اجتماعي اين دوره اظهار داشت: آنچه شاعران و عموما رجال ادبي اين دوره را همراهي ميكند، از يكسو استبدادي است كه جناح “محمدعلي شاه” به كشور حاكم كرده است و با كشتار آزاديخواهان، بروز انديشههاي نو در نگرش مردم را مانع ميشود و از سوي ديگر، امواج سنگين انقلاب فرانسه، سر بر ساحل ادبيات ايران ميكوبد و گاه كرانهي انديشهاي را آبياري ميكند. باقري به ويژهگي ديگري از شعر مشروطه اشاره كرد و بيان داشت: از ويژگيهاي ديگر شاعران مشروطه، روي آوردن به ادبيات كارگري بهسبب شناخت انقلاب صنعتي، انگلستان و طرح كمرنگي از تاثير وقايع روسيه است. اگرچه در بافت كشاورزي جامعهي روستايي آن روزگار، ادبيات كارگري نميتوانست محلي از اعراب داشته باشد؛ اما اين طي طريق، به زايش ادبياتي نو در كشور منجر شد. ضمن آنكه محمدعلي شاه به روسيه گريخت؛ احمدشاه از راه دور بهاجبار، با رييسالوزرايي رضاخان موافقت كرد و آرام آرام، صداي پاي “استبداد نو”، سانسور، خفهگي شديد ادبي، و تفتيش انديشه بهگوش رسيد. فرخي يزدي بهسبب شعري كه دربارهي آزادي سروده بود، لبدوخته شد و رعدي آذرخشي، شهريار، لطفعلي صورتگر و برخي ديگر به شعر عاشقانه روي آوردند و تنها صداي نارسا و پرتموج پروين اعتصامي است كه گاه با استعاره و كنايه به بيان مسائل اجتماعي ميپردازد. سرايندهي “افطار در عاشورا” و “خانهي سرودها” دربارهي ظهور نيما در اين ميان اظهار داشت: پس از اين اشخاص، نيما از يوش به فرانسه پل ميزند و تحول در فرم را موجب ميشود. اين تجدد، اندك اندك باعث زايش جرياني نو در گسترهي ادب پارسي ميشود كه با وجود همهي مخالفتها توانست موجوديت خود را عرضه كند. اگرچه قبل از نيما كساني چون تقي رفعت و شمس كسمايي نيز به اين مهم پرداختهاند؛ اما نميتوان جسارت نيما را در نقب زدن به ادبيات فرانسه و شاعراني مانند پل ورلن و آرتور رمبو و ديگران نديده انگاشت. عباس باقري كه سيويكسال پيشينهي فعاليت ادبي دارد و كتابي از او با عنوان “قطعات برگزيده“در فرانسه به اين زبان منتشر شده است، به تاثير نيما بر برخي شاعران اشاره كرد و ادامه داد: بدين گونه، همراه با روند شعر اجتماعي، چهرههاي جوانتري حول انديشهي نيمايي حلقه زدند كه از منوچهر شيباني، احمد شاملو، اسماعيل شاهرودي، نصرت رحماني و خيزهاي محتاطانهي نادر نادرپور و فريدون توللي ميتوان نام برد. از اين ميان، شاملو به ادبيات سياسي متمايل شد؛ نصرت رحماني در مقابله با كژيها و ياس حاكم بر فضاي ادبي آن روز، بهنوعي، شعار اجتماعي كه گاه رنگ و بوي الحاد و گاه صبغهي اروتيزم پيدا ميكند، روي آورد و نادرپور سعي كرد در همان بستر ملايم و محتاط رمانتيزم آرام پيش برود. او كه همچنين چند كتاب “زخمهاي زيتوني“، “از هيرمند تا اروند“، “خنده بر خون“ و “تقويم تاريخ سيستان“ را در كارنامهي نويسندهگي خود دارد، ظهور برخي چهرهها در شعر را عامل بخشيدن رنگ و بويي تازه به اين عرصه دانست و در اينباره يادآور شد: با تولد نسلهاي جديد، بر گسترش دامنهي ادبيات و امواج فكري متنوع افزوده شد. در نسل جديد، مهدي اخوان ثالث قد كشيد و شعرش را محملي براي عرضهي فرم، محتوا و كلام پوياي اجتماعي كرد. محمد زهري هم در ابتداي راه، به ارايهي شعركهايي نظير هايكوهاي ژاپني بسنده كرد. اما هنوز ميانداري رمانتيزم بر گسترهي ادبيات ايران ديده ميشود؛ اگرچه جاذبهي ادبيات اروپايي و ترجمه از زبانهاي زندهي دنيا، بهانهاي براي خودنمايي عدهاي متشاعر پيش آورد؛ لكن به موازات آن، شاعر مترقي و روشنفكر ديروز، صور خيال و اسباب بزرگي را در پناه بردن به افيون و الكل و نيستانگاري (نهيليسم) مطلق جامعه دانست. سياستهاي پشت پرده نيز به اين پوچگرايي و ياسانگاري روشنفكرانه، دامن ميزد. درنتيجه نه تنها شاعر ديروز نتوانست كنشهاي سالم انديشهاش را در خدمت مردم و نسل بعد درآورد؛ بلكه شعر، وسيلهاي شد براي ابراز عقايد اروتيك و ايدهآل عاشقانههاي بيهويت، غيراصيل، مردمگريز و پناه برنده به تاريكي. با همهي احوال، اين وانفساي فكري ديري نپاييد و شاعران جوانتر به ملتقاي درد و دود، با مرامنامهي تازه و انساني، نبض ادبيات آوانگارد (پيشرو) را به تپش واداشتند. سهراب سپهري با استفاده از اسطوره و عرفان شرق دور وعده داد كه: خواهم آمد / گل ياسي به گدا خواهم داد / زن زيباي جذامي را / گوشواري ديگر خواهم بخشيد / كور را خواهم گفت / چه تماشا دارد باغ ...؛ فروخ فرخزاد هم معتقد به آمدن يك نفر براي درهمريزي نظام ميانتهي جامعه بود؛ كسي كه: سفره را مياندازد / و پپسي را قسمت ميكند / و باغ ملي را قسمت ميكند / و ...؛ مفتون اميني نيز به اجتماع كوچه و بازار دل بست و منوچهر آتشي، پاياب انتظارش را بر آخور “اسب سپيد وحشي” سرريز كرد. خالق “سفر سوختن“ ـ كتاب برتر سال 1378 ـ به ادبيات متعهد و انقلاب اسلامي سال 1357 اشاره كرد و افزود: اين تپندگي در شعر را شاعران ملزم به ادبيات متعهد، چون محمدرضا شفيعي كدكني با “در كوچه باغهاي نيشابور”، محمود تهراني (م. آزاد)، طاهره صفارزاده، عمران صلاحي، منوچهر نيستاني، فرخ تميمي، حسين منزوي، عباس صادقي (پدرام) و برخي ديگر تا اواخر سال 57 كه بعدي ديگر به ادبيات اين كشور بخشيد، بهاستمرار واداشتند. از اواسط سال 57 نيز بهدليل تحولات ژرفي كه در ميان فرهنگ، سياست، و نگرش عميق ديني در كل جامعه بهوجود آمد، زمينههاي جوشش و انقلاب فراهم شد. مردم كوچه و بازار در زواياي اجتماع، بيشتر سرك كشيدند و با درك وسيع از موجوديت جامعه، خواستههاي خود را از كارگزاران فكري و فرهنگي جامعه بيشتر كردند. شعر، به ظرفي تبديل شد كه در آن، انديشهي والاي “دگر شدن” مقبوليت يافت و آلام بشري، نياز به استفاده از استعاره، ايجاز مخل، ايماژ بسته، تركيبات مغلق و ايهام نداشت و چون تلقي مردم مبناي شعر را بها ميداد، همپاي حنجرهي زخمي مردم، شعر نيز به شعله تبديل شد. باقري كه دو مجموعه شعر “سنگ و سرنا“و “قصيدههاي باران” و نيز كتاب ”سيستان در شعر شاعران ـ مجموعهي پژوهشي ـ” را زير چاپ دارد، در توضيح ادبيات متعهد، گفت: بهتر است براي تحليل مرجعيت شعر امروز كه در مقاطعي دهههاي اول تا هفتم شعر را در بر ميگيرد به نمونهيابي بپردازم. حصول اين مهم را نه به مدد ادبيات بلشويكي روسيه در حين انقلاب نياز است و نه به داوريهاي بورژوازانهي جامعهي غرب، آنچه معرف زبان و ادبيات امروز ايران بايد باشد، تنها به قلمرو شعري اين كشور مربوط نيست؛ بلكه انعكاس مسؤولانهي صداي آن در دموكراسي سرمايهداري غرب، نظام قبيلهاي گينهي بيسائو، اختناق پليسي آمريكاي لاتين و زندگي سنتي جامعههاي آفريقايي است. متاسفانه شعر امروز ما در قياس با شعر جهان، در مرحلهي شعار، يك نوع ايستايي مجرد را پذيرفته است. درواقع، شاعر امروز ما هنوز با زبان شعارگونه سال 57 سخن ميگويد. وي افزود: شاعر امروز ما به ابزار هنر، مسلح نيست و براي استحكام زبان شعري و نگاه فراديد خود، از ”لنز“ استفاده نميكند. در شعر امروز، مسالهي كشف و شهود، بهسبب دور شدن از جريانهاي شعري سالم، معطل مانده و حتا نتوانسته است به شاخصهاي دههي چهل و پنجاه، خود را نزديك كند؛ يعني انديشه، كلام، وزن و تركيب، از جهتي كه شاعر بتواند تاثيرات عيني و روزمرهي خود را هنرمندانه هدايت كند، منحرف شده و سمبلها قراردادي شده است. بنابراين، راه ادبيات امروز ما از هر كجا كه بگذرد، بايد به ديدگاههاي جهاني و شاخصهاي اصيل ”شعر” ختم شود؛ وگرنه مسؤوليت شعر و شاعر، ناتمام مانده، به مرتبهي كشف و شهود راه نيافته است. انتهاي پيام