/گفت‌وگو/ امين فقيري: هنوز نتوانسته‌ايم يك رمان در زمينه جنگ بنويسيم كه قابل ترجمه باشد نسل چهارم، آمده‌اند و ادبيات داستاني اين مملكت را حسابي پربار كرده‌اند

يك نويسنده‌ي معاصر، بهترين شاهكارهاي ادبيات داستاني را متعلق به سال‌هاي بين 40 تا 50 مي‌داند و معتقد به اين نظر است كه: در دهه‌ي 40، نويسندگان خيلي خوبي ظهور يافتند كه مي‌توانيم آنان را نسل دوم بناميم؛ يعني نسلي كه به ادبيات اجتماعي نظر دارد. امين فقيري ـ نويسنده‌ي شيرازي ـ كه درباره‌ي ”مقايسه‌ي ادبيات داستاني از دهه‌ي چهل تا هفتاد و واقعيت‌ها” با خبرنگار بخش ادبي گروه فرهنگي هنري خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) گفت‌وگو مي‌كرد، اظهار داشت: در اين زمينه، تغيير، بسيار و خوشبختانه، رو به تعالي بوده است. در نسل نخست، مي‌توانيم از علي‌اكبر دهخدا، محمدعلي جمالزاده، صادق هدايت، بزرگ علوي، صادق چوبك و ابراهيم گلستان نام ببريم و از محمد حجازي، جواد فاضل و حسينقلي مستعان، به‌عنوان كساني كه يك مقدار عاميانه‌تر، رمانتيك و عاشقانه مي‌نوشته‌اند، ياد كنيم. پس از اين نسل هم نسل جديدي پاگرفت كه بهترين شاهكارهايش، در همان دهه‌ي 40 تا 50، خلق و چاپ شد؛ همچون آثار جلال آل احمد، بهرام صادقي، غلامحسين ساعدي، سيمين دانشور، هوشنگ گلشيري، احمد محمود و چند نفر ديگر كه همگي معروفند و ادبياتي پديد آوردند كه بيشتر، اجتماعي بود و باز مي‌توان به “شوهر آهو خانم” علي محمد افغاني و “شازده احتجاب” گلشيري اشاره كرد. فقيري ادامه داد: اين نويسندگان، سعي داشتند كه بيشتر، مشكلات اجتماعي را مطرح كنند و به‌نوعي، ادبيات آنان رنگ رئاليسم سوسياليستي داشت؛ يعني بيش‌تر داستان‌ها سياسي بود. البته در اين ميان، چند نويسنده هم پيدا شدند كه بيش‌تر، به هنر ناب نويسندگي پرداختند؛ همانند تقي مدرسي در كتاب يكليا و تنهايي او، بهرام صادقي در سنگر و قمقمه‌هاي خالي و ملكوت. نويسنده‌ي “دهكده‌ي پرملال“ هم‌چنين با بيان اين‌كه پس از پيروزي انقلاب، تا چند سال، ادبيات ما مقداري به ركود دچار شد و نويسندگان، درست تكليف خود را نمي‌دانستند، درباره‌ي دليل‌هاي اين امر توضيح داد: وقتي يك انقلاب رخ مي‌دهد، خيلي از ساختارها به هم مي ريزد و وقتي ساختارها به هم ريخت، نويسندگان كه حالت ذهني خاصي دارند؛ تا خود را با شرايط جديد و دگرگوني‌ها تطبيق دهند، مدتي طول مي‌كشد. درحقيقت، براي نويسندگان، كمي سرگرداني ذهني به‌وجود مي‌آيد. وي افزود: پس از سال 60 به اين طرف، به‌تدريج، نويسندگان جواني آمدند و شروع به فعاليت كردند كه آثار خوبي هم ارايه دادند. در اين زمينه، مي‌توان از ميزان ترجمه‌هاي بازار نشر كه نويسندگان را به تكنيك‌هاي نوي داستان‌نويسي جهان آشنا كرد، به‌عنوان دليلي براي تاثير مثبت گذاردن بر روند اين امر ياد كرد. در اين ميان، براي نمونه: شهريار مندني‌پور، ابوتراب خسروي، علي كشاورز، شهرنوش، پارسي‌پور، گلي ترقي، اميرحسن چهل‌تن، محمد محمدعلي و طاهره علوي، آبروي ادبيات داستاني ما را بعد از انقلاب، موجب شدند. نگارنده‌ي رمان “رقصندگان” درباره‌ي اين‌كه برپايه‌ي نظر برخي از نويسندگان، در دهه‌ي 40، قصه‌نويسي روشنفكري ايراني، به نوعي تخليه و شوم و نفرين زدگي دچار شده بود و اين عامل‌ها به‌نوعي، بر روي داستان‌نويسي ما اثر گذاشت، پاسخ داد: اين كاملا درست است؛ بيش‌تر داستان‌هاي دهه‌ي 40، داستان‌هاي سياسي بودند. زيرا مبارزه‌هايي كه بين نويسندگان و اصولا طبقه‌ي روشنفكر با حكومت درگرفته بود، موجب شد كه داستان‌ها، سخت، رنگ و بوي سياسي بگيرند. ازسوي ديگر نيز برخي از نويسندگان، خودشان هم حالت حزبي و سياسي را به‌نوعي داشتند؛ البته به مقدار خيلي كم. سردمدار اين دسته، آل احمد بود كه با آن قلم پرخاش‌جو و نثر چكش‌دار خود، بسياري از مسائل را رو كرد. البته معتقدم كه آل احمد، در مقاله‌هايش موفق‌تر از داستان‌هايش بوده است. بعد، غلامحسين ساعدي، فريدون تنكابني و احمد محمود را داريم؛ به‌علاوه‌ي نويسندگاني كه يك مقدار جوان‌تر بودند؛ همانند محمود طياري، محمد ايوبي، پرويز مسجدي، بهرام حيدري، نادر ابراهيمي و مهشيد اميرشاهي كه همگي كمك كردند؛ تا اين بار به زمين نشسته، دوباره به مقصد برسد. اين نويسنده‌ي معاصر گفت: گمان مي‌كنم كه باز، در دهه‌ي 40 اوضاع ـ از نظر ادبيات ـ خيلي درخشان‌تر بوده است و اگر نگاهي به كتاب‌ها بياندازيم، مي‌بينيم كه بهترين آثار در اين دهه به‌وجود آمده‌اند. فقيري درباره‌ي اين‌كه آيا تنها دليل موفق بودن آثار اين دهه‌، اوضاع سياسي اجتماعي حاكم است، اظهار داشت: اين‌كه مي‌گويم بعد از انقلاب، نويسندگان تا حدودي دچار سرگرداني شدند، به اين دليل است كه برخي اعتقاد داشتند به اين‌كه مثلا تنها داستان‌هاي اجتماعي بنويسند و بعد، چون قبل از انقلاب مشغول مبارزه با حكومتي بودند كه در اثر مبارزه با انقلاب شكست خورد، ذهنشان، مقداري حالت سرگرداني پيدا كرد و از نظر ذهني، دچار ركود شدند؛ تا حدود سه يا چهار سال هم به‌نوعي، به اين سرگرداني گرفتار بودند. وي اضافه كرد: پس از آن دوره، به‌تدريج، كتاب‌هاي خوبي به عرصه آمدند؛ براي نمونه: آثار هوشنگ گلشيري و رضا براهني يا محمد محمدعلي كه انگار دوباره چهره مي‌نماياندند. ادامه‌ي اين روند را هم امروز مي‌بينيم كه نويسندگان جوان‌تر يا درحقيقت، نسل چهارم، آمده‌اند و ادبيات داستاني اين مملكت را حسابي پربار كرده‌اند. نويسنده‌ي مجموعه داستان “خاكستري‌ها” درباره‌ي اين‌كه آيا مي‌توان برخي از آثار را به‌عنوان آثاري كه تاثيري عميق بر كل اين روند داشته‌اند؛ شاخص كرد، بيان داشت: در اين‌باره مي‌توان به بهرام صادقي و سنگر و قمقمه‌هاي خالي يا ملكوت او اشاره كرد؛ يا هوشنگ گلشيري. اين دو، بسيار تاثيرگذار بودند. گلشيري شاگرداني تربيت كرد كه امروزه راه او را ادامه مي‌دهند. مثلا مندني‌پور، منيرو رواني‌پور، شهلا پروين‌روح، ابوتراب خسروي و صمد طاهري كه بعد از استاد خود، ادامه‌دهنده‌ي سبكي بودند كه او پايه‌گذاري كرده بود و آن ذهنيتي كه يك مقدار، در گريز از ادبيات اجتماعي بود، در آثار اين افراد پديدار شد. البته گلشيري در زندگي خصوصي‌اش، به اجتماع، خيلي اعتقاد داشت؛ ولي در كارهايش، زياد به اين مقوله نمي‌پرداخت؛ البته اطمينان دارم كه در كارهايش هم زمينه‌هاي اجتماعي، خيلي بيش‌تر از شاگردانش پيداست؛ اما گاهي حس مي‌كنم كه اين تعداد، آثار بهتري از استاد خويش چاپ مي‌كنند. اين نويسنده كه در حال نگارش رمان “سگ‌هاي تاريكي” است، درباره‌ي اين‌كه آيا نويسندگان ايراني، تحت تاثير هدايت و نثر او بوده‌اند؛ يا نه، گفت: اين تحت تاثير بودن، كاملا درست است. هدايت، تكنيك داستان‌نويسي غربي را به عرصه‌ي داستان‌نويسي ايراني وارد كرد؛ منتها موضوع‌ها همان موضوع‌هاي شرقي بود كه ما با آن سر و كار داريم. درنتيجه، چون پيشكسوت بود، نويسندگان جوان‌تر، خودبه‌خود، تحت تاثير او قرار گرفتند. يعني او را به‌عنوان يك قطب در اين عرصه قبول داشتند و اين، طبيعي هم است. البته همپاي هدايت، ما صادق چوبك، ابراهيم گلستان و بزرگ علوي را داريم و شايد بتوان گفت كه اين چهار نفر، بر نويسندگان پس از خود، تاثير عميقي داشتند. وي خاطر نشان كرد: هدايت، به خاطر تسلط بر زبان فرانسه، توانست آن تكنيك و ساختار ادبيات غرب را به ادبيات ايران وارد كند؛ بويژه در شاهكارش “بوف كور”، به خلق يك اثر جديد اقدام كرد؛ به‌طوري‌كه پس از او، بهرام صادقي، ملكوت و گلشيري، شازده احتجاب را تقريبا با همان تكنيك و طرز نوشتاري بوف كور ارايه و اقتباس كردند. فقيري هم‌چنين درباره‌ي اين‌كه به نظر مي‌رسد داستان‌نويسي از سبك‌هاي ناتوراليستي و نهيليستي دهه‌ي 40، رو به سوي سبك‌هاي حماسي در دهه‌ي هفتاد آورده است، اظهار داشت: نويسندگان دهه‌ي 40، به علت فشاري كه بر آنان و گاهي به‌دليل اين اعمال فشار نمي‌توانستند اثر خوبي خلق كنند، رو به پوچي و بيهودگي مي‌آورند و شايد به اين دليل، ملزم به رعايت اين دو ساختار مي‌شوند؛ ولي در نويسندگان آن دوره، همچون آل احمد، ساعدي، دانشور، گلشيري و تنكابني، مساله‌ي نهيليستي را زياد نمي‌بينيم. شايد در نسل و نويسندگان جوان‌تر، چهره نمايانده باشد كه دقيقا هم نمي‌توان اسم برد. او يادآور شد: چون دهه‌ي 40 بيش‌تر دهه‌ي مبارزه و داستان‌هاي اجتماعي بوده است، شايد آخر جريان داستان‌ها به‌نوعي، خيلي ياس‌آميز و نااميدكننده بوده است. ولي از دهه‌ي 70 به اين طرف، حماسه‌اي در كارهاي جديد نمي‌بينم. جز اين‌كه مثلا برخي از نويسندگان، به خاطر فرار از موضوع‌هاي روز، به موضوع‌هاي دوره‌ي قاجار يا اساطيري براي نگارش داستان‌هاي خود رجوع مي‌كنند. اين داستان‌نويس، به شباهت‌ها و تفاوت‌هاي داستاني در اين چند دهه اشاره كرد و در اين‌باره اظهار داشت: داستان‌هايي كه صادق هدايت، بزرگ علوي، صادق چوبك و بويژه ابراهيم گلستان به‌وجود آوردند، ادامه‌ي راه دهه‌ي 40 بود و تقريبا بيش‌تر نويسندگان در اين دوران، از همان تكنيك استفاده مي‌كردند. حتا بيش‌تر، موضوع‌هايي در ادامه‌ي همان موضوع‌ها كه قبلا بوده است؛ انتخاب مي‌كردند. براي نمونه: ابراهيم گلستان، به‌دليل تسلط بر زبان و ترجمه‌ي آثاري از “ارنست همينگوي”، با زبان داستاني او خوب آشنا بود و از ساختار او درداستان‌هايش استفاده مي‌كرد. به اين دليل، داستان‌هاي او نوتر به‌نظر مي‌آمد؛ تا داستان‌هاي نويسندگان ديگر بهرام صادقي، هوشنگ گلشيري و تقي مدرسي هم در دهه‌ي 40، از نظر مضمون، به‌نوعي، ادامه‌دهندگان راه او بودند. وي تكنيك داستان‌نويسي را مساله‌ي مهمي دانست و در اين‌باره گفت: هرچه رو به جلو آمده‌ايم؛ مي‌بينيم كه نويسندگان، از تكنيك‌هاي بهتري براي ساختار داستان‌نويسي‌شان استفاده مي‌كنند و داستان‌ها، ديگر شكل قديمي ندارند؛ يعني آن شكل خطي را كه از يك نقطه شروع و به يك نقطه‌ي ديگر ختم مي‌شود، امروزه ديگر هيچ نويسنده‌اي استفاده نمي‌كند. اين، درحقيقت، هم تفاوت است؛ هم ويژگي. فقيري در ادامه، به تاثير رويدادهاي اجتماعي از قبيل جنگ و انقلاب در روند داستان‌نويسي اشاره كرد و در اين زمينه بيان داشت: متاسفانه ما در زمينه‌ي جنگ، هيچ داستاني نداريم كه مثلا به پاي داستان‌هاي غربي برسد كه درباره‌ي جنگ‌هاي جهاني نوشته شده‌اند؛ همانند “در غرب خبري نيست” از “اريش ماريامارك”، “برهنه‌ها ومرده‌ها” از ”هنري ميلر” آمريكايي، ”وداع با اسلحه” و ”زنگ‌ها براي كه به صدا در مي‌آيند” از ارنست همينگوي و ”جنگ و صلح” از تولستوي. ما هنوز نتوانسته‌ايم يك رمان در زمينه‌ي جنگ بنويسيم كه قابل ترجمه باشد و علت هم اين بوده است كه نويسندگان خوب ما اكثرا يا در جبهه‌ها نبوده‌اند؛ يا سن آنان اقتضا نمي‌كرده است؛ اما مثلا مندني‌پور در “دل دلدادگي” تكه‌هايي از جنگ را آورده؛ چون خودش در آن حضور داشته است؛ ولي نه طوري كه كاملا بار معنايي‌اش روي جنگ بيافتد. نويسندگاني كه بعد از انقلاب آمدند و به اصطلاح از نسل انقلاب اسلامي بودند، متاسفانه نتوانستند شاهكار به‌وجود آورند كه ما بتوانيم در حال حاضر از كتاب يا شخصي اسم ببريم كه تاثيرگذار بوده باشد. در زمينه‌ي ادبيات جنگ، آثار زيادي داريم؛ منتها يك ادبيات كاملا متوسط. اين نويسنده‌ي معاصر، در پاسخ به اين پرسش كه شايد متوسط بودن، به اين دليل باشد كه نويسندگان، همگي از يك منظر جنگ را نگريسته باشند؛ گفت: نويسندگان خوب ما اصلا به طرف سوژه‌هاي جنگ نرفتند؛ درصورتي‌كه مي‌توانيم تاثير جنگ را در خانواده‌هاي شهري و روستايي‌ نشان دهيم؛ ولي كسي اين كار را انجام نداده است.‌ البته شايد در نزد خود، مطلب‌هايي را نوشته باشند كه به چاپ نرسيده باشد؛ به طور دقيق نمي‌دانم؛ ولي همه‌ي جنگ، توپ و خمپاره و بمباران نيست؛ بلكه جنگ، تبعات دارد. بويژه روي زندگي شهري كه خيلي وحشتناك است و نويسندگان ما وظيفه دارند بر روي اين تبعات كار كنند. چون اغلب اين مسائل را يك خبرنگار جنگي هم مي‌تواند خوب تصوير كند و انعكاس دهد. وي اضافه كرد: در اين ميان، ”زمين سوخته” يك شاهكار نيست و هيچ وقت به پاي همسايه‌ها يا مدار صفر درجه نمي‌رسد؛ بيشتر، يك كار گزارشي است و به‌نوعي، غير متعالي. امين فقيري در پايان اين گفت‌وگو، در پاسخ به اين‌كه به نظر مي‌رسد ادبيات داستاني با چاپ برخي از آثار كه فاقد ارزش هنري و داستاني هستند، به سوي ركود رفته است، اظهار داشت: نويسندگان ما نمي‌آيند سوژه‌اي كه كاملا اجتماعي باشد و از خود مردم گرفته شده باشد را انتخاب كنند؛ بويژه نويسندگان جوان‌تر كه بسيار تحت تاثير تكنيك‌هاي غربي قرار گرفته‌اند و همه چيز را فداي تكنيك كرده‌اند. درنتيجه، زبانشان طوري شده است كه مردم، كم‌تر آن‌را مي‌فهمند. وقتي هم كه زبان ادبيات نتواند با مردم ارتباط برقرار كند، ديگر نبايد انتظار داشت كه يك رمان خوب به‌فروش برسد؛ آن‌هم در برابر رماني كه شايد محتوايش هيچ باشد. به اين ترتيب، ادبيات به وضع بدي گرفتار مي‌شود. پس اگر موضوع خوب باشد، كتاب هم موفق مي‌شود؛ هرچند كه اين روزها رمان‌هاي خوبي هم خلق مي‌شود؛ ولي تعدادشان اندك است. انتهاي پيام
  • دوشنبه/ ۲۵ شهریور ۱۳۸۱ / ۱۲:۵۰
  • دسته‌بندی: فرهنگ عمومی
  • کد خبر: 8106-03664
  • خبرنگار :