/گفت‌وگو/(2) عباس جوانمرد: همچنان در انتظار “گودو” هستم

...ايسنا: در صحبت‌هايتان اشاره كرديد كه گروه هنر ملي، سختي‌هاي زيادي را پشت سر گذاشت، تا توانست باقي بماند. مي‌توانيد به آن تجربيات اشاره كنيد، اين كه چه عاملي گروه را كنار هم نگه داشت؟ جوانمرد: روحيه‌ي پذيرش و باور به اين كه مي‌شود، مثل يك خانواده كار و زندگي كرد. نياز مبرم هر گروه تئاتري اعتقاد به چنين حقيقتي است. چيزي كه من را در حال حاضر نگه داشته، گروه‌هاي جوان تئاتري هستند. من معتقدم اين جوانان بهترين نيروي فعال تئاتري تا امروز هستند. كار كردن و تجربه كردن را ياد گرفته‌اند، اما راز انسجام و آسيب ناپذيري جمعي را درست نياموخته‌اند. بارها ديده و شنيده‌ام كه اين يا آن گروه ظاهرا به دلايل نامعقولي از هم پاشيده‌اند. اين رويه‌ي كار است. اما در اصل انسجام گروه‌ها به دليل اين كه تجربه‌ي كافي ندارند، شكننده است. اگر تجربيات نسل قبل به نسل جديد منتقل شود، گروه‌ها ياد مي‌گيرند، چه بايد كنند. اين تبادل بايد برقرار شود، اين كه چطور مي‌شود گروه را نگه داشت. ايسنا: اما من جواب پرسشم را نگرفتم. علت تداوم گروه هنر ملي چه بود؟ جوانمرد: بايد راز اين را پيدا كرد، كه چطور 85 تن توانستند در فقر مطلق 28 سال زندگي كنند. اين 85 تن، 18 خانواده بودند. يعني بهرام بيضايي با خواهر زاده‌ي من ازدواج كرد، فيروز بهجت محمدي با خواهرزاده‌ي همسرم، محمود دولت آبادي با خواهر همسر حسين كسبيان و فراهاني با فهيمه رحيم‌نيا كه هر دو عضو گروه بودند و همين طور افراد ديگر . وقتي اين افراد با هم كار و زندگي كردند، آرام آرام گروه به يك خانواده تبديل مي‌شود و بين آن‌ها خوشي و عشق و علاقه‌ي عميق به وجود مي‌آيد، راز كار اين است. گروه‌هاي امروز متاسفانه به علت عجله در اجراي برنامه و يا كمبود جا و وقت كم و نداشتن تجربه با هم زندگي نمي‌كنند. در نتيجه به آن چه اصل‌ است، پي نمي‌برند، يعني به راز همدلي و محبت جمعي، كه اين‌ها همه به گمان من از عشق به هنر، عشق به دوست، عشق به كار، و همكار سرچشمه مي‌گيرد و لاغير . ايسنا: به نظر شما تفاوت نگاه شما كه بعد از چندين سال به ايران آمده‌ايد با افرادي كه در ايران بوده‌اند و رفتار آن‌ها پر از منفي گويي است، در حالي كه شما اين گونه فكر نمي‌كنيد، در چيست؟ جوانمرد: گمان نمي‌كنم آن‌ها با اين نظر موافق نباشند. اما به گمان من امروز فعالان تئاتر بيشتر بچه‌هاي جوان هستند. من نمي‌خواهم دوستان محترمي كه دارم را رنجيده خاطر كنم، ولي وقتي مي‌گويم گفت‌وگو و همكلامي در تئاتر امروز نيست به اين دليل است كه اگر جماعت معتبر ما به دنبال مجاب كردن و مجاب شدن يا قانع شدن نروند و كمي بازتر و راحت‌تر گفت‌وگو كنند، مسايل تئاتري ما به راحتي حل مي‌شود. مثلا هنوز بسياري از دوستان معتبر ما سراغ تعزيه و تعزيه خواني را در شيوه‌ي برشت مي‌گيرند و يا برعكس. در حالي كه تعزيه و روحوضي ما نمايش‌هاي مستقلي هستند كه جز در چند مورد تكنيكي در غايت و منظور اصلي ربطي به برشت ندارند. اين موارد بايد گفته شود تا هر كسي در هر جا اين حرف را نزند. من معتقدم اگر دوره‌ي دربسته‌ي ناصرالدين شاه نبود و تعزيه به اروپا راه پيدا مي‌كرد، نمايش‌هاي سنتي ما نيز مثل كابوكي و كاتاكالي باعث تحول تئاتر اروپا مي‌شد. ايسنا: من متوجه نظر شما درباره‌ي موقعيت فعلي تئاتر نمي‌شوم. جوانمرد: من معتقد نيستم به اين كه تئاتر دچار بحران است. هنر و به خصوص هنر تئاتر مثل آب رونده است. نمي‌توان جلوي آب را گرفت، هر جا جلوي آن سد شود از جاي ديگر سر در مي‌آ‌ورد. جلوي خلاقيت را هم نمي‌توان گرفت. تئاتر پاي رونده دارد، نه پاي ايستا. حتي گاهي مي‌دود و الان يكي از آن مواقع است. ايسنا: پس اين صداي ناله‌هايي كه هست و همه مي‌گويند بودجه كم است، را چطور توضيح مي‌دهيد؟ جوانمرد: بله درست است. بودجه‌ براي عمل اجرايي كارهاي باارزش گروه‌ها كم است، به ويژه براي جوان‌ها. نياز مشكل اصلي است. همه بايد كمك كنند و راهكار دهند. من اميدوارم مقامات به حرف‌هايي كه مي‌زنند، عمل كنند. ايسنا: چقدر با اين مسوولان آشنا هستيد؟ جوانمرد: برخورد من همان روز اختتاميه جشنواره بود، كه به من گفتند، نمي‌گذاريم شما كار نكنيد و من گفتم اصلا من براي كار آمده‌ام منتها كاري كه من انجام مي‌دهم، فقط اجرا نيست. من بايد با آدم‌هايي همزبان و هم ديد و هم فكر داد و ستد ذهني داشته باشم. حركت تئاتر در هيچ جاي دنيا غير از اين نيست. تئاتر بايد يك مشي معين داشته باشد و اين گونه است كه در جوار آن تماشاچي درست هم تربيت مي‌شود. ايسنا: آيا با همان گفت‌وگو توانستيد ارتباط‌هاي ديگري هم با آن‌ها برقرار كنيد؟ جوانمرد: گويا من همچنان در انتظار “گودو” هستم. ايسنا: لاله‌زار يكي از جاهايي است كه حرف‌هاي ناگفته‌اي درباره‌ي آن هست. آن زمان كه شروع كرديد لاله‌زار چطور بود و چه تفاوتي با زمان حاضر داشت؟ جوانمرد: آن زمان بعد از سال 32 كه از لحاظ سياسي اجبارا تالار‌هاي تئاترهاي مترقي چون سعدي و بهار و نظائر آن‌ها مدت‌ها تعطيل بود، تئاترهاي ديگري چون لاله‌زار با پيس‌هاي عامه پسند مشغول فعاليت بودند. بعد از آن مرحوم محمدعلي جعفري گروهي با بازمانده‌هاي بازيگران تئاتر سعدي تشكيل مي‌دهد، درست در همين زمان است كه اين گروه كم كم پا مي‌گيرد و برخي از اجراهاي سابق خود را اتفاقا در لاله‌زار تكرار مي‌كنند. اين نمايش در لاله‌زاري كه محل نشو و نماي تئاتر بازاري است، خيلي موفق است. در معنا بايد بگويم در لاله‌زار (غير از زمان حاضر) دو نوع تئاتر مشغول فعاليت بوده‌اند، يكي تئاتر جدي و معتبر، مثل تئاتر فردوسي و تئاتر پارس قديم و هنر؛ ديگري تئاترهاي عامه پسند و بازاري. در اين ميان پيس‌هاي مرحوم جعفري، خيلي موفق بودند. چون تماشاگر مي‌خواست اين تئاتر ادامه پيدا كند، بنابراين از آن استقبال مي‌كرد. مدتي طول مي‌كشد تا سال 1334 و 35 كه گروه هنر ملي تشكيل مي‌شود حدود يكي دو سال بعد همزمان با سفر‌هاي اين گروه به حوالي جنوب و نواحي نفت خيز ، تئاتر لاله‌زار هم از اين گروه مي‌خواهد تا در آن جا اجرا داشته باشد. ايسنا: سفر به جنوب به چه منظور بود؟ جوانمرد: براي اجرا. همان برنامه گروه هنر ملي، تئاتر‌هايي چون “درد دل آميز يدالله“، “مرده خورها” و “افعي طلايي”. دو تاي اول را من از آثار مرحوم هدايت تنظيم كرده بودم و سومي را هم آقاي نصيريان نوشته بود كه تم اصلي آن هم از مرحوم هدايت بود و تمام اين تئاتر‌ها به دعوت شركت نفت اجرا شد. در آن زمان يكي از كساني كه در لاله زار شروع به كار كرد و امروز اسمش شايد كمي غيرمنصفانه به بدي ياد مي‌شود، مرحوم دكتر والا است. او سال‌ها در لاله‌زار مشغول فعاليت بود. اما كارهاي اجرايي او را بايد منصفانه به خوب و بد تقسيم كرد؛ وقتي او به ايران آمد، جزء كساني بود كه مي‌خواست تئاتر جدي در لاله‌زار اجرا كند و شروع كرد چند كار خوب انجام دادن. مثل: شاهزاده و هامبورگ، پله‌ي پنجم، محاكمه ماري‌دوگان كه متاسفانه برخي از اين تئاترها نگرفت و از برخي ديگر هم خيلي كم استقبال شد. حتي دكتر والا كسي بود كه پرفسور ديويدسون را به لاله‌زار كشيد و نمايش بسيار موفق “شهر ما” را اجرا كرد و همچنين هم او بود كه گروه هنر ملي را به لاله‌زار دعوت كرد و گروه هنر ملي اولين تجربه حرفه‌اي خود را در تئاترهاي دكتر والا انجام داد. اما متاسفانه همه‌ي اين حسن‌نيت‌ها را بعد با اجراي نمايش‌هاي عامه پسند و آتراكسيون‌هاي مبتذل از بين برد. ايسنا: چرا تئاتر‌هاي جدي در لاله‌زار موفق نشد؟ جوانمرد: پيس‌هايي كه دكتر والا انتخاب مي‌كرد، پيس‌هايي نبود كه مورد دلخواه عامه‌ي مردم كه هيجان مرده و سركوب شده بودند، باشد. مثلا “پله پنجم“ را اجرا كرد. تماشاگران آن روز دنبال چيز ديگري بود. پس دكتر والا انتخاب پيس خوب نداشت و در قلب لاله‌زار هم جاي اين نوع كار نبود. به همين دليل كار جعفري هم بعدها دچار اشكال شد. ايسنا: اما شما قبلا گفتيد از پيس‌هاي جعفري استقبال شد؟ جوانمرد: بله، از چند پيس اول او خوب استقبال شد، ولي كم‌كم اين استقبال كمتر و كمتر شد؛ يعني وقتي كه نمايشنامه‌هاي درست و با هدفش (كه بيشتر برنامه‌هاي قبلي تئاترهاي فردوسي و سعدي بود) تمام شد، چراغ تئاتر او هم متاسفانه خاموش شد. در همين زمان آقاي اسكويي و خانم مهين اسكويي هم از راه مي‌رسند و شروع به فعاليت ‌كردند. اتفاقا بهترين استعدادهاي نسل جوان به يوسف آباد نزد اين دو تن رفتند. بايد بدانيم كه هميشه و همه‌جا تئاتر دو سر دارد يكي صحنه و ديگر مخاطب، بايد ببينيم مخاطب ما در چه شرايطي قرار دارد و چه مي‌خواهد؟ شما به پيس‌هايي كه مرحوم نوشين به روي صحنه برده است، دقت كنيد، البته او هم اشتباهاتي داشت ولي اكثرا سوژه‌هايي كه انتخاب مي‌كرد هم مورد توجه عامه مردم است و هم مترقي. از اين گذشته اخلاق و رفتار و صداقت او در كار و عمل نمايشي و غيرنمايشي همه جا شهره بود. بر اين اساس اهل نمايش آرزو مي‌كرد اي كاش آموزش‌هايي كه در يوسف ‎آباد انجام مي‌شد، عميق‌تر بود و همه‌گيرتر مي‌شد و با اخلاق آرتيستيك مافوق و مادون همراه مي‌شد تا امروز براي اكثريت قريب به اتفاق هنرمندان آن گروه و بيش از همه براي بانو مهين يكي از دو پايه اصلي آن موسسه، دريغ و درد و تاسف باقي نمي‌گذاشت. ايسنا: كارهاي گروه هنر ملي در لاله‌زار چه بود؟ جوانمرد: وقتي دكتر والا با تعجب ديد كه برنامه‌ي اول ما يعني سه تك پرده‌اي كه هيچ وجه مشتركي با لاله‌زار نداشت، موفق شد، در پايان قراداد اصرار كرد كه ادامه دهيم، ولي ما طي يك جلسه بسيار طولاني تصميم گرفتيم كه ادامه ندهيم. ايسنا: چرا؟ جوانمرد: چون خطر اين بود كه از راه اصلي خود منحرف شويم. البته بعدها برنامه دوم گروه هنر ملي را با عنوان “بلبل سرگشته“ حدود 20 شب در جامعه باربد لاله‌زار اجرا كرديم، قصد ما كار تجربي بود. ايسنا: گفتيد گروه هنر ملي به خاطر منحرف نشدن از لاله‌زار بيرون آمد، بگوييد بعد سر تئاتر لاله‌زار چه آمد؟ جوانمرد: حيات لاله‌زار به كار ما چندان بستگي نداشت، لاله‌زار مجموعه‌اي از تئاترهاي عامه پسند را در دل خود جاي داده بود. لاله زار همين طور زندگيش را ادامه داد، مردم درخواست‌ها و اوقات فراغتي دارند كه بايد پر شود. نمي‌توانيد همه راه‌ها را ببنديد. من دو سال پيش رفتم لاله‌زار متوجه شدم 5 سانس اجرا دارند. تئاتر گلريز 5 سانس اجرا دارد و گويا هميشه پر مي‌رود. همان جايي كه گروه تئاتر آناهيتا به علت نبودن تماشاگر و عدم خود كفايي اجبارا به تعطيلي كشيده شد. ايسنا: از چه زماني لاله‌زار پاتوق افراد خاص شد؟ جوانمرد: نمي‌دانم! اما زماني كه ما در لاله‌زار نمايش اجرا مي‌كرديم اين طور نبود. آن جا يك دوره شكوفايي دارد كه تئاتر فردوسي و قبل از آن تئاتر پارس (در دوره‌ي معين) در همين لاله‌زار فعاليت داشتند. مثلا غلامحسين صالحيار كه بعدها سردبير اطلاعات شد يا هنرمند صاحب نامي مثل جعفري و هنرمند بزرگي چون نصرت‌اله كريمي با آن همه استعداد و خلاقيت در زمينه‌هاي مختلف در لاله‌زار كار مي‌كردند. يا فردي مثل تابش كه يكي از استعدادهاي خوب بود يا آقارفيع حالتي، مرحوم گرمسيري، استپانيان، سروري يا مرحوم تفكري، مرحوم سارنگ، اميني، مرحوم مصفا، مرحوم محتشم همه در لاله‌زار بودند. ظرفيت‌ها و بضاعت‌هاي آن روز تئاتر لاله‌زار، خيلي زياد بود به اين دليل كارهايي كه انجام مي‌داند، هم خوب و گاه بسيار باارزش بود؛ يك دوره شكفته تئاتر لاله‌زاري است و يك دوره هم دوره‌ي حضيض تئاتر لاله‌زار است. آن زمان اتحاديه هنرمندان درست مي‌شود. تئاترها هيات مديره داشتند و مدير تئاتر كاره‌اي نبود، هيات مديره پيس‌ها و برنامه‌ها را تعيين مي‌كردند، شورا داشتند، حقوق و دستمزدها را تعيين مي‌كردند و بيمه داشتند. سري به آرشيوها بزنيد و نشريه اتحاديه هنرپيشگان تئاتر را بگيريد. اميدوارم آن‌ها موجود باشند. اين دوره شكوفايي تئاتر لاله‌زار بود. ولي چيزي بگويم، اين كه تئاتري جماعت، اگر ازرش‌هاي خود را پيدا نكند، هيچ چيز پيدا نمي‌كند. همه جا و همه وقت او بايد به ارزش‌ها و اهميت خود واقف باشد، تا به حق و مرتبه‌ي خود برسد. ايسنا: بعد از دوره‌ي شكوفايي دوره‌ي حضيض تئاتر شروع شد، يادتان هست؟ جوانمرد: بله! شما در اين زمان به 28 مرداد بر مي‌خوريد. دوره‌ي شكوفايي تئاتر تا قبل از اين تاريخ بود كه ما 8 يا 9 تئاتر دائمي و خوب داشتيم. بعد با بسته شدن اين تعداد از تئاترها حركت و جنب و جوش تئاتري از بين مي‌رود و يك دوره‌ي طولاني سكوت لاله‌زار طي مي‌شود تا سال‌هاي 34 و 35. در اين سال‌ها آرام آرام اتفاقاتي مي‌افتد در سال‌هاي 34 و 35 گروه هنر ملي تاسيس مي‌شود و بعد دكتر والا و اسكويي‌ها آمدند و همزمان در دانشگاه‌ها چند استاد برجسته مثل پروفسور ديويدسون‌ و كويين ، تدريس كردند كه منشا اثر قابل توجهي بودند. پروفسور ديويدسون با به صحنه آوردن “باغ وحش شيشه‌اي” در دانشگاه و “شهر ما” در لاله‌زار يك حركت بزرگ تئاتري را پيش مي‌آورد كه از لحاظ نگرش خاص او به توسعه تئاتر در يك مركز روشنفكرانه و عامه پسند بسيار قابل توجه و سزاوار بررسي است. انتهاي پيام
  • سه‌شنبه/ ۸ مرداد ۱۳۸۱ / ۱۳:۵۳
  • دسته‌بندی: سینما و تئاتر
  • کد خبر: 8105-01957
  • خبرنگار :