به گزارش ایسنا، جایزه ابوالحسن نجفی برای انتخاب بهترین ترجمه رمان و مجموعهداستان کوتاه پایهگذاری شده و «همنوایی در پاییز» نوشته باربارا پیم با ترجمه مزدک بلوری به عنوان برگزیده هشتمین دوره این رویداد ادبی انتخاب شده است. به این مناسبت با مزدک بلوری، مترجم و استاد دانشگاه گفتوگویی مکتوب درباره ترجمه ادبی و چالشهای آن داشتهایم.
مشروح گفتوگوی مکتوب ایسنا با مزدک بلوری در پی میآید:
با گذراندن چند واحد درسی، نمیتوان مترجم ادبی شد
اختصاص جایزۀ ادبی برای ترجمه چه تأثیری بر وضعیت ترجمه در کشورمان میتواند داشته باشد و یا چه نقشی میتواند در این زمینه ایفا کند؟
ساماندهی به وضعیت ترجمه، اگر منظورتان بحث کیفی ترجمه است، در درجۀ اول در گروی آموزش صحیح به مترجمان و دوستداران حرفۀ ترجمه است. دانشگاهها و مؤسسات آموزشی در این زمینه نقش مهمی میتوانند ایفا کنند. این آموزش میتواند بر جنبههای فنی ترجمۀ ادبی، از رعایت سبک در ترجمه تا پیدا کردن زبان و لحن مناسب برای هر اثر و مسائلی مثل ترجمۀ عناصر فرهنگی یا گویش و امثال اینها و ویرایش فارسی و درستنویسی متمرکز باشد. همچنین میتواند دانشجویان ترجمه را با مسائل بازار ترجمه یا ابعاد حقوقی حرفۀ مترجمی مثلاً در عقد قراردادها آشنا کند. البته منظورم این نیست که بعد از چنین آموزشهایی، مثلاً بعد از گذراندن تعدادی واحد درسی در دانشگاه، میتوان مترجم ادبی شد. این چیزی است که مستلزم سالها تلاش و ممارست است. بخشی از کار را هم مترجمان در بازار ترجمه یاد میگیرند.
جایزههای ادبی در حوزۀ ترجمه با ایجاد فضای رقابت بین مترجمان و ناشران میتوانند در بهبود کیفیت ترجمههای منتشرشده مؤثر باشند. طبیعتاً مترجم برای اینکه ترجمهاش به مراحل نهایی جایزه راه پیدا کند سعی میکند متن را با دقت ترجمه کند و برای درستنویسی فارسی تلاش بیشتری میکند. ناشران هم اولاً به ویرایش اثر توجه خاص نشان میدهند و ثانیاً در مسائل فنی نشر مثل صفحهآرایی حرفهای یا طراحی جلد دقت بیشتری به خرج میدهند. نتیجه این که کالایی با کیفیت بالاتر، که همان کتاب منتشرشده است، در اختیار بازار نشر و مخاطبان قرار میگیرد.
اما اگر منظورتان از وضعیت ترجمه اوضاع نابسامان نشر از نظر تعدد ترجمهها از یک اثر یا کپیبرداری برخی ناشران از ترجمههای قبلی یک اثر باشد، این چیزی است که با پیوستن به معاهدههای جهانی کپیرایت به دست میآید. هم مسئلۀ ترجمههای متعدد از یک اثر را حل میکند و هم به ناشر امتیاز ویژهای میدهد که مختص خود اوست و دیگران نمیتوانند از آن بهرهبرداری کنند. مترجم هم با خیال آسوده ترجمۀ اثری را شروع میکند و به این فکر نمیکند که ممکن است ناشری ترجمۀ دیگری از این اثر را، هرچند با کیفیت پایینتر، پیش از او منتشر کند.
عبدالله کوثری در سخنرانی خود برای جایزۀ ابوالحسن نجفی، ضعف مترجمان در فارسینویسی را یکی از مشکلات ترجمه عنوان کرد. نظر شما در این زمینه و پیشنهادتان برای رفع این معضل چیست؟
به نظرم نکتهای که ایشان مطرح کردهاند بسیار مهم و درخورتوجه است. امروزه با وجود کلاسهای آموزش زبانهای خارجی و امکانات و ارتباطاتی که هست بسیاری از مترجمان بر زبانهای خارجی مسلط هستند و مشکلی در درک متنها ندارند، اما آنچه ضعف آنها محسوب میشود عدم تسلط بر زبان مقصد است، ناتوانی در فارسینویسی درست و معیار است. به نظر من مترجم برای این که زبان فارسی را خوب یاد بگیرد باید زیاد بخواند. خواندن گنجینههای ادب فارسی، نثر و حتی شعر فارسی، میتواند به مترجمان کمک کند. این هم شامل آثار کلاسیک ادبیات فارسی مثل گلستان سعدی یا تاریخ بیهقی میشود هم آثار نویسندگان معاصری که خوب فارسی مینویسند. خواندن هم باید خواندنِ یک خوانندۀ نکتهسنج باشد، نه فقط از روی تفنن و برای سرگرمی؛ کسی که نکتههای فارسینویسی را از این آثار استخراج میکند، یادداشت برمیدارد و به ذهن میسپرد. این در نهایت به بهتر شدن کیفیت فارسینویسی مترجم کمک میکند و همچنین دریافتن کلمات و معادلهای مناسب راهگشای او میشود.
علاوه بر این مطالعۀ کتابهایی در حوزۀ ویرایش و درستنویسی هم میتواند مؤثر باشد. این البته بیشتر در جنبههای فنی کار تأثیر میگذارد. اما آنچه به مترجم کمک میکند زبان مناسبی برای ترجمهاش به کار بگیرد، زبانی که خواننده باورش میکند و با آن ارتباط برقرار میکند، همان است که اول گفتم: خواندن و خواندن و خواندن.
البته میدانیم که ویرایش درست و اصولی اثر در بهتر شدن کیفیت فارسینویسی آن نقش مهمی دارد. این مرحله از کارِ آمادهسازی کتاب میتواند برای مترجم جنبۀ آموزشی هم داشته باشد. مترجم جوان و تازهکار، اگر خوششانس باشد و ویرایش کتابش به ویراستاری مسلط و کاربلد سپرده شود، میتواند نکتههای زیادی از او یاد بگیرد. ویراستار خوب با پیشنهادهای خوبش به مترجم میتواند او را نسبت به درستنویسی و کاربرد صحیح زبان حساس کند.
آشفتگی بازار ترجمه با ترجمههای تکراری
یکی از چالشهایی که در حوزۀ ترجمه با آن مواجه هستیم ترجمههای تکراری است و این که به یکباره چند ترجمه از یک کتاب منتشر میشود. این موضوع چه تبعاتی میتواند داشته باشد؟
همان طور که قبلاً هم گفتم بهرهمندی از مزایای حق انحصاری چاپ یا همان کپیرایت برای ناشر امتیاز بزرگی است، چون به او انحصار چاپ میدهد و ناشر دیگری نمیتواند از این امتیاز و زحماتی که ناشر اول کشیده، چه از نظر ترجمۀ اثر چه تبلیغات و تلاش برای شناساندن اثر و نویسنده به مخاطبان، بهرهمند شود. عضویت نداشتن در این معاهده باعث به وجود آمدن آشفتگی در بازار ترجمه میشود، به طوری که به یکباره چندین ترجمه از یک اثر به بازار میآید و خوانندگان با این پرسش مواجه میشوند که کدام یک از این ترجمهها را باید خواند. البته خوانندگان حرفهای معمولاً میتوانند ترجمۀ بهتر را تشخیص بدهند، اما برخی خوانندگان کتابها را بر اساس عنوان کتاب یا نام نویسنده انتخاب میکنند و به نام مترجم توجهی ندارند و این ممکن است باعث شود ترجمهای با کیفیت پایینتر به دستشان برسد. جالب است بدانید دستۀ دیگری از خوانندگان هم هستند که حتی به نام نویسنده توجه ندارند و کتابهای خود را بر اساس ژانر تهیه میکنند، مثلاً میخواهند یک کتاب جنایی بخوانند، حالا کاری ندارند که چه کسی آن را نوشته.
نمیتوانیم بگوییم چه چیزی ترجمه شود
با نگاهی کلی به آثار ترجمه، به نظر میرسد گاه معیار انتخاب کتابها برای ترجمه بر اساس لیست پرفروشهای مجلات و سایتها انجام میشود، به نظر شما این موضوع چه تأثیری بر جریان ترجمه و ادبیات ایران دارد؟ و معیار شما برای ترجمۀ ادبی چیست؟
بله، درست است. خیلی از ناشرها به دنبال این کتابهای پرفروش هستند چون بازار خوبی دارند. طبیعتاً این ترجمهها خوانندگان خودشان را دارند و از این لحاظ که میتوانند افرادی را به کتاب خواندن علاقهمند کنند نقش قابلتوجهی ایفا میکنند. کتابهای ادبی جدی همیشه مخاطب خاص دارند و هر خوانندهای را جذب نمیکنند. به هر حال، همیشه مترجمان برجستهای هستند که این آثار مهمتر را ترجمه میکنند. نکتۀ مهم این است که ما نمیتوانیم برای نظام ادبیات ترجمهشده در یک کشور تعیین کنیم که چه چیزی را ترجمه کند و چه چیزی را ترجمه نکند. ادبیات کشورها بر اساس نیازشان و بر مبنای علائق مخاطبانشان دست به ترجمه میزنند. این که در هر دوره چه چیزهایی ترجمه میشود و چه آثاری ترجمه نمیشود بستگی به همین نیازها و علائق دارد. نظام چندگانۀ ادبی هر کشور نظامی پویاست که صورتها و ژانرهای ادبی بر اساس شرایط آن نظام چندگانه و موقعیتی که انواع ادبی از لحاظ مرکزی یا حاشیهای بودن در درون آن دارند به آن وارد میشوند و ممکن است جایگاه بسیار مهمی پیدا کنند.
من خودم هیچ وقت دنبال این آثار پرفروش نبودهام. ارزش ادبی اثر و این که شخصاً آن را دوست داشته باشم و با تمام وجود دلم بخواهد ترجمهاش کنم برای من مهم است. برخی از آثاری که ترجمه کردهام هرگز پرفروش نبودهاند و مخاطب خیلی خاص دارند. از جمله یک رمان و سه مجموعه داستان از دونالد بارتلمی، نویسندۀ پستمدرنیست آمریکایی، که فقط افراد خاصی به داستانهایش علاقه دارند. چون داستانها روایتی غیرخطی دارند، پیرنگ مشخصی ندارند و به یکباره به پایان میرسند، بدون آن که گره داستان گشوده شود، یا خواننده قانع شود که داستان به نتیجهای رسیده است. اینها داستانهایی هستند که مخاطب را به اندیشیدن وا میدارند و نمیتوانند رضایت خوانندگان معمولی را کسب کنند. یا برخی رمانهایی که ترجمه کردهام، شخصیتهایش آدمهای پیر هستند و خبری از آن ماجراهای پرشور عاشقانه در آنها نیست، از جمله رمان «خانم پالفری در کلرمانت» اثر الیزابت تیلر یا «بانویی در ون» نوشتۀ آلن بنت یا نمایشنامۀ «رانندگی برای خانم دیزی» اثر آلفرد یوری. در همۀ اینها پیام انسانی و تأثیرگذاری اثر برایم اهمیت بیشتری داشته تا فروش کتاب.
از نظر شما مهمترین آسیبهای ترجمه چیست و راههای مقابله با آنها چیست؟
این پرسش را باید با توجه به جنبهها و ابعاد مختلف ترجمه پاسخ داد. مثلاً در حوزۀ نقد ترجمه، بسیاری از نقدها یا به اصطلاح Reviewهایی که در روزنامهها و نشریات دربارۀ ترجمهها منتشر میشوند به قلم کسانی هستند که نه بر زبان مبدا اثر تسلط دارند نه بر مسائل ترجمه. از این رو نمیتوانند اثر را با متن اصلیاش مقابله کنند و نقدی که مینویسند بیشتر بر معرفی اثر یا نویسندۀ آن متمرکز است تا ترجمۀ اثر و وقتی هم دربارۀ ترجمه حرفی میزنند به جملههایی کلی مثل «ترجمه خوب و روان است» بسنده میکنند. در حوزۀ آموزش ترجمه هم، با وجود اینکه در سالهای اخیر پیشرفتهای خوبی داشتهایم، مشکلات فراوان است. در بسیاری از دانشگاهها کسانی ترجمه درس میدهند که خودشان نه تخصص ترجمه دارند نه تا به حال اثری ترجمه کردهاند. طبیعتاً کسی که چنین تجربهای ندارد و خودش با مسائل حرفهای و بازار ترجمه آشنایی ندارد نمیتواند آموزش اصولی و تأثیرگذاری به دانشجویان بدهد. در حوزۀ کیفیت ترجمه، با وجود این که تعدادی از مترجمان جدید و جوان بسیار بر کار ترجمه مسلط هستند و ترجمههای خیلی خوبی تولید میکنند، تعداد زیادی از کتابهایی که ترجمه میشوند از کیفیت مطلوب برخوردار نیستند. در بسیاری از این کتابها، وقتی بررسی و مقابله میکنی، میبینی مترجم از درک تعداد زیادی از جملهها ناتوان بوده است یا دقت کافی را در ترجمۀ اثر نداشته است. حالا این وضعیت در برخی ترجمهها کمتر دیده میشود در برخی بیشتر. من ترجمههایی دیدهام که ناشران نسبتاً نامآشنا هم منتشرشان کردهاند اما به زحمت میتوان حتی یک جمله که درست ترجمه شده باشد در آنها پیدا کرد. و این یکی از آسیبهای بزرگ ترجمه است: ورود به آن آسان است و هر کسی خودش را محق میداند که کتابی ترجمه کند؛ هر فردی با خردهسوادی در زبان مبدا و بدون تسلط کافی در فارسینویسی و مسائل ترجمه دست به ترجمۀ اثری میزند. چون کار جذابی است و به مترجم اعتبار میدهد، خیلیها به دنبال ورود به این حوزه هستند، آن هم در شرایطی که برای این کار آمادگی ندارند. فلان شخصیت، صرفاً بر مبنای این که معروف است و مردم او را میشناسند، میگوید کتابی هم ترجمه میکنم. اما این ترجمهها هیچوقت جایی در دنیای حرفهای ترجمه، خصوصاً ترجمه ادبی، نخواهند داشت.
کار سخت مترجمان قدیمی
در این سالها تعداد عناوین ترجمه در سال زیاد است که تنوعی را در بازار ترجمه و کتاب ایجاد کردهاند. ارزیابی شما از کیفیت آثار ترجمهشده چیست؟
اگر بخواهیم با دقت در مورد ترجمهای قضاوت کنیم، طبیعتاً باید آن اثر را اولاً با متن مبدا آن مقابله کنیم و ثانیاً توانایی مترجم را در بهکارگیری زبان و لحن مناسب یا معادلهای دقیق برای واژهها یا انتقال سبک و امثال اینها ارزیابی کنیم. آن وقت است که میتوانیم دربارۀ ترجمۀ آن اثر قضاوت درستی داشته باشیم. اما به طور کلی فکر میکنم در این چند دهۀ اخیر ترجمههای زیادی با کیفیت بالا انجام شدهاند و کیفیت کار مترجمان نسبت به پنج یا شش دهه پیش بسیار بالاتر رفته است. مترجمهای امروز هم به لحاظ آموزشهایی که دیدهاند هم از نظر امکاناتی که در اختیار دارند نسبت به مترجمان قدیمیتر از موقعیت بهتری برخوردار هستند. به فرهنگهای آنلاین دسترسی دارند یا به اینترنت که در جستوجو و تحقیق، که لازمۀ کار مترجم است، کمک شایانی میکند. مثلاً اگر در داستانی صحنهای از مراسمی در کلیسا توصیف شود، مترجم امروزی خیلی راحت میتواند نمونههای زیادی از این مراسم را در یوتیوب ببیند و با آن آشنا شود که این آشنایی در ترجمه بسیار تأثیرگذار است. یا اگر در رمانی اشارهای به صحنهای در فلان فیلم میشود، مترجم میتواند در زمان کوتاهی آن فیلم را پیدا کند و کل فیلم و صحنۀ موردنظر را تماشا کند. اینها بر کیفیت کار مترجم تأثیر میگذارند. وقتی امکاناتی را که امروز در اختیار داریم در نظر میگیرم، همیشه با خودم فکر میکنم که مترجمان دهۀ چهل و پنجاه چه کار سختی در ترجمۀ آثار ادبی داشتهاند. نه اینترنتی بوده نه ارتباطاتی. برای تحقیق در مورد نکتهای باید به کتابخانهها سر میزدند و در موارد زیادی ممکن بوده چیزی هم پیدا نکنند. امروز در زمان کوتاهی میتوان فلان نویسنده یا کارگزارش را در مثلاً اینستاگرام پیدا کرد و با او مشورت کرد. امکانات امروزی قابل مقایسه با چیزی که مترجمان در دهههای قبل در اختیار داشتند نیست و طبیعاً باید کیفیت کارشان هم بالاتر برود.
میخواستم مترجم ادبی شوم
دربارۀ ورود خود به ترجمۀ ادبی و کتابهایی که برای ترجمه انتخاب میکنید توضیح دهید.
سیوچند سال پیش، موقعی که نوجوان بودم، به ترجمۀ ادبی علاقهمند شدم. آثار نویسندگان خارجی را میخواندم، کتابهایی مثل ژان کریستف اثر رومن رولان با ترجمۀ مرحوم بهآذین، و علاقۀ زیادی به این کار پیدا کردم و از همان موقع میدانستم که میخواهم مترجم ادبی بشوم. در کنکور هم فقط برای رشتۀ مترجمی امتحان دادم. سالها در کلاسها و دورههای آموزش زبان شرکت کردم و مهارت زبان انگلیسیام را تقویت کردم. بعد هم وارد دانشگاه شدم و ترجمه خواندم. همزمان کار تدریس زبان را شروع کردم و سالها معلم زبان انگلیسی بودم. معلمی نقش مهمی در این راه برایم داشت چون باعث شد زبان انگلیسی را خیلی خوب یاد بگیرم، هم یاد دادم هم یاد گرفتم. بعد هم وارد دورۀ کارشناسی ارشد و بعد دکتری شدم. عضو هیئت علمی دانشگاه در رشتۀ ترجمه شدم و سالها ترجمه درس دادم و خودم هم از این کلاسها چیزهایی یاد گرفتم. اوائل چند کتاب کوچک ترجمه کردم، اما اولین کتاب جدیام را، که مجموعه داستانی از دونالد بارتلمی بود، در سال 1388 در نشر نی منتشر کردم. از آن زمان تا به حال چیزی در حدود بیستوچهار کتاب ادبی، رمان و مجموعه داستان و چند کتاب در حوزۀ ادبیات نمایشی، ترجمه کردهام. چند کتاب هم در حوزۀ نظریههای ترجمه و مطالعات ترجمه کار کردهام. هر کدام از این کتابها تجربهای شد و هر تجربه چیزهای تازهای به من آموخت. از تعامل با ناشران مختلف و همکاری با ویراستاران هم نکتههایی آموختم. با ترجمۀ هر اثر، مترجم چیزهای تازهای یاد میگیرد و نگاه متفاوتی به ترجمه پیدا میکند.
دربارۀ کتاب و نویسندۀ «همنوایی در پاییز» که امسال به عنوان برگزیدۀ جایزۀ ابوالحسن نجفی معرفی شد بیشتر توضیح میدهید.
«همنوایی در پاییز» داستان دو مرد و دو زنی را روایت میکند که در ادارهای همکار هستند و در آستانۀ بازنشستگی قرار دارند. در این اداره کار زیادی برای انجام دادن نیست و بعد از بازنشسته شدن آنها این اداره عملاً به کارش خاتمه میدهد و تعطیل میشود. آنها خارج از اداره ارتباط چندانی باهم ندارند و همگی از یک درد مشترک در عذابند: تنهایی. کتاب با طنزی سیاه بر زندگی این چهار نفر متمرکز میشود و به مسائلی مثل بازنشستگی، پیری و تنهایی و انزوایی که با آن به سراغ آدمها میآید، انگلستانی رو به زوال که هویت ملیتش بر اثر پدیدههایی مثل مهاجرت آفریقاییها دستخوش تغییر شده و افرادی در حاشیه که همیشه فقط نظارهگر اتفاقاتی هستند که در اطرافشان رخ میدهد و خودشان نقشی در آنها ایفا نمیکنند میپردازد. با همۀ اینها کتاب با حال و هوایی مثبت به پایان میرسد و امکانهای بالقوۀ فراوانی که زندگی حتی در سنین میانسالی و پیری به انسان میدهد در آن مطرح میشود و در نهایت شخصیتهای داستان دور هم جمع میشوند و میفهمند تنهاییشان را در همراهی با هم میتوانند چاره کنند.
باربارا پیم، نویسندۀ کتاب، از نویسندگان برجستۀ قرن بیستم انگلستان است. وقایع کتاب تا حد زیادی بازتابدهندۀ زندگی خود اوست. او نویسندهای بود که خیلی دیر قدرش دانسته شد. بعد از نوشتن شش رمان که استقبال خوبی هم از آنها شده بود، ناشری کتاب جدید او را رد کرد و این جواب منفی باعث شد او قریب به دو دهه سکوت کند و کتاب دیگری ننویسد. اما خوشبختانه این سکوت همیشگی نبود و او دوباره شروع به نوشتن کرد و برخی از بهترین و مهمترین آثارش را در همین دورۀ دوم خلق کرد، از جمله کتاب همنوایی در پاییز که نامزد جایزۀ بوکر هم شد.
انتهای پیام