به گزارش ایسنا، سرتیپ محمدعلی ظهوری با اشاره به حضور یک افسر وظیفه ارتشی در دوران جنگ تحمیلی روایت میکند: «سرهنگ غضنفر آذرفر در عملیات مریوان پایش ترکش خمپاره خورده بود و سه ماه در گچ بود و عمل جراحی هم کرده بود و درست نمیتوانست راه برود. شبی میخواستیم یک مأموریت گشتی انجام بدهیم به جناب سرهنگ آذرفر گفتیم: «تو فرمانده عملیات گشتی بشو و از دور عملیات را هدایت کن، چون نمیتوانی راه بروی.»
یک افسر وظیفه داشتیم به نام شربت اوغلی، خیلی افسر جسور و شجاع، مؤمن و مبتکر بود. او گلولههای عمل نکرده را تبدیل به مین و مواد منفجره میکرد و بیشتر شبها با من میآمد و گلولههای عمل نکرده را علیه دشمن استفاده میکرد و به کمال میرساند تا هدر نروند. یعنی یک تانک و خودرو یا قوای دشمن که به گلوله عمل نکرده میرسید، ناگهان گلوله را با کنترل از راه دور منفجر میکرد که با این ابتکاری که به خرج داده بود تلفات قابل توجهی را به دشمن در آن منطقه وارد کرده بود.
در هر صورت آن شب مأموریت گشتی را انجام دادیم و خوشبختانه موفق هم شدیم. ما در همان مسیر در حین جابهجایی تانکهای دشمن، هفت دستگاه از تانکهای دشمن را مورد اصابت قرار داده و منهدم کردیم. دشمن هم دیوانهوار کوههای دشتعباس و ارتفاعات سپتون را به گلوله توپ و تانک و خمپاره بست، در صورتی که ما در مسیری که برمیگشتیم تماشاچی خوبی برای گلولههایی که شلیک میکردند بودیم و نمیدانستند از کجا میخورند، ما از شیاری که رفته بودیم بر میگشتیم.
آن شیار مسیر بسیار خوبی بود که اختفا و پوشش عالی داشت. ما حتی در روز هم از آن شیار تا نزدیکیهای عراقیها میرفتیم، ولی آنها ما را نمیدیدند. بعداً من به چند نفر از افسرهای خوبمان مثل شهید قندی و شهید یوسفوند گفتم: «بروید معبرهای جدیدی را شناسایی و پیدا کنید؛ زیرا ممکن است دشمن معبر و مسیر رفت و برگشت ما را شناسایی کند. آنها هم به دنبال معبرهای جدیدی رفتند و شناسایی خوبی را انجام دادند.»
ما هر شب عملیات ایذایی علیه دشمن داشتیم، تا اینکه یک شب میخواستیم عملیاتی را انجام بدهیم. متوجه شدیم در آن مسیر، عراقیها مینگذاری کردهاند، آنها فهمیده بودند که ما از آن مسیر رفت و آمد میکنیم. ما یک افسر مهندسی داشتیم او را اعزام کردم تا ببیند نفرات دشمن مینها را کجا کار گذاشتهاند. گشتیها رفتند و شناسایی کردند و محل مینها را پیدا کردند و متوجه شدند در چه محلهایی مین ضد نفر وجود دارد.
ستوان شربت اوغلی به من گفت: «اجازه بدهید من هم با اینها بروم.» گفتم: «برو و یاد بگیر، ولی مواظب باش. تو وظیفه هستی، اول آموزش ببین و تمرین عملی کن تا دفعههای بعد انشاءالله خودت را میفرستم.» آن شب آنها رفتند و مینهایی را که دشمن کار گذاشته بود خنثی کردند. به نفرات گفتم: «این معبر دیگر برای دشمن شناخته شده و مسیر ما را تشخیص دادهاند؛ لذا این معبر ناامن است و دیگر ارزش چندانی ندارد. دشمن آمده بود سرتاسر درحدود پنج کیلومتر روی ارتفاعات دشتعباس، پشت امامزاده عباس و بقیه محلها را مین ضد نفر گذاشته بود. یعنی آن منطقه را که میتوانستیم بهطرفِ دشمن برویم کاملاً آلوده کرده بود.
ستوان شربت اوغلی کاملاً یاد گرفته بود و عملاً آموزش دیده بود که چگونه مینها را خنثی کند و شبها میرفت و مینهای کاشته شده دشمن را خنثی و جمعآوری میکرد، سپس گشتیهای خودمان از آن معبر عبور میکردند و مأموریتشان را انجام میدادند و بر میگشتند. در یکی از آن شبها در حین خنثیسازی مینها، ستوان شربت اوغلی تعداد پنج عدد مین را خنثی کرده و کنار گذاشته بود که ناگهان یکی از مینها حساس و منفجر شده بود و هر پنج مین با هم منفجر شده بودند که متأسفانه ستوان شربت اوغلی در همان لحظه به درجه شهادت نائل میشود.
«متأسفانه» را برای این میگویم که بهترین نیرویمان را، شجاعترین افسرمان را آن شب از دست دادیم که ضایعه سنگینی برای یگان ما بود، یگانی که از هر جهت کمبود داشت، فقدان او نیز برای ما بسیار گران تمام میشد.
روز بعد من خودم با تعدادی دیگر از نفرات به محل رفتیم و جنازهاش را در روز و در زیر آفتاب در مقابل عراقیها برداشتیم و به یگانمان برگشتیم. یادم نمیرود که ساعت ۰۷:۰۰، بود که به پیکر آن شهید بزرگوار رسیدیم و آن را برداشتیم و عراقیها ما را دیدند و با گلوله توپ و تانک ما را مورد هدف قرار دادند، ولی ما مصمم بودیم پیکر شهید را به عقب منتقل کنیم و توانستیم پیکر شهید را برداریم و به یگانمان بیاوریم.
این عمل من درس بزرگی برای نفرات یگانم بود تا به پیکر شهدا در هر شرایطی که هستند باید احترام قائل باشیم و به هر شکل ممکن باید آنها را به عقب منتقل کرد، حتی اگر پیکر شهید در داخل منطقه دشمن باشد، باید آن را به یگان بیاوریم و نباید نسبت به آن بیتفاوت باشیم. اگر پیکر آن شهید را تخلیه نمیکردیم، میبایست تا بعد از عملیات فتحالمبین صبر میکردیم و معلوم نبود بعد از گذشت یکسال آیا میتوانستیم آن را پیدا کنیم یا نه؟
انتهای پیام