حسین بیطرفیان یکی از همین دانشآموزان است. او که پس از حضور در مراسم استکبارستیزی متحول شده بود تصمیم به حضور در جبهه میگیرد و با زیرکی خودش را به جبهه میرساند. این دانشآموز در عملیات «بیتالمقدس ۴» به قولی که به مادرش داده بود وفا کرد.
فخری خانم، مادر این شهید در گفتوگو با ایسنا بر سر مزار فرزندش روایت میکند: حسین دانشآموز بود که در دوران جنگ تحمیلی از طرف مدرسه برای حضور در راهپیمایی ۱۳ آبان به سفارت سابق آمریکا رفت. پس از بازگشت از این مراسم آمد و گفت: «مامان دوست داری مادر شهیدت کنم؟» گفتم: «نه مامان.» او گفت: «مادر شهید بشی خیلی خوبه.» من مجدد گفتم که نه و باز حسین حرفش را مانند یک قول تکرار میکرد. چون او را دوست داشتم به دنبالش دویدم و پسرم به طبقه بالای خانهمان رفت.
حسین بدون اینکه من و همسرم بدانیم پیش پدر شهیدان مقدم و طاهریان که در محله ما زندگی میکردند رفته بود و از آنها برای حضور در کلاسهای آموزشی اعزام به جبهه به جای ما امضا گرفته بود. پیش از اینکه به جبهه برود حال و هوایش به کلی دگرگون شده بود و مدام حرفهای حماسی میزد.
پسرم در فصل زمستان و در برف و باران در اردوگاهی سمت بومهن آموزش دید. چند بار در حین آموزش به دیدارش رفتیم. اما حرف خودش را تکرار میکرد که من تو را مادرِ شهید میکنم. پس از پایان دوره همراه گروهی به جبهه رفته بودند. همه دوستانش را به دلیل اینکه سنشان کم بود بازگرداندند. حسین توانسته بود خودش را در جایی پنهان کند و در منطقه بماند.
قبل از فرزندم حسین، همسرم محمد به عنوان رزمنده از سمت جهادسازندگی در جبهه حضور داشت.
در جریان موشکباران تهران، ما به شمال رفتیم و حسین در جبهه بود. همسرم که همراه فرزند دیگرمان به تهران برگشته بودند در خانه بودهاند که دو بسیجی در میزنند و خبر میدهند که حسین به شهادت رسیده است. همسرم و فرزندم از هوش میروند. پیکر حسین یک هفته در سردخانه بوده. باقیمانده بدنش را که اندازه دو کف دست بود درون یک نایلون جمع کرده بودند. هنگام دفن پیکر پسرم اجازه ندادند باقی مانده اعضای بدنش را ببینم و گفتند که حالت بد میشود.
قبل از فرزندم حسین، همسرم محمد به عنوان رزمنده از طرف جهادسازندگی در جبهه حضور داشت. بعد از پایان جنگ تحمیلی هم از اعضای گروه تفحص پیکرهای شهدا بود. او در جنگ به واسطه بمب خردل شیمیایی شده بود و تمام تنش تاول میزد. همسرم صافکار و به «چکش طلایی» معروف بود. بعد از جنگ نیز چندین مرتبه برای درمان به آلمان اعزام شد. همه جوره به جامعه خدمت میکرد.
محمدآقا به دلیل عوارض شیمیایی طحالش از بین رفته بود و پلاکت خونش پایین میآمد و در نهایت ۱۰ سال پیش به همرزمان شهیدش پیوست و در قطعه جانبازان به خاک سپرده شد.
انتهای پیام