به گزارش ایسنا، یکی از اقشاری که حضور تأثیرگذار و چشمگیری درصحنههای نبرد و دفاع از میهن داشتند، دانش آموزان نوجوانی بودند که درس و مدرسه را به میدان جنگ برده و با شرکت حماسی و فعال خود، نقش ارزندهای در تغییر و پیشبرد اهداف جنگ و عملیات ایفا کردند و با پذیرش مسئولیتهایی فراتر از سن و سال خویش، در کنار فعالیت گسترده در خطوط مقدم و پشت جبههها، از کنشگران اصلی دفاع مقدس بودند.
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس از هشتم آبان ماه «روز نوجوان» تا سیزدهم آبان ماه که «روز دانشآموز» است درصدد است تا با انتشار گزارش و یا معرفی برخی از شهدای دانشآموز و همچنین راویانی که در دوران دفاع مقدس در سنین نوجوانی بودهاند به معرفی این گمنامان تاریخ دفاع مقدس بپردازد.
شهید رامین (علیاکبر) عبقری؛ از تولد تا شهادت
رامین (علیاکبر) عبقری در یک اسفند سال ۱۳۴۷ در شمال تهران و در یک خانواده مذهبی و ثروتمند متولد شد. برای تحصیل به مدرسه آمریکاییها رفت اما با اوج گرفتن شعلههای انقلاب در سال ۱۳۵۶ بهسوی انقلاب و امام خمینی گرایش پیدا کرد و به روایت مادرش تلاش نمود تا در آنجا انجمن اسلامی تشکیل دهد ولی بهمرور احساس کرد که نمیتواند در آن مدرسه بماند و رفتار برخی دانش آموزان را تحمل کند لذا به مدرسه آیتالله سعیدی رفت و تحصیلش را در آنجا ادامه داد.
با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل پایگاههای بسیج در محلات مختلف، رامین بخشی از وقت خود را در آنجا میگذراند و در کنار درس خواندن و شرکت در مسابقات مذهبی، ارتباط خود را با مسجد بیشتر نموده و از ۱۰ سالگی شروع به نمازخواندن کرد و چون بسیار باهوش بود در فعالیتهای آموزشی و فرهنگی به بچههای پایگاه کمک میکرد.
اما جنگ مسیر زندگی رامین را به سمتوسوی دیگری سوق داد و او که داستان شجاعتها و رشادتهای هم سن و سالان خود را در جبههها شنیده بود، اولین بار در ۱۶ سالگی عزم میدان نبرد کرد و با اجازه ضمنی پدر و بدون آنکه با مادر خداحافظی کند، به جبهه رفت و این داستان تا ۱۹ سالگی یعنی زمان شهادت رامین ادامه پیدا کرد.
سرانجام پس از سه سال حضور در جبهههای مختلف جنوب و غرب و بارها مجروح شدن، در ۲ بهمن ۱۳۶۶ در جریان عملیات بیتالمقدس ۲ در منطقه ماووت عراق به آرزوی دیرینه خویش رسید و پیکر مطهرش بعد از ۱۰ روز با تلاش دوستانش به ایران و تهران آورده شد و در بهشتزهرا (س) قطعه ۴۰، ردیف ۲۷، شماره ۲۲ به خاگ سپرده شد.
آنگونه که مادرش روایت میکند؛ او از ۱۰ سالگی نماز میخواند، به مسجد و پایگاه بسیج رفتوآمد داشت و علیرغم اینکه میتوانست لباسهای نو و زیبا بپوشد، اما دوست داشت مانند بقیه بچهها باشد؛ لذا پولهای توجیبی که از پدر و مادر میگرفت را به فقرا و مستمندان میداد. آخرین بار نیز موتورش را فروخت و پول آن را به کسی داد که نیازمند بود.
علاوه بر اینکه درسخوان بود، بسیار مؤدب و خوشاخلاق بود و دوست نداشت حتی مادرش از کارهای خیری که انجام میداد، با خبر شود.
از همان دوران نوجوانی نیز به خواندن نماز شب عادت داشت و این را در جبهه هم ادامه داد.
رامین در یک خانواده ثروتمند و با مکنت در شمال تهران (خیابان وزرا) به دنیا آمده بود و میتوانست مثل خیلی از دوستان و همکلاسیها به دنبال یک زندگی آرام و راحت باشد. به دانشگاه برود و مدارج عالی را طی کند و در ایران یا خارج از ایران بهترین زندگی را تجربه کند.
هیچکس او را مجبور نکرده بود تا در سن ۱۶ سالگی، رختخواب نرم و زندگی مرفه خود را ترک کند و در بیابانهای جنوب و قلههای سرد غرب، سلاح بر دوش بگیرد، اما روح بزرگ و روان پاک رامین دوست نداشت به انواع و اقسام ظواهر و مظاهر دنیوی آلوده شود.
او همه وابستگیهای مادی را از خود دور کرد، خود را علیاکبر خواند و در طی سه سال حضور در جبهه از امدادگری تا تخریبچی و غواصی، طرح و عملیات و درنهایت اطلاعات و عملیات را تجربه کرد.
او در سال آخر حیات خویش در اطلاعات عملیات لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) خدمت میکرد و سپس به واحد طرح و عملیات لشکر رفت و در جریان عملیات بیتالمقدس ۲ و طراحی و نصب پل معلق (پل شهید کلهر) نقش مهمی را ایفا کرد و در همان عملیات در حالی به شهادت رسید که همه را به اطاعت از ولایت فراخوانده و به همگان گوشزد کرد که خون شهیدان بر گردن شماست.
پینوشت: مصعب از اشرافزادگان مکه بود که در ابتدای رسالت پیامبر گرامی اسلام (ص) به او ایمان آورد و با طرد خانواده به حبشه و سپس مدینه هجرت کرد و در جنگ احد بهعنوان پرچمدار اسلام به شهادت رسید.
منبع:
احمدی، حسین، محصلان مدرسه عشق: دانش آموزان در دفاع مقدس، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۱، صفحات ۶۰۸، ۶۰۹، ۶۱۰، ۶۱۱
انتهای پیام