این واقعه بینظیر تاریخی، خاری در چشم دشمنانی شد که آرزوی دستیابی به کشور رؤیاهایشان به دلشان ماند و به تعبیری از گندم ری نخوردند، پس دست به دامن تبلیغات علیه این حماسه حسینی شده و مطابق بیان هوشمندانه مقام معظم رهبری «دست تحریف با انگیزه به دنبال شبههافکنی در زمینه دفاع مقدس است» و باید به شهبات و تحریفاتی که دشمنان و رسانههای معاند در جامعه به ویژه در نسل جوان ایجاد میکنند، پاسخی جامع و مستند ارائه کرد.
به گزارش ایسنا، در این نشست و سلسله گزارشهای بعدی سعی شده است به تعدادی از شبهات پرتکرار حوزه جنگ تحمیلی توسط دو نفر از رزمندگان دوران دفاع مقدس که با توجه به ضرورت روز، سلاح قلم را دست گرفتهاند، پاسخ داده شود.
*لطفا خود را معرفی کنید:
«امیر شالبافیان» متولد ۱۳۴۵ از شهر بهار همدان، عضو سابق سپاه هستم، در لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) همدان خدمت کردم و از سال ۶۱ وارد جبهه شده تا آخر جنگ در این لشکر حضور داشتم؛ تقریباً به استثناء موارد خاص مانند شرکت در دورههای خاص و آموزشی در تمام مأموریتهای لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) همدان یعنی از زمانی که تیپ بود تا به درجه لشکر ارتقاء یافت، حضور داشتم. در عملیاتهای مختلف مانند عملیات بدر، ادامه عملیات والفجر ۸، کربلای ۴، کربلای ۵، عملیات جزایر مجنون، عملیات نصر ۴ با مسئولیتهای مختلف از فرمانده دسته گرفته تا فرمانده گردان و معاون گردان، معاون عملیاتی گردان ۱۵۴ حضرت علیاکبر(ع) و مقطعی هم فرماندهی گردان ۱۵۴ را بر عهده داشتم و در حال حاضر بازنشسته سپاه بوده و در دانشگاههای مختلف مشغول تدریسام و همچنین در حوزههای نوشتاری قلم میزنم؛ کتاب «قراویز تا مرصاد» با کمک جمعی از رزمندگان و صاحبنظران حوزه دفاع مقدس به عنوان کارنامه تاریخ استان همدان جمعبندی و در سال ۱۳۹۲ رونمایی شد و به چاپ رسید. مقالهای برای سپاه انصارالحسین(ع) همدان نوشتم تحت عنوان «ثبت تجربیات فرماندهان لشکر ۳۲ انصارالحسین در عملیات مرصاد» و به تازگی هم مأموریتی از تهران به ما محول شده که کتابی برای مرکز اسناد تحت عنوان نقش لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) همدان در عملیات مرصاد آماده کنیم که حدود چند ماهی هست که مشغول جمعآوری این موضوع هستم.
«علیاصغر صمیمی» متولد ۱۳۳۸ شهر مریانج همدان از بازنشستگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همدان و لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) همدان هستم که از سال ۱۳۵۸ سال عضو کمیته انقلاب اسلامی بوده و در اردیبهشتماه سال ۱۳۵۹ وارد سپاه پاسداران شدم و قبل از شروع جنگ در پاسگاههای مرزی سر پل ذهاب و قصرشیرین حضور داشتم و مدتی بعد حدود ۱۶ ماه سر تیم حفاظت استاندار همدان به ادامه خدمت پرداختم و پس از شرکت در عملیات بزرگ رمضان(در) از تشکیل گردان رزمی کوهستانی نخستین گروههای اعلام فرمانده گروهان «الف» با شهید عباس فرجی آموزشی در پادگان قدس انجام دادیم تا زمانی که گردان به تیپ انصارالحسین(ع) تبدیل شد، ابتدا رابط قضایی تیپ بودم، بعد از مدتی جانشین ستاد تیپ در عقبه همدان بنا به دستور سردار همدانی ۱۳ ماه آنجا بودم سپس به عنوان رئیس دفتر فرماندهی تیپ و لشکر انصارالحسین(ع) تا عملیات نصر ۴ حضور داشتم سپس در حوزه فرمانده سپاه سوم و نمایندگی ولیفقیه و شرکت در مقدمه عملیات مرصاد و پادگان قدس تا سال ۶۸ که پایان دفاع بود، حضور داشتیم. پس از پایان جنگ نیز بازرسی لشکر انصارالحسین(ع) راهاندازی کردیم.
در بیش از ۵۰ عملیات آفندی و پدافندی از طریق تیپ و لشکر انصارالحسین(ع) شرکت داشتم و قبل از آن هم در پاسگاه مرزی بنا به دستور انجام وظیفه کردم که در اکثر عملیاتهایی که ثبت شده، شرکت داشتم و بعد از بازنشستگی نیز همکاری با نویسندگان حوزه دفاع مقدس، شرکت در راهیاننور به عنوان راوی و در مقطعی سوابق شهر مریانج در دوران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را گردآوری کردیم و در حال حاضر با نویسندگان و اهالی رسانه در این حوزه ارتباط و فعالیت دارم.
*شبهه: آیا ایران عراق را وادار به جنگ کرده است؟
پاسخ امیر شالبافیان: رهبر معظم انقلاب فرمودهاند «جنگ گنج است و آفت آن تحریف است»؛ ما نباید از گفتن حقیقتهای جنگ بترسیم، از پایان جنگ بیش از ۳۰ سال گذشته است و چیزی به نام اسرار جنگی دیگر وجود ندارد که مستمسک دشمن شود؛ به عقیده من جنگ دقیقاً مثل یک مسابقه ورزشی است، اگر شما بهترین تیم دنیا را در نظر بگیرید آیا کسی میتواند تضمین کند همیشه پیروز است؟ خاصیت جنگ این است یک زمان پیروز میدان هستید و یک زمان شکست خواهید خورد، ما باید واقعیتها را بیان کرده و البته تحلیلهایمان از موضوع باید صحیح باشد.
در زمینه جنگ مهم نتیجه است که طی هشت سال یک وجب از خاک خود را نگذاشتیم جدا شود، در کربلای ۴ شکست خوردیم اما در خیلی از عملیاتها پیروز شدیم، خاصیت جنگ در طول تاریخ نیز همین بوده و خواهد بود. جنگ ما نیز تافته جدا بافته نیست، معیار پیروزی نائل شدن به هدف است و ناکامی در رسیدن به هدف تعریف علمی شکست است. هدف صدام از شروع جنگ تحمیلی حداقل تجزیه استان خوزستان و حاکمیت بر اروندرود بود که به آن نرسید پس شکست خورده است اما هدف ایران جلوگیری از رسیدن رژیم بعثی به اهداف خود بود که موفق شد پس پیروز شدیم. ضمن اینکه ما در مقابل کشوری به این موفقیت نائل شدیم که تقریباً کل دنیا از آن حمایت میکردند و ۳۶ کشور دنیا نیز به صورت مستقیم به صدام کمک میکردند، این چیز کمی نیست بلکه یک عظمت تاریخی است، یک وجب از خاک ما جدا نشده و ما نباید از بیان واقعیتها دغدغه داشته باشیم.
عراق در مقاطع زیادی از تاریخ بخشی از خاک ایران بوده است سپس در پیمان ذهاب در سال ۱۶۳۹ به طور کامل از ایران جدا و ضمیمه عثمانی شد؛ بعد از جنگ جهانی اول در تاریخ ۱۹۲۰ عراق مستقل شد، یعنی با شکست امپراتوری عثمانی کشور جدیدی به نام عراق پا به عرصه گیتی گذاشت البته ۱۲ سال عراق تحت قیمومیت انگلستان بود و ۱۹۳۲ از قیمومیت انگلیس خارج شد، برخیها معتقد هستند که سال ۱۹۳۲ تاریخ استقلال عراق است که اشتباه است. هر چند اگر گفته شود به استقلال کامل رسید، صحیح است.
ایران در ۱۹۲۹ البته با فریب و نیرنگ انگلستان سفارت ایران در عراق را افتتاح کرد چرا که انگلیسیها گفته بودند که «اگر شما در عراق سفارتخانه بزنید و این کشور را به رسمیت بشناسید، ما به شما قول میدهیم تمام اختلافات و مشکلاتی که شما در حوزه خلیج فارس با کشورهای عربی دارید را به نفع شما حل و فصل میکنیم» بنابراین کشور ایران هم قبول کرد و عراق را به رسمیت شناخت اما پس از آن به هیچ کدام از تعهدات خود عمل نکرد؛ در واقع ایجاد سفارتخانه دلیل متقنی بر اینکه کشور مستقلی به نام عراق وجود داشت، بوده و تاریخ ۱۹۲۰ برای استقلال عراق درست است و در آخر کشوری که ۶۰ سال قدمت داشت، این جنگ ویرانگر را به ما تحمیل کرد.
غربیها دو سناریو برای ایران چیده بودند؛ اولی کودتای «نقاب» در ۱۸ تیرماه ۱۳۵۹ بود که پس از شکست کودتا سناریو دوم یعنی «جنگ» را آغاز کردند، حدود دو ماه قبل از شروع جنگ، برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا با چراغ سبزی که به عراق نشان داد، بیان کرد «ما مشکلی با حمله عراق به ایران نداریم»، عراق هم به بهانهها و ادعاهای واهی در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ رسماً به ایران حمله کرد البته عراق قبل از آغاز رسمی جنگ ۶۳۶ بار از طریق زمین، هوا و دریا ایران را مورد تجاوز قرار داده بود که خود گویای این واقعیت است که ایران متجاوز نبوده و تحلیلهای طارق عزیز، وزیر خارجه عراق که طی مقالهای اوضاع ایران را آشفته تلقی کرده بود، علت دیگر این مدعاست که عراق برای حمله به ایران برنامه داشته و علت دیگر نیز اینکه اگر عراق شروعکننده جنگ نبود، دبیرکل سازمان ملل، عراق را در سال ۱۳۷۰ متجاوز معرفی نمیکرد، آن هم در شرایطی که اکثر کشورهای غربی و به ویژه اعضای دائمی شورای امنیت با ایران مشکل داشتند و فضای بینالمللی به ضرر ایران بود.
پاسخ علیاصغر صمیمی: کشور ایران همواره از زمان امپراتوری عثمانی تا سال ۵۹ اختلافات مرزی با عراق داشت که به علت نفوذ و دخالت استعمار و استکبار وقت روسیه و انگلیس و بعداً آمریکا بود و اگر ما نگاهی به تاریخ اختلافات سرزمینی عراق و ایران داشته باشیم، از سال ۱۵۵۵ میلادی -زمان صفویه- تا آغاز حمله سراسری بحث اروندرود و پیماننامه الجزایر، ما ۱۸ مورد با عراق، طبق اسناد و مدارک موجود پیماننامه داشتیم تا در سال ۱۹۷۵ میلادی میان ایران و عراق پیماننامه الجزایر منعقد شد که در نهایت روز ۲۶ شهریور ۱۳۵۹ صدام در مقابل رسانهها آن را پاره کرد.
قبل از حمله سراسری با بررسی پیشینیه این تجاوز متوجه میشویم که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا ۳۰ شهریور ۱۳۵۹ بیش از ۶۰۰ مورد در مرزهایمان اقدامات تخریب و انفجار توسط ضدانقلاب با همکاری رژیم بعث عراق یا به صورت مستقیم با اقدام هوایی، دریایی و زمینی صورت گرفته است که در اینباره بیش از ۵۲۰۰ نفر شهید، مجروح و اسیر دادیم که همین آمار نشان میدهد بحث جنگ خواست ما نبوده بلکه آمادهسازی ۱۲ لشکر زرهی، مکانیزه و پیاده گویای برنامه صدام برای حمله به ایران بوده است.
از پیروزی انقلاب تا جنگ تحمیلی کشور ایران ۱۲ بحران پشت سرگذاشته اما نکته مهم این است که وقتی این بحرانها مانند کودتای نقاب در کشور صورت میگرفت، آمار تلفات و تهاجمات مرزی ما به صفر میرسید که نشان میداد این سلسله بحرانها توسط استکبار برای نابودی انقلاب اسلامی یا محدود کردن ایران اجرا میشود اما پس از شکست کودتای نقاب، برژینسکی، سیاستمدار آمریکایی در ملاقاتی که در مرز اردن با صدام داشت، دستور حمله سراسری به ایران را صادر میکند و دو ماه بعد جنگ تحمیلی آغاز میشود.
بنیصدر که در آن زمان رئیس جمهور و فرمانده کل قوا نیز بود، هر چقدر از وضعیت مرز و تحرکات عراق و رژیم بعثی به او خبر میدادیم، در ابتدا که باوری به حمله عراق به ایران نداشت و معتقد بود «اگر عراق حمله کند مانند زمان اشکانیان آنها را قیچی میکنیم» اما بعد از تلاشهای فراوان بنیصدر را متقاعد کردند که خود منطقه را از نزدیک ببیند اما در مسیر هلیکوپترش دچار نقص فنی شده و بازمیگردد و به جای خود ابوشریف را به منطقه میفرستد که او موضوع استقرار ۱۵۰ تانک در مرزهای ایران و عراق را تأیید میکند اما همچنان بنیصدر بر موضع خود پافشاری داشت.
زمانی که ما به فکر بازسازی اقتصاد، فرهنگ، قدرت نظامی کشور و ... بودیم، وضعیت مناسبی برای آغاز جنگ نداشتیم و از طرفی نیز بعد از انقلاب بسیاری از فرماندهان ارتش تسویه کرده بودند و مهدی بازرگان نیز مدت سربازی را به یکسال تقلیل داده و بسیاری از رستهها، فرماندهان و ... را جابهجا کرده و ارتش را از ۱۵۰ هزار نفر به ۵۰ هزار نفر کاهش داده بود چرا که تحلیل آقای بازرگان این بود که در اسلام با کسی جنگ نداریم اما آن طرف سکه را نخوانده بود که دشمنان این راه، با ما جنگ دارند.
مدرکی مبنی بر اینکه امام خمینی(ره) و جمهوری اسلامی عراق را با صدور بیانیه و ... وادار به جنگ کرده باشد، وجود ندارد و سندی نیز در اینباره تاکنون ارائه نشده است؛ در واقع شروعکننده این جنگ استکبار جهانی بود که منافع عظیم در منطقه از دستش رفته بود و برای پسگیری آن دست به این بحرانها، کودتاها و در نهایت جنگ سراسری زد همچنین عراق آمادگی چنین جنگ تمام عیاری را یکباره و با صدور یک اعلامیه آغاز نمیکند، ارتش عراق حداقل دو سال تحت آموزش بودند و از نظر تبلیغاتی نیز به شدت بر ذهن و فکر آنها کار کرده بودند.
*شبهه: نیروهای نظامی در هنگام جنگ و شروع حمله سراسری از مرزها دفاع نکردند؟
پاسخ صمیمی: بنیصدر اغلب مشاوران خود را نیروهای ارتش انتخاب کرده و متأسفانه برخی از مشاوران ارتشی بنیصدر مانند سرهنگ پورموسی مغرض بودند، حتی به نقل از خود ارتشیان پورموسی، مشاور عالی بنیصدر از روی حسادت گفته بود که امام خمینی(ره) اشتباه کرده که بنیصدر را فرمانده کلقوا تعیین کرده و باید برای این سمت از ارتشیها استفاده میکرد و باید کاری کنیم تا اثبات شود این تصمیم امام غلط بوده پس در نتیجه مشاورههای غلط به بنیصدر میدادند و ارتشیان انقلابی و متعهد را عزل کرده یا در حاشیه قرار میدادند و افراد مغرض و ضدانقلاب را در ردههای بالا منصوب میکردند.
چه نیروهای ارتش، چه مرزبانان و چه پاسداران یکصدا خواستار مسدودسازی مرزها بودند اما به علت عدم همکاری بنیصدر و مشاورانش، رژیم عراق توانست ظرف یک تا ۳۵ روز ۱۵ هزار کیلومتر را اشغال کند. اگر بنیصدر میپذیرفت و امکانات در اختیار ما قرار میداد تلفات کمتری هم داشتیم چرا که بخش زیادی از شهدای ما، مربوط به حمله اولیه عراق است و چقدر از مردم بیگناه ما اسیر شدند.
درباره چگونگی آغاز حمله سراسری میتوانم بگویم سپاه همدان دو ماه پیش از شروع جنگ در چهار نوبت برای کمک به آقای آذربن، فرمانده سپاه قصرشیرین نیرو اعزام کرد که ما نوبت چهار از ۱۶ تا ۳۰ شهریور بودیم و با چشم غیرمسلح کاملاً تحرکات عراق را میدیدیم اما مشاوران بنیصدر مانند پورموسی به او گفته بودند صدام در حال رزمایش در مرزهای کشور خودش است و از این طرف نیروهای مخلص ارتش، سپاه و مرزبانان هر چقدر اصرار میکردند تا مرزها را ببندیم و حالت تدافعی پیدا کنیم، بنیصدر قبول نمیکرد، چقدر شهید بهمنی، شهید همدانی و شهید فراهانی که فرماندهان وقت عملیات سپاه بودند، خوندل خوردند تا اقدامی در اینزمینه صورت گیرد اما در نهایت نماینده بنیصدر اعلام کرد که دستور داده شده به سپاه چیزی ندهیم.
سردار نوروزی، فرمانده وقت سپاه همدان که برای سرکشی و ساماندهی در پاسگاه آمده بود، یکی دو شب قبل از آغاز جنگ، نوبت نگهبانی من بود، آن شب عراق به مرزهای ایران آتش تهیه زیادی ریخت، فردای آن روز در جلسهای که با سردار نوروزی داشتیم قرار شد که خودمان اقدام به ایجاد سد رخنه کنیم و مواد مینگذاری و سیم خاردار از پادگان ابوذر همدان تهیه کنیم چرا که در پاسگاههای مرزی اقلام تخریب پیدا نکردیم، پس به همدان برگشتیم و تجهیزات را بارگیری کرده و اواخر شب در مسیر به علت خستگی و استراحت توقف کوتاهی در کرند داشتیم تا وارد سپاه شدیم. در مسیر متوجه شدیم جو پادگانها غیرعادی است، وارد سپاه کِرِند شدیم، راننده سردار نوروزی را در حال قدم زدن در محوطه سپاه دیدیم که حال آشفتهای داشت و نمیتوانست صحبت کند. بعد از اذان صبح ایشان توانست شرح واقعه را بدهد «بعدازظهر ۳۱ شهریور عراق به مرزهای ایران حمله کرد، اول آتش تهیه ریختند که دو ارتشی شهید و مجروح شدند، سردار نوروزی به من دستور داد مجروح را به بیمارستان قصرشیرین انتقال بدهم، وقتی برگشتیم خبری از سردار نوروزی و بقیه پاسدارها نبود»، بعد از این خبر ما سریع به سمت پاسگاه قرهباغ حرکت کردیم و متوجه شدیم عراق تا نزدیکی سهراهی قرهبلاغ- قصرشیرین، سرپل ذهاب و کورهموش پیشروی کرده و تمام پاسگاهها از جمله توپخانه اصفهان که برای پشتیبانی در خط ۲ حاضر بود را اشغال کرده و به همدان اطلاع دادیم و دستور دادند به همدان بازگردیم.
عراق قصد داشت پاتاق را بگیرد چرا که از نظر جغرافیایی با اشغال پاتاق میتوانست بر چند شهر مهم مشرف شود و چطور ممکن است فردی بدون مطالعه روی منطقه، از وجود این قله استراتژی مطلع و چنین هدفی داشته باشد، این موضوع نشان از آمادگی ارتش عراق برای حمله به ایران را میداد.
در نهایت شش نفر فرماندهان به نام شهیدان حاجیبابایی، مظاهری، مختاران، درویشیمروت و برادران حسین کبریایی و نعمت کتابی به فرماندهی شهید حاج حسین همدانی سریعاً به منطقه اعزام شده و با سازماندهی نیروهای سپاه و ارتش و تشکیل نیروهای مردمی فدائیان امام به رهبری کاک عبدالله توانستند ظرف چهار روز ارتش رژیم بعث را به عقب برانند و آنها در ارتفاعات بازیدراز و قراویز مستقر شدند. اگر عراق میتوانست در ارتفاعات پاتاق مستقر شود با یک تیربار یا تانک میتوانستند یک لشکر را زمینگیر کنند اما این مجاهدت مانع از این اتفاق شد و تا ۲۱ ماه نیروهای همدان با تقدیم بیش از ۸۰ شهید و گروهی جانباز و تعدادی اسیر توانستند منطقه جبهه میانی سرپل ذهاب و قصرشیرین را حفظ کنند و منجر به فرار نیروهای بعثی شوند.
پاسخ شالبافیان: هیچ سند و مدرکی مبنی بر عدم مقاومت مرزبانان یا نیروهای نظامی علیه عراق وجود ندارد و این یک ادعای اثبات نشده است اما بعد از انقلاب به ارتش ضربههای مهلکی وارد شده بود که بر هیچ کس پوشیده نیست، سران ارتش یا فرار کرده یا اعدام و یا زندانی شده و این اتفاق اگر برای ساختار هر سازمانی رخ دهد، آن را ضعیف میکند البته این سخن رئیس وقت ستاد ارتش آقای ظهیرنژاد است که «ارتش در بدترین شرایط ممکن خود بهسر میبرد که جنگ بر ما تحمیل شد» و به نظر من این شبهه از اینجا نشأت میگیرد که بنیصدر میگوید «ما زمین میدهیم، زمان میگیریم».
*شبهه: برخی مطرح میکنند ایران اگر تجهیزات نظامی نداشت پس چگونه مقاومت میکرده و با چه سلاحی میجنگیدند؟
پاسخ شالبافیان: اینکه ایران هیچگونه تجهیزات نظامی نداشته، کاملاً اشتباه است. وقتی که به گذشته برمیگردیم، نیکسون، رئیس جمهور وقت آمریکا در نظام دوقطبی بینالمللی- بلوک شرق و بلوک غرب- طرحی دو پایه مطرح کرد که عربستان ژاندارم اقتصادی منطقه و ایران ژاندارم نظامی منطقه شود، اگر در نقشه نگاهی بیندازیم ژئوپولیتیک ایران دقیقاً نواری است که از دسترسی شوروی سابق به آبهای آزاد گرم ممانعت میکند، به این علت ایران را ژاندارم نظامی منطقه تعیین کردند، یعنی ایران مأمور حراست و نگهبانی از اهداف و برنامههای آمریکا بود و طبیعی است تا حد معقول و متعارف به ما سلاح و تجهیزات نظامی بدهند. ما در زمان جنگ، جنگندههای F۴، F۵، F۱۴ داشتیم و حتی تجهیزات جدیدی هم خریداری کرده بودیم و قرار بود حتی F۱۶ وارد کنیم که متأسفانه یکی از اشتباهات آقای بازرگان لغو یکطرفه قراردادهای نظامی بود چرا که وی این نگرش را داشت که ما سرجنگ با کسی نداریم پس سلاح لازم نداریم اما به این تعقل نرسیده بود که حکایت جنگ مانند تردد در جاده دوطرفه است که ۵۰ درصد آن به عهده توست و با این کار ضربه مهلکی به ما زد و هواپیماهای F۱۶ را تحویل نگرفت و حتی قرارداد خرید شش فروند زیردریایی از آلمانها را نیز ملغی کرد.
تاحدودی تجهیزات داشتیم، منتها اختیار و در مواردی شناخت کافی برای استفاده از آنها را نداشتیم. در ایران حدود ۳۰ تا ۴۰ هزار نفر مستشار نظامی وجود داشت که تعمیر و تجهیز تسلیحات بر عهده آنها بود به طوری که تکنولوژی را وارد نمیکردند و تنها محصول را به ما میدادند و هواپیماهای ما با کوچکترین مشکل فنی زمینگیر میشدند، از طرف دیگر در کنار این موضوعات، برکسی پوشیده نیست که در زمان جنگ ما حتی سیم خاردار نداشتیم چرا که بعد از ۱۳ آبانماه ۱۳۵۸ که لانه جاسوسی آمریکا در ایران تسخیر شد، آمریکا شروع به تحریم کشور ما کرده و حتی نمیتوانستیم سیم خاردار خریداری کنیم و مشکلات عدیدهای به کشور تحمیل شد.
کشور عراق پنج سال ایران را موشکباران کرد و به شهر کوچکی مانند دزفول حدود ۳۰۰ فروند موشک شلیک کرد، به طور قطع اگر ما موشک داشتیم، به این حملات پاسخ میدادیم و یا میتوانستیم مراکز نظامی یا ساختارهای اقتصادی عراق را مورد اصابت قرار دهیم البته از طریق کشور لیبی تعدادی موشک خریداری کردیم و در ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ یعنی سال پنجم جنگ نخستین موشک علیه عراق را شلیک کردیم، به طور حتم اگر موشک داشتیم خیلی پیشتر و در ابتدای جنگ علیه عراق استفاده میکردیم.
از طرف دیگر ما جایگزین هم نداشتیم، نمونه کنونی این موضوع کشور روسیه است که یکی از تولیدکنندگان عمده سلاح در جهان است و پتانسیلها و ظرفیتهای بالایی برای ساخت سلاحهای مختلف دارد اما در جنگ با اوکراین با کمبود سلاح مواجه شد البته این خاصیت جنگ است که وقتی مهمات مصرف میشود باید جایگزین شوند، حتی اوکراین که ناتو با تمام توان آن را ساپورت میکند، به لحاظ گلوله توپ کم آورده است، ما نیز در جنگ تحمیلی حداقلهایی داشتیم که همه را استفاده کرده بودیم و جایگزینی برای آن نداشتیم همچنین در جریان جنگ به ویژه در جریان واترگیت یا همون مکفارلین هم چند بار تجهیزات خراب و قلابی در اختیار ایران قرار دادند.
اوایل جنگ سلاحهایی چون m۱ و برنو در اختیار بسیجیان و نیروهای مردمی بود و باید درنظر بگیریم ۲۰ درصد بار جنگ روی نیروهای نظامی بود و ۸۰ درصد آن بر عهده مردم و آحاد مختلف جامعه بود و باید با همان سلاحهای پیش پا افتاده میجنگیدند اما برخی با نگاه کلاسیک به جنگ از در اختیار گذاشتن سلاحهای مختلف به نیروهای مردمی امتناع میکردند البته بزرگوارانی نیز بودند که دستورات مافوق را نادیده گرفته و با نیروهای مردمی همکاری میکردند.
پاسخ صمیمی: در تکمیل این موضوع باید بگویم اوایل جنگ ما تعدادی موشک فونیکس ویژه هواپیماهای F۱۴ داشتیم که در دشت عباس استفاده کرده بودیم و تمام شد اما رهبر معظم انقلاب- نماینده وقت امام خمینی(ره) در زمان جنگ- پیشنهاد داد موشک هاگ را بر F۱۴ سوار و نصب کنیم، در ابتدا موضوع غیرممکن به نظر میآمد اما بعد از بررسیهای متعدد و آزمایشهای مختلف این کار نتیجه داد.
* شبهه: حضوری اجباری نوجوانان در جنگ بدون میل و رضایت شخصی آنان و والدینشان؟
پاسخ شالبافیان: در جنگ، کشور و ناموس ما مورد تعرض و تجاوز قرار گرفته است جدا از حیث اعتقادی، بلکه از حیث ملی هر فردی به کشور خود عِرق دارد، کتابهای مدالهای شکسته و خاطرات سروان حمدون را بخوانید، به جنایاتی که رژیم بعث عراق در ایران انجام داده اشاره کرده و دهها کتاب دیگر بروید مطالعه کنید و ببینید چه جنایتهایی را در شهرهای ایران و به ویژه در خرمشهر مرتکب شدهاند! طبیعی است هر کشوری که مورد تعرض قرار بگیرد، غیرت مردمش تحریک میشود و در مقام دفاع قرار میگیرد که این شرط عقل است.
حتی بر فرض اینکه ما نوجوان را بهزور در جبهه بردیم اما نوجوان ۱۳ سالهای که به خودش نارنجک میبندد و در مقابل دیدگان همه، خود را زیرتانک دشمن میاندازد، آیا اجبار میتواند شخص را به چنین اقدام عظیمی وادار کند؟ همچنین اگر فرد بهکار خود ایمان نداشته باشد به هیچ سرانجامی نمیرسد، از طرف دیگر حدود ۳.۶ درصد جمعیت واجد شرایط دفاع کشور ما در جنگ شرکت کرده و چه لزومیست که وقتی بیش از ۹۵ درصد جمعیت ما دست نخورده باقی مانده نوجوانان را به جنگ ببریم؟ چرا بقیه را نبردیم؟
پاسخ صمیمی: عراق در همان زمان این شبهه این را منعکس میکرد که ایران در جنگ از بچهها استفاده میکند و نیرویی ندارند که به جنگ اعزام کند. بزرگی به سن و جسم نیست، روح بزرگ جسم را با خود میکشاند، نوجوانان دوران انقلاب روح بزرگی داشتند و به خوبی از شرایط و وضعیت کشور، جنگ، عملیاتها و شهدا با خبر بودند، همین موضوعات برای آنها انگیزه بود تا در جنگ شرکت کنند، سابقه نداشته کسی بخواهد بچه ۱۵ ساله را به اجبار به جنگ ببرد، همانطور که فیلم مشهوری که از اسیر ۱۴ ساله اصفهانی منتشر شد که از مصاحبه با خانم خبرنگاری که حجاب ندارد، امتناع میکند، این نشان همان بزرگی درک و روح آنهاست.
برخی از همین رزمندگان کم سن و سال - بالای ۱۵ سال- به علت ذهن باز و آرامی که داشتند بهترین عملکرد را در گردانهای تخریب، غواصی، عملیاتی و شناسایی را از خود نشان دادند، بچههای غواص ما اغلب ۱۶ یا ۱۷ ساله به بالا بودند اما مستعد، کاردرست، مؤمن و متعهد بودند، به طور قطع اگر این نوجوانان به اجبار وارد جنگ شده بودند در همان ابتدای جنگ به دنبال فرار یا گریز از معرکه بودند اما نوجوانان ما داوطلب برای عملیاتها و سختترین کارها بودند و فرماندهان از وجود این جوانان و نوجوانان روحیه میگرفتند.
شب قبل از عملیات ایذایی گردان ۱۵۴ در جزیره بوارین -عملیات ایذایی جهت عملیات والفجر۸- جلسه عملیاتی فرمانده تیپ با گردانهای عملیاتی بود. من در دفتر قرارگاه بودم که نوجوان بسیجی که در دستش یک مقوا بود، آمد و اصرار داشت تا فرمانده تیپ را ببیند، بعد از اتمام جلسه فرمانده تیپ با این بسیجی دیدار کرد و گفت «من حامل یک میثاقنامه از گردان ۱۵۴ هستم» و مقوایی که دستش بود را به فرمانده تیپ نشان داد؛ بسیجیان گردان ۱۵۴ را مانند یک درخت تنومند ترسیم کرده و تمام ردهها را به ترتیب در این درخت جانمایی کرده بود و در نهایت روی برگهای این درخت نیروهای گردان با خون خود امضاء کرده بودند و خطاب به فرمانده تیپ نوشته بودند که «ای فرمانده عزیز که در سلسله مراتب جانشین امام(ره) هستید و اختیار جان ما را دارید، ما رزمندگان گردان حضرت علیاکبر(ع) ۱۵۴ همدان با شما میثاق میبندیم تا آخرین قطره خون در رگها دفاع کنیم».
*شبهه: آیا در زمان جنگ میان نیروهای نظامی عدم وحدت فرماندهی وجود داشت؟
پاسخ شالبافیان: ارتشهای منظم دنیا نگاه کلاسیک به جنگ دارند، فرق جنگ کلاسیک با جنگهای نامنظم این است که موقعیت مکانی و جغرافیایی در جنگ کلاسیک مشخص است اما در جنگ نامنظم این چنین نیست و البته تفاوتهای زیادی بین آنها وجود دارد؛ ارتشهای دنیا نگاه کلاسیک به جنگ دارند و ارتش ما هم از این قاعده مستثنی نبود و بنیصدر مشاوران خود را از افرادی که نگاه کلاسیک داشتند، انتخاب کرده بود؛ بنیصدر دکترای اقتصاد داشت اما اطلاعاتی در زمینه بحثهای نظامی و جنگی نداشت.
بنیصدر به عنوان فرمانده کلقوا تنها از نیروهای کلاسیک مشاوره گرفته و از افکار متفاوت کمک نمیگرفت چرا که ارتش در آن زمان نگاهش به جنگ کلاسیک بود و این نگاه، نیروهای مردمی را قبول ندارد همچنین جنگ در شب از نگاه کلاسیک معنا ندارد و این موضوع را آموزشهای غرب به ما یاد داده بودند که البته همانهایی که این آموزش را دادند، خودشان تمام عملیاتهایشان در حمله به عراق را در شب انجام دادند.
در رویکرد کلاسیک شما وقتی میخواهید به دشمن حمله کنید حتماً باید توانتان سه به یک باشد. ما چقدر باید صبر میکردیم تا توان ما به سه برابر دشمن میرسید؟ آن هم در زمانی که دشمن در حال پیشروی در شهرهای کشور است و این طبیعی است که نگاه کلاسیک پیشبرنده جنگ ما نمیتوانست باشد و باعث میشد بین فرماندهان وحدتنظر کمتری وجود داشته باشد و همینطور بین نگاه نیروهای مردمی مانند شهید باقری و نگاه بنیصدر تعارض و تفاوتهای زیادی وجود داشته باشد بنابراین پس از برکناری بنیصدر در ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ از مقام فرماندهی کلقوا این نقیصه برطرف شد.
پاسخ صمیمی: در تکمیل صحبتهای آقای شالبافیان عرض میکنم، بحث وحدت فرماندهی تا زمان عزل بنیصدر آن طوری که مدنظر امام خمینی(ره) بود، حاصل نشد، زمانی که در مجلس به عدم کفایت سیاسی بنیصدر رأی داد و حضرت امام(ره) نیز تنفیض رأی و فرماندهی کلقوا را از وی پس گرفتند، دست فرمانده نیروی زمینی ارتش شهید صیاد شیرازی و فرمانده کل سپاه محسن رضایی را در دست هم گذاشت و گفتند «این هم رفع موانع، ببینیم چه میکنید» و بعد از این امر به نتایج بسیار خوبی در جنگ دست یافتیم چرا که ما تا قبل از آن زمان ۱۱ عملیات داشتیم و تلفاتی هم به عراق وارد کردیم اما به نتیجه مطلوبی دست نیافتیم.
*شبهه: به رزمندگان در زمان جنگ آموزشهای نظامی داده نمیشد؟
پاسخ شالبافیان: ایدئولوژی و رویکرد جمهوری اسلامی به ویژه سپاه مبتنی بر مؤلفههای فقهی است، در روایات ما رسول گرامی اسلام وقتی وارد میدان آموزش میشدند کفشهایشان را درمیآوردند چرا که مکان مقدسی است و اساس سپاه، ارتش و مکتب جمهوری اسلامی همین است که محل آموزش مکان مقدسی است.
در آموزش ما به افراد میگوییم «اگر ۱۰ تیر(فشنگ) داری، ۹ تیر را در پادگان آموزش شلیک کن، یک تیر را برای جبهه و محل نبرد نگهدار» و این دید کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی است، مگر میشود جنگ بروی اما آموزش نبینی؟ ممکن است به طور استثناء در روزهای ابتدایی جنگ، نیروهای مردمی به علت اقتضائات زمانی و تحمیل غیرمترقبه تجاوز دشمن به کشور به هر شکلی از آن دفاع کنند، مانند زمانی که مجاهدین خلق(منافقین) در عملیات «فروغ جاویدان» به ما حمله کردند، سردار شهید سلگی به عنوان عالیترین فرد نظامی حاضر در عملیات مرصاد وقتی به او گفتند مهمات نداریم گفت «بروید با چنگ و دندان دفاع کنید» که اینها اقتضائات زمان و مکان است و کاملاً بدیهی و طبیعی است چرا که وقتی دشمن بر شما عارض میشود، شما وظیفه دارید با هر آنچه که در چنته داری از کشور دفاع کنی و درنگ جایز نیست اما این شرایط اضطراری است و وقتی از این مرحله عبور کردیم جدا از اینکه میدان نبرد و جنگ، خود بهترین مکان کسب برترین علم یعنی تجربه است، بدون آموزش نمیتوان در جنگ استمرار داشت البته اگر کسی تمام آموزشهای نظامی دنیا را هم ببیند و نتواند از آن پتانسیل شجاعت و شهامت که منشأ آن ایدئولوژیاش است، بهرهمند شود، هرگز نخواهد توانست قابلیتهایش را در میدان عمل بروز دهد پس اساس و عصاره آموزش، تمرین آرامش، شجاعت و ایدئولوژی است.
بنده به عنوان یک جوان ۱۵ ساله وارد جبهه شدم و تا فرآیند جنگ به پایان برسد دوره عالی را در تهران طی کردم. در دوره عمومی پاسداری که در پادگان شهدا سپری کردیم، به قدری سطح آموزش سخت بود که مجروح میدادیم و نفسگیرترین آموزشها را داشتیم همچنین در طول جنگ برترین آموزشها هم آموزشهای کلاسیک و هم نامنظم را داشتیم و به صورت مرتب دوره تخصصی یگانی و رستهای داشتیم؛ به عبارتی کار ما در پادگانها کلاً آموزش بود و این آموزشها را سپری کردیم و بنده و امثال بنده که یک عنصر ساده بسیجی بدون آموزش بودیم وقتی جنگ تمام شد به یک کارشناس و متخصص نظامی تبدیل شدیم که این برایند جنگ بود.
پاسخ صمیمی: یکی از مستندات این موضوع وجود پادگانهای مختلف آموزشی مانند پادگان سیدالشهدا، پادگان قدس و پادگان ابوذر(سدهای اکباتان، دز، گتوند، رودخانه کارون و کرخه) و ... است، آموزشهای سخت و در ردههای بالاتر، گاه طاقتفرسا بودند و فرماندهان نیز بر اصولی بودن این آموزشها نظارت داشتند. اهمیت آموزش به قدری بود که در پادگانهای ما شعار نوشته بودند «آنقدر در میدان آموزش عرق بریزید که در میدان نبرد خون کمتر ریخته شود، در میدان آموزش ۱۰ها تیر شلیک کنید و اگر به هدف نخورد نگران نباشید تا در میدان جنگ یک تیر بزنید که آن هم مستقیم به هدف بخورد» همچنین غواصهای ما آنقدر ورزیده شده بود که رزمندگان ما در قایق در حال حرکت متلاطم با سلاح آر.پی.جی به هدف شلیک میکردند.
*شبهه: چه کشورهایی در دوران جنگ از ایران دفاع کردند؟
پاسخ شالبافیان: کشورهایی که از ما حمایت میکردند کمتر از انگشتهای دست بود، کشور سوریه تمام قد از ما حمایت کرد، در اواسط جنگ لولههای نفتی عراق که از سوریه عبور میکرد را قطع کرده که این حرکت ضربه سختی به توان اقتصادی و در نتیجه توان نظامی ارتش عراق زد، تنها کشور عربی که به طور رسمی حمله عراق به ایران را محکوم کرد سوریه بود یعنی در زمینههای سیاسی نیز از ما حمایت کرد، در شورای حکام عرب شرکت نکرد و در سازمانهای عربی به نفع ما رأی داد و چون کشور عربی و عراق هم عرب بود این حرکت سوریه بسیار به نفع ایران تمام شد همچنین کشور لیبی نیز از ایران حمایت میکرد، ما موشکها را از طریق لیبی توانستیم تهیه کنیم که در این زمان، توازن جنگ عوض شد و بسیار مؤثر بود البته موضع لیبی در سال ۱۳۶۶ کاملاً عوض شد و موضع سوریه نیز مقداری ضعیف شد.
جریان حزبالله نیز به صورت مستقیم و غیرمستقیم کمکهای بسیاری به ما کردند البته به صورت انفرادی هم گاهی از برخی کشورها افرادی مثل افغانستانی در جبهه داشتیم که تعدادی از شهدای ما از اینها بود، ما حتی شهید فرانسوی داریم که طلبه مقیم قم بود به نام ژروم ایمانوئل کورسل که در عملیات مرصاد شهید شد البته اینها جزو استثنائات و خیلی اندک بود.
انتهای پیام