این فرمانده یک نمونه‌ الگوی پیشرفت است

موشک‌هایی که می‌ساختیم، انفجاری نبود. بیشتر روی موتور موشک کار می‌کردیم. من روی سوخت موشک خیلی کارکردم. مدتی تلاش کردم و با اطلاعات اولیه‌ای که داشتم، یک نمونه سوخت جامد موتور موشک تهیه‌کرده و چند موشک دست‌ساز، آماده و آزمایش کردم.

به گزارش ایسنا،بدون شک پیشرفت‌های امروز ایران اسلامی در صنعت دفاعی و به‌ویژه موشکی مرهون تلاش‌ها و مجاهدت‌های علمی محققین و متخصصین متعهد سال‌های ابتدایی انقلاب و دفاع مقدس است که با کم‌ترین امکانات و منابع اطلاعاتی، تلاش نمودند خلأ دفاعی کشور را در زمینه موشکی و ... پر کنند.

قدرت الله میرزایی؛ مدیر گروه مهمات‌سازی سپاه ناحیه اصفهان در دوران دفاع مقدس ازجمله این افرادی است که بر اساس وظیفه شرعی و به صورت خودجوش و البته بر پایه علاقه، کار پژوهشی و تحقیقاتی بر روی انواع سلاح‌های انفرادی و همچنین انواع خمپاره‌ها و موشک‌های غنیمتی را آغاز می‌کند تا بتواند به سرنخی در جهت رفع عقب ماندگی‌های موجود در این موارد برسد.

وی در کتاب خاطرات خود با عنوان «رسا» به بیات اقدامات و تحقیقات خود به منظور ساخت نوع کوچکی از موشک‌ها در سال‌های ابتدایی جنگ پرداخته است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«یکی از آرزوهای من در آن زمان، کار تحقیقاتی درباره موشک بود. خیلی علاقه داشتم به نتیجه‌ای برسد. هم‌زمان که در زمینه خمپاره و سلاح تک‌تیرانداز کار می‌کردم، روی موشک سبک هم کار می‌کردم. البته هیچ اطلاعی از آن نداشتم و فقط اسمش را شنیده بودم و می‌دانستم که مثلاً موشک این‌گونه است و موتورش باید این‌طور باشد. حتی نمی‌دانستم سوختش چیست.

ما این موشک‌های دست‌ساز را در کارخانه توحید اصفهان می‌ساختیم؛ ولی آن‌هایی را که می‌خواستیم شلیک و آزمایش کنیم، می‌بردیم کوه سید محمد.

به‌قول‌معروف یک‌چیز من‌درآوردی برمی‌داشتیم و کار می‌کردیم. مثلاً با باروت می‌خواستیم کار موشکی بکنیم؛ درصورتی‌که باروت اصلاً برای سوخت موشک نیست. سوخت موشک سوخت خطی است؛ یعنی باید تحت‌فشار هم که هست به‌صورت خطی بسوزد تا تمام شود؛ اما من یک موشک دست‌ساز کوچک می‌ساختم و داخلش باروت می‌گذاشتم. تا شلیک می‌کردم، منفجر می‌شد.

ما این موشک‌های دست‌ساز را در کارخانه توحید اصفهان می‌ساختیم؛ ولی آن‌هایی را که می‌خواستیم شلیک و آزمایش کنیم، می‌بردیم کوه سیدمحمد. آن موقع دانشگاه صنعتی با این وسعت نبود. تمام آزمایش‌های سلاح، حتی مسلسل‌های سنگین «دوشکا» و «کالیبر ۵۰ » و تیربارها را می‌بردیم و در آن مکان شلیک و آزمایش می‌کردیم.

یک نفر به نام حسین دیانتدار داشتیم. پدرش پیرمرد ۸۰ ساله‌ای بود که عینکی با بند کشی به چشمانش می‌زد و آهنگری می‌کرد. حسین آقا و برادرش قاسم، شاگرد پدرشان و از بچه‌های سپاه بودند. آن روزها بلد نبودیم نازل راکت‌ها را که قیفی بود، با ماشین تراش بتراشیم. آن‌ها با آهنگری برای ما درست می‌کردند. نازل خروجی موشک‌ها را هم برای ما می‌ساختند.

وقتی بعداً کار تعمیر سلاح انجام می‌دادم، با مشکل تولید سوزن تیربار «گرینوف» روسی مواجه شدم که از عراقی‌ها غنیمت گرفته بودیم. طوری نبود که با ماشین‌افزار بشود آن را تولید کرد. حسین دیانتدار آن‌قدر در کارش مهارت داشت که یک کوره آهنگری کوچک گازی درست کرد و از یک تکه فنر ضایعاتی خودرو، با آهنگری و چکش‌کاری و سوهان‌کاری، سوزن سلاح‌های خاص را ساخت. روی کار گذاشتیم و به بهترین نحو عمل کرد؛ حتی بهتر از سوزن‌های خارجی.

اما برای ساخت موشک طرحی نداشتم. هیچ‌چیز بلد نبودم؛ فقط مطالبی در کتاب‌خوانده بودم که مثلاً نازل موشک این‌طوری است و هیچ‌چیز دیگر نمی‌دانستم. من چون به تسلیحات و حل کردن مشکل تسلیحاتی سپاه علاقه داشتم، هر جزوه یا کتابی که دراین‌باره بود، ولو اینکه خارجی باشد و عکس‌هایش را ببینم و مطالعه کنم، استفاده می‌کردم.

ساخت یک نمونه سوخت موشک

موشک‌هایی که می‌ساختیم، انفجاری نبود. بیشتر روی موتور موشک کار می‌کردیم. من روی سوخت موشک خیلی کارکردم. مدتی تلاش کردم و با اطلاعات اولیه‌ای که داشتم، یک نمونه سوخت جامد موتور موشک تهیه‌کرده و چند موشک دست‌ساز، آماده و آزمایش کردم.

گاهی نتیجه نداشت و گاهی به نتایج خیلی ضعیفی می‌رسیدم. دوباره تلاش می‌کردم و یک نمونه دیگر از سوخت آماده کرده و آزمایش را تکرار می‌کردم. بارها و بارها این آزمایش را انجام دادم. هرچه کار سخت‌تر می‌شد، من هم مصمم‌تر می‌شدم.

همیشه هم به همکاران می‌گفتم که چندان به محاسبه نیاز نیست؛ چون ما ابتدای کار بودیم و محاسبات باید امتحان خودش را پس می‌داد و وقت هم کم بود.

این تحقیقات را در ساعت کاری انجام نمی‌دادم. ظهر، وقت ناهار یا بعد از تعطیلی کار یا روزهای تعطیل، کارهای تحقیقاتی خودم را انجام می‌دادم. من از سال ۱۳۵۸ و وقتی در سپاه فریدن بودم، کار روی سلاح انفرادی را شروع کرده بودم. کار تحقیقات موشکی را از اواخر سال ۱۳۵۹ و اوایل سال ۱۳۶۰ به‌صورت خیلی ابتدایی انجام می‌دادم؛ انگار که می‌خواهم اولین موشک دنیا را بسازم، از ابتدا و با اطلاعات بسیار کمی کار را شروع کردم.

متأسفانه در کشور هم‌جایی نبود تا بتواند به ما اطلاعاتی راجع به موشک بدهد. دلیلش این بود که مثلاً فرض بگیرید هر فیزیک دادن یا ریاضی‌دانی بلد بود محاسبه گاز تفنگ را انجام دهد ولی اصلاً نمی‌دانست که به چه دردی می‌خورد. فقط تئوری می‌دانستند. بنده بیشتر اطلاعات و تجربیاتم را از روی کارهایی که خارجی‌ها انجام داده بودند، به دست می‌آوردم؛ مثلاً چکاننده را شبیه چکاننده سلاح دیگری طراحی می‌کردم.

همیشه هم به همکاران می‌گفتم که چندان به محاسبه نیاز نیست؛ چون ما ابتدای کار بودیم و محاسبات باید امتحان خودش را پس می‌داد و وقت هم کم بود.

البته عده‌ای دانشجو که از دانشگاه می‌آمدند، می‌گفتند: قابل‌محاسبه است و می‌شود طراحی آن را محاسبه کرد؛ ولی مستلزم صرف زمان است. ماهم وقت نداشتیم. من به آن‌ها می‌گفتم: چرا محاسبه کنیم، وقتی بهترین محاسبات را آماده در اختیارداریم؟ می‌گفتند: چه چیز؟ می‌گفتم: همین‌هایی که موجود است و صدها نفر از خارجی‌ها روی آن کارکرده‌اند. شما چقدر باید محاسبه کنید و وقت بگذارید تا به آن محاسبات برسید؟

فقدان اطلاعات و منابع نظامی موشکی

متأسفانه برای مطالعات علمی منبعی نداشتیم؛ فقط یک مجله نظامی به نام «جینز دیفنس» بود که من آن را در کارخانه توحید پیدا کردم و اصلاً هم نفهمیدم از کجا آمده و چه کسی آن را آورده بود. بچه‌ها پیگیری کردند و توانستیم از آن مجله اشتراک بگیریم. این مجله چاپ کشور انگلستان بود و از انگلستان برای هرکجای دنیا که عضو می‌شدند، با پست فرستاده می‌شد. ما بیشتر با نگاه کردن به ‌عکس‌های داخل مجله، از آن‌ها ایده می‌گرفتیم.

در آن زمان کسی را نداشتیم که بتواند متن مجله را برایمان ترجمه کند. البته از روی عکس‌های آن متوجه چگونه کار کردن سلاح‌ها می‌شدم. همچنین لابلای بعضی صفحات مجله، چیزهای ترجمه‌شده‌ای روی کاغذ نوشته بودند که من نمی‌دانم از کجا آمده بود. من خیلی زیاد روی این‌ها کار می‌کردم و از آن ایده می‌گرفتم.

بعد از عملیات طریق‌القدس، تحقیقات من ارتقا یافت و کار روی موشک‌های منهدم شده را آغاز کردم. من به موشک‌های هدایت‌شونده ضدزره علاقه داشتم که بیشتر در نیروی زمینی استفاده می‌شد. گاهی، سرجنگی موشک‌های منهدم شده، یعنی آن قسمتی که باعث انفجار می‌شود، بر اثر آتش سوزی‌ها یا سوختن زاغه‌ها یا ترکش گلوله‌ها منهدم شده بود؛ ولی سوخت موشکی‌اش سالم و دست‌نخورده بود. این‌ها را باز می‌کردم و می‌دیدم چه چیزهای جالبی برای یادگیری دارد. سوخت موشک «مالیوتکا» داخلش بود. اگر روی این سوخت‌ها با پتک هم ضربه می‌زدی، اصلاً متلاشی نمی‌شد.

ما هم می‌آمدیم و از سوخت موشک‌های اس پی جی ۹ استفاده می‌کردیم؛ به این صورت که با اره ابتدای آن را بریده و سوخت را از داخلش درمی‌آوردیم و آن‌ها را در موشک‌هایی می‌گذاشتیم که خودمان ساخته بودیم. البته این‌هایی که ما می‌ساختیم، موشک نبود؛ بهتر است بگویم راکت که با موشک‌های سنگین اشتباه نشود.

اوایل بااحتیاط بیشتری این کارها را می‌کردیم؛ اما بعداً دیگر مطمئن بودیم که این نوع سوخت منفجر نمی‌شود. این‌ها سوخت‌هایی بود که باید خطی می‌سوخت. یک‌بار یکی از همین سوخت‌ها که فکر می‌کنم از موشک «تاو» بود، به دست ما افتاد. من این قطعه سوخت موشک تاو را به مهندس شاهی که فوق‌لیسانس شیمی بود، دادم و گفتم: ببر آنالیز کن و ببین چیست. او هم رفت و بعد از مدتی آمد و گفت: شاید حدود ۴۰ نوع ماده داخل این سوخت هست که حدود سی‌وپنج نوع آن معلوم است؛ ولی پنج تای دیگر مشخص نیست. مثلاً عنصری داخل سوخت موشک بود که نمی‌دانستیم برای چیست. باهم می‌نشستیم و حدس می‌زدیم که این عنصر برای این است که اگر سوخت ۲۰ سال در انبار بماند فاسد نشود. چنین حدس‌هایی می‌زدیم ولی یقین نداشتیم، علم لازم را هم نداشتیم. کم‌کم وضعیت تحقیقات موشکی ما بهتر شد.

ابتکار در بهره‌گیری از سوخت موشک‌های عراقی

نفربرهای «بی ام پی« عراقی، موشک‌های «اس پی جی ۹» شلیک می‌کردند که گاهی بر اثر زده شدن بی ام پی و سوخته شدن آن، سر موشک منفجر می‌شد؛ ولی آتش انفجار به داخلش نمی‌رسید و سوخت سالم بود. ما هم می‌آمدیم و از سوخت موشک‌های اس پی جی ۹ استفاده می‌کردیم؛ به این صورت که با اره ابتدای آن را بریده و سوخت را از داخلش درمی‌آوردیم و آن‌ها را در موشک‌هایی می‌گذاشتیم که خودمان ساخته بودیم. البته این‌هایی که ما می‌ساختیم، موشک نبود؛ بهتر است بگویم راکت که با موشک‌های سنگین اشتباه نشود.

آن زمان سپاه هیچ جا کاری در ارتباط با طراحی و ساخت موشک انجام نمی‌داد. شهید بزرگوار آقای تهرانی مقدم و دیگران بعداً که عراق شروع به زدن شهرها کرد و ما موشک به دست آوردیم، کار را شروع کردند.

ماقبل از آن‌ها شروع کرده بودیم. البته در جریان مهمات‌سازی که وارد شدم، دیگر فرصتی برای کار تحقیقات موشکی پیدا نکردم؛ ضمن اینکه من روی موشک‌های سبک ضد زره کار می‌کردم، نه موشک‌های برد بلند.

آزمایش موشک دست‌ساز

پشت لانچرهای پرتاب‌کننده موشک باز است و فقط آرپی‌جی ۷ با توجه به این ویژگی، شرایطی دارد که اول پرتاب می‌شود و سپس موشکش حرکت می‌کند. یک روز قرار شد از موشکی که تمام‌کارهایش را انجام داده بودیم و ظاهراً به نتیجه رسیده بود، عکس بگیریم. ما یک لوله ساده درست کردیم و موشک یا همان راکت کوچک پنجاه سانتی‌متری خودمان را داخل آن گذاشتیم. پایه‌ای هم برایش تعبیه کرده بودیم. آن روزها چون امکانات و اطلاعات ما کم بود، موشک‌ها را با فیتیله روشن می‌کردیم و خودمان عقب می‌رفتیم تا موشک شلیک شود.

برای این موشک تمام جوانب را سنجیده و دیگر مطمئن بودیم که موشک شلیک می‌شود و مشکلی ندارد. به یکی از بچه‌ها به نام سیف‌الله حیدری گفتیم که در فاصله‌ای مطمئن قرارگرفته و از موشک عکس بگیرد. البته من مطمئن بودم که خطری برای شخص ندارد؛ چون لانچرش بسیار قوی است و چنانچه انفجاری هم رخ می‌داد، به سمت جلو می‌رفت و اگر هم به‌طرف عقب می‌آمد، کسی پشت آن نبود.

این دوستمان که از بچه‌های کارخانه توحید بود، در فاصله حدوداً سه چهارم‌تری موشک قرارگرفته و انگشتش روی دکمه دوربین و آماده عکس انداختن بود که با منفجرشدن موشک به‌صورت غیرارادی عکس قشنگی از دود و آتش گرفت. بعد هم رو به ما کرد و گفت: نزدیک بود ما را بکشی. گفتم: نترس، اینجا کشته نمی‌شوی. این اتفاق بی‌خطر بود.

منبع:

هاشمی، علی، رسا، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، چاپ اول ۱۴۰۰، صفحات ۳۲۶، ۳۲۷، ۳۲۸، ۳۲۹، ۳۳۰، ۳۳۱، ۳۳۲، ۳۳۳، ۳۳۵

انتهیا پیام

  • جمعه/ ۳ شهریور ۱۴۰۲ / ۰۵:۳۸
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 1402060301441
  • خبرنگار : 71451