یک کارت دعوت ویژه

بعد ازاخذ دیپلم از دانشگاهی در کالیفرنیا برای ادامه تحصیل پذیرش گرفت و اخذ ویزا برای سفر محمود مصادف شد با تظاهرات روزهای پیروزی انقلاب. محمود برای روز ۱۲ بهمن ۵۷ بلیط به مقصد آمریکا گرفته بود. روز موعود در حالیکه خانواده برای بدرقه‌اش به فرودگاه مهرآباد آمده بودند. اتفاقی افتاد که مسیر زندگی محمود را عوض کرد.

به گزارش ایسنا، محمود بهرامی سال ۱۳۳۷ در محله شوش تهران به دنیا آمد. او جوان با هوش و درس خوانی بود. بعد از  دیپلم از دانشگاهی در کالیفرنیا برای ادامه تحصیل پذیرش گرفت و اخذ ویزا برای سفر محمود مصادف شد با تظاهرات روزهای پیروزی انقلاب. محمود برای روز۱۲ بهمن ۵۷ بلیط به مقصد آمریکا گرفته بود. روز موعود در حالیکه خانواده برای بدرقه‌اش به فرودگاه مهرآباد آمده بودند. اتفاقی افتاد که مسیر زندگی محمود را عوض کرد. فرودگاه شلوغ بود و خبر رسید که امام می‌آید. محمود با شنیدن این خبر با وجود مخالفت شدید پدر و مادر و برادر از این مسافرت صرف نظر کرد و کلامی گفت که ماندگار شد. او به آنها گفته بود: «امام برای ما به ایران آمده و ما او را رها کنیم!؟ امام نیاز به سرباز دارد و من هم یکی از سربازان امام هستم.»

زمستان سال ۶۲ بود که خانواده از محمود خواستند که تشکیل زندگی دهد. پدرش در نزدیکی منزل‌شان برای  عروس و  داماد خانه مناسبی خرید و دستی به سر و روی خانه کشید، اما محمود می‌خندید و می‌گفت: «این خانه مبارک صاحبش باشد. من دوست ندارم سندی از دنیا به نام من باشد. من شهید می‌شوم و این خانه می‌ماند.»


دیماه ۶۲ بود که محمود کارت عروسی خود را در  ضریح امام رضا(ع) و  حضرت معصومه(س) انداخت و یقین داشت که آنها در مهمانی او شرکت می‌کنند. بساط جشن عروسی محمود در تالاری در تهران آماده شد و مهمانان او بچه‌های رزمنده و بسیجی بودند. او اصرار داشت که با لباس سبز سپاه دامادیش را جشن بگیرد، اما مادرش دست بردار نبود و به خواهش مادر کت و شلوار سفیدی به تن کرد. دو هفته بیشتر در کنار شریک زندگی‌اش نبود و ساکش را بست و خودش را به جبهه رساند.  

شهید بهرامی در لباس دامادی

یکی از همرزمان محمود بهرامی روایت می‌کند: «روز سوم عملیات خیبر بود که تیپ سیدالشهداء(ع) وارد عملیات شد. محمود از من جدا شد و به عنوان تخریبچی با گردان حضرت قاسم (ع) به جزیره مجنون رفت و من هم برای حضور در گردان حضرت علی اصغر (س) آماده شدم. آخرین دیدار من و ایشان فردای اعزام بود که با موتور به مقر گردان برگشت. او را دیدم. دست دور گردن من انداخت که با هم وداع کنیم.

کنار گوش من گفت: «این آخرین دیدار ماست. دیدار ما به قیامت! من شهید می‌شوم و دیگر برنمی‌گردم. شما زحمت بکشید سلام مرا به مادرم برسان و از مادرم حلالیت بطلب؛ چون خیلی برای من زحمت کشید و من نتوانستم زحمات او را جبران کنم. » همان طور که او گفته بود، این آخرین دیدار ما بود.

محمود بهرامی در تاریخ ۷ اسفندماه سال ۶۲ در جزیره مجنون به شهادت رسید و پیکرش خرداد ماه سال ۷۵ در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.

انتهای پیام

  • سه‌شنبه/ ۹ خرداد ۱۴۰۲ / ۱۳:۲۳
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 1402030906212
  • خبرنگار : 71451