برگی از تاریخ

نبرد تانک‌ها با بولدوزرها

تانک‌های عراقی جلو کشیده بودند و به‌دقت شلیک می‌کردند. ورشابی می‌دید که هر دقیقه چند گلوله به سمت بولدوزرها شلیک می‌شود. او از شجاعت منجمی در حیرت بود. روی بولدوزر رفت تا با منجمی همراه شود. پیشانی‌اش را بوسید و خواست برای لحظاتی پشت خاکریز پناه بگیرد. منجمی فریاد کشید: «بگذار برویم جلو. باید نفس این حرامی‌ها را گرفت.»

به گزارش ایسنا٬  در مرحله دوم عملیات «فتح المبین»، مأموریت اصلی به عهده قرارگاه فتح بود تا با تصرف تنگه رقابیه، عقبه لشکر دشمن را تهدید کند و ضمن تهدید عقبه نیروهای عراقی در منطقه قرارگاه فجر، موجب کاهش فشار دشمن بر قرارگاه قدس شود. قرارگاه‌های نصر و قدس نیز در این مرحله مأموریت داشتند با تثبیت خطوط پدافندی خود در مقابل پاتک‌های دشمن مقاومت کنند. قرارگاه فتح از دو محور عملیات خود را آغاز کرد. یک تیپ پیاده به همراه یک گردان زرهی با هدف تصرف ارتفاعات رقابیه از حاشیه این تنگه و آبگرفتگی وارد عمل شدند و دو تیپ نیز در محور اصلی، حرکت خود را به منظور دور زدن دشمن به سمت تنگه زلیجان متمرکز کردند، درنتیجه موفق شدند تنگه و ارتفاعات رقابیه و میشداغ را همراه تعداد زیادی تجهیزات سنگین دشمن به تصرف درآورند.

تیپ‌های ۸ نجف اشرف و ۲۵ کربلا در دو طرف جاده‌ای که از دل دشت به ارتفاعات برغازه ختم می‌شد مستقر شدند و در حال پیشروی بودند. دشمن با امکانات قابل‌توجهی در روی ارتفاعات مشرف‌به این دشت مستقر شده بود و آتش شدیدی را روی یگان‌ها هدایت می‌کرد. شدت آتش به حدی بود که امکان ادامه مقاومت برای نیروها نبود و فرمانده قرارگاه فتح به ورشابی فرمانده عملیات مهندسی جهاد ابلاغ کرد که با احداث سنگرهای موضعی آن‌ها را از این وضعیت نجات دهند. ورشابی این مأموریت را به جهاد خراسان واگذار کرد تا با احداث خاکریز موضعی از دو طرف جاده وارد عمل شوند و این کار را تا ارتفاعات برغازه ادامه دهند. دو تیم عملیات مهندسی بولدوزرها را پابه‌پای تانک‌ها حرکت دادند. چند راننده بولدوزر و لودر در کنار تانک‌های در حال پیشروی شروع به کار کردند. مسئولیت محور سمت راست به سیدآبادی سپرده شد و سمت چپ به حسین منجمی. او نیروهای مهندسی را از کنار جاده عبور می‌داد تا کمتر مورد اصابت گلوله قرار گیرند. عراقی‌ها از روی ارتفاعات رقابیه و برقازه تنگه را زیر آتش شدید قرار دادند. تیپ‌های ۲۵ کربلا و ۸ نجف روز گذشته چند کیلومتر پیشروی کرده بودند اما به دلیل نداشتن خاکریز و سنگر عقب نشستند اما اکنون با پوشش خاکریز و سنگرهایی که جهاد خراسان برایشان تأمین می‌کرد به‌راحتی پیش می‌رفتند.

بیشترین آتش عراقی‌ها متوجه محوری بود که تیم مهندسی منجمی با ۱۵ بولدوزر به طور هم‌زمان در حال احداث خاکریز بودند و گلوله‌های زیادی در اطرافشان به زمین اصابت می‌کرد. عراقی‌ها با استقرار بیش از ۵۰ تانک بر روی تپه‌ها به‌دقت شلیک می‌کردند. دود از یک بولدوزر بلند شد و صحنه نبرد را دود و آتش فراگرفت. با وجود این راننده‌ها همچنان بولدوزرها را به جلو می‌راندند. منجمی یک خیز دیگر جلو رفت تا خاکریز جدیدی نزدیک‌تر به تانک‌ها احداث کند. وقتی نبرد به مرحله حساس می‌رسید خودش سوار بر بولدوزر جلوتر از سایر نیروها کار می‌کرد. شلیک تانک‌ها به حدی بود که ورشابی چند بار تصمیم گرفت او را از روی بولدوزر پایین بیاورد، اما وقتی از نزدیک چهره مصمم او را می‌دید، منصرف می‌شد.

تانک‌های عراقی جلو کشیده بودند و به‌دقت شلیک می‌کردند. ورشابی می‌دید که هر دقیقه چند گلوله به سمت بولدوزرها شلیک می‌شود. او از شجاعت منجمی در حیرت بود. او روی بولدوزر رفت تا با منجمی همراه شود پیشانی‌اش را بوسید و از او خواست برای لحظاتی پشت خاکریز پناه بگیرد. منجمی فریاد کشید: «بگذار برویم جلو. باید نفس این حرامی‌ها را گرفت.» ورشابی تسلیم شد و به او اجازه داد خودش تصمیم بگیرد. او در نبردهای حساس مهندسی با تانک‌ها در خطوط مقدم آن‌قدر با این صحنه‌ها مواجه شده بود که کاملاً مطمئن بود به‌زودی اتفاق ناگواری رخ خواهد داد. او را ترک نکرد. نبرد تانک‌ها با بولدوزرهای جهاد تا عصر ادامه یافت. در انتهای این نبرد فقط چهار بولدوزر سالم ماندند، اما پیشروی تانک‌های خودی تا ۵۰۰ متری دشمن ادامه یافت. کم‌کم تانک‌های عراق پشت خاکریز مستقر شدند و به سمت بولدوزرها شلیک کردند.

گلوله تانک‌های عراقی از فاصله نزدیک دقیقاً در اطراف منجمی به زمین می‌نشستند. شلیک متوالی تانک‌ها امان جهادگران را بریده بود. منجمی مراحل پایانی خاکریز را به‌تنهایی دنبال می‌کرد. ورشابی مجدد روی بولدوزر رفت و به او گفت که به آخر خط رسیده است. منجمی ولی در عالم دیگری بود و با اعتمادبه‌نفس پاسخ داد: «تازه وارد عشق‌بازی با خدا شده‌ام. بگذار در عالم خودم باشم.» ورشابی به عینه می‌دید که رفتارش عوض شده و عشق‌بازی با خدا جان دیگری به او داده است. تانک‌های عراقی وارد فضای باز شدند و به‌راحتی منجمی را هدف می‌گرفتند.

وقتی ریپر بولدوزر را بالا می‌آورد با قدرت مانور بهتری خاک را روی‌هم دپو می‌کرد. نبرد او با تانک‌ها توجه فرماندهان سپاه را جلب کرده بود و تشویق می‌شدند یک گام به دشمن نزدیک‌تر شوند. آن‌ها تصمیم گرفتند نیروها را به پشت همان خاکریز منتقل کنند. در آخرین مراحل نبرد تانک با بولدوزر منجمی تنها شده بود و آتش بیشتری متوجه او می‌شد. فرمانده عملیات جهاد وضعیت را در شرایطی می‌دید که نمی‌تواند خاکریز را تا آخر ادامه دهد. منجمی برای احداث آخرین سنگر در فاصله ۱۰۰ متری تانک‌های عراقی خیز برداشت و در انبوهی از دود و گردوغبار گم شد.

گلوله‌ای به موتور بولدوزری که در ۲۰ متری منجمی کار می‌کرد، برخورد و آن را کاملاً متلاشی کرد. عراقی‌ها روی بولدوزر منجمی بیشتر حساس شدند و با دقت بیشتری شلیک کردند. گلوله اول شنی بولدوزر را هدف قرار داد و گلوله دوم مستقیم به منجمی اصابت کرد. ورشابی ناخودآگاه درحالی‌که شاهد پرت شدن دست و پای منجمی به هوا بود، به سمت او دوید. بدن قطعه‌قطعه شده‌اش غرق در خون کنار بولدوزر روی زمین افتاده بود. تانک‌های عراقی با انهدام بولدوزر از شلیک دست کشیدند. ورشابی به سمت دست و پای قطع شده منجمی دوید. او با خشم این جمله را گفت: «چرا باید این افراد گمنام بمانند؟ چرا تاریخ ما دچار چنین بلایی شده و فقط مظلومیت این افراد برجستگی تاریخ شده؟»

عراق در محور تنگه برغازه خط پدافندی تشکیل داد و با انسجام نیروهای موجود اقدام به پاتک نمود. جهاد خراسان مجدد وارد این محور شد تا خاکریزی را ادامه دهد که شب گذشته احداث کرده بود. ورشابی فرمانده عملیات مهندسی جهاد با توجه به آتش شدید دشمن، سیدآبادی یکی از نیروهای کلیدی جهاد خراسان را برای این محور بحرانی انتخاب کرد. نبرد در تنگه برقازه شدت گرفت. سیدآبادی کارش را درست از همان سنگر نیمه‌تمام منجمی آغاز کرد. دقت موشک‌اندازها روی ارتفاعات رقابیه و برقازه بیشتر شده بود. فاصله ۱۰۰ متری جاده شهید بهشتی یک جاده انحرافی زده بودند و آمبولانس‌ها از آن حرکت می‌کردند. با قرار گرفتن تانک‌ها در پشت سنگرها و حضور نیروهای پیاده تیپ ۲۵ کربلا نبرد شکل دیگری به خود گرفت و با احداث چند سنگر دیگر تانک‌ها به تپه برقازه نزدیک شدند.

بلدوزرها به میدان مین رسیدند. انفجار مین‌های ضدنفر زیر شنی بولدوزرها نفرات پیاده را امیدوار کرد و از آن قسمت عبور کردند، اما با عبور یک بولدوزر از روی مین ضد خودرو، شنی بولدوزر از کار افتاد. عراقی‌ها در روشنایی روز کاملاً به بولدوزرها مسلط بودند و به‌راحتی می‌توانستند مانع کارشان شوند. نبرد سنگین تیم مهندسی با تانک‌هایی که از ۳۰۰ متری به طرفشان شلیک می‌کردند، صحنه مقاومت بولدوزرها را عوض کرد. آن‌ها باید یک خاکریز ۲ کیلومتری احداث می‌کردند و اکنون مراحل پایانی این خاکریز بود. بولدوزرها در هاله‌ای از دود و آتش فرورفته بودند.

یک گلوله به محمد سادات سیدآبادی، مسئول محور مهندسی جهاد خراسان اصابت کرد و قسمتی از سر و استخوان جمجمه‌اش متلاشی شد و به شهادت رسید. راننده‌ها ناباورانه به او خیره شده بودند و در عین ناباوری پیکرش را به اولین آمبولانس رساندند. او و منجمی از جهادگران مؤثر جهاد خراسان در عملیات‌های خوزستان به‌حساب می‌آمدند که به فاصله یک روز به شهادت رسیدند. جهاد خراسان تا عصر آن روز آن خاکریز را تمام کرد.

با ورود یک گردان از تیپ ۲۵ کربلا و استقرار در پشت آن خاکریز، نیروهای خودی به سمت خاکریز و تانک‌های عراقی‌ها هجوم بردند. نبرد سختی درگرفت و دشمن مجبور به عقب‌نشینی شد. این عملیات به طور طبیعی به دشت عباس کشانده شد و باید تدابیر پدافندی در این محور پیش‌بینی می‌شد. فرمانده مهندسی جهاد در این عملیات از قبل جهاد یزد را برای انجام این مأموریت پیش‌بینی کرده بود. جهاد این استان در بدو ورود به خوزستان، در دشت عباس مستقر شد. جهادگران استان یزد با ۴ دستگاه لودر ۲۵ دستگاه کمپرسی و به همراه سایر امکانات به صورت یک واحد مهندسی مستقل در دومین روز وارد این عملیات شدند. محل استقرار اصلی این جهاد در غرب کشور در حوزه ستاد پشتیبانی جنگ غرب بود که صرفاً برای شرکت در این عملیات وارد خوزستان شده بود. مهندس عباس مسعودی این گروه مهندسی را فرماندهی کرد و در بدو ورود به دشت عباس، با حجم وسیعی از آتش دشمن روبه‌رو شد. مقاومت یگان‌های دشمن، آن‌ها را متوجه اهمیت احداث خاکریز در برابر تانک‌های دشمن کرد. سپس از نقطه‌ای که مسئول عملیات مهندسی تعیین کرده بود، کارشان را آغاز کردند.

کم‌کم خاکریز شکل گرفت و خط‌شکنان پشت آن پناه گرفتند. نبرد به مرحله‌ای رسید که عراقی‌ها شروع به پیشروی کردند. مهندس مسعودی با لودر دیگری که وارد خط کرده بود، به احداث خاکریز سرعت بخشید و راننده لودرها خط را به صورت انحنا در زیر آتش ادامه دادند. طول خاکریز به حدی رسید که گردان عمل‌کننده می‌توانست مقاومت کند. یکی از چهار لودر در اثر شلیک گلوله تانک منهدم شد که بلافاصله لودر دیگری را در آن نقطه جایگزین کردند. ناگهان متوجه چند تانک عراقی شدند که در حال دور زدن خاکریز بودند. جهادگران با تغییر مسیر خاکریز به کارشان ادامه دادند، اما تعداد تانک‌ها رو به افزایش بود کم‌کم یکی از لودرها در حلقه محاصره تانک‌ها قرار گرفت و فرمانده جهاد یزد فرصت بیرون آمدن از آن حلقه را نداشت. نیروهای پیاده عراق به سمت راننده لودر هجوم بردند و او را به اسارت گرفتند؛ اگرچه موقعیت اصلی آن خاکریز سقوط نکرد. جهاد یزد در ادامه عملیات حدود ۲۰ کیلومتر در همان منطقه خاکریز احداث کرد. واحد تدارکات جهاد یزد در این عملیات با توزیع ۲۵ تن شیرینی یزدی و دیگر کمک‌های مردمی در منطقه عملیاتی تأثیر خوبی در روحیه رزمندگان داشت.

هنوز بخشی از تپه‌های برقازه آزاد نشده بود تا تیپ ۸ نجف وارد دشت عباس شود. از قرارگاه فتح به جهاد سمنان ابلاغ شد تا برای سرگرم کردن دشمن در این محور اقدام به احداث خاکریز کنند. حسن بیگی در مورد این مأموریت جهاد سمنان گفت: به ما گفتند بروید جلو خاکریز بزنید. وقتی جلو کشیدیم به هر طرف نگاه می‌کردیم، با عراقی‌ها روبه‌رو می‌شدیم و نمی‌دانستیم که از کدام سمت شروع کنیم. تانک‌های عراقی از روی تپه برقازه کاملاً به بولدوزرهای ما مسلط بودند. ناگهان تعداد زیادی کمرشکن که تانک حمل می‌کردند، به سمت دشت عباس حرکت کردند که ما را غافل‌گیر کرده بود، اما با خاکریزهایی که زده بودیم، متوقف شدند. عراقی‌ها با مشاهده این خاکریزها تصور می‌کردند ایرانی‌ها در این محور مستقر شده‌اند. درحالی‌که تنها یک اکیپ مهندسی جهاد در حال خاکریز زدن بودند. احمد کاظمی فرمانده تیپ ۸ نجف، از فرصت استفاده کرد و با چند تفنگ ۱۰۶ افتاد به جان تانک‌هایی که هنوز پشت کمرشکن بودند.

نبرد در دشت عباس همچنان ادامه داشت. جهاد لرستان با سه گروه عملیات خاکی در دومین مرحله عملیات وارد این منطقه شد. دو گروه از آن‌ها در تنگه ابوقریب به محاصره دشمن درآمدند. بی‌اطلاعی این دو گروه از چگونگی پاتک عراقی‌ها عامل اصلی محاصره آن‌ها در تپه‌های ۲۰۲ و تنگه ابوقریب بود. ساعتی بعد با عقب‌نشینی دشمن از آن محور یک گروه مهندسی جهاد لرستان از محاصره خارج شد. آن‌ها در حین پاتک عراق یک خاکریز ۲ کیلومتری احداث نمودند.

این موقعیت جهاد لرستان بهترین فرصت برای ساختن جان‌پناه موقت برای رزمندگانی شد که به‌سختی در تنگه ابوقریب برابر تانک‌های عراق مقاومت و جانفشانی می‌کردند. این خاکریز جهاد لرستان همراه با واحدهای عمل‌کننده تا سایت‌های ۴ و ۵ ادامه یافت که طول خاکریز به ۵ کیلومتر رسید. با احداث دو سنگر تانک برای یگان زرهی، امکان پیشروی نیروهای زرهی عراق به حداقل رسید و آن محور تثبیت شد. اگرچه جهاد لرستان در این عملیات با ۷ شهید و از دست دادن ۱۲ دستگاه سنگین به کار خود پایان داد اما حضورشان در قلب عملیات عاملی شد که مأموریت خود را با موفقیت پشت سر بگذارند.

پنجم فروردین برای جهاد خوزستان که مأموریت احداث خاکریز از محور علی گره زد تا تپه سبز را بر عهده داشت روز سختی بود. احداث این خاکریز ۴ کیلومتر جلوتر از خاکریز قبلی تعیین شد جهادگران بدون پوشش و تأمین نیروهای رزمنده مشغول به کار شدند. ابتدا باید خاکریز را ایجاد می‌کردند سپس نیروهای زرهی و پیاده پشت آن مستقر می‌شدند. طول خاکریز ۶ کیلومتر پیش‌بینی شد علاوه بر آن باید سنگر تانک و نفرات را نیز می‌زدند. این خاکریز نقطه آغاز مرحله سوم عملیات به‌حساب می‌آمد.

انتهای پیام

  • یکشنبه/ ۶ فروردین ۱۴۰۲ / ۰۸:۱۴
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 1402010601944
  • خبرنگار : 71451