به گزارش ایسنا، سردار علی فضلی از فرماندهان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) در خاطره ای پیرامون عملیات «بیت المقدس ۲» روایت کرده است: نقطهی اصلی عملیات بیتالمقدس۲ در ارتفاعات «قَمیش» بود که برای رسیدن به آن باید از رودخانهی خروشان قلعهچولان عبور میکردیم. برای ارائه راهکار و حل این مسئله، جلسهای با برادران تشکیل دادیم و به گفتوگو نشستیم. باور کردنی نبود که بتوانیم از رودخانهای به این عریض و طویلی عبور کنیم اما با توکل به خدا تصمیم بر آن شد که پلی روی رود تعبیه کنیم تا بشود نیروها را به واسطهی آن به ارتفاعات رساند.
با بودجهای به مبلغ دو میلیون تومان سیم بکسلی برای ساخت پل تهیه کردیم. اولین مسئله چگونگی ساحلسازی بود. نمیدانستیم دقیقا چه باید بکنیم. بعد از فکر زیاد و تدابیر بسیار، تانکی آوردیم و سیم بکسل را به آن بستیم. حالا مشکل دیگری به مشکلاتمان اضافه شده بود. ماتم گرفته بودیم که با چه ترفندی این پل نیمهکاره را به آن سمت رود برسانیم. رودی که به قاعدهی ۱۴۰ متر طول داشت. هیچ تکیهگاه و نقطهی اتکایی آن سوی پل نبود و ما درمانده و حیران بودیم.
باید پل را به وسیلهی چیزی محکم میکردیم که به فضل خدا با خلاقیت و ابتکار بچهها با پایهای نئونی حائلی ساخته شد که کار را بر ما آسان کرد. با هر سختی و دشواریای بود، یکی یکی سیمبکسلها را به آن سوی ساحل بردیم و به حائل نصب کردیم و روی این سیمبکسلها تختهی چوبی قرار دادیم. خدا خیرش بدهد آن شهید بزرگوار را که متاسفانه نامش در یادم نیست. برای ساخت و نصب پل و تختههای چوبی خیلی زحمت کشیدند. حتی جای دست هم برای نیروها درست کردند تا هنگام عبور به راحتی بتوانند تعادلشان را حفظ کنند.
فکرش را بکنید برای رد شدن یک لشکر از رودخانهای به عرض۷۰ سانت و طول۱۴۰ متر چه ریسکی را متقبل شدیم. این به نوبهی خود یکی از بزرگترین کارهای انجام گرفته در تاریخ جنگ هشتسالهی ماست؛ هم حکایت از مظلومیت رزمندگان اسلام دارد، هم اقتدارشان را نشان میدهد. از این جهت لفظ مظلوم را استفاده میکنم که در آن زمان واقعا امکانات و تجهیزات درستی در اختیار ما نبود و از این جهت به اقتدارشان میبالم که با وجود شرایط دشوار، برای اینکه از حق در برابر باطل دفاع کنند و بینی دشمن را به خاک بمالند، از هرچیزی که دم دستشان بود برای رسیدن به اهدافشان استفاده میکردند و ابتکار عمل داشتند. سازش و تسلیم آن هم در برابر متجاوزان چیزی بود که در مرام یک ایرانی غیور و میهنپرست به هیچوجه جای نداشت.
این پل تاریخی از اهمیت زیادی برخوردار است و در اسناد و مدارک نیز از آن سخن به میان آمده است. ما مطلع بودیم وضعیت پل به چه صورتی است، اما رزمندگان هیچچیز نمیدانستند و قرار گذاشته بودیم بهشان چیزی نگوییم تا نترسند و همه چیز به خیر و خوشی بگذرد. گاهی اوقات ندانستن بهتر از دانستن است. اگر متوجه میشدند تا چه اندازه زیر پایشان خالیست وحشت سر تا پایشان را میگرفت.
ما با تختههای چوبی ۱۰ الی ۱۵ سانتی متری عرض رودخانهی ۷۰ سانتی را پوشش داده بودیم و ایستادن و توقف روی آن عملا ممکن نبود. فقط باید به سرعت از روی آن میگذشتند. شبانه نیروها را به صف کردیم. مسئولی هم برای عبور از پل انتخاب کردیم. او چوبی در دست گرفته بود و به بچهها فرمان میداد به صورت ستونی پشت سر هم و پیوسته حرکت کنند.
بچهها تا بخواهند به خودشان بیایند از روی پل گذشته بودند و نمیدانستند به ارتفاع ۸۰ متر از سطح زمین فاصله دارند. به لطف خدا مرحلهی عبور به سلامتی انجام شد. فردای عملیات، یکی از برادران که از قضا سالمند هم بود مجروح شده بود. او که متوجه نبود شب قبل از کجا عبورش دادیم به ساحل رفت و گفت: بگویید از کدام مسیر آمدهایم که باید به عقب بازگردم.
دیگر نمیشد پنهان کاری کرد. با دست پل را نشانش دادیم و گفتیم: «از آنجا آمدید.» هوا روشن بود و وضعیت پل پر ماجرا به وضوح دیده میشد. پیرمرد بیچاره مبهوت ماند و خشکش زد. گفت: «من نمیتوانم از روی این پل به سلامت برگردم.»
انتهای پیام