کریستیان دی بوکلیر و کیم ماری اسپنس با قرار دادن صنایع در حوزه فرهنگی و اقتصادی گستردهتر، مجموعهای از کارهای تجربی خود در چهار قاره را ترکیب کردند تا اقتصاد فرهنگی را به عنوان سیستم تولید، توزیع و مصرف کالاهای فرهنگی تعریف کنند همچنین زمینههای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن را ارائه دهند.
اقتصاد فرهنگی شاخهای از اقتصاد است که رابطه فرهنگ را با نتایج اقتصادی بررسی میکند. اقتصاد فرهنگی اغلب با مطالعه نتایج اقتصادی نهادهای فرهنگی به تصمیمگیریها، مدیریت و ارزیابی داراییهای این نهادها کمک مینماید.
اقتصاد فرهنگی در بعد جهانی که با در نظر گرفتن دانشجویان، محققان و سیاستگذاران نوشته شده است، برای هر کسی که به صنایع خلاق و فرهنگی، رسانهها و مطالعات فرهنگی، سیاستگذاری فرهنگی و مطالعات توسعه علاقهمند بوده، ایدهآل است.
اقتصاد فرهنگی افزودنی خوشایند به ادبیات اقتصادهای فرهنگی است که مشاهدات و تحلیلهای ارزشمندی را از فراسوی غرب ارائه میکند. در عین حال، نویسندگان از گزارشهای سازمانهای بیندولتی بهعنوان منبع اصلی استفاده میکنند بنابراین نگاه را به این سازمانها معطوف میکنند، همانقدر که تحلیلها بر مقصدهایی که آنها تأثیر میگذارند متمرکز میشوند.
علیرغم اینکه مفهوم صنایع خلاق در دنیای غرب توسعه یافته است، اقتصاد خلاق بسیاری از کشورهای در حال توسعه از موسیقی، فیلم، تلویزیون و طراحی برای دستیابی به تأثیر اقتصادی بر بازارهای محلی و جهانی استفاده میکنند.
از آنجایی که اقتصاد خلاق مبتنی بر حق چاپ، عدالت اجتماعی و سیاست برابری است که اغلب با یکدیگر در تضاد هستند، نویسندگان سیاستها و شیوههای بازار را زیر سوال میبرند که توسعه موفقیتآمیز در این حوزه را تقویت یا از آن جلوگیری میکنند.
اقتصاد فرهنگی شرحی پرشور از تولید خلاق جهانی محسوب میشود و به ویژه به اقتصاد فرهنگی غیرغربی مرتبط است. نویسندگان دیدگاههای رایج در مورد نقشی که صنایع فرهنگی و خلاق در دنیای امروز دارند را مورد بررسی قرار میدهند و آنها را زیر سوال میبرند؛ قابل توجهترین، ارتباطی است که نویسندگان بین اقتصاد فرهنگی و مسائل مربوط به توسعه انسانی جهانی برقرار میکنند که احساس جدیدی از فوریت را برای تأثیر ارتباطات فرهنگی ترویج میکند.
از زمان بحران دهه ۱۹۷۰ و افول فوردیسم، اقتصاد کشورهای سرمایهداری صنعتی شاهد تغییر عمدهای در ساختارهای تولیدی خود شامل رشد فعالیتهای خدماتی، رشد صنایع با فناوری پیشرفته بوده است. به عنوان مثال، صنایعی مانند سینما، تلویزیون، مد، موسیقی و انتشارات همچنین بازیهای ویدئویی، معماری و تبلیغات، محصولات فرهنگی تولید میکنند که عموماً در مجموعههای صنعتی تخصصی طراحی شده و گاهی نیز تولید و در بازارهای جهانی توزیع میشوند. صنایع تولیدکننده چنین کالاهای فرهنگی که به عنوان بخشهای پیشرو عمل میکنند، میتوانند بهعنوان موتورهای قدرتمند توسعه کنونی سرمایهداری در نظر گرفته شوند.
چنین صنایعی تمایل دارند در بسیاری از کلانشهرهای برجسته در سراسر جهان نمایان شوند و از رشد آنها حمایت کنند. از آنجایی که فرهنگ بهطور فزایندهای در زندگی اقتصادی کشورهای سرمایهداری صنعتی جای میگیرد، دیگر نمیتوان آن را منحصراً بهعنوان یک فعالیت فکری و نمادین گسترده در زندگی اجتماعی در نظر گرفت. از یک طرف، فرهنگ امروزه یک محصول مصرفی است که از کالاها و خدمات تشکیل شده است که ۵درصد یا بیشتر از هزینههای خانوار را در اکثر کشورهای پیشرفته سرمایهداری نشان میدهد. از سوی دیگر، فرهنگ بهطور فزایندهای به یک نهاده تولید تبدیل میشود که امکان ایجاد شغل و رشد اقتصادی در هر دو سطح منطقهای و ملی را فراهم میکند.
این تغییر به سمت اقتصاد فرهنگی اغلب بهعنوان یک تغییر عمده در تاریخ سرمایهداری تلقی میشود زیرا اقتصاد و فرهنگ بهعنوان دو جنبه متمایز و ناسازگار از زندگی اجتماعی در نظر گرفته شدهاند.
برای مدتی، شکاف بین اقتصاد و فرهنگ باعث شد بسیاری از محققان علوم اجتماعی علاقهمند به مسائل مطالعات شهری یعنی شهرهای صنعتی در مقابل شهرهای هنری تمایز اساسی بین دو نوع شهر ایجاد کنند اما از منظر تاریخی میتوان این تحلیل را زیر سوال برد.
اقتصاد فرهنگی را میتوان مجموعهای از فعالیتها تعریف کرد که از خلاقیت هنری، زیباییشناختی و نشانهشناختی بهرهبرداری میکنند. با تأیید این تعریف عمومی، اقتصاد فرهنگی را مجموعهای از صنایع تولیدکننده کالاها و خدمات فرهنگی شامل خلاقیت، تجسم مالکیت معنوی و انتقال معنای نمادین میداند. از نظر کارکردی، چنین صنایعی بر اساس یک الگوی دایرهای متمرکز تشکیل شدهاند که از فعالیتهای اصلی در مرکز (هنرهای خلاقانه، مانند موسیقی و هنرهای تجسمی)، فعالیتهای واسطهای (صنایع تولید کننده خروجیهای فرهنگی اما همچنین خروجیهای غیرفرهنگی، مانند انتشارات) سازماندهی میشوند.
در برابر این پس زمینه، در اینجا پیشنهاد میشود که اقتصاد فرهنگی در واقع یک سیستم صنعتی پیچیده است که در یک زنجیره ارزش فرهنگی سه مرحله از یک فرآیند صنعتی را به هم مرتبط میکند که مربوط به یک تقسیمبندی کاملا کلاسیک از هر اقتصاد مبتنی بر بخش های اولیه، ثانویه و ثالث است.
شناسایی جایگاههای بلند اقتصاد فرهنگی منجر به تمایز دو نوع قلمرو عمده میشود؛ کلانشهرهای جهان مانند لس آنجلس، لندن یا پاریس، مکانهایی هستند که در آنها اقتصاد فرهنگی مبتنی بر عملکرد اقتصادی، راهبردهای رقابتی جهانی محکم و بازاریابی محصول برای مشتریان شکوفا شده است.
منابع
routledge.com
tandfonline.com
انتهای پیام