به گزارش ایسنا، احمد درگاهی حدود ۴ سال سکاندار سازمان تربیت بدنی بود و قبل از آن حدود ۲.۵ سال نیز به عنوان معاون این سازمان فعالیت کرد. وی همچنین سابقه نایب رییسی کمیته ملی المپیک و یک دوره کوتاه شش ماهه ریاست فدراسیون دوومیدانی را در کارنامه دارد. درگاهی در دو مقطع زمانی نیز رایزن فرهنگی ایران در نیجریه و کنیا بوده است. ۴ سال ریاست وی در سازمان تربیت بدنی برای ورزش کشور در کوران جنگ تحمیلی با عراق پر حاشیه و مهم بود و تصمیمات تاثیرگذاری را طی این مدت اخذ کرد؛ تعهد خروج از کشور برای ۵ ورزشکاری که قرار بود به المپیک سئول اعزام شوند و نهادهای نظارتی خط قرمز روی نام آن ها کشیده بود تا تغییر یک باره روسای ۸ فدراسیون ورزشی که در آغاز حضورش به عنوان رییس سازمان تربیت بدنی سروصدای زیادی به پا کرد. درگاهی همچنین از منتقدان سرسخت طرح ۲۳ ساله ها در ورزش ایران بود و به صورت صریح با نظر رییس خود در سازمان تربیت بدنی مخالفت کرد. به گفته خودش اولین نفری بود که در ورزش ایران مقوله اعزام زنان ورزشکار به خارج از کشور برای حضور در مسابقات ورزشی را مطرح کرد و با فشارهایی در این زمینه همراه شد. وی همچنین در بخش دیگری از صحبت هایش به تصمیم دولت برای مبارزه ورزشکاران ایرانی با ورزشکاران آمریکایی و عراقی اشاره کرد.
ویدیوی این گفتوگو را در اینجا ببینید.
در ادامه مشروح کامل گفت و گوی ایسنا با احمد درگاهی، رییس اسبق سازمان تربیت بدنی آمده است:
از خود و خانوادهتان بگویید و چه شد که به ورزش و مدیریت در این حوزه سوق پیدا کردید؟
متولد یکی از روستاهای الموت قزوین هستم و از یک ماهگی به قزوین آمدیم و تا پایان دوره دبیرستان در قزوین زندگی کردم. در دوران دانشآموزی در رشتههای ژیمناستیک، وزنهبرداری، والیبال و فوتبال با علاقه فعالیت میکردم و حتی در رشته وزنهبرداری به سطح قهرمانی استان نیز رسیدم. در سن ۱۸ سالگی یعنی سال ۱۳۵۲ در مدرسه عالی ورزش تهران برای دوره کارشناسی تربیتبدنی پذیرفته شدم و این دوره ۴ ساله را تا سال ۱۳۵۶ پشت سر گذاشتم و در رشته ورزش فارغالتحصیل شدم و طی این دوران به فعالیتهای ورزشی بیشتری پرداختم و عمدتا عضو تیم دانشگاه در رشته وزنهبرداری بودم اما در نهایت به دلیل مصدومیت از ناحیه دست وزنهبرداری را کنار گذاشتم.
در دوران دانشجویی تعدادی دانشجو بودیم که با رژیم شاهنشاهی مخالف بودیم و به صورت پنهان و آشکار با این رژیم مخالفت میکردیم. بعد از دوره دانشجویی نیز به صورت کامل تمام زندگی خود را به مبارزه با رژیم شاه اختصاص دادیم. در همان دوره به فعالیت در بخش انتشارات پرداختم و همزمان هم برای پشت سرگذاشتن دوره سربازی معرفی شدم. میدانستم که وضعیت نظام گذشته متزلزل است و همان روز اول از پادگان فرحآباد تهران فرار کردم و دیگر تقریبا زندگی غیرعلنی را آغاز کردم. چند بار نیز بازداشت شدم اما فرار کردم.
۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷ به دلیل شرکت در تظاهرات و مبارزات در میدان شهداء مورد اصابت تیر قرار گرفتم و در بیمارستان بستری شدم. خیلیها در همان روز که معروف به جمعه سیاه است شهید شدند. ماموران ساواک به بیمارستان آمدند تا با تن مجروح بنده را دستگیر کنند اما دوستان از در پشت بیمارستان طرفه تهران فراری دادند.
دست به فرارتان خوب است؟
بله (با خنده). لباس یکی از بیماران که مشکل آپاندیس داشت خریداری کردند و آن لباس را پوشیدم و به روستای جماران رفتم. مدتی آنجا بودم تا شرایط بهبود پیدا کند. ۲۳ ساله بودم و از ناحیه کتف و شانه و بازو مورد اصابت تیر قرار گرفتم و آن قسمت بدنم چندین تکه شده بودم و در سه نقطه به شدت آسیب دیده بودم و برخی دکترها معتقد بودند که دستم باید از بالا قطع شود اما به لطف پرودگار به سلامت از آن اتفاق عبور کردم.
تقریبا از ورزش فاصله گرفته بودم تا انقلاب به پیروزی رسید. مدتی در انتشارات فعالیت و پس از آن رها کردم و وارد سپاه شدم تا زمانی که قرار شد حزبالهیهای آن زمان برای گرفتن رادیو و تلویزیون که در دست قطبزاده و تعدادی از نفوذیهای سازمان منافقین بود، بروند. به تولید رادیو رفتم و با این بخش حدود یک سال همکاری کردم. پس از آن از آموزش و پرورش سراغم آمدند و گفتند که چهره ورزشی، فارغالتحصیل ورزش و متعهد به انقلاب و جمهوری اسلامی هستی و به همین دلیل انتخاب شدهای و قصد داریم مسئولیت آموزش اولین دوره تربیت معلم رشته تربیتبدنی را با ۴۰۰ دانشجوی تربیت بدنی به تو واگذار کنیم و در نهایت بنده پذیرفتم.
این موضوع مربوط به سال ۱۳۶۰ است. با کمک مرحوم حاج مصطفی داوی هم مکان را فراهم کردیم و به صورت تیمی و بسیجی برای ۴۰۰ نفر مکان شبانهروزی استقرار ایجاد کردیم که بتوانند شب بخوابند و غذا بخورند و روزها تحت آموزش افراد متخصص قرار گیرند. آن سالها به دلیل انقلاب فرهنگی دانشگاهها تعطیل بودند و افراد پذیرفته شده در این دورهها با معدل دیپلم بالای ۱۸ وارد مرکز تربیت معلم شدند و اگر دانشگاهها تعطیل نبودند میتوانستند در دانشگاههای معتبر و رشتههای مهندسی و تجربی پذیرفته شدند. حال ببینید چه مسئولیت سنگینی بر عهده ما بود و چقدر باید تلاش میکردیم تا از این فرصت مغتنم به بهترین شکل استفاده کنیم. این افراد از نظر هوش و استعداد بسیار برجسته و علاقهمند به پیشرفت بودند.
اقدامات ما تا سال ۱۳۶۱ بسیار مورد توجه قرار گرفت و پایهگذاری بسیار مناسبی برای ورود افراد متخصص در ورزش انجام شد و سالهای بعد بسیاری از همین دانشجویان تا دورههای لیسانس، فوقلیسانس و دکتری ادامه دادند و در رشتههای مدیریتی مختلف در سراسر کشور فعالیت کردند چرا از تمامی استانها نماینده داشتیم. مرکز ما تحت عنوان مرکز تربیتمعلم شهید چمران دایر شد و جالب است بدانید همان سال ۱۳۶۰ چمران شهید شده بوده و این مسئولیت به بنده واگذار و در نهایت این مرکز باعث شناخت بنده در عرصه مدیریتی شد.
فرزند چندم خانواده بودید؟
فرزند اول هستم. ۸ فرزند شامل سه برادر و ۵ خواهر هستیم و پدر و مادرم به رحمت خدا رفتهاند.
چه سالی ازدواج کردید؟
سال ۱۳۵۵ ازدواج کردم و ۴ فرزند دارم که یک پسر و سه دختر هستند. ازدواج بسیار ساده، معمولی و سیاسی داشتم چرا که آن سالها از نظر سیاسی همواره تحت تعقیب بودم و به صورت مخفیانه زندگی میکردم.
در مورد مدرسه عالی ورزش بگویید. از همدورهای های خود بگویید و آیا اساسا با انحلال مدرسه عالی ورزش مخالف بودید؟
بنده ورودی دوم این دوره بودم. آقای رضوی جزو افراد دوره اول بود. حدود ۳۰۰ نفر دختر و پسر دانشجو در هر دوره پذیرفته میشد. فعالیت مدرسه عالی ورزش سال ۱۳۵۱ در ورزشگاه امجدیه سابق یا همان شهید شیرودی فعلی آغاز شد. مرکز تربیت معلم شهید چمران نیز در همین ورزشگاه آغاز شد. از نظر اساسی و ورزشی تاسیس مدرسه عالی ورزش کمک شایانی به ورزش کشور کرد و برنامهریزی خوبی مدنظر قرار گرفت، آموزشهای بسیار سطح بالا بود و از اساتید سطح بالای داخلی و خارجی استفاده میکردند. تعداد قابل توجهی برای رشتههای دوومیدانی، شنا و ژیمناستیک و به طور کلی رشتههای پایه از کلن آلمان به ایران آمده بودند. دانشکده کلن آلمان در ایران نمایندهای تحت عنوان مدرسه عالی ورزش داشت و اساتید این دانشگاه به راحتی در این مدرسه جابجا میشدند. دورههای تئوری و عملی در سطح بسیار خوبی قرار داشت و علاوه بر این دروس دیگری نظیر ادبیات فارسی، ادبیت انگلیسی، روانشناسی، آناتومی، فیزیولوژی و...آموزش داده و فعالیتهای مرتبط با ورزش و بدنسازی به خوبی دنبال میشد. انصافا یکی از اقدامات مطلوب قبل از ورزش تشکیل مدرسه عالی ورزش و در آن دوره تیمسار سپهبد حجت کاشانی رییس سازمان ورزش بود که معاون هویدا بود.
از هم دورهای های خود میتوانم به افرادی نظیر مرحوم محمد شاهحسینی که مدتی رییس فدراسیون دوچرخهسواری بود، سید امیر حسینی که سالهای بسیاری در کمیته ملی المپیک فعالیت میکرد، پرویز خاکی مدتی رییس فدراسیون والیبال قبل از یزدانی خرم بود و پایههای والیبال را به خوبی بنا کرد و حقیقتا باید قدردان اقدامات وی در والیبال باشیم، نصراله سجادی، محمد حسین رضوی، مرحوم اکبری رییس فدراسیون تنیس روی میز و...از جمله هم دورهای های بنده در مدرسه عالی ورزش بودند. بعد از انقلاب ورزش کشور در دست افرادی بود که بعد از انقلاب از مدرسه عالی ورزش فارغالتحصیل شدند.
به عنوان معاون فنی و امور فدراسیونهای ورزشی به سازمان تربیتبدنی رفتم. همان روزهای ابتدایی به عنوان سخنگوی سازمان تربیتبدنی انتخاب شدم. به مصطفی داودی گفتم بنده با نوع نگرش شما در مورد برخی مسائل ورزشی موافق نیستم و انتخابم به عنوان سخنگو مسائلی را در پی دارد چرا که سابقه بنده مشخص است و فردی نیستم که بنا به مصلحت مقام بالاتر حرف خود را نزنم.
تعطیلی مدرسه عالی ورزش به صورت تدریجی رخ داد. بعد از انقلاب سال ۱۳۵۸ بود که مدرسه عالی ورزش به عنوان دانشکده ورزش و تربیتبدنی در دانشگاه تربیتمعلم تهران ادغام کردند. این انتقال انجام شد اما دانشگاه تربیتمعلم ظرفیتی نداشت که بخواهد در مورد این رشته فعالیت کند. بنابراین دوباره دست به دامن سازمان تربیتبدنی شد و این سازمان ورزشگاه شهید کشوری را در اختیار آنها قرار داد و این بدان معنا بود که ورزش عالی ورزش تحت عنوان دانشکده تربیتبدنی و امور ورزشی فعالیت خود را ادامه دهد که پس از انقلاب اولین رییس آن جمشید آیریا بود. در حال حاضر همچنان رشته تربیتبدنی تربیت معلم وجود دارد اما فعالیت آن کمرنگ و محدود شد و معتقد نیستم به صورت کامل فعالیتهای آن برچیده شد.
حدود ۲۶ سال سن داشتید که در دوره ریاست داودی به عنوان معاون سازمان تربیتبدنی منصوب شدید و در پایان دوره ریاست وی نیز طی یک مقطع زمانی کوتاه، تمامی فعالیتها به شما سپرده شد. چه شد که به سازمان تربیتبدنی رفتید؟
در مرکز تربیتمعلم شهید چمران به عنوان یک مدیر ورزشی که عملکرد وی میتواند مورد قبول نظام باشد، شناخته شدم و از همین روی داودی بنده را به عنوان معاون دعوت کرد. خیلی تمایل نداشتم وارد سازمان تربیتبدنی فعالیت کنم و علاقه بنده بیشتر به سمت فعالیتهای آموزشی و فرهنگی بود اما گذشت مرحوم داودی در مورد راهاندازی آن مرکز باعث شد پیشنهاد وی را بپذیرم و به عنوان معاون فنی و امور فدراسیونهای ورزشی به سازمان تربیتبدنی رفتم. همان روزهای ابتدایی به عنوان سخنگوی سازمان تربیتبدنی انتخاب شدم. به مصطفی داودی گفتم بنده با نوع نگرش شما در مورد برخی مسائل ورزشی موافق نیستم و انتخابم به عنوان سخنگو مسائلی را در پی دارد چرا که سابقه بنده مشخص است و فردی نیستم که بنا به مصلحت مقام بالاتر حرف خود را نزنم.
مرحوم داودی پرسید مثلا چه موضوعی؟
مرد و مردانه به وی گفتم به طور مثال با طرح ۲۳ سالهها که از سوی شما مدنظر قرار گرفته موافق نیستم. در عین حال برخی رشتههای ورزشی نظیر شمشیربازی، شطرنج، بوکس و...بعد از انقلاب تعطیل شده بود و گفتم با تعطیلی این رشتهها که شما هم مایل به فعالیت آنها نیستید، موافق نیستم. در خصوص شطرنج فعالیتها با فتوای امام راه افتاد. در مورد بوکس تردید داشتم چرا که تمامی مجتهدین در مورد آن نظر داده بودند. برخی افراد و بزرگان آن زمان نیز مخالفت کردند.
مرحوم هاشمی رفسنجانی اولین کسی بود که از بنده درخواست کرد بوکس را راهاندازی کنم. به وی گفتم مشکلم آقای موسوی است و شما با وی تماس بگیرید و اگر موافقت کرد با بنده تماس بگیرد و دستور دهد تا کار را آغاز کنیم. شمشیربازی نیز همین گونه بود.
این موردی که اشاره کردید در زمان معاونت شما در سازمان تربیت بدنی رخ داد؟
خیر در دوره ریاستم بود اما خواستم بگویم با برخی مسائل مخالف بودم.
به همان دوره معاونت خود در سازمان تربیت بدنی بازگردید.
به مرحوم داودی گفتم بنده از شما متخصصتر، جوانتر و انقلابیتر هستم و اجازه دهید خودم باشم. در نهایت قبول کرد، خیلی عجیب بود. بنده نیز به صراحت در مصاحبهها برخی طرحها را نفی میکردم. از جمله طرح ۲۳ سالهها در همان روزهای ابتدایی توسط روزنامه اطلاعات تیتر شد و اعلام شد که سخنگوی سازمان تربیت بدنی و معاون فنی و امور فدراسیونهای این سازمان طرح ورزش ۲۳ سالهها را نفی کرده است. در طرح ۲۳ سالهها گفته بودند تا ۲۳ سالگی هرکس به عضویت تیم ملی درآمد مورد قبول است و هرکسی که تا این سال نتواند به تیم ملی راه یابد باید وی را کنار بگذارید. هدف آنها از این طرح به اذعان خودشان جوانگرایی بود. بعدها موردی در رابطه با طرح ۲۳ سالهها به منظور جوانگرایی در سطح بینالمللی نیز مدنظر قرار گرفت اما این مساله مربوط به تیمهای امید بود و نفی سنهای بالاتر برای تیمهای ملی را عنوان نمیکرد.
برخی معتقدند طرح ۲۳ سالهها نه برای جوانگرایی بلکه به منظور کنار گذاشتن برخی بازیکنان تیم ملی فوتبال بود؛ به صورت جزئیتر در این مورد صحبت میکنید؟
بله همینگونه بود با برخی از بازیکنان تیم ملی فوتبال موافق نبودند و میخواستند آنها کنار بگذارند. این قضیه را طی ماههای اول جمع کردم. از صداوسیما آن زمان برنامه ورزش و مردم به صورت هیجان زده نزد من آمدند و بنده با حفظ شئونات و احترامی که برای مرحوم مصطفی داودی قائل بودم مسائل را مطرح میکردم. به هرحال بنده با امور فدراسیونهای ورزشی آشنا بودم و به دلیل شناختی که از فارغالتحصیلان ورزش داشتم حتی در عزل و نصب مدیران کل ورزشی در استانها ورود میکردم و مرحوم مصطفی داودی این مساله را از بنده مطالبه میکرد و میگفت شما از بنده بیشتر شناخت دارید و به همین دلیل در تغییر مدیران ورزشی برخی استانها نیز ورود میکردیم. در نهایت قبل از اینکه طرح ۲۳ سالهها به اجرا در بیاید متوقف و شرایط به حالت گذشته بازگشت و به جامعه ورزش امیدواری داد. این مساله باز هم برای بنده در ورزش شهرت به ارمغان آورد و یکی از دلایلی بود تا یک روز از نخست وزیری بنده را صدا کردند و گفتند به عنوان معاون نخست وزیر و رئیس سازمان تربیت بدنی فعالیت کن. همچنین آن روزی که به عنوان نایب رئیس کمیته ملی المپیک در دوره ریاست غفوریفرد به عنوان رئیس کمیته المپیک معرفی شدم رای بالایی کسب کردم و زمانی که گزارش این انتخاب به میرحسین موسوی رسیده بود بسیار تعجب کرد و همه این موارد دست به دست هم داد تا رئیس سازمان تربیت بدنی شوم.
چه مدت زمانی به عنوان معاون سازمان تربیت بدنی تحت ریاست مرحوم مصطفی داودی فعالیت کردید؟
مدت زمان طولانی نبود. در دوره مصطفی داودی و داودی شمسی جمعا حدود ۲ تا ۲.۵ سال به عنوان معاون سازمان تربیت بدنی فعالیت کردم.
به دوره ریاست مصطفی داودی ایراداتی را مطرح میکنند یکی از این اشکالات طرح ۲۳ سالهها در ورزش بود که شما در صحبت های خود به آن اشاره کردید اما در بخش فعالیت بانوان در حوزه ورزش نیز مسائلی مطرح می شود؛ برخی معتقدند ورزش بانوان در دوره مصطفی داودی تعطیل شد و اجازه توسعه پیدا نکرد، در این رابطه نیز توضیح دهید.
اساسا بعد از انقلاب دیگر چیزی به عنوان ورزش بانوان جایگاهی نداشت و تداعی کننده این مسئله بود که قبل از انقلاب تعدادی از بانوان خارج از شئونات اسلامی فعالیت میکردند به همین دلیل نیز به کلی قشر ورزشکار زنان دوران شاه کنار گذاشته شدند و تعداد محدودی از آن ها همانند سایر مردم جذب انقلاب شدند و به حجاب روی آوردند و تلاش میکردند در قالب جدید فعالیتهای ورزشی خود را ادامه دهند اما تعداد آن ها بسیار محدود بود. سایر زنان ورزشکار زمان شاه نیز یا ورزش را کنار گذاشتند یا از کشور رفتند. بعد از انقلاب اساسا کل ورزش مهجور واقع شد اما در مورد ورزش بانوان این مساله حادتر و مشهود بود. مصطفی داودی توانست در حد یک کمیته امور ورزش بانوان اتاقی را در اختیار ما در ساختمان حجاب قرار دهد و امور ورزش بانوان به یک خانم سپرده شد اما فعالیتها بسیار محدود بود. اساسا بعد از انقلاب دیگر چیزی به عنوان ورزش بانوان جایگاهی نداشت و تداعی کننده این مسئله بود که قبل از انقلاب تعدادی از بانوان خارج از شئونات اسلامی فعالیت میکردند به همین دلیل نیز به کلی قشر ورزشکار زنان دوران شاه کنار گذاشته شدند و تعداد محدودی از آن ها همانند سایر مردم جذب انقلاب شدند و به حجاب روی آوردند و تلاش میکردند در قالب جدید فعالیتهای ورزشی خود را ادامه دهند اما تعداد آن ها بسیار محدود بود. سایر زنان ورزشکار زمان شاه نیز یا ورزش را کنار گذاشتند یا از کشور رفتند.
با توجه به اینکه مصطفی داودی در قید حیات نیست و مسائل بسیاری در رابطه با مدیریت وی در حوزه ورزش مطرح میشود، بسیار علاقهمند هستیم تا موارد مطرح شده در خصوص دوران مدیریتی وی را بدانیم، شما به شخصه به عنوان فردی که به صورت مستقیم با مصطفی داودی همکاری کرده اید، عملکرد وی را در ورزش ایران چگونه ارزیابی میکنید؟
اقتضائات زمان مسائلی را به وجود میآورد که خیلی به شخص ارتباطی پیدا نمیکند. مصطفی داودی فرد محترم و ورزشی بود. وی لیسانس تربیت بدنی داشت، قبل از انقلاب در دبیرستان علوی که یک دبیرستان اسلامی بود و توسط مسلمانان اداره میشد به عنوان دبیر ورزش فعالیت می کرد. از دیگر افرادی که در این مدرسه مسئولیت داشت و تدریس میکرد شهید رجایی به عنوان دبیر ریاضی بود. این دو یکدیگر را میشناختند و حال فکر کنید انقلاب شده و شهید رجایی به مقام نخست وزیری رسیده است. شهیدرجایی به دنبال فردی بود که نسبت به وی شناخت داشته باشد بتواند آن نفر را به عنوان مسئول ورزش کشور انتخاب کند. شهید رجایی به یاد میآورد که در دبیرستان علوی فرد نمازخوانی بوده که انسان بدی نیز نبوده است. مصطفی داودی را صدا میزند و وی را به عنوان سرپرست سازمان تربیت بدنی انتخاب می کند. این سرپرستی تا دوره موسوی همین شکل بود هرچند که شرایط پس از مدتی تغییر کرد و به ریاست سازمان تربیت بدنی و معاون نخست وزیر تبدیل شد. در زمان آقای موسوی جنگ شروع شد و تمام توجهات کشور به سمت جنگ رفت. هیچ فرصتی برای وی فراهم نشد که پس از شهیدرجایی بررسی کند و ببیند در ورزش باید به دنبال چه مسالهای باشیم؟ این اتفاقات حدود سه سال زمان برد و در نهایت به این نقطه رسیدند که باید فرد دیگری را بیاورند و سرپرستی را به عنوان معاون نخست وزیر تغییر دهند و اولین نفری که انتخاب کردند بنده بودم.
مصطفی داودی نه فردی سیاسی و خیلی قوی بود، نه فردی بود که به ایدئولوژی مسلط باشد؛ بلکه فردی مسلمان و ورزشی در حد یک دبیر ورزش خوب بود. در عین حال فرد محکم و قاطعی بود اما تشخیص وی در خصوص اینکه مجموعه شرایط کشور چگونه است و چه تحلیلی باید داشته باشد مطلوب نبود و به مقامات بالادستی نگاه میکرد و میدید که آن ها چه میپسندند و شعارها چیست و برهمین اساس تصمیمگیری میکرد. در عین حال با برخی افراد موافق نبود و اعتقاد داشت اگر این افراد در ورزش نباشند بهتر است، حتی اگر آن ها قهرمانان نام آور ورزش کشور باشند که میتوان در این رابطه به طرح ۲۳ سالهها اشاره کرد و بر اساس این طرح تصور می کرد چون افراد مذکور متعهد به انقلاب و اسلام نیستند باید کنار گذاشته شوند! وی تفکرات این چنینی داشت و همان روزهای ابتدایی به بنده میگفت تو را به عنوان بچه مسلمان میبینم. اما به وی میگفتم اینگونه نیست که قرار باشد همانگونه که شما مسائل را میبینید بنده نیز مسائل را ببینم. این مساله را پذیرفت و هرگز بنده را مورد ماخذه قرار نداد که چرا نظرش را رد یا حرفهای مخالف نظر وی را بیان کرده ام. بنده به ایراداتی که نسبت به آن دوره مطرح میکنند حق میدهم اما مجموعه شرایط نیز بیتاثیر نبود.
در مورد پیشنهاد ریاست سازمان تربیت بدنی و جزییات قبول این پیشنهاد بگویید؟
بنده تازه به عنوان نایب رئیس کمیته ملی المپیک انتخاب شده بودم. همزمان مدیرکل وزارت آموزش و پرورش بودم و کل ورزش دانشآموزی تحت مدیریت ما بود. به دلیل برخی موارد که در گذشته به وجود آمد باعث شد بنده چندین بار برای ارائه پارهای از توضیحات به نخست وزیری بروم. به هر حال باید بگویم که شناخته شده بودم و رایی که مجمع کمیته ملی المپیک به بنده داد بسیار قابل توجه بود و به عنوان نایب رئیس این کمیته انتخاب شدم. صداهایی از نخست وزیری به ما میرسید که درصدد هستند داودی شمسی را برکنار و جایگزین وی را انتخاب کنند. منتظر بودیم ببینیم نخست وزیر چه کسی را به عنوان مسئول ورزش کشور انتخاب میکند؟ یک روز در دفترم نشسته بودم و گفتند که از نخست وزیری با شما تماس گرفتهاند و اقای ابوطالبی قصد دارند با شما صحبت کند. تلفن خود را جواب دادم و به بنده گفت از اجراییات نخست وزیری تماس میگیرد و خواستار ارائه طرحی از ورزش کشور توسط بنده است و این احتمال وجود دارد که به عنوان رئیس سازمان تربیت بدنی انتخاب شود. ابوطالبی را میشناختم و بسیار تعجب کردم!
وی به بنده گفت چون شما و چند نفر دیگر را میشناسم در حال جمع کردن تیم خود هستم. قبول کردم و گفتم حرفی نیست و اگر شما را نخست وزیر انتخاب کند حرفی نیست و در خدمت شما خواهم بود. مجددا پس از چند روز تلفن زنگ خورد، مسئول دفتر نخست وزیر بود و پرسید نظر شما در مورد این فرد چیست؟ گفتم بنده مخالف هستم چرا که وی هیچ سابقهای در ورزش ندارد. گفتند نخست وزیر از شما سوال دارد که آیا فردی را میشناسید که طرحی داشته باشد؟ گفتم ما طرح میدهیم اما انتخاب با ایشان است و هر کسی را که میخواهد انتخاب کند. در نهایت گفتند پس شما طرحتان را برای ورزش کشور بنویسید. بنده، آقایان رضوی و سجادی و سایر دوستانی که در اداره کل سازمان آموزش و پرورش بودیم طرحی را تهیه کردیم. بنده به واسطه آشنایی که قبل از انقلاب با محمد صدر داشتم (وی آن زمان معاون سیاسی وزارت کشور بود) با وی تماس گرفتم. گفت بسیار خوب است و قطعا طرح را بدهید تا مطالعه کنم و با اقای موسوی به عنوان نخست وزیر صحبت خواهم کرد و طرح را به وی نشان خواهم داد. بنده برای اینکه طرح حتما به دست نخست وزیر برسد طرح را به محمد صدر دادم. وی پس از ارائه طرح با توجه به آشنایی که از گذشته نسبت به ما داشت صحبتهایی را مطرح کرده و گفته بود: آقای نخست وزیر خیلی به دنبال گزینه نباشید و همین افراد بهترین گزینه و بیشترین صلاحیت و اهلیت را دارند و از جنس ورزش هستند. آقای موسوی چند روز بعد طرح را مطالعه کرده و خیلی پسندیده بود. بنده را به نخست وزیری دعوت کردند و گفتند طرح بسیار خوبی نوشته شده است و ما نیز دنبال چنین چیزی برای ورزش کشور بودهایم. سوالاتی را در مورد گذشته من پرسیدند و شرح مختصری را ارائه کردم و گفتم چهار ماه است که از آقای اکرمی به عنوان مدیرکل ورزش وزارت آموزش و پرورش ابلاغیه گرفته ام و جای دیگری مشغول فعالیت هستم اما گفتند وی وزیر دولت است و این مشکل شما را حل خواهیم کرد. در نهایت زمینه را مهیا کردند و طی یک هفته فعالیتها پیش رفت و ۱۴ بهمنماه سال ۱۳۶۴ بود که ابلاغ بنده صادر شد و به نخست وزیری رفتم. چند روز بعد نیز مراسم تودیع و معارفهای را برای آقای اسماعیل داودی شمسی و بنده در سازمان تربیت بدنی ترتیب دادند.
سازمان تربیت بدنی را در چه وضعیتی از اسماعیل داودی شمسی تحویل گرفتید، اساسا اوضاع ورزش کشور در آن برهه زمانی به چه شکل بود؟
حقیقتا وضعیت مطلوب نبود. اسماعیل داودی شمسی از جمله افرادی بود که اصلا اهل ورزش نبود و گمان نمیکنم ورزش کرده بود! احتمالا با توجه به اینکه در دسترس بوده و به عنوان معاون امور نهادها در نخست وزیری فعالیت میکرد به عنوان رئیس سازمان تربیت بدنی منصوب شد. وضعیت اینگونه بود و خیلی به بیرون از سیطره فعالیت خود فکر نمیکردند و به همین دلیل اسماعیل داودی شمسی مسئول سازمان تربیت بدنی شد. برخی افراد نیز به ورزش وارد میشدند که به دنبال مسائل شخصی بودند و هدف آن ها ساماندهی ورزش کشور و سازمان تربیت بدنی نبود. بسیاری از مسائل در مورد اصل ورزش در آن زمان زیر سوال بود و در حالی که ما تلاش میکردیم بگوییم ورزش جز ضروریات و برای کشور لازم است اما با مسائلی مواجه بودیم و برخی معتقد بودند که ورزش جز مستحبات است، خیلی از بزرگان اینگونه فکر میکردند! ما در شرایط خیلی خوبی سازمان تربیت بدنی را تحویل نگرفتیم و حدود چهار-پنج سال نیز از آغاز جنگ گذشته بود. در میانه جنگ قرار داشتیم و تمام کشور، امکانات و تجهیزات به جنگ اختصاص پیدا کرده بود، حتی تمامی تجهیزات و امکانات ورزش همانند سالنهای ورزشی در اختیار جنگ قرار گرفته بود و واقعا ورزش ایران با مشکل و فقر اداره میشد. خیلی هم نمیشد توقع داشت که کار خاصی در آن برهه زمانی صورت گیرد.
صرفا با نیروی انسانی متعهد فعالیتها را پیش میبردیم و به یاد دارم در آن سالها فدراسیون بدمینتون ۱۵۰ هزار تومان بودجه گرفت که مبلغ بسیار ناچیزی بود. ورزش اول آن زمان کشور کشتی بود و برای یک سال چهار میلیون تومان بودجه به این رشته تعلق گرفت تا علاوه بر اداره امور کشتی کشور، اعزامها را نیز انجام دهد. به فوتبال ۱.۵ میلیون تومان تعلق گرفته بود، هرچند که در رشته فوتبال با درآمدزایی و فروش بلیت روبرو بودیم اما سایر رشتهها درآمدزا نبودند، در عین حال بسیاری از مسائل در مورد اصل ورزش زیر سوال بود و در حالی که ما تلاش میکردیم بگوییم ورزش جز ضروریات و برای کشور لازم است اما با مسائلی مواجه بودیم و برخی معتقد بودند که ورزش جز مستحبات است، خیلی از بزرگان اینگونه فکر میکردند!
زمانی که به عنوان رئیس سازمان تربیت بدنی انتخاب شدید ۲۵ نفر از فارغالتحصیلان تربیت بدنی که در دوره فعالیتتان به عنوان معاون سازمان تربیت بدنی، مخالف شما بودند نامهای امضا و مخالفت خود را با ریاست شما در سازمان تربیت بدنی اعلام کردند. در این رابطه توضیح دهید و بگویید چرا این افراد در دوران معاونت با شما اختلاف داشتند و در دوران ریاست نیز این مخالفت را اعلام کردند؟
در ابتدا باید اصلاح کنم که تعداد آن ها ۲۸ نفر بود. بنده آن زمان مخالفان سرسختی داشتم که قصد باج خواهی داشتند و ما نیز اهل باج دادن نبودیم. سردسته این مخالفان رئیس کمیسیون سازمانهای وابسته به نخست وزیری آن زمان، فردی روحانی با سوابق مبارزاتی بود که به عنوان نماینده مردم آوج و بویین زهرا فعالیت میکرد. وی توقعاتی از ما داشت که این مساله از ما ساخته نبود؛ صراحتا توقع داشت که ما دائما شرایطی فراهم کنیم که وی به همراه برخی تیمها به خارج از کشور اعزام شود، توقع داشت در استادیومها جایگاه اختصاصی برای وی در نظر بگیریم و ورود وی خوشآمد گفته شود و جمعیت نیز ابراز احساسات کنند، توقع داشت امیالهای خاصش برآورده شود و ما نمیتوانستیم این توقعات را برآورده کنیم، نه اینکه نمیتوانستیم بلکه صحیح نمیدانستیم چنین اتفاقی رخ دهد و معتقد بودیم این باجخواهیها جایگاهی ندارد. همین آقا به همراه چند نفر دیگر در مجلس شورای اسلامی بیرون از حوزه مدیریت ما با برخی از کارشناسان سازمان تربیت بدنی تماس میگرفتند و تلاش میکردند در زمینهسازی برای تضعیف مدیریت سازمان اقدام کنند. به هرحال موفق شدند تعدادی از افراد که در ابتدا پنج نفر بودند با خود همراه سازند و بیانیهای نیز تهیه شد و امضا کردند و تعدادی از دوستان آن ها نیز که از کارمندان سازمان یا افرادی که دستی در ورزشی داشتند، بودند و در نهایت تعداد آن ها به ۲۸ نفر رسید. نامهای را امضا کردند و در یکی از روزنامهها به چاپ رساندند. اعلام کردند که مدیریت سازمان تربیت بدنی ضعفهای مختلفی دارد و اشکالاتی در کار است.
بنده این نامه را با خود به مجلس شورای اسلامی بردم. علاوه بر این مدارکی که در سازمان داشتم را نیز ضمیمه کردم، یکی از مسائلی که به عنوان ضعف از سوی آن ها مطرح شده بود پناهندگی چهار نفر از ورزشکاران ما در بازیهای آسیایی سئول بود. بنده مدارک را به همراه خود به مجلس شورای اسلامی بردم و با نمایندگانی که این نامه را امضاء کرده بودند صحبت کردم و تقریبا تمام این نمایندگان غیر از همان فرد روحانی امضا خود را پس گرفتند. نامه را به نخست وزیر نشان دادم و پس از آن مطابق قانون مطبوعات نامه مربوطه در آن روزنامه منتشر شد. انتشار این نامه خیلی برای رییس کمیسیون گران تمام شد چرا که با ارائه استدلال از سوی ما نمایندگانی که علیه ما امضا زده بودند، امضای خود را پس گرفتند.
بعدا هم فرد مذکور که اقدام به جمع کردن امضا علیه ما کرده بود دچار گرفتاری هایی در همان دوره نمایندگی خود شد و به دلیل انجام برخی تخلفات بازداشت و با توجه به اینکه روحانی بود خلع لباس شد، فقط به یا داشته باشید این فرد نماینده آوج و بویین زهرا در سال های ۶۴ تا ۶۶ بود و اینگونه به پایان دوره حیات سیاسی خود رسید.
ما سراغ کارشناسان خود در سازمان تربیت بدنی رفتیم و آن ها را دعوت کردیم و گفتیم شما که فریب خورده اید و امضا کرده اید، چه می گویید؟ گفتند ما تسلیمیم. به جز آن ۴ نفر اول که گفتند ما نامه ای را امضا کرده ایم و در مجلس هم قرائت شده است و پای حرف خود هستیم. این افراد در سازمان تربیت بدنی بودند و حتی یکی از آن ها در دفتر خود بنده فعالیت می کرد. در نهایت بنده با آن ها کاری نداشتم و بخشیده بودم و عکس العملی نداشتم اما بخش تخلفاتی ادارای اعلام کردند که وظیفه دارند به مسئله رسیدگی کنند و در نهایت تصمیم به انتقال این افراد به شهرهای مختلف کشور نظیر ارومیه و رشت شد. مدتی ان ها در حال انتقال از محل خدمت بودند و سپس به سازمان برگشتند.
در مورد حضور خود در سازمان تربیت بدنی بگویید. نزدیک به ۴ سال از بهمن ۱۳۶۴ تا شهریور ۱۳۶۸ در این سازمان فعالیت کردید. مسائل برجسته فعالیت شما در این دوره زمانی چه بود؟
همانطور که گفتم دوره بسیار سخت و محدودی داشتیم و آنچه که وجود داشت تعهد و تلاش بود. از اولین اقدامات بنده تغییر چارت سازمان تربیت بدنی بود که در زمان داودی شمسی با یک معاونت اداره می شد و معاونت کل بود و تمامی امور ورزشی اعم از آقایان، بانوان، فرهنگی، اداری و مالی در این معاونت خلاصه شده بود. در همان ابتدا چارت سازمان را در کمتر از یک ماه با ارائه پیشنهاد به سازمان امور اداری و استخدامی تغییر دادیم و اولین اقدام مهم ما انجام شد. خیلی در این زمینه فشار آوردم چرا که سازمان استخدامی می گفت به تازگی در زمان داودی شمسی این چارت تغییر کرده است! به آن ها گفتم مسئولیتی به بنده داده اند و این مسئولیت باید به خوبی انجام شود و با یک معاونت نمی توان کار را پیش برد و نیازمند تخصص های مختلف است. مگر می شود یک نفر هم فعالیت مالی، فرهنگی، ورزشی و...را همزمان انجام دهد و در نهایت استدلال های ما را پذیرفتند.
معاونت های ورزش قهرمانی و امور فدراسیون ها را در ساختار جدید همراه با زیرمجموعه های خود تعریف کردیم. بخشی نیز مربوط به پشتیبانی و ادارای مالی بود که دیده شد. معاونت امور فرهنگی ورزشی را برای اولین بار ایجاد و رضوی را به عنوان معاون انتخاب کردیم. برخی از فدراسیون ها که جنبه های فرهنگی داشت مرتبط با این معاونت بود که به طور مثال می توان به ورزش باستانی، ورزش همگانی و...اشاره کرد. تاسیس انستیتو ورزش و علمی کردن تحقیقات ورزش را در همین قسمت تعریف کردیم و مجموعه انقلاب را نیز به همین معاونت اختصاص دادیم. مجموعه متنوعی را تعریف کردیم که باعث تعجب بسیاری از افراد شد و می گفتند این موارد قبلا در ورزش نبوده است.
برای اولین بار در تشکیلات ورزش جایی را برای ورزش بانوان زیرشاخه معاونت فرهنگی تحت عنوان اداره کل ورزش بانوان به ریاست خانم طاهره طاهریان در نظر گرفتیم که سال های طولانی در ورزش فعالیت کرد و به تازگی نیز بازنشسته شد. همین اداره کل بعدها به معاونت ورزش بانوان تبدیل و بعدا هم کمیته های ورزش بانوان در رشته های مختلف ورزشی تشکیل شد.
مقدمه تبدیل فرمایشی بودن فدراسیون ها و هیات های ورزشی و تبدیل آن به انتخاباتی شدن فدراسیون ها نیز در دوره ما شکل گرفت. اساسا فدراسیون های ورزشی باید به آرای ورزشی همان رشته متکی باشند نه اینکه از بالا یک نفر انتخاب و ابلاغ شود که به عنوان رییس تعیین شده است. زمانی که کار خود را در سازمان تربیت بدنی آغاز کردم ۸ نفر را به یکباره به عنوان رییس فدراسیون های ورزشی منصوب کردم، همگی این افراد از متخصصان ورزش بودند و این اقدام سر و صدای زیادی به پا کرد و گفتند درگاهی از راه نرسیده ۸ فدراسیون را معلق کرده و افراد جدید منصوب کرده است. آقایان خاکی و شاه حسینی از جمله این افراد بودند.
اساسنامه مربوط به این مسئله را نیز همان زمان تهیه کردیم تا تعیین رییس فدراسیون ها از انتخاب مستقیم رئیس سازمان تربیت بدنی خارج شوند. این اتفاق باعث شده بود انتخابات کمیته ملی المپیک نیز انتصاباتی شود چرا که اکثریت اعضای مجمع کمیته ملی المپیک روسای فدراسیونهای ورزشی بودند. حدود ۳۰ فدراسیون ورزشی وجود داشتند که روسای آنها به صورت انتصابی از سوی رییس سازمان تربیت بدنی تعیین شده بودند و طبیعتا ین مسئله باعث میشد انتخاب رئیس کمیته ملی المپیک نیز انتصابی شود و به قول معروف انتخابات فرمایشی مد نظر قرار گیرد. این در حالی بود که قوانین بین المللی به انتخابات تاکید می کرد و انتصاب در ورزش نفی می شد. بنابراین سیاست ها به گونه ای پیش رفته بود که اگر رئیس سازمان تربیت بدنی قصد داشت فردی به عنوان رئیس کمیته ملی المپیک انتخاب شود این اتفاق رخ می داد. در زمان بنده نیز این اتفاق رخ داد و آقای هاشمیطبا را به میرحسین موسوی معرفی کردیم و تصمیم بر این شد تا به جای غفوریفرد انتخاب شود. هرچند وجود هاشمیطبا برای ورزش کشور بسیار پر برکت بود و امکانات بسیار خوبی را برای ورزش فراهم کرد اما او را بسیار اذیت کردند.
در زیر مجموعه سازمان تربیت بدنی نیز اقدامات بسیاری رخ داد تا برای ورزش کشور نیروی انسانی تربیت کنیم. وزارت آموزش و پرورش تربیت معلم را راه اندازی کرده بود اما وزارت ورزش جایی در این رابطه نداشت و به همین دلیل انستیتو ورزش را راه اندازی کردیم. همچنین دبیرستانهای ورزش را ایجاد کردیم و بر اساس مطالعات صورت گرفته متوجه شدیم بسیاری از کشورها دارای دبیرستانهای ورزش هستند. مصوبات این تصمیمات توسط دولت اخذ میشد و هماهنگی های لازم با ارگانها و وزارتخانههای مختلف را ترتیب میدادیم تا فعالیت ها در آن شرایط سخت پیش برود.
فردی با شخصیت مرحوم دهداری را به ورزش اضافه کردیم و دهداری را با وجود همه سمپاشی هایی که در اطراف فدراسیون فوتبال صورت می گرفت در این نگه داشتم و در این رابطه از تهدید نترسیدم آن هم در شرایطی که طی یک دوره ۱۴ نفر از بازیکنان تیم ملی با یکدیگر استغفا کردند. در ناامیدی تیم ملی تازه نفسی را مهیا کردیم و توانستیم تیم ملی کویت را شکست دهیم. آن زمان آقا که رئیس جمهور بود بنده را خواست و گفت چه کار کردید؟ (با خنده). قبل تر احمد آقا از دفتر امام تماس گرفت و گفت اینها نروند! اینها میروند و شکست میخوریم و آبروی ما در شرایط جنگی که کویت پشت صدام قرار دارد می رود. خوشبختانه تیم ملی را فرستادیم و توانستند مقابل کویت پیروز شوند.
همچنین اقدامات خوبی در ورزش باستانی صورت گرفت. در فوتبال نیز اقدامات بسیار خوبی انجام دادیم، فردی با شخصیت مرحوم دهداری را به ورزش اضافه کردیم و دهداری را با وجود همه سمپاشی هایی که در اطراف فدراسیون فوتبال صورت می گرفت در این نگه داشتم و در این رابطه از تهدید نترسیدم آن هم در شرایطی که طی یک دوره ۱۴ نفر از بازیکنان تیم ملی با یکدیگر استغفا کردند و در ناامیدی تیم ملی تازه نفسی را مهیا کردیم و توانستیم تیم ملی کویت را شکست دهیم. آن زمان آقا که رئیس جمهور بود بنده را خواست و گفت چه کار کردید؟ (با خنده). قبل تر احمد آقا از دفتر امام تماس گرفت و گفت اینها نروند! اینها میروند و شکست میخوریم و آبروی ما در شرایط جنگی که کویت پشت صدام قرار دارد می رود. خوشبختانه تیم ملی را فرستادیم و توانستند مقابل کویت پیروز شوند.
علت مخالفت ها با دهداری چه بود؟ سخت گیری و انضباط کاری؟
دقیقا همین مسئله بود. وی می گفت تا زمانی که من مربی تیم ملی هستم شما حق ندارید هر کسی از هر جایی آمد بروید و بنشینید هر حرفی را در مورد تیم ملی با وی بزنید. حتی بازیکنان تیم ملی را در مورد مصاحبه با صداوسیما محدود می کرد. روی رفتار بازیکنان تیم ملی بسیار حساس بود. معتقد بود تعهدی به عنوان تیم ملی داریم و باید برای آن داخل و خارج کشور کار کنیم. سخت گیری هایی داشت و فردی بسیار منضبط بود و موفقیت های وی نیز بر همین اساس رقم می خورد. برخی از بازیکنان تیم ملی بر اساس عادت هایی که از نظر رفتاری با مربیان سابق خود داشتند بر نتابیدند چنین برخوردهایی را و پس از شکست مقابل کره جنوبی در سئول یک مرتبه ۱۴ نفر آن ها شکست خوردند.
اما متاسفانه نتوانستیم به جام جهانی برویم. چه فشاری به شما وارد شد؟
بله دقیقا فشار زیادی از سوی برخی افراد سیاسی در مجلس، مطبوعات آن زمان و نیز صداوسیما به ما وارد شد. با علامت سوال بزرگی مواجه شدیم. ۲ راه بیشتر نداشتیم؛ یا باید دهداری را برکنار و از آن ۱۴ نفر استعفا دهنده دلجویی می کردیم یا خیر، حمایت از دهداری و فدراسیون فوتبال را در دستورکار قرار می دادیم و به دنبال حمایت از دهداری، فدراسیون فوتبال و به دنبال بازسازی و حل مشکلات و پیامدها می بودیم.
بنابراین راه دوم را انتخاب کردیم و به حق ندیدیم دهداری را به علت تاکید بر انضباط تیمی از محیط ورزش خارج کنیم، به حق ندیدیم که فدراسیون را در آن شرایط تنها بگذاریم و خیلی امیدوار بودیم که این تیم باید بازسازی شود و برسد. از طرفی نیز مراقب آن ۱۴ نفر بودیم، برخی از آن ۱۴ نفر نیز نزد من آمدند، به آن ها گفتم از دهداری حمایت و با او کار کنید چون وی انسانی ارزشمند و دری کمیاب است و همانند وی در فوتبال نداریم و در حال حاضر نیز همانند وی نداریم چراکه واقعا فردی استثنایی بود. وی فردی بود که اگر ۳۰۰ دلار به عنوان حق ماموریت خارج از کشور همراه با تیم فوتبال به او می دادیم پس از بازگشت نزد افشارزاده در کمیته ملی المپیک می رفت و می گفت خرج نکرده ام و آن پول را پس می داد، انسان بسیار فوق العاده و پاک دستی بود. قبول دارم مقداری در سخت گیری ها نسبت به بازیکنان جوان بیش از حد عمل می کرد، در این رابطه نیز با وی صحبت کرده بودیم و این اواخر تاثیر خود را گذاشته و ملایم تر شده بود اما پس از ۳ سال خودش خسته شد و در نهایت آمد و گفت بگذارید بروم، البته عمر وی هم خیلی به دنیا باقی نبود و به دلیل بیماری زود از دنیا رفت.
ما راه دوم را انتخاب کردیم، شاید می شد بهتر از این هم عمل کرد اما زمان زیادی نداشتیم. برخی از آن بازیکنان نظیر درخشان و پنجعلی و مایلی کهن که سر دمداران آن استعفا بودند بازگشتند و به گونه ای عمل نکردیم که دفع شوند اما این خاطره در تاریخ فوتبال ایران ماندگار شد.
در مورد المپیک سئول ۱۹۸۸ نیز بگویید. در این دوره از مسابقات کاروان ایران تنها یک مدال نقره کسب کرد. چه اتفاقی در این دوره از المپیک رخ داد و شرایط چگونه بود؟
چهار روز ابتدایی المپیک ۱۹۸۸ سئول بنده به عنوان نماینده دولت برای افتتاحیه حضور داشتم و پس از آن بازگشتم. شرایط برای ما خوب نبود. تیم های مختلف که شرایط شرکت در المپیک را داشتند آماده کرده بودیم. آن زمان هم مثل امروزه نبود که تیم ها و نفرات سهیمه بگیرند و هر کشوری می توانست حداکثر ورزشکار و تیم را در هر رشته ای اعزام کند. این مسائلی که امروزه می گویم خدا را شاهد می گیرم جز اسرار ورزش کشور به شمار می آید و اولین مرتبه است که آن ها را بازگو می کنم چرا که همواره سعی کرده ام سنگینی مسائلی که مربوط به مصالح دولت است را به دوش خود بکشم و مجموعه دولت و حکومت را حفظ کنم.
از دولت بنده را خواستند و گفتند شرایط کشور جنگی است و با محدودیت مواجه هستیم و دنیا بسیار بر علیه ما است حداکثر همه افراد اعم از همراه و ورزشکار اعزامی ایران به المپیک سئول نباید از ۵۵ نفر تجاوز کند. برخی مسائل هرگز عنوان نمی شود و یکی همانند بنده بعد از گذشت بیش از ۳۰ سال چنین مواردی را مطرح می کنم. شنیدن این جمله همانند آن بود که آب سردی روی سرم ریخته باشند. همزمان نایب رییس کمیته ملی المپیک بودم و هاشمی طبا نیز به عنوان فردی فهیم که امکانات بسیاری با خود آورده و تلاش کرده بود اردوهای مختلفی در رشته های گوناگون برگزار کند تا بهترین نفرات تحت عنوان یک کاروان آبرومند به مسابقات اعزام شود حضور داشت اما درست در روزهایی که به اعزام المپیک نزدیک می شدیم با مشکل روبرو شدیم.
آن ها گمان می کردند و می ترسیدند فضاسازی و توطئه سازی بیشتری در مورد ورزشکاران ایرانی انجام شود و روی جمع بیشتری از ورزشکاران ما برای پناهنده شدن کار کنند. اکثرا تصمیمات سیاسی بود و پس از آن بخش های امنیتی را مامور کردند که روی تک تک افراد نظر دهد.
با این خبر به جلسه هیات اجرایی کمیته ملی المپیک رفتم و همگی غصه دار شدند. شروع کردیم به جمع کردن ماجرا و ضعف ما از همینجا شروع شد. آمدند و توضیحاتی دادند و گفتند تعدادی از همین افرادی که قرار است به المپیک سئول اعزام شوند مشکوک هستند. گفتیم بیش از این نمی توانیم کاری کنیم چرا که من وسیله ای نداشتم تا بتوانم تشخیص دهم از نظر صلاحیت سیاسی چه شرایطی دارند و نمی توانم جست جو کنم و ببینم چه کسی با چه گروهکی در ارتباط است و چه شرایطی دارد.
گفتند که به هر حال همین روزها به شما اعلام می کنیم و لیست می دهیم. لیستی را در آستانه اعزام به المپیک سئول فرستادند. تعداد ورزشکار زیادی هم نداشتیم و اگر قرار بود ۳۰ ورزشکار اعزام شوند باید حدود ۲۰ نفر هم همراه اعزام می شدند تا کاروان شکل بگیرد. تیم کشتی، وزنه برداری و تیم های مدال آور ناقص شدند. نامه ای به بنده به صورت تلکس خیلی محرمانه رسید و دیدم از همین تعداد ورزشکار اعزامی نیز نام ۵ نفر را خط زده اند! گفتند این افراد در بین لیست نهایی صلاحیت اعزام ندارند. دیدم آن ها جز شانس های اصلی کسب مدال هستند. جواب دادم که تمامی این افراد را تعهد می کنم. در دولت خیلی سروصدا کردند و علیه ما خیلی مسائل مطرح شد اما گفتم همه این ورزشکاران را تعهد می کنم. هاشمی طبا و غفوری فرد و برخی افراد که با ما در ارتباط بودند گفتند تو چه جراتی داری؟ گفتم هیچ راهی ندارم و تیم متلاشی می شود و در این صورت اساسا نباید کاروان را اعزام کنیم.
به عنوان همراه به فرودگاه مهرآباد رفتم و یک تلکس رسید و چند مامور آمدند. آن زمان برزگر سرمربی تیم ملی کشتی ایران بود و گفتند نمی تواند سوار هواپیما شود. راغفر به عنوان خبرنگار نیز همراه کاروان ایران بود و گفت می خواهی چه کار کنی؟ گفتم نمی دانم واقعا و در حالی که تعهد کرده ام باز هم این اتفاق رخ داده است! در نهایت تیم کشتی بدون مربی اعزام شد.
آن ۵ نفر که برای اعزام آن ها تعهد دادید، ورزشکار بودند؟
بله ورزشکار و از رشته های وزنه برداری و کشتی بودند.
بابت برزگر هم تعهد داده بودید؟
در مورد ورزشکاران تعهد داده بودم اما فکر نمی کردم مانع سوار شدن سرمربی تیم ملی کشتی در فرودگاه هم شوند. آن روزها اگر به ما کارد می زدید خون در نمی آمد. خلاصه با این شرایط کاروان ایران را اعزام کردیم. موضوع سیاسی نبود چرا که برگزر اصلا فرد سیاسی نبود. نمی دانیم چه گزارشی به آن ها داده بودند و چه کسی دنبال زدن آن ها بود. حالا خودتان تصور کنید تیم با چه شرایطی به المپیک سئول اعزام شد. عسگری محمدیان هم خیلی شاهکار کرد که همان یک مدال نقره را کسب کرد.
در المپیک سئول اما چند نفر از ورزشکاران اعزامی پناهنده شدند!
در المپیک سئول ۴ نفر از ورزشکاران پناهنده شدند. جالب است بدانید ۳ نفر از این افراد توسط نهادهای نظارتی تایید شده و یک نفر در آن لیست بود که بنده در رابطه با وی تعهد دادم. زمانی که برگشتیم و خواستند ما را در هیات دولت محاکمه کنند گفتم بابت ۷۵ درصد افرادی که پناهده شده اند، تاییدکنندکان مقصر هستند چرا که ۳ نفر از تایید شده های آنها پناهنده شده اند. در کمیسیون فرهنگی مرحوم حبیبی و آقای خاتمی نیز حضور داشتند. گفتم بنده هم برای آن ۲۵ درصد جرمم هر اقدامی می خواهید انجام دهید می پذیرم. از آن ۵ نفر که نهادهای نظارتی اسامی آن ها را به ما اعلام کرده بود یک نفر که بنده در مورد آن ها تعهد کردم، پناهنده شد و دیدند خیلی اوضاع ناجور است و گذشت کردند. (با خندهدر المپیک سئول ۴ نفر از ورزشکاران پناهنده شدند. جالب است بدانید ۳ نفر از این افراد توسط نهادهای نظارتی تایید شده و یک نفر در آن لیست بود که بنده در رابطه با وی تعهد دادم. زمانی که برگشتیم و خواستند ما را در هیات دولت محاکمه کنند گفتم بابت ۷۵ درصد افرادی که پناهده شده اند، تایید کنندگان مقصر هستند چرا که ۳ نفر از تایید شده های آنها پناهنده شده اند. در کمیسیون فرهنگی مرحوم حبیبی و آقای خاتمی نیز حضور داشتند. گفتم بنده هم برای آن ۲۵ درصد جرمم هر اقدامی می خواهید انجام دهید می پذیرم. از آن ۵ نفر که نهادهای نظارتی اسامی آنها را به ما اعلام کرده بود یک نفر که بنده در مورد آن ها تعهد کردم، پناهنده شد و دیدند خیلی اوضاع ناجور است و گذشت کردند. (با خنده)
در مورد عسگری محمدیان هم تعهد داده بودید؟
خیر، وی جز آن ۵ نفر نبود. البته یک مدال برنز هم ورزشکاری به نام دانش در رشته تکواندو کسب کرد اما حساب نشد چرا که این رشته نمایشی و برای اولین دوره راه یافته بود.
جنجالی ترین تصمیم شما در سازمان تربیت بدنی چه بود؟
در آن شرایط خیلی تصمیمات جنجالی گرفتیم (با خنده). ماجرای امضای نامه ۲۸ نفر که به مجلس کشیده شد خیلی جنجالی بود. تغییر یکباره روسای ۸ فدراسیون ورزشی خیلی سر و صدا به پا کرد. پناهندگی ورزشکاران اعزامی به المپیک سئول هم مسئله جنجالی شد.
در مورد چالش مبارزه با کشورهای آمریکا و عراق طی آن سالها بگویید!
یکی از مشکلاتی که آن زمان با آن روبرو بودیم مسابقه دادن با تیم های عراق و آمریکا بود. در مورد رژیم صهیونیستی همگی بپذیرفته بودیم که نباید مواجه شویم. در مورد عراق که با کشور در حال جنگ بود و آمریکا که با ما دشمنی می کرد اعتقاد داشتیم ورزشکارمان باید با آن ها مسابقه دهد و در کمیسیون های سیاسی دولت نیز از این نظر حمایت می کردیم اما برخی افراد در دولت مخالف بودند. در نهایت به این نقطه رسیدیم که با آمریکا مشکلی نداریم اما با عراق نباید مسابقه دهیم. درست بود که عراق با کشور ما در حال جنگ بود اما ورزشکار ما به دلیل مسابقه ندادن با عراق در رشته های فوتبال و سایر رشته ها نمی توانستیم صعود کنیم و ورزش ما درجا می زد و مسابقات آسیایی و...وجود داشت. تا مدتی طولانی با مشکل در این زمینه هم مواجه بودیم و مبارزه نمی کردیم. حتی در مورد آمریکا نیز ابتدا اجازه نمی دادند. آقای شیرانی رییس فدراسیون کشتی بود و برکنار شد و هیات رییسه فدراسیون کشتی منحل شد. آن ها به آلمان شرقی رفتند و با آمریکایی ها کشتی گرفتند. آقای آصفی آن جا سفیر بود و در وزارت امور خارجه گزارش کرد و در داخل کشور سروصدا شد، گفتند علی رغم مصوبه هیات دولت که نباید با آمریکایی ها مبارزه کنید و مواجه شوید، مسابقه داده اند. با ما تماس گرفتند و گفتیم به آن ها ابلاغ کرده ایم و شیرانی نادیده گرفته است و در نهایت کل هیات رییسه کشتی منحل شد و یک نفر را به عنوان سرپرست موقت انتخاب کردیم.
با توجه به اینکه شیرانی جانباز بود و از قدیم وی را می شناخیتم به دنبال دلجویی از وی رفتیم و بعدا هم خودش متوجه شد و گفت می دانم و توی تلاش خود را کرده ای اما همه این مسائل سر من خراب می شد (با خنده).
این یعنی چالش مبارزه با عراق و آمریکا در دوره ریاست شما در سازمان تربیت بدنی حل شد؟
بله. بالاخره حل شد. آن اواخر بود. با پیگیری این مسئله را حل کردیم و دولت قبول کرد. انصافا محمد صدر به عنوان معاون سیاسی کشور خیلی تلاش کرد.
دولت تصمیم گیری کرد یا حاکمیت؟
هیات دولت. کمیسیونی در هیات دولت تحت عنوان کمیسیون سیاسی وجود داشت، برخی وزرا به همراه نخست وزیر و برخی معاونان وزارت کشور و وزارت امور خارجه حضور داشتند. خیلی کمک کردند و توانستیم این محدودیت های مربوط به عراق و آمریکا را رفع کنیم.
یکی دیگر از مهمترین اقداماتی که در آن دوره انجام شد این بود که طرح ورزش نوین بود که آن را برای کشور تهیه کردیم، خیلی چیزها در آن تغییر می کرد و مجموعا این طرح به جایی رسید که از معاونت ریاست جمهوری خارج شویم و به صورت وزارت ورزش و جوانان فعالیت کنیم. همان اتفاقی که در دوره احمدی نژاد رخ داد. لایحه آن را به همراه اقداماتی که در بخش تحقیقات سازمان انجام شده بود به دولت ارائه کردیم. اقدامات مطالعاتی در ورزش کشورهای مختلف صورت گرفته بود و تشکیلات جدیدی برای ورزش تعریف کردیم و گفتیم ورزش باید از نظارت مستقیم رییس جمهور یا نخست وزیر خارج شود و به صورت وزارت ورزش و جوانان فعالیت کند. زمینه این اتفاق همان زمان فراهم شد اما لایحه متوقف شد و در مجلس و دولت باقی ماند و سال های بعدتر تصویب شد.
در مورد انتصاب یکباره ۸ رییس فدراسیون ورزشی بگویید که به یکباره در ابتدای دوره ریاست شما در سازمان تربیت بدنی رخ داد و جنجال زیادی به پا کرد.
با تعدادی از همکاران خود به این نتیجه رسیدیم که برخی فدراسیون ها با روابط خاصی وارد شده اند و تلاش چندانی ندارند که از جمله آن ها می توان به فدراسیون وزنه برداری اشاره کرد و آقای برومند رییس این فدراسیون بود. بعد از ۷ سال ریاست به این نتیجه رسیدیم که همه استعداد خود را به کار گرفته اند اما به جایی نرسیده ایم و با مشکلاتی نظیر دوپینگ، عدم رشد در رشته های ورزشی نظیر والیبال و دوچرخه سواری را شاهد هستیم و حرکت خاصی را از آن ها نمی دیدیم و این نیروها باید جوان سازی می شدند و افراد متخصص و با انرژی تر جایگزین می شدند. بنابراین دلایل موجهی داشتیم. اگر سیاسی برخورد می کردیم باید هر ماه رییس یک فدراسیون را تغییر می دادیم اما این کار را نکردیم و تصمیم گرفتیم برای همه آن ها یک مراسم تودیع بگذاریم و همگی را تغییر دهیم و خیلی هم سروصدا کرد. (با خنده)
کدام فدراسیون ها بودند؟
تا جایی که به یاد دارم وزنه برداری، والیبال، دوچرخه سواری، بسکتبال، دوومیدانی بودند اما ۳ فدراسیون دیگر را به یاد ندارم. قصد داشتیم بازنگری اساسی در این رشته ها صورت گیرد و موفق هم بود و آینده آن ها بعد از چند سال در نتایج مشخص شد. در والیبال و وزنه برداری مردم اثرات خوب را مشاهده کردند اما در بسکتبال خیلی موفق نبودیم و فردی که انتخاب کردیم آقای بیگلر بود و خیلی سفارش کردند و گفتند جوان، بسکتبالیست، ملی پوش و دبیر ورزش بوده است اما موفق نبودیم و آن چیزی نشد که می خواستیم. در دوچرخه سواری موفق بودیم و در آسیا مدال طلا کسب کردیم و به شخصه مدال زنگنه را به گردنش آویختم. در دوومیدانی نیز تحرکات خوبی صورت گرفت و همین آقای سجادی که در حال حاضر وزیر ورزش است در دوی صحرانوردی اول شد و مدالش را بنده به گردنش آویختم.
اتفاق مهم دیگری که رخ داد در اواخر دوران جنگ ایران و عراق بود. یکی از موشک ها به ساختمان سازمان تربیت بدنی در ضلع شمالی پارک شهر در خیابان فیاض بخش تهران اصابت می کند و ساختمان به طور کامل از بین می رود و برخی از همکاران شما در سازمان به شهادت می رسند. در نهایت نیز سازمان تربیت بدنی به ورزشگاه آزادی منتقل و بعدها ساختمان سازمان در پارک شهر به دادگستری استان تهران واگذار می شود. در این رابطه نیز توضیح دهید.
در دوره های بعد از بنده واگذاری ساختمان آسیب دیده سازمان تربیت بدنی به دادگستری استان تهران رخ داد. اما در مورد واقعه اصابت موشک به سازمان تربیت بدنی واقع در ضلع شمالی پارک شهر باید بگویم سال ۱۳۶۷ بود و تقریبا در اوایل سال به سر می بردیم. از چند ماه قبل تر قصد داشتیم گردهمایی از مدیران ورزشی سراسر کشور داشته باشیم که عمدتا مدیران کل استان ها بودند و قرار بر این شد این مراسم در یزد برگزار شود. همان زمان هایی بود که هر روز با موشک گوشه و کنار تهران را می زدند.
قبل از این قصد دارم خاطره مرتبطی را تعریف کنم. ساختمان قدیمی سازمان تربیت بدنی در خیابان ورزش در ضلع شمالی پارک شهر توسط آلمان ها در زمان جنگ جهانی ساخته بودند و از نظر اسکلت ساختمان بسیار محکمی بود. در بررسی هایی که آن زمان انجام شد جز پناهگاه ها شناخته شد و تابلویی مقابل آن نصب شده بود که در زمان حملات موشکی هواپیماها مردم می توانند به قسمت زیرین آن به عنوان پناهگاه مراجعه کنند. یک روز آمدند و گفتند خانم هایی که در دبیرخانه قرار دارند خیلی ترسیده اند چرا که اطراف پارک شهر موشک باران شده بود و شیشه های ساختمان ما نیز آسیب دیده بود و حتی یکبار در اتاق خود در پارک شهر نشسته بودیم و این اتفاقات رخ داد. آن زمان هم موشک های ۹ متری شلیک می شد که خیلی وحشتناک بود. آن خانم ها آمدند و گفتند ما را به همراه ابزار کار خود به پناهگاه ببرید تا با خطر امن فعالیت های خود را انجام دهیم ما نیز قبول کردیم اما آمدند و گفتند چند خانواده به این پناهگاه آمده اند و خارج نمی شوند و حتی آنجا زندگی می کنند و بوی آبگوشت آن ها راه افتاده است (با خنده). به آن جا رفتم و دیدم بله آنجا چنین اتفاقی رخ داده است و چند خانواده آنجا حضور دارند. به آن ها گفتم با عرض پوش برای شما در سازمان گسترش و نوسازی صنایع در میدان فردوسی مکان تهیه می کنم و با هماهنگی آنجا بروید. قبول نمی کردند و پا فشاری می کردند که همینجا راحت هستند. گفتم اگر قبول نکنید مجبور هستیم از یگان انتظامی کمک بگیریم و این اتفاق هم در نهایت رخ داد. بعدها هم رفتند دفتر معاون اجرایی رییس شکایت کردند. به هر حال بیرون شدند و تمامی کارمندان زن سازمان را در آن پناهگاه مستقر کردیم. این موضوع را به یاد داشته باشیم.
صبح روز حادثه اما برای گردهمایی به یزد رفتیم و مشغول فعالیت ها بودیم و جلسات آغاز شده بود. ساعت ۱۷ از تهران با بنده تماس گرفتند و گفتند یکی از موشک های عراق با حیاط سازمان تربیت بدنی اصابت کرده است اما خوشبختانه کارمندان ساعت ۱۵ سازمان را ترک کرده بودند و متاسفانه صرفا چند نفر از نگهبانی و تاسیسات حضور داشتند و چند نفر از نیروی انتظامی که مقابل در سازمان حضور داشتند، شهید شدند. چند نفر نیز به شدت زخمی شده و آن ها را به بیمارستان بانک ملی منتقل کرده بودند. آقای سجادی نیز بنده خدا به تازگی یک پیکان خریده بود برای اینکه زودتر به هواپیما برسد با آن به سازمان آمده بود و درست موشک به خودرو برخورد کرده بود. (با خنده)
اسکلت ساختمان به دلیل استحکام فوق العاده تکان نخورده بود اما پناهگاه در هم کوبیده شده بود و تجهیزات به دلیل اصابت موشک کاملا از بین رفته بود و اسناد و مدارک سازمان به دلیل موج اصابت موشک تا خیابان جمهوری به هوا رفته بود. مردم برخی نامه ها را می آوردند و می گفتند این نامه ها متعلق به سازمان تربیت بدنی است. ما در یزد نماندیم و فردای آن روز به تهران بازگشتیم. اگر آن سمینار در یزد نبود همه ما از دنیا می رفتیم. از دفتر نخست وزیری زنگ زدند و گفتند نخست وزیر می خواد با شما صحبت کند. آقای موسوی پرسید آیا شما سالم هستید؟ گفتم ما یزد بودیم و امروز صبح به تهران بازگشتیم. نخست وزیر جمله شهید بهشتی را تلفنی به بنده گوشزد کرد: معلوم شد بهشت را به بهانه نمی دهند و اهلش نبودید و زنده ماندید (با خنده).
خلاصه اینکه از فردا آستین ها را بالا زدیم و با کارگران کار را شروع کردیم. از وزارت دفاع مرحوم ترکان حدود ۱۰ دستگاه کامیون در اختیار ما گذاشت. فقط اسکلت ساختمان باقی مانده بود و هر چه داشتیم بار کامیون ها کردیم و به مجموعه آزادی فرستادیم. در آن مجموعه جای کافی وجود داشت و تا سال ها سازمان آنجا مستقر شد تا اینکه بعدها هاشمی طبا در مجموعه انقلاب ساختمان جدید مربوط به وزارت ورزش را ساخت. بعدها ساختمانی که آسیب دیده بود بازسازی شد. این اتفاق سال ۱۳۶۷ رخ داد و بنده سال ۱۳۶۸ از سازمان تربیت بدنی رفتم. ابتدا در اختیار مترو قرار گرفت و بعدتر نیز به دادگستری تهران تعلق پیدا کرد.
چه شد که ارتباط شما با ورزش قطع شد؟
در ابتدا این ارتباط وجود داشت اما خیلی بنده را دلسرد کردند. زمانی که غفوری فرد به جای بنده آمد افرادی را آورد که نه ما خیلی از آن ها دل خوشی داشتیم و نه آن ها از ما. به جای کار کردن و ادامه طرح های سازنده ما برای ورزش شروع کردند به مخالفت و اقداماتی که می پسندیدند و از نظر ما ناخشنود بود. به پرونده سازی کردند و گفتند پدر این ها در می آوریم و سوء استفاده کرده اند. بازرسی کل کشور را آوردند و یک سری پرونده سازی کردند. البته همه را جواب دادیم و آقایان هاشمی که رییس جمهور بود و حبیبی که معاون اول وی بود احساس کردند حق با ما است و از ما حمایت کردند و آن ماجرا تمام شد. این مسائل باعث شد به این نتیجه برسیم که جایی در سیستم مدیریت غفوری فرد در ورزش برای ما نیست. حبیبی از بنده پرسید کجا می خواهی بروی؟ گفتم به آموزش و پرورش باز می گردم. آن زمان نجفی وزیر آموزش و پروش بود. گفت شما را می خواهم به عنوان معاون حقوقی و پارلمانی منصوب کنم. گفتم هم مقداری خسته ام و هم در حوزه حقوقی و پارلمانی سابقه ای ندارم. گفتم حکم مشاوره امور ورزش و جوانان برای بنده ابلاغ کنید تا کار خود را آغاز کنم. بعدها در دوره خاتمی به وزارت ارشاد منتقل شدم و به عنوان رایزن فرهنگی به خارج از کشور رفتم.
به کدام کشور رفتید؟
در ابتدا به نیجریه رفتیم. دوست داشتم ببینم در آفریقا مردم چگونه زندگی می کنند. جاهای سخت را انتخاب می کردم. پس از آن به ایران بازگشتم و مدیرکل امور فرهنگی کشورهای آفریقایی و عربی شدم، یک مدت هم سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی که تشکیل شد به عنوان مدیرکل اروپا و آمریکا فعالیت کردم. پس از آن هم به کنیا رفتم. این دوره ها که تمام شد به عنوان معاون اداری مالی سازمان فعالیت کردم. پس از آن بازنشسته و از قرارگاه سازندگی دعوت به کار شدم و ۹ سال آن جا فعالیت کردم. ۴ سال در عسلویه و ۳ سال در بندر عباس حضور پیدا کردم. به عنوان مدیر آموزش های تخصصی و ایمنی در عسلویه بودم و به عنوان معاون اداری و پشتیبانی در پروژه بزرگ نفت ستاره خلیج فارس فعالیت کردم.
در مورد حضور خود در فدراسیون دوومیدانی نیز توضیح دهید.
تنها جایی که برای یک مدت کوتاه به ورزش بازگشتم در دوره ریاست مهرعلیزاده در سازمان تربیت بدنی بود. ظاهرا از سوی آقای خاتمی خیلی به مهرعلیزاده سفارش شده بود که از بنده استفاده کند. مهرعلیزاده قبل از کفاشیان من را به عنوان معاون ورزش قهرمانی انتخاب کرده بود اما در این مورد به توافق نرسیدیم و به بنده گفت اداره امور یکی از فدراسیون را بر عهده گیرم. گفتم حالا که اصرار دارید علاقمند هستم در یک رشته پایه فعالیت کنم. فدراسیون دوومیدانی را قبول و اقدامات خود را آغاز کردم اما نشد. هم مسئولیت بیرونی سنگین داشتم و در عین حال با کفاشیان به عنوان معاون ورزش قهرمانی نمی توانستم همکاری کنم.
چرا نتوانستید با کفاشیان کار کنید؟
نفوذ بیش از حد وی چالش ایجاد می کرد. قبلا رییس فدراسیون بود و از سوی دیگر به عنوان معاون سازمان انتخاب شده بود و خیلی اعمال نفوذ می کرد. گفتم مشکلی ندارم و با توجه به اینکه مسئولیت بیرونی دارم اما با تمام علاقه در فدراسیون دوومیدانی حضور دارم و کار می کنم و اگر شما مشکل دارید خب دیگر نمی آیم.
چرا با مهرعلیزاده در خصوص قبول سمت معاون ورزش قهرمانی سازمان تربیت بدنی به توافق نرسیدید؟
چون مهرعلیزاده نیز از جامعه ورزش نبود و ذهنیت های متفاوتی داشتیم. وی بیشتر نگاه سیاسی به ورزش داشت. در نهایت هر ۲ به این نتیجه رسیدیم که معاون مناسبی برای وی نیستم.
به عنوان اولین نفر مسئله ای را در رابطه با اعزام ورزشکاران زن به مسابقات بین المللی مطرح کردم و گفتم می خواهیم تیم تیراندازی را برای مسابقات آسیایی چین اعزام کنیم. جو سنگینی را علیه بنده ایجاد کردند و گفتند خانم ها را کجا می خواهید بفرستید؟ خانم ها را بفرستید خارج از کشور تیراندازی کنند؟ اصلا مگر قبول می کردند زن از این کشور به عنوان ورزشکار بیرون برود؟ می دانستم که حتی اگر نتوانم اعزام کنم، مطرح کردنش برای آینده مفید است.
و سخن پایانی...
بعد از انقلاب ورزش جدی گرفته نمی شد و باید بگویم توانستیم ورزش را بعد از انقلاب جا بیاندازیم، این نکته بسیار مهمی است، خیلی در این زمینه تلاش کردیم و در حال حاضر شاهد تفاوت ها هستیم و ورزش را پایه اساسی همه مسائل در کشور می دانند.
به عنوان اولین نفر مسئله ای را در رابطه با اعزام ورزشکاران زن به مسابقات بین المللی مطرح کردم و گفتم می خواهیم تیم تیراندازی را برای مسابقات آسیایی چین اعزام کنیم، همین روزنامه جمهوری اسلامی به سردبیری مسیح مهاجری جو سنگینی را علیه بنده ایجاد کردند. گفتند خانم ها را کجا می خواهید بفرستید؟ خانم ها را بفرستید خارج از کشور تیراندازی کنند؟ اصلا مگر قبول می کردند زن از این کشور به عنوان ورزشکار بیرون برود؟ می دانستم که حتی اگر نتوانم اعزام کنم، مطرح کردنش برای آینده مفید است و امروز شاهد تغییرات زیاد هستیم. شرایط خیلی سخت بود. چقدر تلاش می کردیم جا برای ورزش زنان در رشته هایی مثل شنا، والیبال و...فراهم شود. امروز می بینید حتی زنان ایرانی خارج از کشور وزنه برداری می کنند.
سه چهار نفر را از ابتدای انقلاب داشتیم که هرچند دارای لباس روحانی بودند اما فکر بسیار مترقی داشتند و خیلی با حوزه علمیه فرق می کردند. اولین نفر امام خمینی (ره) بود که در مورد شطرنج خیال همه را راحت کرد. جمله ایشان در مورد اینکه ورزشکاران را دوست دارم و چندین دیدار خصوصی با ورزشکاران به عنوان امتیاز تلقی می شد و ما خیلی از این مسائل ذوق می کردیم. حضرت آقا نیز زمانی که رییس جمهور بود هر وقت پیروزی کسب می کردیم ما را صدا می کرد. آقا بعد از پیروزی مقابل کویت آن هم در شرایطی که ۱۴ بازیکن از تیم ملی فوتبال استعفا کرده بودند ما را صدا کرد و گفت تیم ملی را نزد ایشان ببریم. تمام بازیکنان تیم ملی را به همراه مرحوم دهداری نزد ایشان بردم، خیلی تقدیر کردند و خوشحال بودند. بیان کردند شنیده ام احمد آقا گفته اند این تیم نرود چگونه جرات کردید؟ گفتم از شما جرات خود را گرفتیم. (با خنده) همچنین مرحوم هاشمی رفسنجانی نیز چنین بود، آن ها خیلی فکر بازی داشتند.
انتهای پیام