به نقل از اینویشن، تغییر قابل ملاحظهای به سمت منطقهای شدن در سیاست نوآوری و فناوری مشهود است. یکی از پیامدهای آن انتظار از دانشگاهها برای پیشنویس شبکهها و ایجاد روابط منطقهای است. همچنین ساخت شبکههای خوشهای مشترک از اهمیت قابل توجهی برخوردار است، اگرچه اکثر خوشهها بر روی شبکههای سطح محلی با تعریف ضعیف تمرکز میکنند اما اعضای شبکه مسئول درخواستهای ثبت اختراع بیشتری نسبت به سایرین هستند. علاوه بر این، بهنظر میرسد هنگام همکاری با دانشگاههای منطقه خوشهای مشابه، کیفیت ثبت اختراع از دست نمیرود.
محققان بر تأثیر ثبت اختراع و انتشار مشترک بر همکاری دانشگاه و صنعت و اهمیت تخصص فناوری تأکید دارند. تجزیه و تحلیل دادههای ثبت اختراع مشترک، درک جریانهای دانش فراملی را افزایش میدهد، بهویژه هنگامی که در ترکیب با تفسیر آمار ثبت اختراع مشترک استفاده میشود.
سهم پژوهشهای مشترک از دهه ۱۹۹۰ بهویژه در کشورهای اروپایی افزایش یافته است. در نتیجه، کشورهای کوچکتر تمایل به همکاری بیشتر دارند و کشورهای عضو جدید اتحادیه اروپا (EU) بخش بزرگتری از فعالیتهای انتشار مشترک را تشکیل میدهند.
لاتا و همکاران (۲۰۱۸) دریافتند که فاصله دانش، نقش بسیار بیشتری نسبت به فاصله فناوری برای فعالیتهای انتشار مشترک ایفا میکند. ارتباط بین مناطق دور در اروپا کمتر از ایالاتمتحده آمریکاست. با این حال، همسایگی در ایالاتمتحده بیش از اروپا اهمیت دارد. این اثر جغرافیایی را برای مناطقی که خیلی دور از یکدیگر نیستند متعادل میکند. هنگام بررسی اختراعات، محققان متوجه شدند که ایالاتمتحده آمریکا، ژاپن، کانادا و کشورهای اروپای غربی میزبان اکثریت گروههای بینالمللی بزرگ حدود ۸۰ درصد هستند.
همکاری دانشگاه و صنعت بیشتر مبتنی بر انتقال دانش و فناوری است. فیلبین (۲۰۱۰)، محقق دیگری اشاره میکند که شواهد زیادی برای ارتباط قوی بین انتقال فناوری و دانش عملی از یک طرف و همکاری موفق از طرف دیگر وجود دارد. انتقال زیاد میتواند نوآوری فناوری را بهبود بخشد، عملکرد نوآوری را تشویق و یا توسعه محصول را تقویت کند.
با این وجود، موانع بسیاری بر انتقال دانش و فناوری تأثیر میگذارند و این موضوع بسیاری از پژوهشهاست. فلورس و همکاران در تحقیق خود در سال ۲۰۰۹ بیان کردند که انتقال فناوری و دانش تحت تأثیر راهبرد و انگیزهای قرار دارند که در آن استفاده از سیاستها و مشوقهای کافی میتواند فعالیتهای انتقال را در همکاری دانشگاه و صنعت افزایش دهد. انتقال دانش ممکن است تحت تأثیر دانشگاهها و شرکتها متفاوت باشد. در حالی که اولی انتقال دانش را از طریق تحقیق آغاز میکند و دومی پس از آن پستهای مدیریتی بیشتری را عهدهدار میشود.
انگیزههای متعددی برای همکاری دانشگاه و صنعت وجود دارد که اغلب با موانع زیادی روبرو میشوند. موسیو و والانتی (۲۰۱۴) در تحقیق خود موانع همکاری دانشگاه و صنعت را شناسایی کردند که شامل ناهماهنگی انگیزهها بین محققان و شرکتها (تعارض با شرکتها)، فقدان رویههای دانشگاهی یا واسطه برای تسهیل تعامل با مشاغل (مشکلات شبکه دانشگاهی)، عدم همسویی بین اهداف دانشگاهی و فعالیت انتقال فناوری (تضاد با اهداف دانشگاهی) و فاصله بین تحقیقات دانشگاهی و نیازهای تجاری (ماهیت تحقیق) است.
نشان داده شده است که موانع مالی بهشدت با تمایل خدمات تجاری متمرکز بر دانش برای همکاری با دانشگاهها و مؤسسات تحقیقاتی مرتبط است. موانع دانش به نسبت با تمایل شرکتهای کوچک و متوسط تولیدی با فناوری پیشرفته برای همکاری با دانشگاهها و مؤسسات تحقیقاتی ارتباط دارد. سیلوا و همکاران (۲۰۱۹) به این نتیجه رسیدند، در حالی که دانشگاهها و مؤسسات تحقیقاتی نقشهای مهم دیگری در سیستم فنی-اقتصادی دارند، سهم درک شده آنها در کاهش موانع نوآوری داخلی برای شرکتهای کوچک و متوسط مبتنی بر فناوری ممکن است کمتر از آنچه تصمیمگیرندگان سیاست در اقتصادهای نوظهور انتظار دارند اهمیت داشته باشد.
برای بررسی عوامل موثر بر همکاری دانشگاه و صنعت، محققان از دادههای ارائه شده توسط شاخص جهانی نوآوری (GII) استفاده میکنند. زیرشاخص ورودی نوآوری و زیرشاخص خروجی نوآوری که هر کدام حول ارکانی ساخته شدهاند، دو زیرشاخص هستند که شاخص جهانی نوآوری بر آنها تکیه دارد. در زیرشاخص ورودی نوآوری، عناصری از اقتصاد ملی که فعالیتهای نوآورانه را امکانپذیر میسازند، توسط پنج رکن ورودی جمعآوری میشوند. پنج رکن ورودی، پیچیدگی کسب و کار، پیچیدگی بازار، زیرساختها، سرمایه انسانی و تحقیقات و موسسات هستند. زیرشاخص خروجی نوآوری خروجی های نوآوری را در بر میگیرد که از فعالیتهای نوآورانه در اقتصاد سرچشمه میگیرند. ارکان خروجی، خروجیهای خلاق و خروجیهای دانش و فناوری هستند. میانگین زیرشاخصهای ورودی و خروجی نمره کلی شاخص جهانی نوآوری را نشان میدهد.
انتهای پیام