به گزارش ایسنا، از قهرمانی بازیهای آسیایی بوسان تا ناکامی در صعود به المپیک، از کسب مقام سوم در جام ملتهای آسیا تا حضور در جام جهانی ۲۰۰۶ با برانکو ایوانکوویچ، از قهرمانی با پرسپولیس در لیگ برتر تا لژیونر شدن و حضور در لیگ امارات، از کار با افشین قطبی تا کارلوس کیروش و در نهایت ورود به عرصه مربیگری حاصل کارنامه پر فراز و نشیب مدافع سابق تیم ملی فوتبال است.
نصرتی سابقه سه دوره حضور در جام ملتهای آسیا را در کارنامه خود دارد. او ۸۳ بازی و ۵ ملی در کارنامه خود دارد که مهمترین گل او مقابل بحرین به ثمر رسید که منجر به صعود به جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان شد. او در دوران مربیگری خود هدایت تیمهای دسته یکی گل ریحان، پارس جنوبی و چوکای تالش را به عهده داشت و به عنوان دستیار در تراکتور کار کرده است. مدافع سابق پرسپولیس اهداف بزرگی در سر دارد و میخواهد به عنوان مربی لژیونر شود.
محمد نصرتی دوران پرتلاطمی را پشت سر گذاشته است. همین مساله ما را بر این داشت تا از او دعوت کنیم و پای صحبتهایش بنشینیم. در ادامه گفتوگوی محمد نصرتی با ایسنا را میخوانید:
* فوتبال را از کجا شروع کردید؟
خواست خدا بود. ۱۵ سالم بود و در کرج یک اطلاعیه سر کوچه ما و روی در مغازه چسبانده بودند و باتوجه به یک شرایط سنی مشخص تست فوتبال میگرفتند. پسر عمویم به من اطلاع داده بود. هر دوی ما به آنجا رفتیم و دیدیم بیش از ۲۰۰ نفر در آن تست حضور پیدا کردند. پسر عموی من در مرحله اول حذف شد و کم کم همه بازیکنان را غربالگری کردند. بازیکنان شاخص را جدا میکردند و من را در بین این بازیکنان انتخاب کردند و تا نفرات آخر پیش رفتم. من جزو ۲۳ نفر پایانی بودم و تیمی به اسم کشاورز کرج تشکیل شد. مربیمان عباس قاسمی بود و به او بسیار مدیونم چون به من کمک و مسیر جدیدی را در زندگی من ایجاد کرد. در اولین سال فوتبالم در کشاورز بازی کردم. در آن زمان کرج از استان تهران جدا نشده بود و تیم کشاورز به دلیل اینکه در توابع کرج قهرمان شده بود، در لیگ دسته یک تهران حضور پیدا کرد. ما در مسابقات تهران شرکت کردیم و در این مسابقات تیمهای قدرتمندی مثل نفت، پاس، بانک ملی، مقاومت، آبفا و شهرداری منطقه ۱۷ حضور داشتند. تیم ما در این مسابقات خوب بازی کرد. من در ابتدا هافبک نفوذی بازی میکردم. در یک بازی با نفت تهران بازی کردیم که من یک گل زدم و یک پاس گل دادم. علی عبادی یکی از بازیکنان شاخص آن دوره بود که بعدا در تیمهای خوب لیگ برتر هم بازی کرد. او دو گل به تیم ما زد و بازی را به تساوی کشاند. همین مساله باعث شد مربی مرا دفاع وسط بگذارد و از آن پس در پست دفاع آخر بازی کردم.
* چگونه به پاس رسیدید؟
در همان سال که عضو کشاورز بودم به به تیم ملی دعوت شدم. اولین بار روزنامه ابرار ورزشی اسامی تیم ملی را اعلام کرد و به اشتباه اسم مرا محمد نصرتی اردستانی نوشته بود. فکر میکردم بازیکن دیگری دعوت شده است اما به من اطلاع دادند که به تیم ملی دعوت شدم. من به اردو رفتم و فرهاد کاظمی سرمربی وقت تیم ملی بود. او همزمان سرمربی استقلال رشت هم بود و یک اردو در رشت برگزار کرد. یک مربی هم به نام کارلوس سولدو آوردند که مربی پایههای اینترمیلان بود. میخواستیم به اردوی سنت اتین فرانسه برویم و همه کارها را انجام دادیم که قبل از اعزام مرا خط زدند. آن اتفاق پیش از عید رخ داد و یکی از بدترین دورههای زندگیام بود. ۱۳ روز عید را از خانه بیرون نرفتم و منزوی شده بودم. فراز کمالوند در همان موقع خبرنگار ابرار ورزشی و مربی پایههای پاس بود. بازی مرا دیده بود. بعد از اینکه خط خوردم، شماره تلفنی از ما گرفته بود. من تلفن نداشتم اما عموی من یک تلفن خانگی داشت و آن شماره تلفن را به او دادیم. کمالوند زنگ زد و مرا با خودش به پاس برد.
به جوانان پاس رفتم و سال اول نایب قهرمان لیگ شدیم. سال بعد سه چهار هفته پیش از پایان لیگ قهرمان شدیم. پس از آن با اینکه سن کمی داشتم، فیروز کریمی مرا به ابومسلم برد. ما از دسته دو به دسته یک صعود کردیم. رضا عنایتی، محسن گروسی، عبدل جلیل گل چشمه، متین بیگدلی، احمد خرمالی و حمید سرآبادانی در آن تیم بودند. فیروز کریمی بعد آن به پاس برگشت و من با او به این تیم برگشتم. در یک تمرین پیش از شروع لیگ آقای آجرلو، ملااسماعیلی و فیروز کریمی سر تمرین آمدند. فیروز کریمی مرا صدا کرد و به من گفت دوست داری در پاس بمانی یا به استقلال اهواز بروی. من گفتم دوست دارم در پاس بمانم. مدیران وقت پاس نمیخواستند با کریمی همکاری کنند. همایون شاهرخی در آن سال تیم پاس را هدایت کرد و تا هفته سوم فقط یک ۱۵ دقیقه من بازی داد. هفته هفتم در یک بازی فیکس بازی کردم و خوب بودم. از آن به بعد دیگر فیکس تیم پاس شدم. مدافع آن موقع تیم ما علی جانملکی، سبو شهبازیان، حمید سرآبادانی، رضا ترابیان و مارکار آقاجانیان بودند و بازیکنان بسیار خوبی داشتیم اما مربی مرا بازی داد. همایون شاهرخی در ۱۸ سالگیام به من اعتماد کرد.
برانکو در تیم ملی به شما نگاه ویژه داشت؟
ابتدا من و جلال کاملی مفرد را همیشه پشت دروازه میگذاشتند و اجازه تمرین با تیم را نمیدادند. مدتها به این شکل تمرین میکردیم. مدافعان تیم ملی بسیار شاخص بودند و شانس بیشتری داشتند. کم کم ما را در پستهای مختلف بازی دادند و با سختی بسیار زیادی پست خودم را گرفتم. خصوصیت بارز من در بین مدافعان ایران سرعت بالا بود. برانکو به همین دلیل مرا دوست داشت. ما در دو سه جام بازی کردیم اما به راحتی در تیم ملی امید فیکس نشدم چون بازیکنانی در تیم بودند که از من سابقه بیشتری داشتند. یادم است یک اردو هم در واراژدین کرواسی برگزار کردیم و یک بازی دوستانه مقابل تیم اصلی دیناموزاگراب بازی کردیم که من عملکرد بسیار خوبی داشتم. بلاژویچ در آن زمان سرمربی دیناموزاگرب بود و به برانکو گفت" این پسر تا حالا کجا بود ؟ چرا من او را در ایران ندیده بودم؟ "همان موقع دیناموزاگرب مرا خواست اما هم شرایط جور نبود و هم پاس رضایت نامه مرا نداد. بعد از آن هم در مسابقات غرب آسیا حضور پیدا کردیم و بعد در بازیهای آسیایی بوسان حضور پیدا کردیم.
* شما یکی از بازیکنان مهم تیم ملی در مسیر قهرمانی در بازیهای آسیایی بوسان بودید.
کسی توقعی از ما نداشت چون کره جنوبی که در جام جهانی چهارم شده بود، با تیم اصلی در این رقابتها حضور پیدا کرد. آنها میخواستند قهرمان شوند که ما توانستیم در نیمه نهایی شکستشان دهیم و در فینال هم قهرمان شویم. هر دوره میگوییم بهترین تیم ملی امید را داریم اما آن تیم واقعا بهترین تیم ملی المپیک بود چون بهترین بازیکنان را در هر پست داشتیم. ما هم در تیم ملی امید و هم در تیم ملی بزرگسالان حضور داشتیم و بسیار شرایط خوبی داشتیم. تیم بسیار خوبی داشتیم اما بعد از رقابتهای آسیایی نتوانستیم نتیجه بگیریم.
* همان تیم هم نتوانست به المپیک صعود کند.
همیشه میگویند ترس برادر مرگ است. محمد مایلی کهن در بازی مقدماتی مقابل کره جنوبی بسیار احتیاط کرد. ما همیشه با ۴ دفاع بازی میکردیم اما تغییر آرایش دادیم. ۳ دفاعه بازی کردیم. مایلی کهن به من گفت هم جلوی دفاع و هم هافبک دفاعی بازی کنم. به ایمان مبعلی هم گفت هافبک دفاعی بازی کن. این باعث شد نظم تیمی ما بهم بریزد و شاید ترس هم گریبان گیر تیم شد. ما مقدماتی المپیک خیلی خوب بودیم اما در این بازی خوب نبودیم و بازی را یک بر صفر باختیم. اگر بازی را میبردیم تا حدودی راه صعود را طی میکردیم. بعد از رفتن مایلی کهن، آقای فرکی آمد و به کره رفتیم و با این تیم مساوی کردیم. اگر این تیم را در خانه خودش هم میبردیم، صعود میکردیم اما بازی اصلی در تهران بودیم که واگذار کردیم.
* در آن دوره فدراسیون و تیم ملی با دادکان و برانکو عملکرد قابل قبولی داشت.
من با مربیان زیادی کار کردم اما برانکو مربی کاملی بود چون علم تمرین و علم آمادگی جسمانی داشت. او فوق دکترای تربیت بدنی دارد و برای تمرین دادن مهارت بسیار زیادی داشت. من همیشه در زمان تمرین کردن با این مربی، بسیار شرایط خوبی داشتم و همیشه سبک بودم و خوب تمرین میکردم.
در آن موقع اهمیت کمی به تیم ملی میدادند چون به جام جهانی صعود نکرده بود و یک سرخوردگی و دلسردی در مجموعه به وجود آمده بود. یاس و نا امیدی فوتبال را فرا گرفته بود. دادکان همیشه میگفت چیزهای زیادی از صفایی فراهانی یاد گرفتم و همیشه به نیکی از او یاد میکردند. یادم است دادکان چقدر ما را حمایت کردند و تیم یک دل و هم قسم بود که همین مساله باعث شد در بازیهای آسیایی بوسان قهرمان شویم. آقای دادکان ما را خیلی خوب درک میکرد.
* در جام ملتهای آسیا مقابل عمان حواشی عجیبی اتفاق افتاد. از آن بازی صحبت کنید.
در بازی اول جام ملتهای آسیا سه بر صفر تایلند را شکست دادیم و من هم در پست خودم یعنی دفاع وسط بازی کردم. من و رحمان رضایی زوج خط دفاعی بودیم و دفاع راست حسین کعبی و دفاع چپ هم علی بداوی بازی کرد. آقای برانکو در بازی با عمان ترکیب را عوض کرد و من در سمت راست خط دفاعی بازی کردم. یحیی گل محمدی و رحمان رضایی زوج خط دفاعی بودند و بداوی هم سمت چپ بازی کرد. نمیدانم چرا ترکیب عوض شد. شاید به خاطر آب و هوا بود. ما توقع نداشتیم عمان آنگونه مقابل ما بازی کند. آنها ۲ گل به ما زدند و اگر آن بازی را میباختیم، به احتمال زیاد حذف میشدیم. من هم توپ را از آقای عماد علی گرفتم و صحنه بدی اتفاق افتاد. عماد علی دو گل به ما زده بود و بسیار خطرناک بود.
او در آن صحنه خودش را روی توپ انداخت و پای من هم با کمترین فشار و قدرت او را زدم. شاید یک صدم قلنج شکاندن هم نبود اما خب آن صحنه کمی بزرگ به نظر میرسید. تماشاگران هم در ورزشگاه عکس العمل نشان دادند. ۳۰ ثانیه بعد از آن صحنه ما گل اول را به ثمر رساندیم. بعد از یک فعل و انفعال علی کریمی برای ما گل زد. همان موقع وقتی علی کریمی را بغل کردم، به علی کریمی گفتم مرا محروم میکنند و او به من گفت داور ندید و محرومت نمیکنند چون حتی اخطار هم نگرفتی. در دقیقه ۹۶ میخواستم پاس بدهم و نمیخواستم ارسال کنم. پشتم به دروازه بود و دروازهبان هم یک خروج اشتباه انجام داد و در نهایت توپ داخل دروازه رفت. میلان ماچالا بعد از بازی درباره من گفت این بازیکن هم بازیکن ما را زد، هم باید اخراج میشد و هم به ما گل زد. در ۵ دقیقه نشست خبری بعد از بازی ۴ دقیقه درباره من صحبت کرد و پس از آن چهار بازی مرا محروم کردند.
* ماجرای دعوای علی بداوی و رحمان رضایی چه بود؟
رحمان در ایتالیا بازی میکرد و از آنجا نوع صدا کردن بازیکنان در این کشور را یاد گرفته بود. او چند بار بداوی را با واژه "هی" صدا کرد. این مساله باعث شد به بداوی بربخورد. رحمان هم چند بار در زمین اشتباه کرده بود و در ادامه بداوی هم به او گفت "چی میگی؟ " رحمان هم به صورت او زد و بداوی هم جوابش را داد و او را هل داد. رحمان شروع کننده این دعوا بود. شب همان روز میخواستند آنها را با هم آشتی دهند و به بداوی هم گفتند چون کوچکتر هستی اول عذرخواهی کن. بداوی که لجباز و یک دنده بود، قبول نکرد و گفت "رحمان اول شروع کرد و من عذرخواهی نمیکنم" این داستان این دو نفر بود.
* میتوانستید در آن جام ملتهای آسیا قهرمان شوید؟
باید قهرمان میشدیم. ما کره را بردیم، با ژاپن مساوی کردیم و در بازی مقابل چین از دقیقه ۳۰ ستار زارع را اخراج کردند. علی کریمی در دقیقه ۹۰ تک به تک شده بود و داور میتوانست پنالتی اخراج بگیرد که این کار را نکرد و بازی به وقت اضافه کشیده شد. در وقت اضافه خوب کار کردیم و در پنالتیها هم آن چیپ معروف یحیی گل محمدی باعث شد شکست بخوریم. ما اگر میزبان را میبردیم، در فینال هم که از آن ژاپن شناخت داشتیم و میتوانستیم قهرمان شویم.
* ماجرایی پشت آن چیپ یحیی بود؟
آقای برانکو پنالتی زنها را تعویض کرد. ایمان مبعلی را به زمین فرستاد و ابراهیم تقیپور هم خوب پنالتی میزد. تقیپور وحشتناک استرس داشت اما او را آوردند تا پنالتی بزند. علی دایی، جواد نکونام، ایمان مبعلی، مهدی مهدویکیا و ابراهیم تقیپور قرار بود پنالتی بزنند. چند بازیکن مثل کاملیمفرد، علی کریمی و علی بداوی هم پنالتی نمیزدند. حسین فرکی تقیپور را صدا زد که برود پنالتی بزند اما تقیپور انگار داشت از حال میرفت. خدا شاهد است داشت بیهوش میشد. یحیی او را دید و به مهدی مهدویکیا گفت اگر تقیپور پنالتی بزند تیم میبازد. یحیی خودش به فرکی گفت میرود تا پنالتی بزند و بعد به مهدی مهدوی کیا گفت یک سورپرایز برایت دارم. سورپرایزش همان ضربه چیپش بود که باعث شد ما حذف شویم! (با خنده)
* در مقدماتی جام جهانی و بازی مقابل ژاپن یک اتفاق تلخ رخ داد.
در بازی با ژاپن همه پرچم ایران را در دست داشتند و ظرفیت استادیوم پر شده بود و هواداران زیادی هم بیرون ورزشگاه بودند. فشار زیاد بود و این باعث شد ۷ نفر فوت کنند و این بسیار برای ما سخت بود. موهای بدنمان سیخ شده بود و وضعیت بسیار بدی بود. خداراشکر آن بازی را ۲ بر یک بردیم اما شرایط بسیار ناراحت کنندهای بود. بعد از بازی هم با آقای دادکان و بازیکنان تیمملی به منزل یکی از فوت شدههایی که کم سن و سال هم بود، رفتیم. بسیار اتفاق دردناکی بود.
* در مقدماتی جام جهانی درخشیدید و گلزنی شما صعود به جام جهانی را قطعی کرد.
با مساوی مقابل بحرین هم صعودمان قطعی میشد اما دوست داشتیم بازی را ببریم. بازی قبل از آن مقابل کره شمالی من بازی نکردم و ستار زارع در زمین بود. یعنی رحمان رضایی و یحیی گل محمدی دفاع وسط بودند و راست هم حسین کعبی بود. رحمان رضایی محروم شد و در بازی با بحرین من و یحیی گل محمدی دفاع وسط بودیم. روز قبل از بازی در تمرین ضربات ایستگاهی با انگیزه کار میکردم. علی دایی به من گفت انرژیات را برای بازی نگه دار. بعد از آن ایمان مبعلی هم مطمئن بود که من گل میزدنم و برادرم شب قبل از بازی پیش من آمد. اینها برایم باعث انگیزه دو چندان شد. در آن بازی گل زدم و به جام جهانی صعود کردیم. رییس جمهور وقت هم در آن بازی در ورزشگاه بود و پا قدمش هم سبک بود.
* در همان زمان شنیده میشد دو دستگی در تیم ملی وجود دارد. چگونه این اتفاق افتاد؟
کسی مخالف برانکو نبود. تیم ملی مقتدر بود اما مشکل در راس کار بود. آقای علیآبادی آمده بود و با آقای دادکان مشکل داشت. بکن باوئر بسیار دادکان را تحویل گرفته بود اما علیآبادی را نه. همین مساله باعث اختلاف شده بود. مشکل دیگر این بود که توقعها را از تیم ملی بالا برده بودند. ما یک اردو در سوئیس برگزار کرده بودیم که چند بازیکن غایب مثل علی دایی و یحیی گل محمدی داشتیم چون در صبا حضور داشتند و بازیهایشان طول کشیده بود. مهدویکیا و هاشمیان کمر درد داشتند، محرم نویدکیا و ستار زارع رباط صلیبی پاره کرده بودند. مجتبی جباری هم در اردوی سوییس رباط صلیبی پاره کرد. من، آندو و حسین کعبی آماده بودیم اما غایبان زیادی داشتیم. ما یک بازی با تیم ملی کرواسی انجام دادیم.
علی دایی از شرایط بازی دور بود و در تمرینات با ما نبود. من با چشم خودم دیدم او با دست خودش به خودش آمپول میزد تا بتواند بازی کند. دایی میگفت در چشم من نگاه میکردند و به من پاس نمیدادند. خب معلوم بود باید بازیکن تحرک داشته باشد تا به او پاس دهیم. صادقانه بگویم علی دایی از شرایط بازی دور بود و در تمرینات با ما نبود. من با چشم خودم دیدم علی دایی با دست خودش به خودش آمپول میزد تا بتواند بازی کند. چند بازیکن دیگر هم با ما نبودند اما دایی شاخصتر بود. دایی میگفت در چشم من نگاه میکردند و به من پاس نمیدادند. خب معلوم بود باید بازیکن تحرک داشته باشد تا به او پاس دهیم. تحرک دایی کم بود و از طرفی هم او را مهار میکردند. برخیها در همان تیم میگفتند علی دایی آمادگی ندارد کامل بازی کند. در بازی دوم هم دیگر دایی را بازی ندادند. من ۲۳ سالم بود و درباره این مسائل فکر نمیکردم. هم اتاقیام هم رحمان رضایی بود و اصلا کاری با این مسائل نداشت. فقط میخواستیم بازی کنیم.
* در جام جهانی مقابل مکزیک خط دفاع اشتباهات زیادی داشت.
متاسفانه من در پست خودم بازی نمیکردم. اگر در پست خودم بازی میکردم در بهترین تیمهای دنیا بازی میکردم چون هم خوب بازی میکردم و هم سن و سال خوبی داشتم. ستار زارع که مصدوم شد، مرا در پست دفاع چپ گذاشتند. همایون شاهرخی و دکتر دادکان گفتند میدانیم دفاع چپ پست تو نیست اما از خود گذشتگی کن و بیا دفاع چپ بازی کن. در صورتی که مهرزاد معدنچی هم میتوانست در این پست بازی کند اما به هر حال به خاطر منافع تیم من در این پست بازی کردم. این مساله باعث شد کارایی خودم پایین بیاید. گل اول را روی ضربه ایستگاهی خوردیم اما گل دوم با اشتباه دو نفر از بازیکنانمان به ثمر رسید. ابراهیم میرزاپور و رحمان رضایی اشتباه کردند. رضایی در دفع توپ اگر زود تر عمل میکرد چنین اشتباهی رخ نمیداد. البته میرزاپور بازی با پایش ضعیف بود و میگوید حسین کعبی نباید پاس رو به عقب میداد. متاسفانه با این اشتباهات گل خوردیم و شیرازه تیم بههم خورد و در نهایت بازی را باختیم.
در بازی دوم هم انصافا خوب بازی کردیم. تا دقیقه ۶۲ مساوی بودیم که دکو یک شوت خوب زد و وارد دروازه شد. ما تازه داشتیم حمله میکردیم. وحید هاشمیان یک ضربه سر خوب زد، رسول خطیبی هم آن تک به تک را بیرون زد که متاسفانه به آن شکل گل خوردیم.
* آن صحنه بین کعبی و لوییس فیگو هم در خاطرات باقی ماند.
اگر پای کعبی میخورد، فک فیگو میشکست. ته استوک کعبی روی صورتش گرفت و رد شد. ریش و پوست لوییس فیگو را کند. آن موقع فیگو یکی از ۵ فوتبالیست دنیا بود و رونالدو از جوان اولها بود. بعد از بازی حسین کعبی هم به سمت فیگو رفت که پیراهنش را با او عوض کند که لوییس فیگو بر سر کعبی داد زد و به شدت عصبانی شد.
دو نفر رفتند پیراهن او را بگیرند. ابتدا حسین کعبی و بعد رسول خطیبی به سمت او رفتند اما انگلیسی من بهتر بود. رفتم با او صحبت کردم و پیراهنش را گرفتم.
* برخیها برانکو را پکیج بند و دلال خطاب میکردند. این مساله درست بود؟
شخصیت برانکو اجازه نمیداد چنین کارهایی انجام دهد. برانکو اعتقادش این بود که بازیکنانش را به هیچ وجه تغییر ندهد. ۱۱ بازیکنش را به سختی عوض میکرد و همیشه ۴ بازیکن جایگزین داشت. درست است در یک برهه چند بازیکن از فولاد به تیم ملی دعوت شدند اما به هر حال آن زمان فولاد قهرمان ایران شده بود. فرانچیچ فولاد را قهرمان کرد و بازیکنان خوبی داشت. برانکو هم شاید با این بازیکنان بهتر میتوانست کار کند.
* بعد از جام جهانی به لیگ بلژیک رفتید اما موفق نبودید.
به تیم موسکرون رفتم. همان موقع تیم لیدز یونایتد هم مرا میخواست و برای من دعوتنامه فرستادند. ویزای کار کشور انگلیس هم در پاسپورتم خورد و پیش نویس قراردادم هم سیصدهزار دلار بود. یک مدیربرنامه به نام امید قندالی به من گفت در یک تیم بلژیکی به نام موسکرون میتوانی بازی کنی و بعد از آن بیشتر دیده شوی و به لیگ برتر انگلیس بروی. من به این تیم رفتم. موسکرون انگار شهر مردگان بود. همه پیر و سن بالا بودند و عصر که میشد، شهر خالی میشد. هیچ تنوعی در این شهر نبود و من دیگر نتوانستم آنجا بمانم. تیم زیر نظر شهردار آن شهر بود و استقبال خوبی از من شده بود. بازیکنان هم بسیار مرا تحویل گرفته بود چون در جام جهانی بازی کرده بودم. ده روز در این شهر ماندم اما دیگر نتوانستم بمانم.
از دیناموزاگرب دو بار پیشنهاد داشتم. قبل از جام جهانی باشگاههای اف سی بازل و ماینتس هم به من پیشنهاد دادند اما خودم نرفتم. از اشتوتگارت هم پیشنهاد داشتم اما خام و بی تجربه بودم. کاشانی پیشنهاد پرسپولیس را به من داد و من هم هیجان داشتم و به پرسپولیس رفتم.
از دیناموزاگرب هم دو بار پیشنهاد داشتم. یک بار تیم تحت هدایت بلاژویچ و یک بار هم تیم تحت هدایت برانکو به من پیشنهاد دادند اما نرفتم. قبل از جام جهانی باشگاههای اف سی بازل و ماینتس هم به من پیشنهاد دادند اما خودم نرفتم. میخواستم در جام جهانی بازی کنم و بعد از آن به یک تیم بهتر بروم. دوست داشتم در اسپانیا بازی کنم. متاسفانه در پست خوبی بازی نکردم و آن چیزی که میخواستم نشد. محمودرضا فاضلی هم که مدیربرنامه مسعود اوزیل بود، به من میگفت صبر کن. من هم خام و بی تجربه بودم. پدرم یک آشپز ساده بود و اطلاعات زیادی نداشتم. در ارتباطاتم ضعیف بودم. فاضلی پیشنهاد اشتوتگارت را برای آماده کرده بودم اما آقای کاشانی پیشنهاد پرسپولیس را به من داد و من هم هیجان داشتم و خام بودم. به پرسپولیس رفتم وگرنه میتوانستم در اروپا بازی کنم. اگر کسی مرا بهتر راهنمایی میکرد، میتوانستم در باشگاههای بزرگ و درجه یک اروپایی بازی کنم.
* در جام ملتهای آسیا بعدی با امیر قلعهنویی از گروه صعود کردید اما در مرحله حذفی شکست خوردید و از رقابتها کنار رفتید.
ما تیم ملی خوبی داشتیم و بازیهای خوبی هم انجام دادیم اما متاسفانه در ضربات پنالتی مقابل کره جنوبی شکست خوردیم. بگذارید درباره امیر قلعهنویی یک مثال بزنم. اسکوچیچ عملکرد خوبی داشت و توانست تیم را به جام جهانی ببرد اما به دلیل مشکلات زیاد فدراسیون، هر مسالهای پیش میآمد آن را به اسکوچیچ نسبت میدادند. اردوها یا لغو بازیهای دوستانه به اسکوچیچ چه ربطی داشت؟ در آن دوره هم فدراسیون بی در و پیکر بود و داشت تعلیق میشد. فدراسیون سرپرست داشت و به همین صورت انتقادات خیلی زیادی به امیر قلعهنویی میکردند که برخی از آنها واقعا منصفانه نبودند. به حواشی دامن زدند اما تیم بدی نبودیم. ما مقابل کره که شکست خوردیم، بهترین بازیکنانمان پنالتی خراب کردند. بازیکنان لژیونر خوبی داشتیم ولی به هر حال بد شانسی آوردیم. یک جام در امارات گذاشتند و ما با همین تیم هامبورگ و تیم ملی امارات را که تیم قدرتمندی شده بود، راحت شکست دادیم. قلعهنویی بد کار نکرد و خوبیاش این بود با بزرگسالان تیم صحبت میکرد و تعامل وجود داشت.
* با پرسپولیس به قهرمانی رسیدید. از آن تیم بگویید.
آن تیم را حمید استیلی بست. خیلیها استرس داشتند که استیلی اگر یک دفعه سرمربی شود، چه میشود. پس از این استیلی میخواست یک مربی بیاید که زیر سایه او باشد. اسم افشین قطبی را که آنالیزور کرهجنوبی بود، مطرح شد تا اگر نتیجه نگیرد، جای او را بگیرد. قطبی زرنگ بود و وقتی آمد کنفرانسهای خبری را قبضه کرد. انصافا هم بد کار نکرد و قلب شیر را آورد و محبوبیت خاصی به دست آورد. من تا به حال محبوبیتی مشابه محبوبیت افشین قطبی ندیده بودم. با این حال تیم خوبی بسته شده بود و این کار را به بهترین شکل حمید استیلی انجام داده بود.
قطبی زرنگ بود و وقتی آمد کنفرانسهای خبری را قبضه کرد. انصافا هم بد کار نکرد و قلب شیر را آورد و محبوبیت خاصی به دست آورد. من تا به حال محبوبیتی مشابه محبوبیت افشین قطبی ندیده بودم. با این حال تیم خوبی بسته شده بود و این کار را به بهترین شکل حمید استیلی انجام داده بود.
جلو رفتیم و همه نتایج خوب را به نام قطبی زدند. استیلی سرخورده شد چون هیچ اسمی از او برده نمیشد. در یک برهه هم تفرقه بین بازیکنان و سرمربی زیاد شد. برخی از بازیکنان از حمید استیلی طرفداری میکردند اما حبیب کاشانی سعی کرد تیم را یک دل کند و همه را با هم آشتی دهد. ما در اهواز چهار گل خوردیم که جنجال شد و لیدرها وارد رختکن شدند. زیر سماور زدند و آبجوش کمی روی دست افشین قطبی ریخت. این مسائل از پیش تعیین شده بود و ما هم آماده دعوا شده بودیم. بعد از این حواشی جلسه برگزار کردند و سعی کردند تیم را دوباره همدل کنند. بعد از آن چند بازی آخر را بردیم و در نهایت قهرمان شدیم.
* از آن گل دقایق پایانی مقابل سپاهان بگویید.
سپهر حیدری آن گل را شانسی زد. توپ به سرش نگرفت اما خواست خدا بود. سپهر آمد که توپ را بزند اما توپ از پیشانیاش رد شد و به بالای سرش خورد و وارد دروازه شد. اعتقاد راسخ دارم به اینکه آن توپ را خدا درون دروازه انداخت. در کل حقمان در آن بازی برد بود و خداراشکر توانستیم قهرمان شویم.
* اولین داربیتان را در آن سال تجربه کردید. خاطرهای از آن بازی در ذهنتان مانده؟
این بازی را بیش از حد حساس کردند و این حساسیت کاذب باعث میشد به هیچ وجه ریسک نکنیم. به همین دلیل بازیها بیکیفیت میشد. من احساس میکنم امروز حساسیتهای داربی کمتر شده است.
یک عکس از داربی برگشت آن سال منتشر شده بود که من و محسن یوسفی برای ضربه سر در آسمان بههم خوردیم. این صحنه همیشه در ذهنم میماند.
* بعد از پرسپولیس به النصر امارات رفتید و حواشی زیادی از جمله اخراج را در این تیم تجربه کردید. از آن دوره بگویید.
لوکا بوناچیچ، سرمربی وقت النصر ابتدا هادی عقیلی را میخواست به تیمش ببرد چون در سپاهان شاگردش بود. در یک برهه از زمان علی دایی میگفت بازی در ایران بهتر از بازی در کشورهای عربی است. به همین دلیل هادی عقیلی به امارات نرفت. قرارداد تیم اماراتی بیشتر از پرسپولیس بود و در پرسپولیس هم میخواستند مرا دفاع چپ بازی دهند که من این پست را دوست نداشتم. همه چیز دست به دست هم داد تصمیم بگیرم به النصر بروم. به امارات رفتم و ۸۵۰ هزار دلار هم قرارداد بستم. لوکا بوناچیچ النصری که فصل قبلش در آستانه سقوط بود را در لیگ نگه داشت و برایشان بت شده بود. در بازی اول الاهلی را بردیم و شرایط خوب پیش میرفت.
در بازی دوم مقابل شارجه بازی را باختیم و کاپیتان تیم ما دو اشتباه فاحش داشت. او کنار من بازی میکرد و اضافه وزن داشت. بوناچیچ باخت را به گردن من انداخت. پس از این اتفاق با هم جر و بحث کردیم و من هم در هنگام خروج از آنجا در را کوبیدم و رفتم. همین مساله باعث شد مرا به تیم دوم بفرستند. 10 روزی در آن تیم تمرین کردم و به تیم اصلی برگشتم. دلالان برایشان مهم نبود که چه بازیکنی به چه تیمی میرود. میخواستند پورسانت بگیرند. مدام خبر میزدند که مرا اخراج کنند و بازیکن خودشان را به تیم بدهند. البته آنها برای سال دوم هم میخواستند با من تمدید کنند اما قراردادم را کمتر کردند که من قبول نکردم.
* از النصر امارات به تراکتور رفتید.
علی دایی که سرمربی پرسپولیس شده بود مرا نخواست و آقای شفق، مدیرعامل وقت تراکتور و فراز کمالوند باعث شدند به تراکتور بیایم. من با این دو نفر قبلا کار کرده بودم و آنها میخواستند به تراکتور کمک کنند. تراکتور هم شرط خوبی پیش روی من گذاشت و به من گفته بودند مالیات مرا میدهند و اگر پیشنهاد اروپایی یا خارجی داشتی میتوانی بروی. تا هفته پانزدهم در تراکتور ماندم و باز هم النصر به دنبال من آمد و من دوباره به این تیم رفتم. تراکتوریها پول رضایت نامه مرا گرفتند و مالیات را هم خودم پرداخت کردم. در امارات ۲۰ هفته دیگر بازی کردم و بعد به ایران برگشتم.
یکی از بهترین دورههای فوتبالی من در تراکتور بود. من کاپیتان این تیم شدم و خوب کار کردم. تیممان رفته رفته شخصیت گرفت و در نهایت در لیگ ششم شدیم. بازیکنان بسیار خوبی مثل کرار جاسم داشتیم. البته او همیشه غایب بود و اخلاق نداشت اما از نظر فنی بسیار خلاق و تکنیکی بود و یک به یک را به خوبی عبور میکرد. تیم خوبی داشتیم و من سال دوم هم در این تیم ماندم.
* در آن سالها علی دایی را از تیم ملی برداشتند و در ادامه افشین قطبی سرمربی تیم ملی شد. جدایی علی دایی از تیم ملی درست بود؟
تیم علی دایی از ۵ بازی ۶ امتیاز گرفت و اوجش شکست مقابل عربستان بود. دایی خودش گفت رییس جمهور او را برداشت. او برای ما عزیز بود اما به هر حال نتایج خوبی نگرفت. در ادامه هم افشین قطبی از سه بازی ۶ امتیاز گرفت. نتایج بدی نگرفتیم و مقابل کره هم بسیار خوب بازی کردیم و بازی مساوی شد.
در این بین به انتخابات ریاست جمهوری ایران خوردیم. خدا شاهد است این مسائل برایم مهم نبود. قبل از بازی دیدم یک نفر زیر پیراهن و بازوبندهای مجانی نایک و آدیداس میآورد که سبز رنگ بودند. ما هیچ خبری نداشتیم اما به تیم قالب شده بود که شرایط به این شکل باشد.
پاس گلمان را هم من دادم. ارسال رو به جلو را من دادم و دروازهبان مشت کرد و توپ به مسعود شجاعی خورد و توپ وارد دروازه شد. در ادامه چند اشتباه داشتیم که پارک جی سونگ به ما گل زد. عربستان آن نتیجه لازم را نگرفت و ما هم حذف شدیم.
* بعد از انتخاب افشین قطبی، انتقاد زیادی نسبت به این انتخاب شد. قطبی شایستگی نشستن روی نیمکت تیم ملی را داشت؟
از نظر فنی چیزهایی از او یاد گرفتم که مربیان قبلی به من یاد نداده بودند اما از نظر شایستگی میتوانستیم مربی بهتری از او داشته باشیم. قطبی ابتدا یک تکنسین برق بود و بعد فیلمبرداری میکرده و این فیلمها را به دیک ادوکات و گاس هیدینگ میداد. او از این طریق کارهای آنالیز را یاد گرفت و مترجم هم بود. کم کم این مراحل را پیش رفت و مربی شد. بعد از آن هم سرمربی پرسپولیس شد. حضور در پرسپولیس هم کارنامه خوبی برایش شد. در تیم ملی هم قبل از جام ملتها کره و چین را در کشورشان شکست داد. همانجا قراردادش را با یک تیم ژاپنی بست. برخیها میگفتند او اصلا برایش مهم نیست تیم ملی چه نتیجهای میگیرد و باید برود و یک مربی دیگر بیاید. میخواستند امیر قلعهنویی را بیاورند و منصور ابراهیم زاده را به عنوان دستیار او قرار دهند.
آن موقع سعیدلو معاون رییس جمهور بود. پول تیم ملی را به من و جواد نکونام دادند که به بازیکنان بدهیم. به اصغر حاجیلو این پول را ندادند. تیم در شرایط خوبی قرار نداشت اما به هر حال بازیکنان باکیفیتی داشتیم.
* عملکرد تیمملی در جام ملتها را چطور دیدید؟
ابتدا عراق، کره و امارات را بردیم. تیم دوم ما به امارات سه گل زد و سه گل دیگر هم نزد. به مرحله بعد رفتیم اما مقابل کره متاسفانه شکست خوردیم. البته باید یک مساله را بگویم. یک ویروس به اردوی تیم ملی آمده بود که بازیکنانمان را ضعیف کرده بود. ویروسی بود که دو روز بازیکنان را زمین زده بود و نمیتوانستیم از تخت بلند شیم. بدنمان تحلیل رفت و در بازی با کره این مساله بسیار تاثیرگذار بود.
در تراکتور برایت حواشی پیش آمد که منجر به جداییات از این تیم شد.
دلیل اینکه به تراکتور رفته بودم مهمان نوازی و شرایط خوب تبریز بود. مادرم هم ترک بود و دوست داشتم به تبریز بروم. سه هفته مانده به پایان بازیها یعنی شب قبل از بازی با سایپا خبرنگار از من پرسید شنیده با پرسپولیس قرارداد داخلی بستهام و بازیهای باقی مانده برایت تشریفاتی است. من گفتم سه هفته مانده و شاید تراکتور سهمیه بگیرد. اگر سهمیه بگیرد من ممکن است بمانم. مقابل سایپا من در کورس با کریم انصاریفرد تنه به تنه شدم و داور برای سایپا پنالتی گرفت و پس از آن هم گل دوم را دریافت کردیم.
من همان موقع شنیده بودم سرمربی تیم با لیدرها جلسه گذاشته بود که بازیکنان را تشویق نکنید و فقط تیم را تشویق کنید. لیدرها هم چندان بلد نبودند و مثل لیدرهای امروز گرگ نبودند و شاید گول خورده بودند. در همین بازی هواداران تراکتور علیه بازیکنان شعار میدادند "بازیکن بی غیرت نمیخوایم، نمیخوایم" و به من هم میگفتند "نصرتی، پرسپولیس پیوندتان مبارک"
هواداران تراکتور به من میگفتند "نصرتی، پرسپولیس پیوندتان مبارک" و میگفتند نصرتی به آذربایجان فحش داده است. در حالی که مادر من ترک بود و من شرایط خوب تبریز دلیل حضورم در تراکتور بود. بعد از این حواشی اگر میلیاردها میلیارد هم به من میدادند، دیگر در آنجا نمیماندم.
یک گل زدیم که شروع حرکت از من بود. در دقیقه ۸۰ هم یک توپ از بازیکن حریف گرفتم و پاس دادم و در ادامه همان توپ با ضربه سر دروازه را باز کردم تا بازی مساوی شود. گل را که زدم به سمت هواداران رفتم و جوابشان را دادم. همان یک تیکه را هم برنامه نود پخش کرد. منظور من همان دو سه نفری بودند که باعث این شعارها شده بودند. همان را بهانه کردند و گفتند نصرتی به آذربایجان فحش داده است. من یکی از بهترین دورههایم را در آنجا بودم اما این رفتارها را که دیدم تصمیم گرفتم نمانم. میلیاردها میلیارد پول هم که به من میدادند، دیگر در آنجا نمیماندم چون در تراکتور صادقانه و خالصانه کار کردم اما این مسائل را پیش آوردند.
آن بازی را مساوی شد و مایلی کهن در نشست خبری گریه کرد و گفت من این فوتبال را نمیخواهم. دلیلش این شعارها و فحشها بود. مایلی کهن مرا دوست داشت. من هم بعد از آن گفتم اینجا طلا باشد دیگر نمیمانم. خدا شاهد است پرسپولیس تا آن موقع به من پیشنهاد نداده بود. این را هم باید بگویم متاسفانه برخی از مربیان وقتی از یک تیم میروند، آن تیم را ضعیف میکنند تا نتایج خوب نگیرد. همه این شرایط باعث شد که من از تراکتور جدا شود.
* قبل از اینکه برای دومین بار به پرسپولیس بروید، با استقلال قرارداد داخلی بستید. ماجرای آن قرارداد چه بود؟
سپاهان و استقلال مرا میخواستند. سرمربی وقت و مدیرعامل تراکتور دوست داشتند من در استقلال بازی کنم. من هم از لج هواداران تراکتوری که میگفتند " نصرتی، پرسپولیس پیوندتان مبارک" با استقلال قرارداد داخلی بستم.
من یک متمم میخواستم به قراردادم اضافه کنم که اگر پیشنهاد خارجی بیاید، به من رضایت دهند. فراموش کردم این متمم را اضافه کنم و بعد از قرارداد به مدیرعامل استقلال زنگ زدم که این متمم را به قرارداد اضافه کند. ۲۴ ساعت تمام با او تماس گرفتم اما جواب نداد. با خودم گفتم فتحاللهزاده عجب آدمی است! هنوز قرارداد نهایی را نبستهام اما دیگر جواب تلفن را نمیدهد. مهدی رحمتی هم که دوست داشت همیشه کلین شیت کند، به مظلومی گفته بود نصرتی را در دفاع چپ بگذارند. مظلومی هم به من گفت میخواهد مرا در پست دفاع چپ بازی دهد. من هم گفتم این پست را دوست ندارم. فتحاللهزاده جواب مرا نمیداد و مظلومی هم میخواست مرا در دفاع چپ بازی دهد و من از این مسائل ناراحت بودم.
حبیب کاشانی به من زنگ زد و گفت خجالت نکشیدی با استقلال قرارداد بستی؟ غیرت و تعصب را به پول فروختی؟ چقدر قرارداد بستی؟ من با فتحاللهزاده صحبت میکنم که پیش ما بیایی. من هم از خدا خواسته به پرسپولیس رفتم.
در این بین حبیب کاشانی به من زنگ زد و گفت خجالت نکشیدی با استقلال قرارداد بستی؟ غیرت و تعصب را به پول فروختی؟ چقدر قرارداد بستی؟ من با فتحاللهزاده صحبت میکنم که پیش ما بیایی. من هم از خدا خواسته به پرسپولیس رفتم.
* در همان فصل اختلاف میان علی دایی و حبیب کاشانی پیش آمد. از آن حواشی خبر دارید؟
بله. علی دایی با پرسپولیس قرارداد داشت اما خوب کار نکرده بود. حبیب کاشانی هم که به حمید استیلی احساس دین میکرد چون تلاش کرده بود کاشانی به شورای شهر برود، او را به پرسپولیس آورد. بعد از این اتفاق به همه فهماندند حبیب کاشانی پرسپولیس را به خانه رفیق بازی تبدیل کرده است.
در بازی اول مقابل ملوان ۶۰ دقیقه ملوان از نیمه جلوتر نیامده بود و بسیار خوب داشتیم بازی میکردم. آنها به طور شانسی یک شوت به سمت دروازه ما زدند و حقیقی و شیث روی این توپ تعارف کردند و این مساله باعث شد بازیکن ملوان توپ را گرفت و گل کرد. همین گل باعث شد هواداران علی دایی را تشویق کنند. شعار علی دایی سنبل اعتراض شده بود. تیم وارد بحران شده بود و مسی یا رونالدو را هم میآوردیم، تیم از بحران بیرون نمیآمد.
در داربی همان سال هم شکست خوردیم و بسیار بد بودیم. حمید استیلی ترسیده بود و تیم را دفاعی چیده بود. من معتقدم اگر یک تیم را دفاعی بچینید، ترس به تیم القا میشود و بازنده بازی خواهید بود. در آن سال دروازهبانهایمان هم حواشی زیادی داشتند. میثاق معمارزاده را درون دروازه میذاشتند، حقیقی قهر میکرد. حقیقی را میذاشتند، معمارزاده قهر میکرد. رقابت درستی نبود و تیم کاملا نابود شده بود. تیم از دست حمید استیلی و حبیب کاشانی در رفته بود.
بعد از او هم مصطفی دنیزلی آمد. با او در پاس و پرسپولیس کار کردم. از نظر شخصیتی بسیار بزرگ بود و جوری رفتار میکرد که بازیکنان از کار با او لذت میبردند.
* در همان سال و در بازی با داماش حواشی زیادی پیش آمد که شاید مسیر فوتبالیتان را تغییر داد.
دیدگاه بسیاری از افراد نسبت به من عوض شد. البته برخیها پشت من را گرفتند و حمایت کردند. بروید و کارنامه مرا ببینید. هیچوقت به دنبال حاشیه و چنین مسائلی نبودم. آن اتفاق ناخواسته پیش آمد وهیچ ارادهای پشتش نبود. به واسطه شادی زیاد چنین اتفاقی افتاد چون تیم در آن برهه شرایط خوبی نداشتیم.
ابتدا قرار بود بازی در شهید عضدی برگزار شود اما بازی تغییر کرد و در سردار جنگل برگزار شد. ترکیب عوض شد و وحید هاشمیان به جای هادی نوروزی بازی کرد. هاشمیان هم تحت فشار بود چون چند لیدر به او بد و بیراه گفته بودند. قبل از این بازی تیم ۱۷،۱۸ گل زده بود و من حتی در یک صحنه هم نمیرفتم تا با بازیکنان خوشحالی کنم. خط دفاع بودم و نمیخواستم کل زمین را طی کنم. سپهر حیدری در همه خوشحالی گلها شرکت میکرد چون دوست داشت در تصویر باشد اما این مساله برای من اشباع شده بود و میخواستم نفسم را حفظ کنم.
قبل از بازی هم بسیار به ما فحش دادند. به من، مازیار زارع و پژمان نوری و بسیاری از بازیکنان فحش میدادند. بعد از گلزنی بسیار خوشحال بودیم و آن اتفاق افتاد. بعد از آن بسیار به من بد گذشت.
ماجرا از اینجا شروع شد که در زمان افشین قطبی اگر یادتان باشد محسن خلیلی گل میزد و کریم باقری روی سر او میپرید. یک هفته قبل این بازی هم در تمرین حمید استیلی نخ آورد و توپ را به آن وصل کرد تا بازیکنان بپرند و ضربه سر بزنند. تمرین خوبی برای جهش بود. شیث در این تمرین هم به دنبال زرنگ بازی بود و بحث پرش و کریهایش در تمرین بسیار بالا بود. همین مساله به بازی هم کشیده شد. در زمان خوشحالی آن اتفاقی افتاد.
بعد از این ماجرا علی پروین، همایون شاهرخی، امیر قلعهنویی، محمد مایلی کهن، مهدی مهدوی کیا، جواد نکونام و علی کریمی مرا حمایت کردند و بازیکنان تیم ملی طومار نوشتند و پشتم را خالی نکردند چون مرا میشناختند و میدانستند اهل چنین حواشی نیستم.
* شیث رضایی در هواپیما هم حاشیهساز شده بود.
عکاس ما برای بازدید بیشتر روزنامهاش عکسهای جالب یا حتی حاشیهای میگرفت. در هواپیما کلاه خلبان را میگرفتند و بر سر بازیکن میگذاشتند تا عکاسمان عکسش را بگیرد. حبیب کاشانی هم معمولا برای ما هواپیما چارتر میگرفت و به ندرت فرد دیگری هم در این سفرها حضور داشت. نیکبخت هم از پرواز بسیار میترسید. یک بار شیث رضایی با همان کلاه خلبانی صدایش را عوض کرد و در بلندگو اعلام کرد هواپیما تا چند دقیقه دیگر سقوط میکند و آرامش داشته باشید.
مثل اینکه یک زن باردار در هواپیما حضور داشت که بسیار از این مساله ترسید. کمی مسافرهای آن پرواز ترسیدند و امنیت پرواز هم پای پرواز او را برد اما قبل از بازی در شیراز به اردو برگشت.
* کارلوس کیروش هم شما را دعوت کرد اما بعد از آن خط خوردید. دلیلش چه بود؟
شاید به خاطر بی انگیزگیام مرا خط زد. سیموئز بسیار مرا دوست داشت. هیچ کدام از مدافعان وقت تیم ملی سرعت و ضرب توپ مرا نداشتند. من در چند بازی دوستانه برای کیروش بسیار خوب بازی کردم اما در بازی آخر دوستانه مقابل عمان به عنوان تیم منتخب لیگ با این تیم بازی کردیم و انگیزه زیادی نداشتیم چون شانس صعودمان بسیار کم شده بود. ما باید سه تیم پیش رویمان را شکست میدادیم تا صعود میکردیم. شانس این را داشتم به ترکیب بیایم اما شرایط تیم به آن شکل درآمد. مهدی رحمتی و هادی عقیلی را کنار گذاشت و هیچکس دور و بر تیم نبود. همه مصاحبهها انتقادی شده بود و شرایط خوب نبود. کسی هم توقع صعود نداشت.
در بازی دوستانه با عمان در یک صحنه رفته بودم یار امید ابراهیمی را هم بگیرم و به امید کمک کنم چون بازیکن جوانی بود. همان توپ به یار خودم رسید و با پای مخالفش به جایی در دروازه زد که دروازهبان نمیتوانست بگیرد. یک بر صفر عقب افتادیم و در ادامه یکی از بازیکنانشان از ۳۰ متری شوت زد و در گوشه دروازهمان قرار گرفت. گل سوم را هم خوردیم و بازی را باختیم. کیروش بعد از آن دیگر مرا دعوت نکرد.
امیرحسین صادقی را به جای من دعوت کرد. صادقی فیکس جام جهانی شد. از آن تیم من و پژمان نوری را خط زد. شاید او پیش خودش گفته بود که نصرتی انگیزه ندارد. سیموئز به اندازه من صادقی را دوست نداشت اما به هر حال روزیاش بود. حسرت حضور در جام جهانی را خوردم اما امیرحسین هم در جام جهانی بد کار نکرد.
* بهترین مربی دوران بازیتان چه کسی بود؟
اولین مربیان تاثیرگذار من همایون شاهرخی بود که مرا در ۱۸ سالگی بازی داد. در رده ملی ۷ سال با برانکو کار کردم و بسیار در دوران بازیام تاثیرگذار بود. باید بگویم از هرکدام از مربیانم چیزهایی یاد گرفتم که به من کمک کرد. در ساختار دفاعی هم از کیروش یاد گرفتم. او بسیار به جزییات توجه میکرد.
بازیکن باید شرح وظایفش را انجام دهد اما طبیعی است با مربی موفق تر، عملکرد بهتری هم خواهید داشت. با برانکو راحت بودم و انصافا کیروش هم چیزهایی را میگفت که بسیار تاثیرگذار بود. شاید برانکو به اندازه کیروش وارد جزییات نمیشد. با ژوزه انگوس در النصر، تونی الیویرا و با بیشتر مربیان ایرانی کار کردم و از این مربیان هم یاد گرفتم.
* در دنیای مربیگری چه هدفی را دنبال میکنید؟
من دوست دارم در پرسپولیس یا در تیمهای حوزه خلیج فارس کار کنم. من قبلا در امارات کار کردم و میدانم که از پس این کار برمیآیم. مربیان کشورهای دیگر از سیارههای دیگری نیامدهاند و میتوانم موفق شوم.
زمانی که در گل ریحان بودم، استراماچونی بسیار از ما تعریف کرد چون این تیم کسی را نداشت. ما با گل ریحان در شروع فصل خیلی خوب کار کردیم و با مس رفسنجان رقابت داشتیم اما به هر حال مدیران ما ناپدید شدند و در هفتههای پایانی رها کردیم و آن بازی خودمان را انجام ندادیم. تصور کنید اگر تیم را به لیگ برتر میآوردم، میتوانستم در لیگ برتر مربیگری کنم.
من در تراکتور کار کردم و یک بازی هم مسئول فنی تیم بودم که تا دقیقه ۹۰ از سپاهان جلو بودیم. مقابل آن سپاهانی که مهرههای زیادی داشت. بعد از آن ساعلام سرمربی شد و تراکتوری که گزینه سقوط بود را نجات دادیم.
برای مربیگری در تیمهای خوب باید ارتباطات قوی داشته باشید یا اینکه به برخی مسائل تن بدهید. اگر شرایط مهیا بود گل ریحان را میتوانستیم به لیگ برتر بیاوریم اما خب محمد ربیعی مس را به لیگ برتر آورد و اخیرا شنیدم که گزینه هدایت پرسپولیس بود.
برخی از مربیان معلوم نیست چگونه سرمربی تیمهای مختلف میمانند. مربی داریم که دو تیم لیگ برتری را انداخته است و اکنون سرمربی یک تیم پولدار است.
به پارس جنوبی هم رفتم و تیم تا هفته دهم صدرجدول بود اما به خاطر مصوبه مجلس و مشکلات مدیریتی بودجهای نداشتیم و مشکلات شدید مالی داشتیم. حتی پول آب معدنی هم نداشتند. شاید شانس بد من است که در این موقعیت صاحب تیم میشوم.
برخی از مربیان معلوم نیست چگونه سرمربی تیمهای مختلف میمانند. مربی داریم که دو تیم لیگ برتری را انداخته است و اکنون سرمربی یک تیم پولدار است. من به چوکا رفتم و مشکلات عجیبی در این تیم دیدم. اصلا نمیشود کار کرد و باید ارتباط خیلی قوی داشته باشید. برخی مسائل از دست من خارج است.
من میتوانستم راحت در تراکتور کار کنم اما اکنون بردیف را با پول زیاد آوردند و ۸ دستیار با خودش آورده است. تراکتور در چند بازی که دیدم بسیار بی کیفیت بازی میکرد. آدم این مسائل را میبیند و نمیداند چه بگوید چون بسیار سخت است. مگر یک اتفاق خاص رخ دهد تا مسیر عوض شود.
خداراشکر از کنار فوتبال به همه چیز رسیدم و آلوده این پول فوتبال نمیشوم. بالاخره زندگیمان را میگذرانیم. باید ارتباطات داشته باشید و من هم باید ارتباطاتم را قوی کنم.
* مهاجمی که مقابل او بازی کردید و بسیار شما را اذیت کرده در خاطر دارید؟
از خارجیها کلوزه، ژکو و توتی و در فوتبال ایران ابراهیم توره، آرش برهانی و رسول خطیبی.
* با کدام مدافع راحت تر بودید؟
در خط دفاع هماهنگی حرف اول را میزند. ارتباط بسیار مهم است. من با مرتضی اسدی بسیار هماهنگ بودم و با چشم او را میفهمیدم. البته ۲ سال با او قهر بودم و اختلافاتی داشتیم اما در بازی واقعا هماهنگ بودیم. ۲ سال بهترین خط دفاع لیگ را داشتیم.
کنار من رحمان رضایی، یحیی گل محمدی، سهراب بختیاری زاده، سپهر حیدری و کاملی مفرد هم بودهاند.
* و کدام دروازهبان؟
حسن رودباریان. در بین همه دروازهبان او را بیشتر قبول داشتم.
* و صحبت پایانی.
ممنون که وقت گذاشتید و امیدوارم سلامت و موفق باشید.
انتهای پیام