به گزارش ایسنا، کتاب « عملیات والفجر ۹ » ازجمله کتابهایی است که توسط هیئت معارف جنگ شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، به زیور طبع آراسته شده است. در بخشی ازاین اثر امیر سرتیپ دوم محمد کامیاب با اشاره به حضور نیروهای کومله در جبهه غرب مینویسد:«در همین ایام بعد از این قضایا (عملیات والفجر ۹)، به مرخصی رفتم. در زمان بازگشت از مرخصی، سرباز راننده باید میآمد ما را از مریوان سوار میکرد و به یگان میبرد. ولی راننده دیر رسید، حالا یادم نیست که چه اتفاقی افتاده بود و ما به شب خوردیم.
ما از مریوان حرکت کردیم به سمت یگان و به یک روستا رسیدیم به نام «آرم ارده»، جلوی ما را گرفتند گفتند: «پیاده شوید، پیش ما بیایید.» ما رفتیم، حالا نگو که آنها کومله بودند و کمین زدند به ما و ما را گرفتند. من فکر کردم کُردهای خودی هستند که شوخی میکنند. ما را بردند و زندانی کردند و گفتند بیرون نیایید و گرنه کشته میشوید، من ساعت ۱۱-۱۲ شب بود که از زیر درب چوبی جایی که ما را زندانی کرده بودند نگاه کردم و دیدم هیچ کسی آنجا نیست.
به سرباز گفتم: «بیا برویم.» گفت: «کشته میشویم، من الان نمیآیم صبح میآیم.» من آمدم بیرون و رفتم در یکی از خانههای مردم عادی، خیلی هم از من استقبال کردند و گفتند که از آنها و کوملهها متنفر هستند، یک پیرمرد و پیرزنی بودند البته لباس نظامی به تن نداشتم و فکر کردند که سرباز هستم من هم عنوان نکردم که از دست کوملهها فرار کردم و برای من چایی درست کردند. فردا صبح بیرون را نگاه کردم ماشین بود ولی خبری از سرباز نبود بعداً متوجه شدم که کشته شده ولی ماشین همانجا بود.
این را میخواهم بگویم که مردم کردستان واقعا مهربان هستند، من را پذیرفتند و با من صحبت کرد و چای هم آورد شب هم خانه آن زوج پیر ماندم.صبح با استرس از خواب بلند شدم ولی میترسیدم به پایین بروم چون حس کردم من را میبینند، با احتیاط از خانه بیرون رفتم و ماشین را برداشتم و هیچ اتفاقی برای ماشین ما رخ نداده بود، کنار یک کوچه ماشین پارک و رها شده بود، ماشین را روشن کردم و به سرعت محل را ترک و خود را به یگان خودم رساندم.»
انتهای پیام