وقتی مرتضی قربانی امان کماندوهای دشمن را برید

مرتضی با سرنیزه مشغول باز کردن در خانه‌ای می‌شود. چند لحظه بعد، ناگهان از پشت‌بام خانه روبرو، تیربار دشمن رگبار شدید و مداومی را به‌طرف آسمان شروع می‌کند. مرتضی بدون توجه، به تلاش خود ادامه می‌دهد و در را باز می‌کند، سپس به بچه‌ها می‌گوید: «مقر ما همین‌جاست.»

به گزارش ایسنا، در بیست و هشتمین روز (۱۳۵۷/۷/۲۷)، آبادان و اهواز و محل استقرار نیروهای خودی در جبهه‌های این دو شهر، زیر آتش شدید خمپاره توپخانه و بمباران دشمن قرار داشت. رزمندگان اسلام موفق شدند نیروهای دشمن را از جاده ماهشهر، ۵ کیلومتر عقب برانند.

در محور سوسنگرد؛ قوای دشمن چند بار دست به هجوم زدند که با مقابله نیروهای خودی و با تحمل تلفاتی عقب‌نشینی کردند، ولی در آخرین هجوم خود در حوالی غروب، توانستند به سوسنگرد نزدیک شده، شهر را از سه طرف به محاصره درآورند.

در جبهه دزفول، نیروهای خودی با حمله به دشمن، ضمن عقب راندن آن‌ها، اسلحه و مهمات زیادی به غنیمت گرفتند.در جبهه میانی، نیروهای خودی با حمله به پیش‌قراولان ارتش عراق در سومار، تلفات سنگینی به آن‌ها وارد کردند.

در جبهه شمالی نیز با عملیات رزمندگان اسلام، پیرانشهر و مرز تمرچین از اشغال نیروهای دشمن و ضدانقلاب خارج شد. از سوی دیگر، با تجمع نیروهای مسلح ضدانقلابی در اطراف مهاباد، پادگان و نقاط حساس این شهر مورد تهدید قرار گرفت.

اما در خونین‌شهر

در خونین‌شهر و در پی فشار فرماندهی نیروهای مهاجم بر یگان‌های مأمور، قوای مهاجم باوجود تلفات سنگین، خود را مجبور به پیشروی می‌بینند. از روز بیست و هفتم مهر بر فشار یگان‌های مهاجم برای پیشروی افزوده می‌شود. مدافعان بیش از هر جا، نگران محور مرکزی شهر (خیابان چهل متری)، مسجد جامع و پل هستند، بنابراین، نیروهای معدود خودی بیش‌تر در اطراف خیابان چهل متری و راه‌هایی که به این خیابان ختم می‌شود، مسیرهایی که از جاده کمربندی به پل می‌رسد و نیز در کوی طالقانی، در مقابل دشمن موضع می‌گیرند.

نیروهای عراقی با پیشروی تدریجی خود در محور مرکزی، ازیک‌طرف به فلکه آتش‌نشانی و از طرف دیگر به خیابان‌های اطراف گل‌فروشی نزدیک می‌شوند و از محور کمربندی نیز خود را به خیابان‌های آرش و عشایر می‌رسانند. تعدد یگان‌های مهاجم، وجود مسیرهای متعدد برای نفوذ، قلت نیروهای مدافع، نبود فرماندهی واحد و عدم سازمان‌دهی و نظم لازم، همه و همه موجب شده است تا فشار سختی بر اندک مدافعان شهر وارد آید، چندان‌که اگر کسی از گلوله‌ها و ترکش‌های دشمن آسیب نبیند، براثر خستگی شدید و نرسیدن آب و غذا از پای درخواهد آمد.

اما بچه‌ها اجازه نمی‌دهند قوای دشمن به‌سادگی پیش بروند، یا به‌راحتی نفوذ کنند. دشمن برای هر قدم پیشروی، متحمل تلفاتی می‌شود، به‌خصوص در محورهایی که نیروهای خودی از هوشیاری و توانایی نسبی برخوردارند. گروه‌های چند نفره از بچه‌هایی که با شهر آشنایی بیشتری دارند، دست به عملیات چریکی علیه دشمن می‌زنند.

بیایید تا نشان‌شان دهیم کی اهل جنگ است

مرتضی قربانی از بچه‌های اعزامی اصفهان که در این مدت کوتاه به‌خوبی با شهر آشنا شده است، هنگام روز مقرهایی از دشمن را شناسایی می‌کند و نیمه‌شب به سراغ گروهی از بچه‌ها می‌رود و می‌گوید: «با من بیایید تا به عراقی‌ها نشان بدهیم که کی اهل جنگ است.بچه‌ها از فرط خستگی بیدار نمی‌شوند. آن تعداد که بیدار می‌شوند، همراه مرتضی حرکت می‌کنند و تا می‌توانند، نارنجک، گلوله آرپی‌جی و فشنگ ژ-۳ برمی‌دارند و خود را به حوالی مدرسه دورقی می‌رسانند. مرتضی با نشان دادن یکی از کوچه‌ها، سرنیزه‌ای از یکی از بچه‌ها می‌گیرد و با هفت نفر از بچه‌ها به کوچه می‌روند و در میان آشغال‌هایی که کنار بشکه‌های خالی است، مخفی می‌شوند. بقیه بچه‌ها نیز کمی آن‌طرف‌تر، پشت دیوارهای مخروبه سنگر می‌گیرند.

مرتضی با سرنیزه مشغول باز کردن در خانه‌ای می‌شود. چند لحظه بعد، ناگهان از پشت‌بام خانه روبرو، تیربار دشمن رگبار شدید و مداومی را به‌طرف آسمان شروع می‌کند. مرتضی بدون توجه، به تلاش خود ادامه می‌دهد و در را باز می‌کند، سپس به بچه‌ها می‌گوید: «مقر ما همین‌جاست.»

اگر تسلیم شوید، کاریتان نداریم

تیربار مهاجمان هنوز کار می‌کند. حمود با نارنجک به سراغشان می‌رود، اما موفق نمی‌شود. مرتضی به سراغ آن‌ها رفته، ظرف چند لحظه تیربار آن‌ها را از کار می‌اندازد. قرار شده دو صندوق مهمات به بچه‌ها برسانند، ولی از آن خبری نیست.

چند دقیقه بعد صدای مرتضی از سر کوچه شنیده می‌شود که به عراقی‌ها می‌گوید: «اگر تسلیم بشوید، کاریتان نداریم. شهردار (عبدالرضا سامعی) نیز که همراه مرتضی است، فریاد می‌زند: «شما محاصره‌شده‌اید بیایید بیرون.»

ناگهان رگبار شدیدی سرتاسر کوچه را فرامی‌گیرد. دشمن برای تضعیف روحیه بچه‌ها، گلوله‌های رسام شلیک می‌کند. بچه‌ها نگران یکدیگرند، ولی مرتضی بر تصمیمش استوار است. او درحالی‌که می‌دود، خشابی از حمود می‌گیرد و به بهروز می‌گوید: «سر کوچه مواظب باش» و خود را از سه چهار کوچه آن‌طرف‌تر به پشت عراقی‌ها می‌رساند و در یک‌لحظه به‌تنهایی چهار عراقی را غافلگیر می‌کند. همه از شجاعت مرتضی در حیرت‌اند. بازهم فریاد مرتضی بلند می‌شود: «آرپی‌جی بیاورید...آرپی‌جی...»

آرپی‌جی را می‌گیرد، به‌طرف متجاوزان شلیک می‌کند و پس از آن‌هم آن‌ها را زیر رگبار ژ-۳ می‌گیرد. با انهدام مقر مهاجمان، کماندوهای دشمن، پا به فرار می‌گذارند که در همین حین زیر رگبار قرار می‌گیرند.

طولی نمی‌کشد که دشمن، در خشم از دست دادن نیروها و مقرش، همه‌جا را زیر آتش می‌گیرد. بچه‌ها به مقر بازمی‌گردند تا با کاستن از خستگی خود، در روشنایی فردا به سراغ گروهی دیگر از مهاجمان بروند.

منابع:

۱-مهدی انصاری، حسین یکتا، هجوم سراسری: روزشمار جنگ ایران و عراق (کتاب چهارم)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ دوم، ۱۳۷۵، صفحات ۴۷۲، ۴۷۳

۲-خرمشهر در نبرد طولانی، جمعی از نویسندگان، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ چهارم ۱۳۹۰، صفحات ۴۱۱، ۴۱۲، ۴۱۳، ۴۱۴

انتهای پیام

  • چهارشنبه/ ۲۷ مهر ۱۴۰۱ / ۱۴:۲۷
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 1401072715165
  • خبرنگار : 71451