داستان پسیان، روایت بهار

«پسیان بدون شک یکی از افراد وطن‌خواه و صمیم و صاحب دل و هوش و فکر بود و از آن مردمانی بود که حاضرند خود را در راه ترقی و تعالی هموطنان و عظمت وطن و عزت نژاد فدا سازند.»

به گزارش ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: «تقریباً همه کسانی که به قوام نزدیک بودند یا با او همکاری داشتند، محمدتقی‌خان را به خودسری و جاه‌طلبی‌های خطرناک می‌شناختند. در میانشان بهار منصف و متفاوت بود و شرافت و درستکاری او را نادیده نمی‌گرفت و انکار نمی‌کرد.

بهار در بازخوانی خاطراتش، آنجا که به ماجرای کشته‌شدن محمدتقی‌خان (۱۱ مهر ۱۳۰۰) می‌رسد می‌نویسد «کلنل محمدتقی‌خان، فرمانفرمای خراسان و اردوی فداکار و تمام اسلحه‌ای در زیر فرمان اوست که نظیر آنها در تهران و سایر نقاط کمتر یافت می‌شود و جماعتی از اهالی خراسان نیز او را دوست می‌دارند زیرا خوب حرف می‌زند، خوشگل است، صحبت‌های وطن‌پرستانه را از روی احساسات می‌گوید و با مردم گرم می‌جوشد و در عوض سخت‌گیر و شدیدالعمل است و مخالف را حبس می‌کند و امان نمی‌دهد و خلاصه آنکه اسباب و آلات ریاست و بزرگی برای او فراهم است.»

پیش از آن، او به دستور دولت سیدضیا، قوام را دستگیر کرده و دست‌بسته به تهران فرستاده بود اما در تهران ورق برگشت و سیدضیا مجبور به ترک کشور شد و خود قوام - با کینه‌ای که از کلنل به دل داشت - ریاست دولت را به دست گرفت. «دولت کلنل را متمرد و مجنون معرفی می‌کند. کلنل، قوام‌السلطنه را خائن و مغرض می‌خواند و افکار مردم خراسان را بر ضد دولت و قوام‌السلطنه می‌شوراند و به هیجان می‌آورد. کلنل می‌خواهد کاری کند که دولت ناچار سقوط نماید و قوام‌السلطنه از کار برکنار شود و ایالت خراسان با خود کلنل باقی بماند و کسی متعرض وی نشود، دولت هم این را می‌داند و سعی دارد او را به تسلیم وادار سازد.»

شماری از چهره‌های ملی و موجه کوشیدند میان این دو وساطت کنند و جلوی جنگ احتمالی میان خراسان و تهران را بگیرند اما تلاش‌های آنان به جایی نرسید. قوام به چیزی کمتر از تسلیم بی‌قید و شرط کلنل راضی نمی‌شد و کلنل هم تن به سازش با قوام نمی‌داد.

شاید کنش و واکنش‌های آنان لجاجت به نظر برسد اما واقعیت این بود که این دو متعلق به دو دنیای متفاوت بودند. پسیان باور داشت بخشی از مشکلات ایران از سیاستمدارانی مثل قوام‌السلطنه ناشی می‌شود و قوام و امثال قوام - که آشکارا فساد مالی دارند و برای حفظ قدرت‌شان از هیچ زدوبندی شرم نمی‌کنند - مانع اصلاح امور کشورند.

در یکی از بیانیه‌های دولت خراسان آمده بود: «این همان قوام‌السلطنه است که در مدت دو سال دو کرور ثروت خراسان را به بانک‌های خارجه فرستاد. با این همه از چند رأس اسب و یک اتومبیل که به حکم دولت ضبط شده و به سربازان رشید و مدافعین حقیقی مملکت داده شده بود، نتوانست صرف‌ نظر کند. در صورتی که آنها از خراسان و به خدمت خراسان گذاشته شده بود. لکن حرص و طمع و لجاجت او را وادار کرد که یک ایالت بزرگی، مثل خراسان را فدای غرض شخصی کند و از هر گوشه و کنار، هر چه اشرار نشان دارد برانگیزد و آنها را به انواع مواعید، بر ضد امنیت خراسان مسلح کند تا آنکه به غرض فاسد خود نایل شود و اینک به مساعی آن کسی که خود را رییس دولت نامیده، در عاشورا و در ماه حرام خون ایرانی مسلمان به دست برادر دینی و وطنی ریخته می‌شود، زیرا که اراده حضرت اشرف (قوام) این‌ طور تعلق گرفته...»

تنش و دشمنی میان خراسان و تهران، یا به عبارت درست‌تر میان پسیان و قوام روزبه‌روز تشدید می‌شد و امکان رسیدن به مصالحه‌ای که هر دو طرف را ولو به اکراه راضی کند، وجود نداشت. بهار نمی‌نویسد اما قوام برخی عشایر خراسان را - که از قدیم با سران‌شان روابط نزدیکی داشت - به شورش ضد حکومت پسیان برانگیخت و آنان بخش‌هایی از آن ایالت پهناور را به ناامنی و آشوب کشیدند. حتی قوچان را هم اشغال کردند و نیروهای ژاندارمری را از آنجا فراری دادند. پسیان در مشهد بود که خبر اتفاقات قوچان را شنید و «شبانه با عده قلیلی صاحب‌منصب و ژاندارم که در مشهد موجود داشت، راه قوچان را پیش گرفت تا قوای هزیمت‌یافته ساخلوی قوچان را نیز در بین راه جمع‌آوری کرده، قوچان را از دست اکراد بازگیرد. کلنل با همراهان معدود خود تا جعفرآباد دو فرسنگی قوچان پیش رفت، ژاندارم‌های فراری بعضی به او ملحق شده و برخی بدون اعتنای به او به مشهد مراجعت نمودند.

در جعفرآباد مصادمه بین کلنل و کردهای قوچانی شروع شد و کلنل شخصا در تپه‌های جعفرآباد با تفنگ و شصت تیر می‌جنگید. این جنگ، در روز دوشنبه اول صفر ۱۳۴۰ واقع شده تا عصر آن روز ادامه داشت و در نتیجه نیمی از قوای ژاندارم کشته و نیمی فرار کردند و کلنل یکه و تنها در حالی که محاصره شده بود تا آخرین فشنگی که داشت جنگید تا کشته شود و جنگ جعفرآباد خاتمه یافت. پس از پایان جنگ، کردهای قوچانی حین تصادف به نعش کلنل از قرینه و علامات نظامی او را شناخته، سرش را از تن جدا کرده و به قوچان بردند.»

بعد از مرگ پسیان، یکی از افسران نزدیک به او که در مشهد مانده بود، با هماهنگی دولت مرکزی (از طریق تلگراف) موقتا اداره امور خراسان را به دست گرفت و چند روز بعد، کار برگزاری مراسم تشییع و خاکسپاری سر و بدن کلنل را مهیا کرد.

«روز ۱۵ میزان جنازه و سر کلنل محمدتقی‌خان با تجلیل و احترامات نظامی به مشهد وارد شد. یک عده از صاحب‌منصبان و افراد ژاندارم و جمعی از اهالی شهر جنازه را با ابراز احساسات و ایراد نطق‌های پرهیجان مشایعت می‌نمودند. چون حین عبور جنازه در شهر، از طرف محمودخان نوذری و بعضی هواخواهان مرحوم کلنل نطق‌های پرحرارتی ایراد و احساسات شدیدی بروز داده می‌شد، دولت مرکزی را نگران ساخته، دستور داده شد قوای نظامی دولت از شاهرود و قوای چریک سرحدی به مشهد نزدیک‌تر شوند. همان روز جنازه کلنل در مقبره نادرشاه دفن و ظاهرا غائله کلنل محمدتقی‌خان خاموش شد.»

البته بعد از آن چند کشمکش و درگیری پراکنده رخ داد، اما مرگ پسیان کار حکومت او را یکسره کرده بود.

بهار می‌نویسد: «پسیان بدون شک یکی از افراد وطن‌خواه و صمیم و صاحب دل و هوش و فکر بود و از آن مردمانی بود که حاضرند خود را در راه ترقی و تعالی هموطنان و عظمت وطن و عزت نژاد فدا سازند. من کلنل را یک بار دیدم ... آن روز با کلنل از تهیه قوه‌ای در خراسان و ایجاد هسته جمعیت نظامی و ملی سخن راندیم و او را در این معنی تشویق کردیم. او هم سرش برای این کارها درد می‌کرد! با خوشرویی فراوان، نصایح ما را پذیرفت. این بود آخرین دیدار من با این مرد که به قدر لیاقت و بزرگی که داشت، نتوانست کاری بکند و در حقیقت یکی از هزارها افراد مفید ایرانی بود که به شوخی شوخی نفله شده‌اند.»

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۱۱ مهر ۱۴۰۱ / ۱۹:۳۷
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1401071105426
  • خبرنگار :