به گزارش ایسنا، بدون شک اگر بخواهیم تاریخ بسکتبال ایران را ورق بزنیم، صمد نیکخواهبهرامی از جمله افرادی خواهد بود که در پرافتخارترین فصل آن جای دارد. بازیکنی که از ۱۷ سالگی وارد تیم ملی شد و تا ۳۹ سالگی در بالاترین سطح به کار خود ادامه و پایان داد. کاپیتان محبوب تیم ملی بسکتبال ایران پس از سالها درخشش در رده باشگاهی (داخل و خارج کشور) و سطح ملی، ۹ مرداد ۱۴۰۰ پس از تجربه دومین المپیک خود از دنیای بسکتبال خداحافظی کرد که البته این موضوع همچنان برای بسیاری غیر قابل باور است. با توجه به محبوبیت کاپیتان اسبق تیم ملی، هواداران بسکتبال همچنان دوست دارند که بدانند یکی از ستارگان نسل طلایی ایران در فصل جدید زندگی خود مشغول به چه کاری است.
به همین منظور میزبان او در ایسنا بودیم تا شنونده خاطرات دوران بازی و زندگی فعلی او با توجه به دوریاش از ورزش حرفهای باشیم.
برای تماشای ویدئوی بخشهایی از گفتگو با صمد نیکخواه بهرامی اینجا کلیک کنید.
در ادامه مشروح صحبتهای صمد نیکخواهبهرامی را میخوانید.
* ۹ سالگی وارد بسکتبال شدم
- پدر و مادر من در زمان دانشگاه بسکتبال بازی میکردند و کلا اعضای فامیل هم بسکتبالی بودند، برای همین من نیز در این رشته ورود کرده و در باشگاه شهید چمران ثبت نام کردم تا زیر نظر آقای طاعتی بسکتبال را کار کنم. از آنجا دیگر رابطه من و بسکتبال قطع نشد. ۹ ساله بودم که وارد این رشته شدم و تا ۳۹ سالگی هم بازی کردم. از همانجا وارد تیم نونهالان تهران، چکا، سپس الکترا و پس از آن عضو تیم ایران نارا شدم. اولین تیم حرفهای من در سن ۱۷ سالگی بود که به عضویت تیم صنام درآمدم. از صنام وارد تیم ملی شدم و تا سال گذشته هم در خدمت تیم ملی بودم.
* مربی کوبایی ما مربی دوومیدانی بود!
- تیم جوانانی که ما در آن بودیم و به مسابقات مالزی رفت، خیلی ناکام بود و تقریبا مثل همین تیم جوانان ۲۰۲۲ به موفقیت نرسید. ما به جمع ۸ تا هم نرفتیم در حالی که من فکر میکنم آن تیم باید در بدترین حالت سوم میشد. یک مربی کوبایی داشتیم که مربی بسکتبال نبود. در آن زمان کمیته یا وزارت ورزش با کوبا قراردادی داشت که به نظرم مربیان را مبادله کالا به کالا میکردند! از همان طریق آن مربی کوبایی را بالای سر تیم ملی جوانان گذاشته بودند.
- نمیدانم ایران چه چیزی میداد و از آنها مربی میگرفت اما تقریبا جریان کلی همین بود که گفتم. ۷ - ۸ مربی کوبایی در ایران بودند که ایشان مربی دوومیدانی بود و مامور شد در تیم ملی بسکتبال جوانان کار کند، قبل از اینکه مربی ما هم شود مربی بدنساز بزرگسالان بود. البته در آن زمان آقای فتحی هدایت تیمهای امید و جوانان را بر عهده داشت که گفتند ایشان باید یک رده را انتخاب کند. نهایتا ایشان رفت و اگر اشتباه نکنم «خورخه کابلرا» بود که مربی جوانان شد. تیم واقعا مستعدی داشتیم و همه آنها نسل طلایی شدند، البته حامد حدادی جزو آن تیم نبود. اکثر آن بچهها جذب بهترین تیمها شدند و یادم است که آن موقع لیگ پویاتر بود و تقریبا ۶ - ۷ تیم برای قهرمانی میجنگیدند.
* در هواپیما فهمیدیم غضنفری استعفا داده است
- اولین باری که وارد تیم ملی شدم آقای ارمغانی سرمربی بود و تقریبا انتهای دوره مدیریت آقای غضنفری بود. در آن زمان تیم را متحول کرده و به مسابقاتی در غرب آسیا به میزبانی کویت رفتیم، تیم ما ترکیبی از جوانان و با سابقهها بود اما در آنجا خوب نتیجه نگرفتیم. شرایط تیم به گونهای بود که مقابل سوریه، بحرین و امارات باختیم و دلیل این اتفاق هم تغییرات و تحولات در تیم ملی بود. بین پنج تیم پنجم شدیم. آن زمان اینترنت اینگونه وجود نداشت و هنگام برگشت در هواپیما به ما روزنامه میدادند که روی هوا فهمیدم غضنفری استعفا داده و رفته است. پس از آن آقای مشحون آمد که سعید ارمغانی از تیم ملی رفت. یک مدت کوتاهی آقایان داریوش نبوی و هاشمی بودند و کم کم ما به تیم اصلی اضافه شدیم و در سن ۱۹ - ۲۰ سالگی بود که فیکس شدم.
* پایه نسل طلایی را غضنفری گذاشت
شک نکنید همیشه بزرگترین حسرت من این است که در المپیک با آیدین بازی نکردم، ولی من یاد گرفتم با این حسرت زندگی کنم.- قطعا پایه نسل طلایی را غضنفری گذاشت و در ادامه آقای مشحون بود که کار را پیگیری کرد. در حقیقت خطر را آقای غضنفری کرد که جرات سرمایه گذاری روی جوانان را داشت، البته ایشان نماند و خیلی زود رفتند که آقای مشحون آمد. قطعا ایشان هم کار کرد و نقش داشت.
* آیدین دعوت میشد ولی برای بازی خط میخورد
- ماجرای من و آیدین این بود که با هم دعوت میشدیم ولی من بازی میکردم و آیدین در لحظه آخر برای حضور در ترکیب نهایی خط میخورد. واقعا اینظور نبود که سطح یکی از ما بالاتر یا یکی پایینتر باشد. واقعا می گویم که از همان روزی که من بازی کردم او هم باید بازی میکرد، پست ما دو و سه بود ولی مدل بازی ما با هم فرق داشت، کاری که من میکردم او نمیکرد و کاری که او میکرد من نمیتوانستم انجام دهم. مطمئن باشید که اگر آن دوره بازی میکرد به تیم کمک میکرد. با همه این اتفاقات اما آیدین مایوس نشد و پافشاری کرد، به قدری خوب شد که مجبور شدند او را انتخاب کنند.
* شاید نمیخواستند دو برادر در تیم ملی باشند!
- حس میکنم در آن زمان نگاهها اینطور بود که نمیخواستند از یک خانواده دو نفر را انتخاب کنند و به همین دلیل یک نفر از ما وارد تیم ملی میشد. از همان ابتدا آیدین میتوانست در تیم ملی بازی کند و اگر میآمد قطعا به تیم ملی کمک میکرد. او آن زمان در ۱۲ نفر بود ولی اینکه به چه دلیلی انتخاب نمیشد را باید مربیان بگویند. یک سال و نیم بعد از من وارد تیم ملی شد و برای انتخاب او جای هیچ علامت سوالی نبود که چرا هست. به نظرم این موضوع آیدین برای جوانترها بسیار خوب است، چرا که یاد میگیرند تسلیم نشوند و تلاش کنند. الان شاید خیلیها به اردو دعوت میشوند و بازی نمیکنند، من همیشه به آنها میگویم جوری کار کنید که علامت سوالی روی شما نباشد و خودتان را به تیم ملی تحمیل کنید.
* با آیدین رقابت داشتیم
- به یاد دارم که زانوی آیدین درد میکرد و از شرایط تیم خودشان هم ناراحت بود. تیم آنها به قزوین رفته بود و او هم شدیدا زانو درد داشت. در آن دوره آیدین خوب بازی میکرد و آن سالی هم که به بازیهای آسیایی رفتیم MVP شد. من و آیدین واقعا به هم نزدیک بودیم و رقابتی هم با یکدیگر داشتیم که به هر دوی ما کمک میکرد. تعطیلاتی بود و میخواستیم به ویلای عمو برویم که یک مقدار دیرتر حرکت کردیم چون من تهران بودم و قرار بود آیدین از قزوین به تهران بیاید تا برویم که متاسفانه بعد از راه افتادن هم آن اتفاق تلخ افتاد. همه اتفاقات بین من و آیدین برایم خاص است، در حالی که شاید برای بقیه ساده باشد. خیلی سال از آن داستان گذشته و این خصوصیت انسان است که با شرایط سخت کنار بیاید. کلا انسان چیز عجیبی است.
- فکر نمیکردم بعد از آن اتفاق تلخ بتوانم ادامه دهم اما خوشبختانه توانستم این کار را کنم. حس میکنم خیلی حیف شد که آیدین زود رفت و اگر میبود اتفاقات خیلی بهتری را در بسکتبال ایران میدیدیم. نمیدانم گفتن این حرف درست است یا نه، اما حداقل دلم میخواست سه چهار سال دیرتر او تصادف میکرد تا به نتیجه زحماتش میرسید چون تلاش بسیار زیادی کرده بود. رسیدن به المپیک و جام جهانی لذت بخش است و ما جوانان دهه شصتی خیلی چیزها را ندیدیم و خودمان به دست آوردیم. کاش لذت سختیهایی که کشید را میچشید و بعد از بین ما میرفت. ولی متاسفانه این چنین نشد.
* بازی با آیدین در المپیک حسرت من است
مشحون چهار دوره رئیس بود که اگر آنها را تقسیم بندی کنیم؛ هر چهار سال به ترتیب دوره اول عالی، دوره دوم خیلی خوب، دوره سوم متوسط و دوره چهارم افتضاح بود.- شک نکنید همیشه بزرگترین حسرت من این است که در المپیک با او بازی نکردم، ولی من یاد گرفتم با این حسرت زندگی کنم. هر روزی که بازی کردهام به این موضوع فکر میکردم. در حقیقت شما طبق روال طبیعت درباره از دنیا رفتن پدر، مادر و اقوام خود فکر میکنید و میداید که یک روز آنها نیستند، اما هیچوقت فکر نمیکنید که برادر همسن شما یکباره نباشد. همیشه در شروع و پایان هر برنامهای به آیدین فکر میکنم. کمتر و بیشتر میشود اما واقعا همیشه هست.
* سه سال دیگر جا داشتم اما دیگر بازی نمیکنم
- من نمیدانم خداحافظی چگونه است، اما دیگر اصلا به فکر بازگشت نیستم. به بازی کردن فکر نمیکنم و واقعا از نظر روحی - روانی نمیتوانم آماده تمرین باشم و نقشههای دیگر در سر دارم. من همواره برای زندگی خودم پلنهای (برنامههای) بلند مدت و کوتاه مدت داشتم. یک مدت بازی کردن برنامه اصلی من بود اما الان هدف من فرق کرده است. واقعا اگر بازی میکردم با توجه به شرایط موجود در بسکتبال ایران باز هم دو - سه سال میشد بازی کنم، اما الان برنامههای مهمتری در سر دارم. شما همیشه باید یک چیزی را فدای چیزی دیگر کنید تا به دست آورید. بازی کردن خیلی لذت بخش است و من خودم از وقتی یادم است تمرین و بازی میکردم و کارهای دیگر کنارش بود، اما در حال حاضر فکری برای بازی ندارم و خداحافظی من قطعی است. در ایران برای بازیکنی که ۲۰ سال تیم ملی بازی کرد چه کاری میکنند؟
- من پس از المپیک هم در مصاحبه خودم گفتم که هر وقت تیم ملی به من نیاز داشته باشد در شکلهای دیگر قطعا کمک میکنم. الان بازی نمیکنم و تمرین نکردهام چون کارهای دیگری دارم و برنامههایم فرق کرده است. از همینجا به همه میگویم که دیگر هیچوقت بازی نمیکنم. حتی سال گذشته از باشگاه مهرام و آقای هاشمی بارها زنگ زدند که بیا ولی گفتم بازی نمیکنم. شاید همانطور که بازی نکردن برای خود من غیر قابل باور است، برای بقیه هم قابل باور نیست.
* با هاشمی مشکلی ندارم ولی از کسی الکی تعریف نمیکنم
- من هیچ ناراحتی از آقای مصطفی هاشمی ندارم و ایشان هم از من ناراحت نیستند، همیشه احترام یکدیگر را داشتهایم. چیزی که الان میخواهم بگویم صرفا برای آقای هاشمی نیست و کلی میگویم؛ ما عادت کردهایم که فقط به ما بهبه و چهچه بگویند، اگر کار بدی هم کردهایم باید بگویند خوب است و تا بگوییم اشتباه است ناراحت میشوند. شما فصل گذشته چیزی بجز ناکامی را در تیم مهرام دیدید؟ با آن همه امکاناتی که باشگاه داشت تیم در ۸ تا حذف شد و این یعنی ناکامی. من فقط گفتم تیم مهرام ناکام است و امیدوارم از من ناراحت نشوند. من این حرفها را میزنم و میگویند صمد منتقد شد. این نقد نیست واقعیت است!
* سیاستمدار نیستم
- من اصلا سیاستمدار نیستم و فقط معتقدم که باید اشتباهات را قبول کنیم. اگر تصمیمی که گرفتیم نتیجه نداد باید تصمیمات خودمان را بازبینی کنیم و اگر این قدم را برنداریم در جا میزنیم. من قبول دارم که وقتی یک مربی میگوید وقت کافی نداشتم تا در رده جوانان کار کنم، اما ما باید از اشتباهات خود درس بگیریم.
* فعلا به مربیگری فکر نمیکنم
شک نکنید که اگر مدیر بودم همه این بازیکنان تیم ملی را کنار میگذاشتم و یک ثانیه هم این افراد را تحمل نمیکنم حتی اگر همه بازیها را ببازیم.- در حال حاضر مشغول درس خواندن هستم و هر جا هم که مثمر ثمر باشم بدون چشم داشت به بسکتبال ایران کمک میکنم چون من عاشق این رشته هستم و سالها در آن فعالیت کردهام. به مربیگری علاقه دارم اما فعلا در حال حاضر بیشتر سعی میکنم در بحث مدیریت کمک کنم.
* با برخی انتخابهای داوری مخالفم و مشکل شخصی نداریم
- من تقریبا هر روز با جواد داوری صحبت میکنم و با هم رابطه خوبی داریم، اما وقتی تیم ملی ما با آقای هاشمی نتیجه نگرفت، در آن زمان گفتم که اگر من بودم فعلا سرمربی را عوض نمیکردم. شاید الان آقای مشحون به او مشورت میدهد اما تصمیمات نهایی رای خود داوری است و باید به کارنامه خود او نوشته شود. این روزها بحثی به وجود آمده بود که تصمیمات اخیر جواد داوری همگی تصمیمات نسل طلایی است، در حالی که تصمیمات خود آقای داوری است. فکر میکنم کارنامه دوره او را باید به پای خودش نوشت.
از نکات مثبت داوری انتقاد پذیر بودن است
- از نکات مثبت داوری انتقاد پذیر بودن است و اگر به هر کسی جز او این همه حمله میکردید واکنش نشان میداد اما او هیچ کاری نمیکند و فقط گوش میدهد! اینکه لج بازی نمیکند و باز خورد تصمیماتش را میگیرد خیلی نکته مثبتی است. این موضوع هم بیشتر نشات گرفته از جوانی است که ریسک و خطر میکند. بعضی وقتها ساعت ۱۲ شب از فدراسیون به خانه میرود که نشان میدهد او در حال کار کردن است. همه از او انتقاد میکنند که ۹۰ درصد آنها هم غیر واقعی است. همیشه سعی دارم به بسکتبال کمک کنم و سهمی برای خودم از فدراسیون قائل نیستم. حال اینکه او با چه کسانی مشورت میکند، در صورت گوش کردن یا نکردن به آنها موفق میشود یا ضرر میکند، کارنامه او است و باید به پای خود داوری نوشته شود.
* شروع چند دستگی تیم ملی از زمان مشحون بود
- من معتقدم که شروع این داستانهای تیم ملی و چند دسته شدن بازیکنان از دوران مشحون نشات گرفت و به دوران طباطبایی مربوط نیست. مشحون چهار دوره رئیس بود که اگر آنها را تقسیم بندی کنیم؛ هر چهار سال به ترتیب دوره اول عالی، دوره دوم خیلی خوب، دوره سوم متوسط و دوره چهارم افتضاح بود. در دوره چهارم اتفاقاتی افتاد که حتی یاران غار مشحون در فدراسیون هم نمیتوانستند او را تحمل کنند. از آقایان نوربخش بگیرید تا بقیه. مشحون به قدرتی رسید که انگار دیکتاتور بود. سیاسی بازیهای او تصمیمات آینده را خراب کرد.
* مدیران ما ترسو هستند
- در زمان ما به کسی باج نمیدادند و حتی میدانستم که خود من را کنار میگذارند، الان دیگر اینطور نیست و مدیران جرات لازم را ندارند. متاسفانه مدیران ما خیلی مواقع که لازم باشد کار درست را انجام نمیدهند و روی مسائل رخ داده را میپوشانند. شخصا اگر من باشم درپوش نمیگذارم و در بدترین شرایط هم بهترین تصمیم را میگیرم. من باشم کار درست را میکنم و نمیگویم کسی چه فکر میکند، حتی شاید جایگاه و صندلی خودم را از دست بدهم اما من این کار را میکنم. باید مدیران ما جرات داشته باشند هرچند که کار سخت است.
* در ایران مدیر موفقی نمیشوم چون ...
- الان خیلی وقتها برخی از مربی و بازیکنان حرکت اشتباهی میکنند و وقتی هم آرام آرام او را کنار میگذارند سریعا مصاحبه کرده و هوچی گری میکند، من اگر باشم کل پرونده مربوطه را در مطبوعات میگذارم تا همه چیز شفاف شود. دو بار این کار را کنید همه سر جای خود مینشینند. هر کسی باید در جای خود پاسخگو باشد. یکسری رفتارها میبینم که اصلا نمیدانم یعنی چه! شاید هم من نمیدانم چه رفتاری درست است اما برخی رفتارهای فعلی در ورزش و خصوصا بسکتبال ایران در تخیلات من نمیگنجد. من اگر بودم مثل مدیران فعلی کار نمیکردم و به نظرم در ایران مدیر موفقی نمیشوم چون از کسی مشورت تحمیلی و سفارش نمیپذیرم. کار غلط و سیاسی بازی هم نمیکنم.
من را با عنوان جوانگرایی و در سن ۳۱ سالگی از تیم ملی کنار گذاشته و در اتفاقی نادر بازیکن ۲۹ ساله را برای اولین بار وارد تیم ملی کردند!* همه بازیکنان فعلی تیم ملی را کنار میگذاشتم
- متاسفانه شرایطی در تیم ملی حاکم شده است که برخی از بازیکنان تیم را در اختیار خود گرفتهاند و همه هم این موضوع را میبینند (باخنده). شک نکنید که اگر مدیر بودم همه این بازیکنان تیم ملی را کنار میگذاشتم و یک ثانیه هم این افراد را تحمل نمیکنم حتی اگر همه بازیها را ببازیم. در ورزش باید اخلاق حرفهای اولویت باشد. درگیری بین مربی و بازیکن همیشه هست اما حد و سطح دارد. شما نمیتوانید یک گروه ۳۰ نفری از مردان بالغ را یک سال باهم در تنش نگه دارید، من بودم یک ثانیه تحمل نمیکردم و همه را کنار میگذاشتم. یا باید همه چیز درست شود یا همه خط میخوردند.
* مردم ضعیف پرستی هستیم
- مردم ما کلا ضعیف پرور و ضعیف پرستی هستند و متاسفانه به کار واقعی ارزش قائل نیستند. به عنوان مثال فردی مثل علی کریمی شانسی موفق نشده است بلکه سالها، روزهاو شب ها تلاش کرده تا استعداد ذاتی خود را پروروش دهد. در ایران به این موضوع احترام نمیگذاریم و اگر در یک بازی فوتبال یک بازیکن گمنام پای کریمی را با خطا هم بشکند همه طرفدار آن بازیکن ضعیفتر هستیم. من یک سوال دارم، آیا ما اصلا فیلمی از اسطورههای خود داریم؟ در همه فیلمها مظلوم داریم.
* در ایران مظلوم نمایی نان دارد
- متاسفانه در ایران مظلوم نمایی نان دارد. هر کس پیش رئیس خود گریه کند یک چیزی میگیرد و کسی نمیگوید من این کار را کردم و این شیرینی را به من جایزه بدهید. در بازیهای آسیایی که حضور داشتم طرفداران چینی ما را نمیشناختند اما با عملکرد خوب ما در زمین طرفدار ما میشدند. در مورد ما تحقیق میکردند و این برای آنها احترام داشت. در ایران یک تیم تهرانی هنگام بازی با تیمهای شهرستانی، بیست هیچ عقب است. شما یکبار به گرگان بروید و ببینید اصلا قبول میکنید وارد زمین شوید با آن شرایط؟ وقتی همان تیم تهرانی در تهران با همان تیم شهرستانی بازی میکند باز هم شرایط همانطور است. مسئولان تماشاگران تیم تهرانی را خارج میکنند. البته اگر من هم در تیم شهرستانی باشم از آن امکانات استفاده میکنم.
* لطف مردم از پاداش مسئولان لذت بخشتر است
- البته باید تاکید کنم که حتی همه دشمنان ما در ایران هم در نهایت واقعا طرفدار هستند اما یکسری بحثهای جانبی همیشه هست. هر کس من را میشناسد به بنده کمک میکند و این همیشه جای تشکر دارد. شهرستان و تهران هم مهم نیست، همین که من را میشناسند و در حقم لطف دارند از هر پاداش گرفته و نگرفتهای از مسئولان لذت بیشتری دارد. حتی اگر آن لطف در حدی این باشد که در صف نانوایی یک نان را زودتر به من بدهند لذت بسیاری دارد.
تیم دانشگاه آزاد با هدایت مصطفی هاشمی را بازاندند که من به همین دلیل اعتراض کرده و تو روی آقای مشحون ایستادم، گفتند چرا در جمع اعتراض کردی و من را از تیم کنار گذاشتند.* کنار گذاشتن من ربطی به جوانگرایی نداشت
- وقتی یک جوی درست میشود سخت است جلوی آن بایستیم. یک تایمی من را با عنوان جوانگرایی و در سن ۳۱ سالگی از تیم ملی کنار گذاشته و در اتفاقی نادر بازیکن ۲۹ ساله را برای اولین بار وارد تیم ملی کردند! یک بازیکن ۳۱ ساله در اوج پختگی و دوران حرفهای خود قرار دارد و قطعا این موضوع ربطی به جوانگرایی نداشت. جوانگرایی منطق دارد، شما حتی اگر یک بازیکن ۳۱ ساله آماده را هم کنار بگذارید، منطقی است که یک بازیکن ۲۱ ساله را وارد تیم کنید تا حداقل ۸ - ۹ سال زمان کسب تجربه داشته باشد. اینکه بازیکن ۲۹ ساله را جایگزین من کردند خندهدار بود.
* هیچ بازیکنی را از تیم ملی خط نزدهام
- واقعا خود من هیچوقت بازیکن سالاری با آن مفهوم خاص که کسی را از تیم ملی کنار بگذارم یا وارد تیم کنم نکردم. هیچوقت هیچ چیز اضافی از کسی نخواستم، اگر یک مربی بیاورید که بگوید صمد گفت فلانی را بیار و فلانی را از تیم کنار بگذار، پایم را در سالن بسکتبال نمیگذارم. شاید به لحاظ فنی درباره یک شخص زنگ زده باشم، اما چنین چیزی هیچگاه وجود نداشت که کسی را خط بزنم. اینکه بگویم از کسی خوشم نمیآید و رفیق من را بیار، چنین چیزی نبوده است.
- شخصا معتقدم یک بازیکن خوب در بسکتبال به قدری روی عملکرد تیم تاثیرگذار است که هیچ مربی دوست ندارد او را کنار بگذارد. همیشه به بازیکنان جوانتر میگویم هیچ مربی بازیکن خوب را خط نمیزند. باورتان نمیشود اگر بگویم که همین الان ده نفر به من زنگ زده و میگویند فلانی پول داد تا من را کنار بگذارند، اصلا این را قبول ندارم. در این سالها هیچوقت چنین چیزی ندیدهام.
* با دستور مشحون از تیم ملی خط خوردم
- همانطور که گفتم من بسکتی هستم و همه چیز را دیدهام، هیچ مربی دوست ندارد صمد نیکخواهبهرامی بهترین بازیکن پست سه ایران و آسیا در آن زمان را کنار بگذارد چون به ضرر تیم خودش است، مگر اینکه اختلافات خیلی شدید باشد؛ مثل اختلافات من و آقای مشحون. در بازی تیمهای اراک و دانشگاه آزاد رسما تیم دانشگاه آزاد تحت هدایت مصطفی هاشمی را بازاندند که من به همین دلیل اعتراض کرده و تو روی آقای مشحون ایستادم که چرا با وجود اینکه دید، کاری نکرد. پس از آن بود که من را کنار گذاشتند و گفتند چرا در جمع چنین چیزی را گفتهام! همان موقع بود که مربی آلمانی «دیرک باوئرمن» را آوردند و دستورات را به او میدادند.
* باوئرمن بنده پول بود
- من همان موقع هم گفتم که خارجیها بنده پول هستند و برای آن مربی هم فقط مهم بود پولش را بگیرد. شما الان یک نفر را در ایران پیدا کنید که باوئرمن جواب او را بدهد. فقط پول میخواست و همان موقع هم با یک قرارداد ترکمنچای که حق فسخ هم با خود او بود به منافعش رسید. با اولین پیشنهاد خوب هم از ایران رفت. مربی خارجی اصلا دلش به حال بسکتبال ما نمیسوزد. البته من مخالف مربی خارجی نیستم و برای پیشرفت نیاز است که از مربیان خارجی استفاده کنیم، اما به شرطی که با قراردادی درست بتوانیم از آنها بهره برداری کنیم. واقعیت این است که برای همه مربیان خارجی از هر چیزی مهمتر پول است، حال اگر عملکرد تیم او بهتر باشد به نفع خودش است.
* باوئرمن به دستور مشحون من را خط زد
- او هم به دستور مشحون آن کار را کرد، چون منطقی نیست وقتی که من دو ماه قبل در بازیهای آسیایی بهترین پست سه آسیا شدهام کنار گذاشته شوم. من هم هیچوقت در این مورد حرفی نزدم تا اینکه رضا مشحون هم داخل بازی آنها شد و در مصاحبهای گفت که صمد خودش رفت. وقتی چنین چیزی گفتند من هم صحبت کردم و این موضوعات را تکذیب کردم. میگفتند با صمد صحبت کردهایم و خودش میخواهد برود، من هم اعلام کردم که اصلا چنین چیزی نیست و خیلی هم دوست دارم وارد تیم ملی شوم البته اگر بگذارند.
* با رفتار «کیروش» مخالفم
- وقتی رقم قرارداد بالا باشد خیلی چیزها عوض میشود. اینکه ۵ هزار دلار قرارداد ببندید با اینکه قرارداد ۵ میلیون دلاری امضا کنید بسیار متفاوت است. هر کسی یک قیمتی دارد و شاید من هم قیمتی داشته باشم. از نظر فنی کیروش خوب است اما او هیچوقت در پرتغال نمیتواند علیه رونالدو حرف بزند. دایی و کریمی اسطورههای ما هستند و او حق ندارد درباره آنها حرف بزند. فقط باید کارهای فنی خود را انجام دهد و اصلا ربطی به او ندارد که کریمی چکار میکند. او از نظر فنی قوی ست اما اخلاقی خیر. کیروش نمیتواند در پرتغال علیه رونالدو حرف بزند.
مورد داشتهایم که فردی وارد بسکتبال شده و پس از آن پناهنده شده و گرین کارت گرفته است. من با اینها مشکل دارم که به داوری میگویم در انتخابها دقت کند.* مربیان خارجی در ایران مدیریت میکنند!
- چون در قراردادهای خود خط قرمز مشخص نمیکنیم مربیان خارجی در ایران فراتر از بحثهای فنی ورود میکنند. آوردن مربی خارجی برای رشد خوب است و برای همه رشتهها این موضوع صدق میکند، اما باید بهترینها را استفاده کنیم. ما الان در کشتی نیازی به مربی خارجی نداریم چون بهترینها در ایران هستند، اما اینکه در ایران خط قرمز نداریم درست نیست. مربی فقط باید کار فنی کند. البته باید بگویم که مربی خارجی در ایران موفقتر است چون زبان را بلد نیست و نمیداند درباره او چه میگویند. ۹۰ درصد منتقدین ما در بسکتبال «ه» را از «خ» تشخیص نمیدهند. واقعا یکسری انتقادها هیچ پایه درستی ندارد و کاملا نامردی است، اینکه هر روز هجمه باشد تاثیر میگذارد. مربی خارجی این حرفها را نمیداند و کاری با هجمهها ندارد.
* برخی انتخابهای داوری را قبول ندارم
- همانطور که گفتم مشکل شخصی با داوری ندارم و تنها بعضی از انتخابهای او را نمیپسندم. رئیس فدراسیون نمیتواند همه کار کند و به همین دلیل باید با انتخابهای درست سیاست گذاری درستی هم انجام دهد. من همیشه میگویم باید نفراتی را بیاوریم که چیزی به مجموعه اضافه کند و بارها در بسکتبال این اتفاق افتاده که فردی میآید و فقط به منافع شخصی خود میرسد و بسکتبال ایران هیچ سودی از حضور او نمیبرد. مورد داشتهایم که فردی وارد بسکتبال شده و پس از آن پناهنده شده و گرین کارت گرفته است. من با این انتخابها مشکل دارم. در زمان بازی بخاطر حضور چنین افرادی حرص میخوردم و الان هم که وقتی میبینم آقای داوری نیز به عنوان هم دوره من چنین انتخابهای اشتباهی میکند حرص میخورم.
- شما همین امسال در مهرام یک تیم متحول شده میبینید و هر کس مثبت بوده در تیم میماند و هر کسی بد باشد میرود. مشکل من با داوری فقط برخی انتخابها است. البته پس از صحبتهایی که با او داشتم تقریبا قانع شدم و فهمیدم ناچار شده است. ضمن اینکه من همیشه میگویم تا زمانی که با کفش کسی راه نروید او را درک نمیکنید، اما معتقدم مدیر باید قدرت آن را داشته باشد که اولویتهای خود را انتخاب کند. مدیر اگر قدرتمند باشد بهترین فرد دنیا را قانع میکند در تیم نوجوانان کار کند.
* بسکتبال ایران حلقههای گمشده دارد
- بسکتبال ما یک حلقه گم شده ندارد و در واقع حلقههای گم شده دارد. حلقههای مختلفی هست اما از نظر من فقط باید واقع بین باشیم و واقعیتها را ببینیم. باید به دور از هر سابقهای، افراد را با توجه به عملکردشان واقع بینانه بسنجیم. در این صورت خیلی اتفاقات بد نمیافتد. همیشه خودم سعی میکنم به هر قمیتی که هست کار درست را انجام دهم چون اعتقاد دارم کار غلط به نتیجه نمیرسد و در نتیجه بهای سنگینتری باید پرداخت کنید.
* کیفیت و قیمت خوبی برای لباس کاروان ایران در قونیه دادیم
- هیچ زد و بندی نبود، ما در مزایده برنده شدیم چون کیفیت و قیمت خوبی را ارائه کردیم. ضمن اینکه قاعدتا منی که ۵۰ سال در ورزش ایران بودهام ارتباطات بهتری دارم. چرا من نمیتوانم در وزات نفت باشم؟ من به عنوان یک تولید کننده لباس ورزشی که سابقه فعالیت در ورزش را داشتهام، خواستههای وزشکار را بهتر از یک تولید کنندهای میدانم که تا کنون حتی یکبار هم شورت ورزشی نپوشیده است. متاسفانه ما دستمان باز نیست وگرنه بهتر هم کار میکنیم، ولی محدودیتهایی هست که نمیگذارد خوبتر کار کنیم. در مجموع کارها قابل قبول بود چون من خودم به عنوان کسی که چندین و چند دوره در بازیهای آسیایی و المپیک بودهام، واقعا از لباسهای کاروان ایران زجر کشیده و خجالت زده شدهام. وقتی خود من میتوانم کار بهتری ارائه کنم چرا این کار را نکنم؟
* برای طراحی لباسها محدودیت داشتیم
من هم خیلی دوست دارم که ویانا در یک رشته ورزشی قهرمان شود، همانطور که پدر مادر خودم خوشحال میشوند من را در جایگاه فعلی میبینند.- محرم بود و نشد کار دیگری ارائه کنیم، مجبور شدیم از لباس مشکی رنگ استفاده کنیم. دوستان کمیته هم محدود هستند. یکسری محدودیتهای دیگری هم هست که نمیشود کار خاصی کرد. البته در این مسابقات هویت بصری لباسچندان مهم نیست صرفا فونت بزرگ نام کشورها می تواند آنها را معرفی کند. موضوع بحث من پکیج لباسهاست یعنی مواردی که ورزشکاران دیگر در ست های خود داشتند و ما نداشتیم. گاها تولید کننده اطلاع ندارد که وقتی هوا بارانی است ورزشکاران تا مچ پا در آب فرو میروند یا اینکه نمیداند سایز گرمکنها مناسب ورزشکار نیست.
- البته هر چه جلوتر برویم بهتر هم میشویم، تولیدهای خود ما نسبت به چهار سال قبل بهتر است و برای بازیهای کشورهای اسلامی نیز کار بزرگی کردیم چون در فاصله یک ماه مانده تا مسابقات بسیار سخت بود همه لباسها را طراحی کنیم. البته چون این کار برای خود من اهمیت زیادی داشت همه کارها را تعطیل کردم تا فقط به این مهم رسیدگی کنیم و دوست داشتم یک کاری برای ایران کنم. البته ما یک مقدار هم خارجی پسند هستیم. نمیگویم ما بدون عیب و نقص بودیم اما شما اگر کمد من را ببینید حتی یک لباس خارجی هم ندارم و سعی میکنم همیشه از تولید کنندگان ایرانی خرید کنم.
* دخترم یکی از دلایل خداحافظی من بود
- خیلی از ورزشکاران اگر خانواده آنها را همراهی نکند به جایی نمیرسند چون حرفه ای ورزش کردن بسیار سخت است و شما هر زمان که بخواهید در اختیار خودتان و خانواده نیستید. زمانی که همه در تعطیلات و پیک نیک هستند، ورزشکاران وارد اردو میشوند چون مایکروویو نیست که سریع آماده شویم، باید در اردو آماده سازی کنیم. دخترم بهترین سالهای بچگی خود را بدون من سپری کرد و الان تصمیم دارم بیشتر با او باشم. یکی از اصلیترین دلایل خداحافظی من این بود که دوست دارم با او باشم. الان همه رشتهها را امتحان کرده و به اسکواش رسیده است.
* دوست دارم دخترم قهرمان شود
- بی شک من هم خیلی دوست دارم که ویانا در یک رشته ورزشی قهرمان شود، همانطور که پدر مادر خودم خوشحال میشوند من را در جایگاه فعلی میبینند. با این وجود اما ویانا خیلی جنگنده نیست، پشتکار دارد اما رقابت خیلی اذیت کننده است و من فکر میکنم ویانا در روحیهاش چنین چیزی نیست.
* خانوادهها فرزندان خود را آزادتر بگذارند
- از نظر من هیچ کاری نشد ندارد چون انسان قابلیتهای نهفتهای دارد که اگر به آنها پی ببرد قادر به انجام هر کاری خواهد بود. به پدر مادرها توصیه میکنم که واقع بین باشند و بچهها را آزادتر بگذارند تا در انتخابهای خود راحت باشند و به دنبال سلیقهها بروند. اگر نبوغ فرزند خود را پیدا کنند قطعا موفق میشود. انتخابها تاثیرگذار هستند و باید دقت کرد.
* روی شماره ۱۴ غیرتی نیستم
- واقعیت این است که خیلی روی عدد ۱۴ غیرتی نیستم و این لطف بچهها است که این شماره را کنار گذاشتهاند، اما من همیشه شماره ۱۴ را دوست داشتم. در حقیقت من شماره دو رقمی را دوست دارم و قبلا در بسکتبال آماتور شماره پیراهنها از یک تا پانزده بود که من عدد ۱۵ را دوست نداشتم، به همین دلیل ۱۴ را انتخاب کردم. حس میکردم برای من خوش شانسی میآورد و رفته رفته ماندگار شد. خیلی غیرت آنچنانی روی این شماره ندارم اما امیدوارم هر کس ۱۴ میپوشد برگه آمارش شلوغ باشد. حداقل ۲۵ امتیاز، ۸ پاس گل، ۷ - ۸ توپ ربایی و بلاک هم داشته باشد بد نیست.
ورزش ایران همیشه کوچه خلوت بوده و مدیران تاریخ مصرف گذشته سیاست به راحتی وارد ورزش ایران میشوند.* بسکتبال ۳*۳ به زمان نیاز دارد
- از نظر من شرایط بسکتبال سه نفره ایران همانند روزهای ابتدایی شروع فوتسال در کشور است. اگر یادتان باشد آن زمان هم چمنیها برای فوتسال شرکت میکردند اما رفته رفته با آمدن استعدادهای فوتسالی مثل شمسایی، دیگر جایی برای چمنیها نبود و به ناچار راه خود را جدا کردند. در بسکتبال ۵به۵ و ۳به۳ ایران هم الان چنین شرایطی حاکم است. این رشته جدید است و در ایران تازه راه اندازی شده، باید زمان بدهیم تا بچههای ۳به۳ پیشرفت کنند. واقعا الان سطح بازیکنان ۵به۵ از بخش ۳به۳ بالاتر است و رفته رفته این شرایط بهتر میشود تا نهایتا هم از هم جدا شوند.
- اما من معتقدم باید اولویتها را درست انتخاب کنیم. بازیکنی مثل سینا واحدی که استعداد خوبی دارد و با زمان دادن به او میتوان آینده تیم ملی بسکتبال را تضمین کرد، میتوانست در اردوی ژاپن دو بازی تدارکاتی خوب را انجام داده و کسب تجربه کند اما ما او را به بازیهای کشورهای اسلامی در قونیه فرستادیم تا در بسکتبال ۳به۳ کار کند که انتخاب درستی نیست. معتقدم نباید هزار تومانی را صد تومان خرج کرد.
* ورزش کوچه خلوت مدیران سیاسی است
- ورزش ایران همیشه کوچه خلوت بوده و مدیران تاریخ مصرف گذشته سیاست به راحتی وارد ورزش ایران میشوند، در چنین شرایطی نمیتوان انتظار خیلی زیادی از ورزش این کشور داشت. سیاسی کاری سخت است و شما دیدهاید هر جا که مدیر ورزشی کار کرده، در نتیجه گیری موفق بوده است. الان خیلیها به علی دبیر گیر میدهند، در حالی که او برای موفقیت کشتی تلاش میکند. نگاه نکنید چه میگوید و چه لباسی میپوشد، او برای کشتی همه کار میکند و باید از او تشکر کرد. برخی به علی دبیر گیر دادهاند که چرا برای کشتیگیران ون خریده است که من اصلا دلیل این موضوع را نمیفهمم! چرا نخرد؟ همه باید اینطور باشند و به جای اینکه به او بگویند ممنون، او را میکوبند.
انتها پیام