به گزارش ایسنا، روزی که با یک دست خط شمشیربازی ۹ سال تعطیل شد، این رشته به معنای واقعی زمین خورد. خیلی از امکانات و تجهیزاتش را از دست داد و حتی کفش های مسابقه به پای باغبان های ورزشگاه امجدیه رفت. از طرفی ورزشکاران و مربیان زیادی هم کوچ کردند و شمشیربازی در بدترین روزهای خود بود. در این میان، افرادی هم بودند که برای شروع دوباره این رشته تلاش کردند.
حمید فتحی یکی از افرادی است که تلاش زیادی کرد تا شمشیربازی دوباره زنده شود. البته با وجود اینکه فعالیت های زیادی انجام داده اما به سختی حاضر به صحبت در مورد آنها میشود. هر چقدر هم تلاش کرده که از فضای شمشیربازی دور شود اما زمانی که صحبت از این رشته میشود با شور و هیجان خاصی در موردش صحبت می کند که نشان می دهد هنوز قلبش برای شمشیربازی میتپد.
مهمان این پیشکسوت شمشیربازی بودیم و از روزهای سختی که شمشیربازی ایران پشت سر گذاشته است، صحبت و خاطرات جالبی را از بازی های آسیایی تهران بازگو کرد.
در ادامه گفت و گوی ایسنا با حمید فتحی را می خوانید:
ویدئوی این گفتگو را از اینجا تماشا کنید(کلیک کنید)
*ابتدا کمی در مورد خودتان صحبت می کنید؟
متولد سال ۱۳۲۷ در تهران هستم. در یک خانواده کاملا ورزشی به دنیا آمدم. ایرج عرفان فوتبالیست قدیمی، دایی من بود. برادرم جمشید فتحی بنیانگذار قایقرانی آبهای خروشان در ایران بود. خودم نیز اکثر رشته های ورزشی را انجام دادهام و والیبال، شنا، اسکی روی آب و اسکی انجام میدادم اما شمشیربازی و ماهیگیری را به صورت حرفه ای دنبال کردم. من تمام دریاچه ها و رودخانه های ایران را رفته ام و ماهیگیری کرده ام. دو فرزند( یک دختر و یک پسر) و چهار نوه دارم. پسرم نیما داور بین المللی شمشیربازی است و همسرش هم از قهرمانان شمشیربازی ایران بوده است. همسرم نیز بسکتبالیست بوده است. من برای دیدن یکی از دوستانم به دانشکده تربیت بدنی رفته بودم که آنجا همسرم را دیدم و با هم آشنا شدیم.
*چرا بین این همه رشته که فعالیت داشتید، شمشیربازی رشته ورزشی اصلی شما شد؟
سال ۱۳۴۷ خیلی اتفاقی از طریق یکی از دوستانم که عموی فرشاد صفتی(در تنیس فعالیت دارد) است، با شمشیر بازی آشنا شدم. یک روز استخر بودیم که به من گفت به سالن پارک شهر می رود چون تیم آذربایجان به ایران آمده و یک مسابقه در حال برگزاری است. من اصلا اطلاع نداشتم که شمشیربازی در ایران فعالیت دارد و به همراهش رفتم و شمشیربازی را از نزدیک دیدم. پس از آن یک بار دیگر به من گفت که یک مربی از مجارستان به ایران آمده و آموزش می دهد و من هم به سالن شمشیربازی رفتم و تحت آموزش قرار گرفتم.
مرحوم مصطفی داوودی دست خطی را پیش آیت الله منتظری برده بود که در آن عنوان کرده بود که شمشیربازی خطر دارد و آیت الله منتظری زیر آن نامه نوشته بود که نباشد بهتر است. براساس همان دست خط کسی جرات نمی کرد شمشیربازی کند و این رشته 9 سال تعطیل شد
البته این مربی مجارستانی چون سابر تمرین نمی داد، به سراغ مرحوم بیژن زرنگار رفتم و زیر نظر او آموزش دیدم. یک سال بعد نیز قهرمان ایران شدم. قهرمانیهایم ادامه داشت و چند مسابقه بین المللی هم شرکت کردم که خداروشکر از هیچکدام دست خالی برنگشتم. در نهایت هم به بازیهای آسیایی ۱۹۷۴ تهران رسیدیم. هشت ماه قبل از بازی ها دو مربی از روسیه به ایران آمدند. از آنجا که سر بیژن زرنگار بسیار شلوغ بود، تحت آموزش ویچکوف قرار گرفتم.
سال ۵۵ نقطه عطف زندگی من بود چون در آن سال ازدواج کردم و به المپیک مونترال رفتم. در سن ۲۹ سالگی شمشیربازی را کنار گذاشتم و سرمربی شدم و رئیس هیات هم بودم. من از ۳۰ سالگی داور بین المللی شمشیربازی بودم و در مسابقات قهرمانی جوانان و بزرگسالان جهان و فینال های قهرمانی آسیا قضاوت کردم. از سمت فدراسیون جهانی برای قضاوت در المپیک سیدنی هم دعوت شدم.
من همچنان در شمشیربازی فعالیت داشتم تا اینکه در سال ۵۹ شمشیربازی را تعطیل کردند. ما چند نفر بودیم که خیلی تلاش کردیم شمشیربازی تعطیل نشود اما بعد متوجه شدیم که دستور از بالا است که چند رشته از جمله بوکس، تنیس، شمشیر بازی و شطرنج تعطیل شوند و شمشیربازی به مدت ۹ سال در ایران تعطیل شد.
*شمشیربازی چگونه تعطیل شد؟
مرحوم مصطفی داوودی دست خطی را پیش آیت الله منتظری برده بود که در آن عنوان کرده بود که شمشیربازی خطر دارد و مسائل دیگری را مطرح کرده بود. آیت الله منتظری زیر آن نامه نوشته بود که نباشد بهتر است. براساس همان دست خط شمشیربازی تعطیل شد. ما پیش داودی شمسی رییس سازمان تربیت بدنی وقت هم رفتیم و گفت که شمشیربازی را باز میکند و حتی رییس فدراسیون میشوم اما پس از تعطیلات عید نوروز که به سراغش رفتیم عنوان کرد که چنین حرفی نزده است. تا اینکه آقای غفوریفرد آمد شمشیربازی را باز کرد. البته ۹ سال بود که شمشیربازی تعطیل شده بود و به من گفت چون هیچ بازیکنی نداریم، باید به روی پیست بروم و بازی کنم. من در سن ۴۲ سالگی به مسابقات قهرمانی آسیا رفتم و مدال برنز گرفتم. هم شاگرد داشتم و هم بازی می کردم اما پس از آن که برگشتم اعلام کردم که دیگر نمیخواهم بازی کنم.
*چه شد به کویت رفتید؟
در مسابقات دهه فجر سال ۱۳۷۵ اهواز، کویتی ها به سراغ من آمدند که برای مربیگری به کشورشان بروم. من تنها کسی بودم که دو شاگرد داشتم که در مسابقات قهرمانی نوجوانان و جوانان آسیا مدال طلا و نقره گرفتند. پیمان فخری مدال طلای جوانان آسیا و پاشا پاشا پور مدال نقره نوجوانان آسیا را کسب کردند. اولین شاگردان من بودند که مدال گرفتند. دوسال کویتی ها دنبال من بودند اما من پاسخ منفی دادم و گفتم که میخواهم تیم را قهرمان آسیا کنم. بعد از دوسال تغییر و تحولاتی پیش آمد و شرایطی به وجود آمد که من تصمیم گرفتم به درخواست کویتی ها پاسخ مثبت بدهم. زمانی که به آنها گفتم به کویت می آیم، حدود یک یا دو ماه کارهای من را انجام دادند تا من بتوانم به کویت بروم. سال ۱۳۷۸ همراه خانوادهام به کویت رفتم و هشت سال پیش به ایران برگشتم. در کویت قهرمان مسابقات اعراب شدیم و در جام خلیج فارس هم اول شدیم.
*مدت زیادی در کویت بودید و چه اتفاقی افتاد که تصمیم به بازگشت به ایران گرفتید؟
همسرم در کویت معاون یک مدرسه دخترانه ایرانی بود. جایگاه همسرم در کویت محکم تر از من بود چرا که مدارس ایرانی او را می خواستند اما من برای بازگشت به ایران بسیار بی تاب شده بودم. یک مربی تیراندازی آلمانی بود که در خانه های سازمانی که وزارت ورزش کویت در اختیارمان گذاشته بود، با او همسایه بودیم و یکدیگر را میشناختیم. او در سالن تیراندازی فوت کرد و پس از آن اتفاق به همسرم گفتم دلم نمی خواهد در کویت بمیرم و میخواهم برگردم. از این رو هشت سال پیش به ایران برگشتیم. فدراسیون شمشیربازی در سال ۱۳۹۲ به سراغ من آمد. من ابتدا اعلام کردم که دیگر توانش را ندارم. همچنین مدتی هم از ایران دور بودم و می خواهم استراحت کنم. به سراغ پسرم رفتند و پس از آن پسرم و همسرم دست به یکی کردند(باخنده) و با من صحبت کردند که سمت سرمربیگری را قبول کنم.
مصطفی داوودی یک روز در تابستان ۵۹ آمد و گفت سالن را میخواهیم ببندیم تا پارکت آن را عوض کنیم. یکی، دو ماه بعد دیدیم سالن را دست نزده اند اما در انبار را شکسته بودند و تمام لوازم و هر چه بود را غارت کرده بودند. دو ماه بعد دیدیم باغبان های امجدیه کفش های آدیداس شمشیربازی را به پا دارند و چمن های امجدیه را آبیاری می کنند.
*تیم سابر را در چه شرایطی تحویل گرفتید؟
من در سال ۹۲ سرمربی تیم ملی ایران شدم که به نظر خودم بزرگترین اشتباهم بود. این تیم را در شرایطی تحویل گرفتم که نوزدهم دنیا بود. ما ابتدا به مسابقات مجارستان رفتیم و پس از آن به من اعلام کردند که باید همراه تیم زیر ۲۳ ساله ها به کویت بروم. ترکیب آن تیم علی پاکدامن، محمد رهبری، فرزاد باهر و محمد فتوحی بود که تیم طلا گرفت و پاکدامن طلای انفرادی و باهر برنز انفرادی را کسب کردند. پس از کویت به مسابقات ایتالیا رفتیم که در آنجا تیم نهم شد و کسی که همراه ما از سازمان تربیت بدنی بود بلافاصله با گودرزی وزیر ورزش تماس گرفت و از همان جا اعلام کرد که تیم شمشیربازی ایران وارد ۱۰ تیم برتر جهان شده است. ما در مسابقات مادرید هشتم و در یونان نهم شدیم. بعد به مسابقات سئول رفتیم که تیم ایران برای اولین بار توانست سه مدال بگیرد. مجتبی عابدینی نقره و علی پاکدامن برنز گرفتند و در تیمی هم مدال برنز گرفتیم. پس از آن هم که از مسابقات برگشتیم اعلام کردم که دیگر توانش را ندارم و شرایط نیز آنطور که من می خواستم مهیا نبود.
*چه چیزی باعث شد از سرمربیگری کناره گیری کنید؟
من و همسرم قرار بود که وقتی به ایران برمی گردیم، استراحت کنیم و بیشتر کنار هم باشیم اما از زمانی که به ایران برگشتم، دائم در مسابقات و اردو بودم و همسرم تنها بود. در بیش از ۱۱ ماهی که با فدراسیون همکاری کردم، همسرم اکثر مواقع تنها بود و خدا را خوش نمی آمد. از طرفی اتفاقاتی هم افتاده بود که اصلا دلم نمیخواهد راجع به آنها صحبت کنم و تا الان هم هیچ کسی به غیر از همسر و پسرم برای کسی بازگو نکرده ام. بعد از مسابقات سئول قرار بود به روسیه برویم. من پاسپورت ملیپوشان به همراه دلارهایی که پیشم مانده بود را تحویل فدراسیون دادم و دیگر هم جواب تلفن ندادم. حتی از کویت با من تماس گرفتند و واسطه فرستادند که برگردم اما قبول نکردم و به معنای واقعی شمشیربازی را کنار گذاشتم. الان هم اصلا در منزل ما حرفی در مورد شمشیربازی زده نمیشود یا اگر حرف بزنند من اصلا ادامه نمیدهم.
*کمی به گذشته برگردیم چرا بین سه اسلحه فلوره، اپه و سابر شما سابر را انتخاب کردید؟
چون آدم فعالی بودم و تحرک را دوست داشتم، جذب سابر شدم. شرایط استایل بدنی ام به اپه نمی خورد و شاید به فلوره می خورد اما سابر برایم جذاب تر بود. البته در زمان های قدیم اپه و فلوره ایران خیلی قوی بودند و در جهان عرض اندام می کردند تا بازی های آسیایی ۲۰۰۶ هم ایران وضعیت خیلی خوبی داشت اما در سابر حرکتی انجام شد که باعث شد که نتایج آن را هم ببیند.
*زمانی که شمشیربازی بازگشایی شد، برای فعالیت سنگ اندازی نکردند؟
زمانی که شمشیربازی دوباره بازگشایی شد، سالن شمشیربازی شهید شیرودی فعال شد و تمام اسلحه ها شروع به کار کردند. ۱۷ شاگرد داشتم و همسرم همیشه پشت در ورزشگاه شهید شیرودی منتظر من بود. یک فردی به اسم آقایی بود که در همان مجموعه شیرودی کار میکرد، ساعت ۹ و نیم شب روی پیست آمد و به من گفت اگر به خودت رحم نمی کنی، به زن و بچه ات رحم کن. دیدم پسرم روی صندلی عقب ماشین خوابش برده است و همسرم هم در حال چرت زدن است. در واقع زندگیام را برای سابر گذاشتم. شمشیربازی سابر را من زنده کردم. حسابدار یک شرکت بودم اما به خاطر شمشیربازی خودم را بازخرید کردم و تمام وقتم را برای شمشیربازی گذشتم. خیلی ها شاید دلشان نخواهد اسمی از من بیاورند یا اسم من را مطرح کنند اما خیلی ها هم هستند که با من تماس می گیرند و از من یاد می کنند.
امیر حسینی و سعید فائقی ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه شب در دفتر هاشمی طبا که به سئول رفته بود، با من جلسه گذاشتند به گفتند تو و سعید فتحی (مربی بسکتبال) گران ترین مربیان حال حاضر ایران هستید و نباید این طور باشد. آن موقع من ۲۲۰ هزار تومان می گرفتم. وقتی به خانه برگشتم همسرم از قیافه من شوکه شده بود. حس می کردم به من توهین کرده اند و انگار می خواهند صدقه بدهند. من زندگی ام را در شمشیربازی گذاشته بودم. از این رو همان شب با کویتی ها تماس گرفتم و به کویت رفتم.
*بعد از بازگشایی مجدد شمشیربازی، شرایط مانند قبل بود؟
بعد از انقلاب، محمدرضا طالقانی مسئول سالن هفت تیر شد و یک سالن شمشیربازی در اختیار ما گذاشت. در ابتدا کار را شروع کردیم به دنبال جمع کردن وسایل شمشیربازی بودیم چون زمانی که شمشیربازی را تعطیل کردند و سالن را بستند، تمام وسایل آن را غارت کرده بودند. مصطفی داوودی یک روز در تابستان ۵۹ آمد و گفت سالن را میخواهیم ببندیم تا پارکت آن را عوض کنیم. یکی، دو ماه بعد دیدیم سالن را دست نزده اند اما در انبار را که وسایل ها را داخل آنجا گذاشته بودیم، شکسته بودند و تمام لوازم و هر چه بود را غارت کرده بودند. ویترین جوایز فدراسیون شمشیر بازی اصلا نبود. دو ماه بعد دیدیم باغبان های امجدیه کفش های آدیداس شمشیربازی را به پا دارند و چمن های امجدیه را آبیاری می کنند. من به یکی از این باغبان ها گفتم سه جفت کفش می دهم اما این کفش شمشیربازی را به من بده اما به من خندید. ما این کفش های شمشیربازی را در جعبه گذاشته بودیم و نگهداری می کردیم و می گفتیم ممکن است که بعدا قدرت خرید آنها را نداشته باشیم. همانطور که با یکی از دوستان در امجدیه قدم می زدیم، یک نفر آمد و کاپ مسابقات لبنان را به ما داد و گفت روزی که تمام وسایل شمشیر بازی را بیرون ریختند، همه را برداشتند و بردند، من این کاپ را نگه داشتم. اکنون که شنیدم شمشیربازی باز شده آن را برای شما آوردم. باورتان نمی شود تمام کاپ هایی که ما برنده شده بودیم و یادبودهای فدراسیون جهانی، همه را برده بودند.
سال ۶۸ که شمشیربازی بازگشایی شد به ما اعلام کردند که در یک مکانی مقداری وسایل شمشیربازی هست که اگر می خواهیم از آنها استفاده کنیم. باورتان نمی شود تمام پیست هایی که چند هزار دلار پول آنها بود، شکسته شده بود و ساعتهای ضربه شمار همه خراب شده بودند. در واقع یک مشت آشغال را به عنوان بقایای تشکیلات شمشیربازی به ما تحویل دادند و در آن شرایط ما تلاش کردیم که شمشیر بازی را دوباره بسازیم.
* شما یک زمانی دنبال این بودید تیم سابر را قهرمان آسیا کنید اما چرا ناگهان به پیشنهاد کویتی ها پاسخ مثبت دادید؟
نفراتی چون آقای امیر حسینی و سعید فائقی ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه شب در دفتر هاشمی طبا که با تازگی به سئول رفته بود، جلسه گذاشتند به من گفتند تو و سعید فتحی (مربی بسکتبال) گران ترین مربیان حال حاضر ایران هستید و نباید این طور باشد و حالا می توانیم در سفر های خارجی برایت جبران کنم. آن موقع من ۲۲۰ هزار تومان می گرفتم. وقتی به خانه برگشتم همسرم از قیافه من شوکه شده بود. حس می کردم به من توهین کرده اند و انگار می خواهند صدقه بدهند. من زندگی ام را در شمشیربازی گذاشته بودم. از این رو همان شب با کویتی ها تماس گرفتم. آقای افشارزاده برای دوره دوم غرب آسیا به کویت آمده بود و به من گفت چرا به اینجا آمده ای؟ پاسخ دادم دیگر جای من آنجا نبود. الان هم هر موقع به کویت می روم برای من گوسفند سر می برند و مهمانی می گیرند به مناسبت های مختلف به من پیام می دهند. امکان ندارد من را فراموش کرده باشند اما نگاهی به تلفن همراه من بیندازید و ببینید چند نفر از شمشیربازان ایران با من تماس گرفته اند؟ کسانی که خودم دستشان را گرفتم و از پله اول در شمشیربازی بالا بردم.
*اگر به گذشته برگردید باز هم تا این اندازه برای شمشیربازی وقت می گذارید؟
خیر، اصلا دلم نمی خواهد به آن روزها برگردم. هیچ کدام از ما در قید و بند پول نبودیم. ما مثل برادر بودیم. کاش بودید و می دیدید با چه وسایل و لباس هایی تمرین می کردیم. ما جانمان را برای شمشیربازی می دادیم. شمشیربازی با تعطیلی خیلی لطمه دید و دو نسل از بین رفت و خیلی ها هم از ایران رفتند و واقعا ضرر کردیم. برای تنیس هم همین اتفاق افتاد و خیلی ضرر کرد.
*پیمان فخری یکی از شاگردان مطرح شما بوده است، راجع به او صحبت می کنید؟
"زمانی" داور فوتبال، معلم ورزش او در دبیرستان بود. به او گفته بود که به سالن شمشیربازی پیش حمید فتحی برود. وقتی آمد از او پرسیدم با چه هدفی می خواهد شمشیربازی کند؟ فقط می خواهد وقت بگذراند یا قهرمان شود که او پاسخ داد که می خواهد قهرمان شود.
پیمان از ابتدا هم فرد فعالی بود و در کل شخصیت خاصی داشت. جسور و نترس بود و دقیقا شمشیربازی هم همین را می طلبد که فرد نترس باشد. البته پیمان هنوز بازیکن بود که من از ایران رفتم.
هر موقع به کویت می روم برای من گوسفند سر می برند و مهمانی می گیرند به مناسبت های مختلف به من پیام می دهند. امکان ندارد من را فراموش کرده باشند اما نگاهی به تلفن همراه من بیندازید و ببینید چند نفر از شمشیربازان ایران با من تماس گرفته اند؟ کسانی که خودم دستشان را گرفتم و از پله اول در شمشیربازی بالا بردم.
*خاطره ای از بازی های آسیایی تهران دارید؟
بازی های آسیایی ۱۹۷۴ تهران نقطه عطفی برای شمشیربازی بود. برای اولین بار این رشته وارد بازیهای آسیایی شد. مرحوم تیمسار الماسی تلاش بسیاری کرد که چین در بازیهای آسیایی شرکت کند. تیم های چین، ژاپن، کره جنوبی و کره شمالی رقیبان اصلی ما بودند. بدترین خاطره من مربوط به همین بازی های آسیایی می شود چرا که ما به صورت دورهای بازی می کردیم و من با چهار پیروزی منتظر این بودم که مدال طلای خود را بگیرم. منوچهر شفایی با یک شمشیر ژاپنی مسابقه داشت که شمشیر شکست و وارد شکم بازیکن ژاپن شد و او را به بیمارستان منتقل کردند. بقیه تیم ژاپن هم در پیست گریه می کردند و کلا همه چیز به هم ریخت.
پس از این اتفاق، ریس کنفدراسیون آسیا، رییس فدراسیون جهانی و نایب رییس فدراسیون جهانی شمشیربازی متفقالقول اعلام کردند که باید مدال طلا به ژاپن برسد. مسابقه ما تا ساعت یک و نیم شب طول کشید و در نهایت طلا را به شمشیر باز ژاپنی و مدال نقره را به من دادند و برنز به منوچهر شفایی رسید. البته شمشیرباز ژاپنی زنده ماند که آن هم باید بگویم که معجزه شد. یک دوچرخه سوار پاکستانی در اتوبان تهران -کرج تصادف می کند و مسئولان با بیمارستان فیروزگر تماس گرفتند و پیگیر حال دوچرخه سوار پاکستانی شده بودند که پزشک کشیک می گوید زنده مانده است و حال شمشیرباز ژاپنی هم خوب است. مسئولان آنجا متوجه می شوند یک شمشیرباز هم آورده اند و همان جا خواستند یک بار دیگر وضعیت او را پیگیری کنند و اطلاع بدهند. زمانی که پزشک کشیک به اتاق این شمشیرباز ژاپنی میرود، متوجه میشود که فشارش ۴ است و پس از بررسی، متوجه میشوند که طحال او پاره شده و خونریزی داخلی دارد و نجاتش می دهند. سه روز بعد که ما به دیدن او رفتیم از دیدن چهره اش شوکه شدیم. بسیار ضعیف شده بود و وزن کم کرده بود.
*چه زمانی لباس شمشیربازان تغییر کرد؟
وقتی در مسابقات جهانی رم، شمشیر شکست و وارد مغز "اسمیرنوف" شد و فوت کرد، پس از آن، ماسک و وست (لباس شمشیربازی) همه چیز تغییر پیدا کرد. اکنون شمشیربازی به یک رشته کاملا بی خطر تبدیل شده است. شمشیر در حالت عادی قابلیت خم شدن دارد ولی کافی است که فقط ۱۰ سانتی متر از نوک آن شکسته شود در این صورت دیگر خم نمی شود و مانند یک خنجر می شود.
*خاطره ای هم از حضور در المپیک دارید؟
شمشیربازی از اولین دوره المپیک حضور داشته و قدمت زیادی دارد. این طور نیست که به طور ناگهانی وارد بازیهای المپیک شده باشد. تنها مسئلهای که وجود دارد این است که تماشاگر زیادی ندارد. در المپیک سیدنی که من به عنوان داور حضور داشتم، رییس کمیته داوران فدراسیون جهانی و نایب رییس فدراسیون جهانی تمام داوران را در سالن جمع کردند و گفتند قوانین داوری را فراموش کنیم و حرف اول و آخر را مدیر تلویزیونی سالن می زند. هیچکس هم جز داور اصلی حق راه رفتن ندارد. ما وارد سالن فینال شدیم و دیدیم که پیست را به گونهای گذاشته اند که تا نیم تنه من بود. از طرفی آن طرف پیست دیواری وجود داشت و بین پیست و دیوار ۸۰ سانتیمتر فاصله بود و نورپردازی کرده بودند.
من همان موقع گفتم که اگر یک شمشیر باز از روی پیست بیفتد، آسیب شدیدی خواهد دید و دقیقا در مسابقه فلوره چنین اتفاقی افتاد و یک شمشیر باز از بالا به پایین افتاد و او را به بیمارستان منتقل کردند. من گفتم که قبلا هشدار داده بودم که خطرناک است و ممکن است که بازیکن به پایین پرت شود. به من پاسخ دادند که خودشان هم هیچ کاره هستند و این مدیر تلویزیونی که در مزایده برنده شده، تصمیم گیرنده است.
بدترین خاطره من مربوط به بازی های آسیایی تهران میشود. به صورت دورهای بازی می کردیم و من با چهار پیروزی منتظر این بودم که مدال طلای خود را بگیرم. منوچهر شفایی با یک شمشیر ژاپنی مسابقه داشت که شمشیر شکست و وارد شکم بازیکن ژاپن شد و او را به بیمارستان منتقل کردند. بقیه تیم ژاپن هم در پیست گریه می کردند و کلا همه چیز به هم ریخت. پس از این اتفاق، ریس کنفدراسیون آسیا، رییس فدراسیون جهانی و نایب رییس فدراسیون جهانی شمشیربازی متفقالقول اعلام کردند که باید مدال طلا به ژاپن برسد.
*چه لحظه ای در شمشیربازی برای شما شیرین تر بوده است؟
شمشیربازی زندگی من را متحول کرد. چه لحظه ای شیرین تر از این که تمام زندگی خود را برای شمشیربازی بگذاری و ببینی که شاگردت بر روی سکوی قهرمانی قرار گرفته است. شاید از نظر برخی ها اغراق باشد اما آشنایی با همسرم را از ورزش و رشته شمشیربازی دارم و زندگی ام را متحول کرد. او منت گذاشت، همسر من شد.
درست است که ورزش مرارتهای زیادی دارد اما به هر حال خوبی هایی هم دارد که نمی توان آن را کتمان کرد. من ۴۸ کشور جهان را دیده ام از مونترال کانادا تا سیدنی استرالیا رفتهام که به واسطه ورزش رقم خورده است. اگر ورزش نبود این شرایط پیش نمی آمد که من این همه کشور را ببینم. اگر ورزش نبود چقدر برای یک ورزشکار این فرصت فراهم میشد که ونیز ایتالیا، ریودوژانیرو برزیل یا توکیو ژاپن را ببیند؟
* در مورد تیم سابر ایران صحبت می کنید؟
تیم سابر ایران بازیکنان خوبی دارد، یک دست و واقعا تیم است. روی این تیم سرمایه گذاری شد و به مسابقات زیادی هم اعزام شد. البته باید هم این اعزام ها باشد چون به هر حال شمشیرباز ۱۰ بار با حریفش بازی کند، امکان دارد دو بار او را شکست دهد اما وقتی در خانه باشد چگونه می خواهد بفهمد "کیم" کره ای چگونه بازی می کند یا ژیلاگی مجار چه سبکی دارد. در این سالهای اخیر روی سابر بیشتر سرمایه گذاری شد که از طرفی به نظرم حقش بوده است. چون این بچه ها زندگی خود را برای شمشیر بازی گذاشته اند و دائم در اردو و مسابقه بوده اند. البته آنطور که شنیده ام چیزی هم عایدشان نمی شود و قراردادهایشان بسیار پایین است. واقعا بازیکنان یا مربی تیم ملی چقدر می گیرند؟ اگر شمشیربازی را میخواهند، باید سرمایه گذاری کنند.
*آینده شمشیربازی را با همین شرایط چگونه می بینید؟
آینده ای برای شمشیربازی ایران متصور نیستم. اگر تعداد سابریست ها را بشمارم به تعداد انگشتان یک دست هستند. پاکدامن، فرزاد باهر، محمد فتوحی بروند چه کسانی جای آنها میآیند؟ علی یعقوبیان از اپه و محمد میر محمدی از فلوره رفتند چه کسانی جای آنها آمدند؟ کره جنوبی را نگاه می کنید سابر دنیا را گرفته است. مجارستان و ایتالیا جرات عرض اندام جلوی کره ای ها را ندارند. کره ای ها سالها کار کرده اند و خیل عظیمی از سابریست ها را دارند. اما تیم ایران را ببینید شاید یکی، دو نفر باشند که تازه اول راه باشند. الان عابدینی بازنشسته شده، فردا علی پاکدامن، محمد رهبری و محمد فتوحی هم بخواهند بروند چقدر باید هزینه شود تیمی مانند آن را بسازند تازه اگر مثل آن ساخته شود. در حالی که باید تا الان سه، چهار تا تیم سابر داشته باشیم.
قبلا مسابقات بین المللی در ایران داشتیم، بازیکنان خارجی می آمدند و داوران ما به روز می شدند اما این مسابقات را از ما گرفتند. اکنون داوران ما کجا باید داوری کنند؟ تنه بازیکنان ما کجا دیگر باید به تنه بازیکنان کشورهای دیگر بخورد؟ این امکان هم برای همه جوانان نیست که خودشان به مسابقات بروند. مسابقه دهه فجر داشتیم که داوران و کادرفنی با همه چیز آشنا می شدند. شمشیر بازی خیلی مهجور مانده است و واقعا نمیدانم چه به سر آن خواهد آمد.
سال ۱۳۴۶ به همت الماسی سالن شمشیربازی ساخته شد که بعد آن را به کشتی دادند و بعد از گذشت بیش از ۵۰ سال هنوز تهران به این عظمت نتوانسته یک سالن شمشیربازی مانند آن داشته باشد. شهرهای مختلف سالن شمشیربازی دارند اما تهران دیگر نتوانست سالن شمشیربازی داشته باشد.
من این سوال را دارم رشته های پایه و پر مدال ما چه شرایطی دارند؟ وقتی می شنوم یک ژیمناست کار سهمیه مسابقه جهانی را گرفته است، قند در دلم آب می شود چون میدانم که با چه سختی و مشکلات توانسته به اینجا برسد. تیم وزنه برداری می گوید به آنها عدس پلو می دادند، این واقعا فاجعه است. وقتی وزنهبرداری با آن سابقه آن شرایط را دارد، دیگر حرف زدن راجع به شمشیر بازی به نظرم بیهوده است. ما راه را کج می رویم. کجا یک نفر رفته در آموزش و پرورش استعدادیابی انجام داده است؟
* به نظر شما ورزش ایران راه درستی را پیش میرود؟
من این سوال را دارم رشته های پایه و پر مدال ما چه شرایطی دارند؟ وقتی می شنوم یک ژیمناست کار سهمیه مسابقه جهانی را گرفته است، قند در دلم آب می شود چون میدانم که با چه سختی و مشکلات توانسته به اینجا برسد. یک دوومیدانی کار ما در مسابقات ترکیه اول می شود، می دانید یعنی چه؟ یعنی در عین نداری توانسته چنین مقامی را کسب کند و این خودش یک معجزه است. تیم وزنه برداری می گوید به آنها عدس پلو می دادند، این واقعا فاجعه است در حالی که برای وزنه برداری باید علم تغذیه داشت و مکمل می خواهد. وقتی وزنهبرداری با آن سابقه آن شرایط را دارد، دیگر حرف زدن راجع به شمشیر بازی به نظرم بیهوده است. می شد به جوانان خدمت کرد. ما راه را کج می رویم. کجا یک نفر رفته در آموزش و پرورش استعدادیابی انجام داده است؟
برخی فقط دنبال این هستند که بگویند در زمان آنها فلان اتفاق افتاده است و ورزش را ملک شخصی خودشان میدانند در حالی که ما پیشکسوتانی داریم که اصلا از آنها استفاده نمیشود. برخی ها هم که میخواهند کار کنند، با موانعی روبرو میشوند که عطایش را به لقایش می بخشند. ورزش خیلی سیاسی شده است و این اصلا خوب نیست.
یکی از من در مورد حمید سجادی سوال کرد و من پاسخ دادم که هیچ شناختی از او ندارم جز اینکه در یکی، دو سفر با هم بودیم. در مسابقات دانشجویان جهان که در سیسیل ایتالیا برگزار شد، اتاق من بالای سر اتاق حمید سجادی بود. او آن موقع ورزشکار بود و صبح زود در بالکن اتاقش نرمش می کرد و سپس می دوید. زمانی که وزیر شد خوشحال شدم که بالاخره یک نفر از ورزش به عنوان وزیر ورزش و جوانان انتخاب شده است. چون افرادی را انتخاب میکردند که هیچ سنخیتی با ورزش نداشتند. طرف مدیر عامل ایران خودرو بوده بعد در یک وزارت دیگر سمت گرفته و سپس رییس سازمان تربیت بدنی یا رییس کمیته ملی المپیک شده است. کاری به ایدهها و جناح سیاسی سجادی ندارم اما همین که از ورزش است خوشحالم و امیدوارم که بتواند برای ورزش ایران کاری انجام دهد.
انتهای پیام