به گزارش ایسنا، دخالتهای مستقیم آمریکا سیاست و رفتار ایالات متحده از آغاز جنگ عراق علیه ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ (۲۲ سپتامبر۱۹۸۰) به رغم نوسانات ظاهری آن– اعلام بی طرفی اولیه تا تجهیز تسلیحاتی عراق و در نهایت رویارویی مستقیم با ایران– سیاستی خصمانه و غیر بیطرفانه بوده است. وزارت امور خارجه ایالات متحده رسماً اعلام کرده است که در این مخاصمه، سیاست بیطرفی مطلقی را اتخاذ کرده و از هیچیک از طرفین درگیر، جانبداری نخواهد کرد.
وزیر دفاع وقت آمریکا نیز اظهارات مشابهی را مطرح کرده است. به رغم این اظهارات رسمی، عملکرد واقعی ایالات متحده بیانگر حمایت آن کشور از عراق به طرق مختلف بوده است. به عنوان مثال، معاون وزیر امور خارجه آمریکا در امور سیاسی در ۱۶ ژوئن ۱۹۸۷ میگوید: «ما آرزوی پیروزی ایران در یک جنگ وحشتناک را نمیکنیم. شکست عراق توسط ایران، مغایر منافع ایالات متحده است و بنابراین، باید اقدامات لازم جهت جلوگیری از چنین نتیجهای را به عمل آوریم.»(مؤسسه فرهنگی و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر، ۵۱۰:۱۳۸۳)
هنری کیسنجر نیز خاطر نشان میکند: «دولتهای کارتر و ریگان حامی عراق علیه ایران بودهاند.» روزنامه «دیلی تلگراف» [۱] خبری تحت عنوان «آمریکا، گوش به زنگ در خلیج فارس» منتشر و طی آن چنین اعلام میکند: «آمریکا قصد دارد حضور نظامی خود را در خلیج فارس علیرغم پایان بحران گروگانگیری ایران، در مقیاس بزرگی حفظ کند.»(بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس، دیلی تلگراف: ۱۹۸۱) استقرار آواکسها در عربستان، ضمن کمک رسانی به عراق با این هدف که موجب کاهش حضور مستقیم آمریکا در منطقه– حداقل برای مدت کوتاهی – میشود، صورت گرفت، اما عملاً این سیاست دنبال نشد.
دخالت آمریکا در جنگ عراق علیه ایران، محدود به حمایت مستقیم یا غیرمستقیم از عراق نگردید، بلکه به مرور زمان سیاست آمریکا تبدیل به یک رویارویی مستقیم با ایران شد که اوج آن را میتوان در حمله آن کشور به سکوهای نفتی، ناوشکنهای نیروی دریایی ارتش ایران و هواپیمای مسافربری ایران شاهد بود. در واقع حملات ایالات متحده به سکوهای رشادت و رسالت در ۱۹ اکتبر ۱۹۸۷ و علیه سکوهای «سلمان» و «نصر» در ۱۸ آوریل ۱۹۸۸ را باید مهمترین مرحله سیاست خصمانه آمریکا در قبال ایران تلقی کرد. سیر تحولات سیاست خارجی ایالات متحده به وضوح بر این امر گواهی میدهد که رفتار بینالمللی کشور مذکور به مرور دستخوش تحولات اساسی شده و دولتمردان آن کشور با زیر پا نهادن نه تنها قوانین بینالمللی بلکه حتی با نقض قوانین داخلی خود، اهداف و منافع خویش را دنبال میکردهاند.
در خلال دفاع مقدس، اصل بیطرفی مورد رعایت کشورهای بزرگ قرار نگرفت. قطع نظر از آمریکا، دولتهای دیگر نیز به نوعی با نقض بیطرفی، به دنبال منافع سیاسی و اقتصادی خود در منطقه بودند. اتحاد جماهیر شوروی سابق که تلاش داشت خود را «بیطرف» وانمود کند، در واقع مهمترین صادر کننده اسلحه به عراق محسوب میشد. چین نیز که مدعی «بیطرفی مطلق» بود یکی از تأمین کنندگان اسلحه در این جنگ به شمار میرفت. فرانسه نیز از آغاز جنگ، مدافع عراق بود و کمکهای مالی و نظامی گستردهای به عراق میکرد. هوارد تیچر، مقام رسمی دولت ریگان و یکی از کارشناسان ارشد «شورای امنیت ملی» آمریکا از روابط دولت ریگان و صدام، ضمن ادای شهادت در قضیه «تله داین» – قضیه مربوط به «عراق گیت» - در ۱۹۹۵ از ماهیت روابط پنهان و پیچیده دو کشور پرده بر میدارد. تیچر در شهادت نامه خود میگوید: «من و دونالد رامسفلد به عراق سفر کردیم تا مطمئن شویم که تسلیحاتی را که جهت غلبه صدام در جنگ ایران و عراق ارسال کرده بودیم، به دست آنها رسیده است.»(الهی، ۱۳۶۵: ۵۳۳)
ویلیام کیسی، رئیس وقت CIA نیز تلاش کرد تا مطمئن شود که عراق به اندازه کافی اسلحه، مهمات و دیگر تجهیزات نظامی دریافت کرده است. تیچر، ادعا میکند که آمریکا به طور فعال از جنگ عراق با اعطای میلیونها دلار وام و ارائه اطلاعات جاسوسی و فروش اسلحه از طریق کشورهای ثالث به عراق حمایت میکند. باتوجه به اینکه تسلیحات عراقی عمدتاً روسی بودند، آمریکا به پیشنهاد ویلیام کیسی، تحویل بمبهای خوشهای به عراق را در اولویت قرار داد، زیرا این سلاح را مناسبترین و کارآمدترین سلاح برای در هم شکستن امواج انسانی مدافعان ایرانی میدانست. به اعتقاد ویلیام کیسی بمبهای خوشهای میتوانست یک قدرت تصاعدی واقعی و مؤثر علیه قوای ایران شد.
منبع:
مواضع آمریکا در جنگ تحمیلی، عسگری، شاداب، ۱۳۹۳، ایران سبز، تهران.
انتهای پیام