دبیر علمی دومین جایزه داستان حماسی:

ایمان به غیب باید به مولفه‌های هنر حماسی اضافه شود

دبیر علمی دومین جایزه داستان حماسی گفت: عنصری که باید به مولفه‌های هدف هنر حماسی اضافه شود ایمان به غیب است. ما در روند حماسه به این موضوع کمتر پرداخته‌ایم و اعتقاد دارم که اگر آن را از ویژگی‌های حماسی سلب کنیم بسیاری از ظرفیت‌های حماسه نادیده انگاشته خواهد شد.

محمدرضا شرفی خبوشان در سیزدهمین جلسه از سلسله جلسات هم‌اندیشی علمی و پژوهشی  هنرحماسی، با عنوان نقش هنر حماسی در تعالی ادبیات داستانی اظهار کرد: اگرچه گفته‌اند که مهمترین مولفه حماسه، داستان و روایت آن است، اما می‌توانیم داستان و روایت را به نوعی یک مولفه سخت‌افزاری برای حماسه قلمداد کنیم. به عبارتی حماسه‌ قصه، نخ تصویری است که نیم‌کره‌های ویژگی حماسه را به هم وصل می‌کند و از آن تصویری می‌سازد که ویژگی‌های داستانی در کنار هم به شکلی منسجم قرار گیرند. اگر در حماسه خود، زمینه‌های قهرمانی، پهلوانی و پرداختن به ملیت و مردم را داریم و حوادث خارق‌العاده‌ای در آن رخ می‌دهد، تقابل بین نیروی خیر و شر و ایمان به غیب وجود دارد و اگر در حماسه به نوعی ستودن فضیلت‌ها و نبرد با شر وجود دارد، در کنارش باید چیزی را برای منسجم کردن اجزا داشته باشیم، تا آن‌ها را بتواند به یک پدیده‌ و وجه متمایز تبدیل کند. ما باید بتوانیم ضرورت وجودی‌اش را حس کنیم و این روایت است که این سازه را می‌سازد.  

وی افزود: آن عنصری که باید به این مولفه‌های هدف هنر حماسی اضافه شود ایمان به غیب است. ما در روند حماسه به این موضوع کمتر پرداخته‌ایم و اعتقاد دارم که اگر آن را از ویژگی‌های حماسی سلب کنیم بسیاری از ظرفیت‌های حماسه نادیده انگاشته خواهد شد. ایمان به غیب است که پهلوان را به تلاش و طی‌کردنِ رنج‌ها وا می‌دارد، قهرمان را به طی‌کردن مصائب برای به دست آوردن یک نتیجه که نتیجه‌ای موقت و دنیایی نیست وا می‌دارد. اگر قهرمان میل به نامداری، باور و ایمان به غیب نداشته باشد، هیچ‌گاه این امور خارق‌العاده از او سر نخواهد زد و نمی‌تواند با این‌همه موانع و مصائب رویارویی کند، چرا که به هرحال این موانع و مصائب ویژگی‌های هر عنصر داستانی هستند. به عبارتی لازمه طی کردن مسیر  یک پهلوان یا قهرمان برای وجود همین موانع است و اگر در هر داستان حماسی موانع را حذف کنیم، چیز قابل طرحی باقی نخواهد ماند. 

علم حماسه بر علیه طغیانی که امروز دچار آن هستیم 

دبیر علمی دومین جایزه ملی داستان حماسی با اشاره به وجه تمایز داستان مدرن و حماسه بیان کرد: اینکه داستان مدرن بتواند وجه ایمان به غیب را زنده کند و حتی تقابل خیر و شر را برجسته کند، بیشتر از آن دوری می‌شود. در روایت‌های مدرن تا آنجا پیش رفتیم که داستان مدرن حتی نیاز به قهرمان ندارد و اصلا ضرورتی ندارد که یک شخصیت اصلی در داستان وجود داشته باشد. حتی بی تلاشی، بی‌انگیزگی و به نوعی فاصله گرفتن از امور اصلی، وجهه داستان مدرن شده است. 

شرفی خبوشان تصریح کرد: این حماسه است که می‌تواند در عصر مدرن مساله ایمان به غیب را به شکل برجسته‌ای، با اتکا به عناصر دیگر مطرح کند و نجات‌دهنده‌ای برای آدم گرفتار عصر مدرن باشد. این مسائل برخواسته از غرور عصر مدرن است و اگر معنای پرداختن به حماسه این باشد که اگر عقب‌گرد داشتیم و مبانی و مصائب داستان مدرن و فرا مدرن را نفهمیدیم، به  آن معنا نیست که حق و حقیقت است و حقیقت آن چیزی است که باید امروز وجود داشته باشد. می‌توان حماسه را بر علیه طغیانی که امروز دچار آن هستیم علم کرد. همه این‌ها به معنای بازگشت آدمی به عصری است که انسان امید دارد و آینده‌نگر است.

در ادامه‌ این نشست، محمدرضا قائمی نیک، استاد علوم اجتماعی اظهار کرد: نکته‌ای که به نظر می‌رسد در سیر تحولات هنر تا رسیدن به هنر مدرن و هنری که در قرن‌های ۱۸ و ۱۹ شکل گرفت و ادامه پیدا کرد، مساله‌ گسست هنر از دو قلمروی طبیعت و مابعدِ طبیعت، یا به تعبیری فیزیک و متافیزیک است. دوره‌ای در تاریخ هنر وجود دارد که هنر در ارتباط با طبیعت رقم می‌خورد؛ به عنوان مثال  هنری که کشاورز در زمین کشاورزی خود بروز می‌دهد و شعری که او هنگام کار کردن می‌خواند، باعث می‌شود که به عبارتی  پیوندی بین کار و طبیعت در دل طبیعت و در حین کار رقم بخورد.  اینجاست که هنرمند در ضمن کار، هنر خود را بروز می‌دهد. این اتفاق حتی در هنرهایی چون کوزه‌گری و هنرهایی که بین کار اقتصادی و هنر، گسستی ایجاد نمی‌کند، نیز وجود دارد. هرچند ممکن است این دو را جدا از هم ببینیم، اما در واقع در یک بستر هستند و فردی که در حال تجربه آن هنر است احساس گسستی در خود نمی‌بیند و  به تعبیر مارکسیسم، فرد نسبت به هنری که از خود بروز می‌دهد از خود بیگانه نمی‌شود. 
 
وی اضافه کرد: در جریان صنعتی شدن، این هنر یعنی ترکیب کار هنری و کار اقتصادی دیگر پاسخگو نیست و به تدریج گسسته می‌شود و از آن زمان به بعد صنعت به کارگرانی نیاز دارد که در ضمن کار به هنر نپردازند و تماما مشغول کار باشند. این را در حوادث سده ۱۷ در برخی از کشورها، به‌خصوص انگلستان شاهد بودیم و متوجه بودیم که کارگران چه وضعیت بدی داشتند. لذا هنر تبدیل به یک هنرِ موزه‌ای و کنسرتی شده و از بستر طبیعت جدا می‌شود.

برای احیای هنر حماسی باید در مراحل پیدایش ابزارهای هنر تامل داشته باشیم

این استاد علوم اجتماعی بیان کرد: وجه دیگری که در دوره مدرن گسسته شد، خالی‌شدن هنر از امور مابعد الطبیعی است. مابعد الطبیعی به مثابه قلمرویی می‌باشد که انسان سنتی با آن زندگی می‌کرده و او به این وسیله، نه فقط قادر به درک امور برساخته ذهنی، بلکه عملا با وجود مابعد الطبیعی خود زندگی می‌کرد. هنر از امور مابعد الطبیعی خالی می‌شود و آن اموری که برای انسان سنتی به مثابه واقعیت بوده همچون خدا، فرشتگان، پیامبران و حتی قلمرو خواب و... تبدیل به امور برساخته‌ ذهن انسان می‌شوند. هنر جدید، در همین نقطه از امور مابعد الطبیعی گسسته می‌شود و فقط حالت سرگرمی برای او پیدا می‌کند و در واقع گسستی بین هنر جدید و هنر قدیم شکل می‌گیرد که به تعبیر فلسفی شاید بتوان گفت خیال متصل ذهن انسان از خیال منفصل که خیالی ماورای ذهن انسان است، گسسته می‌شود.


وی هنر شهید آوینی را از جهت اتصال بین خیال متصل و منفصل با ارزش دانست و تشریح کرد: شهید آوینی توانست بین خیال متصل که خیال ذهن انسان است و خیال منفصل که خیال ماورای ذهن انسان است ارتباط برقرار کند. اگر این اتصال گسسته شود، ما به ورطه هنر مدرن غلطیده‌ایم. دانستن این موضوعات که جای بحث دارد برای هنرمند امروز ما بسیار ضروری است، به این علت که آن‌ها در حال کار با ابزارهایی هستند که از ذیل این خیال گسسته، از ماورا و گسسته از طبیعت به آن‌ها به ارث رسیده است. از این جهت به نظر می‌رسد که وقتی ما می‌خواهیم حماسه شاهنامه و توصیفی که او از خدا دارد را در دوره معاصر بازسازی کنیم، باید بدانیم که ابزارهای ما و محیط پیرامونی ما به طور کلی در فهم مساله و درک ما و مخاطب از هنر به مقدار قابل توجهی تغییر کرده است. 
 
قائمی‌نیک خاطرنشان کرد: به تعبیری بهتر است که حتی یکبار خود را در جای انسان شاهنامه‌خوانی که در عصر فردوسی در حال زندگی بوده قرار دهیم و درک کنیم که چرا او با شاهنامه در حال ارتباط گرفتن بوده است. توصیفی که او از شاهنامه، طبیعت و ماورای طبیعت در زندگی خود می‌بیند با امور طبیعی‌ امروز ما به کلی تغییر کرده است. امور طبیعی و امور ماورای طبیعی که در شاهنامه ذکر شده است برای ما نه قابل دیدن است و نه وجود داشتن. لذا مد نظر قرار دادن این تفاوت‌های کیفی و گسست‌هایی که ایجاد شده، برای هنرمند ضروری است. روشن است که عرایض بنده به این معنا نیست که سینما را کنار بگذاریم بلکه باید در مراحل پیدایش این هنرها و ابزارهای آن‌ها تاملاتی داشته باشیم تا بتوانیم به احیای هنر حماسی توجه کنیم. هرچند که حق می‌دهم کار سختی باشد و باید بگویم که هنوز در بحث‌های نظری این موضوعات پیچ‌وتاب بسیار داریم.

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ / ۱۳:۴۳
  • دسته‌بندی: خراسان رضوی
  • کد خبر: 1401022617537
  • خبرنگار : 50447