علیرضا قیامتی در گفتوگو با ایسنا در خصوص معراجنامههای ادبیات فارسی اظهار کرد: معراج پیامبر اکرم(ص) یکی از موضوعات دامنهدار و بزرگی است که در ادبیات عرفانی به آن پرداخته شده و کمتر شاعری پیدا میشود که ابیاتی در این مورد نسروده باشد. برخی از معراجنامههای ادبیات فارسی تحت تاثیر معراج پیامبر(ص) است و تعدادی از آن رنگ و بوی تاریخی و اساطیری دارد. همچنین برخی از آن به نظم و برخی به نثرند؛ مانند معراجنامه منثور بایزید بسطامی و معراجنامه منظوم ابن سینا. در ابتدای بوستان سعدی نیز ابیاتی درباره معراج پیامبر(ص) سروده شده که میگوید «چنان گرم در تیه قربت براند/که بر سدره جبریل از او بازماند» و در ادامه نیز آمده است «اگر یک سر مو فراتر پرم/فروغ تجلی بسوزد پرم».
وی با تاکید بر اینکه میان وقایع زندگی پیامبر(ص) واقعه معراج پربسامدترین رویداد در ادبیات فارسی است، افزود: معراج پیامبر(ص) در ادبیات عرفانی بزرگترین دستمایه عرفانی بوده و عارفان به صورت ویژه به این موضوع پرداختهاند. نخستین شخص از این میان سنایی است که در کتاب «حدیقةالحقیقه» به این موضوع پرداخته است. «تحفةالعراقین» خاقانی و «الهینامه» عطار نیز به این مقوله پرداختهاند که این سه اثر از آثار برجسته در این زمینه است.
این پژوهشگر ادبیات عرفانی خاطرنشان کرد: «جمشید و خورشید» سلمان ساوجی، «یوسف و زلیخا» جامی و «لیلی و مجنون» نظامی از دیگر آثاری است که به معراج نبی اکرم(ص) پرداخته است. در کتاب یوسف و زلیخا جامی تعبیر جالب و برداشت تازهتری نسبت به بقیه عارفان و شاعران از معراج دارد. درونمایه آن از آیات قرآن که مربوط به معراج است، حاصل شده است؛ مانند آیه اول سوره اسرا «سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی مسجد الاقصی» و آیه ۶ سوره نجم «ذو مرة فاستوی».
قیامتی تصریح کرد: در قرآن درباره فاصله پیامبر(ص) و خدا در معراج در آیه ۹ سوره نجم گفته شده که انقدر ایشان به خداوند نزدیک میشود که به مقام «فکان قاب قوسین او ادنی» یا به اندازه یک قوس کمان از خدا فاصله دارد. این آیه مرجع بزرگ عرفانی و نماد بزرگ وصال و نزدیکی به خداست. درخت سدره نیز یکی از نمادهای ادبیات عرفانی است.
وی با اشاره به ریشه تاریخی ادبیات مرتبط با معراج اضافه کرد: معراجنامه در ادبیات عرفانی فارسی علاوه بر ریشه مذهبی که به معراج پیامبر(ص) بازمیگردد، ریشههای تاریخی هم دارد و به نوعی برگرفته از ادبیات باستانی ایران است. از این جهت ادبیات ایران سرچشمه ادبیات معراجی در ادبیات دیگر ملل دنیا نیز هست.
این کارشناس ادبیات عرفانی با اشاره به نخستین معراجنامه ادبیات فارسی تصریح کرد: ارداویرافنامه نخستین معراجنامه ادبیات فارسی و همچنین نخستین آن در دنیاست. این کتاب در آئین زرتشت جلوه و رنگ بزرگی دارد و نماد یک سفر روحانی و معراج معنوی است. راستی در دین زرتشت پایه هستی و آفرینش است و اعتقاد دین زرتشت بر این است که راه در جهان یکی است و آن راستی است. در شاهنامه هم دروغ که مخالف راستی است، بسیار نکوهش شده است. شخصیت این کتاب سه اصل آئین زرتشت یعنی کردار نیک، پندار نیک و گفتار نیک را در مسیر خود به همراه دارد.
قیامتی بیان کرد: این کتاب به عنوان نخستین معراجنامه جهان در ادبیات ایتالیایی بر «کمدی الهی» دانته و در ادبیات عرب بر کتاب «الغفران» نوشته ابوالعلا تاثیر گذاشته است. هر دوی این کتابها از آثار بزرگ در ادبیات جهان است. همچنین ارداویرافنامه در ادبیات فارسی نیز سرچشمه کتاب «سیرالعباد الی المعاد» سنایی غزنوی شده است.
وی ادامه داد: این کتاب در ادبیات عرفانی فارسی جایگاه خاصی پیدا میکند و با معراج پیامبر(ص) میآمیزد و یک آبشخور دوگانه میشود. در واقع در ادبیات فارسی ۲ سرچشمه در مورد معراج و سایر مسائل یکی از دین و دیگری از فرهنگ باستانی ما نشات میگیرد.
این استاد دانشگاه با اشاره به معراجنامه بایزید بسطامی افزود: نخستین معراجنامه عرفانی را بایزید بسطامی پدید آورده است. حتی میتوانیم بگوییم دلانگیزترین، زیباترین و نمادینترین نمونه ادبیات عرفانی همین کتاب است. واژههای وصال و وحدت وجود که در این کتاب آمده، در شیدایی و شور سرآمد و جرقه وحدت وجود است. وحدت وجود را ابن عربی در قرن هفتم به صورت نظری تبیین و تشریح کرد اما به لحاظ عملی سرچشمه و جرقه آن در معراجنامه بایزید بسطامی دیده میشود.
قیامتی عنوان کرد: در بخشی از کتاب بایزید بسطامی میگوید «خداوند گفت: ای همه من و من گفتم: ای همه تو». او در اینجا با خداوند یکی شده است و این نخستین نمونه وحدت وجود است. در جای دیگری میگوید که «نمرود خود را از خدا جدا کرد و وحدت وجود را باور نداشت. در نتیجه بیچارهترین خلق شد و عارفان که با خدا یکی شدند بهترین خلق شدند». بسیاری از عرفا این معراجنامه را سرلوحه کار خود قرار دادند و این موضوع حتی در نقاشی و نگارههای عرفانی متجلی شده است.
این کارشناس ادبیات عرفانی با اشاره به معراجنامههای مختلف بیان کرد: البته معراجنامههایی نیز نگاشته شده که عرفانی نیست، مانند معراجنامههای منسوب به ابنسینا، خیام و حمیدالدین ناگوری. همچنین در آثار نظامی نیز معراج جلوه پیدا کرده است.
وی خاطرنشان کرد: در ادبیات عرفانی فارسی عارف معراج خود را هم معنوی و هم جسمانی میبیند. یعنی جسم خود را جدا نمیداند و در سیر و حرکت میبیند؛ به نحوی این معراجها لحظه شکر و خلسه عارفان را به تصویر میکشد. در شعر حافظ وقتی میگوید «خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است/چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است». منظور شعر از سیر و سفر همان معراج روحانی است. همچنین در بیت «به قول مطرب و ساقی برون رفتم گه بیگه/کز آن راه گران قاصد خبر دشوار میآورد» نشان میدهد که این معراج و از خود بیرون رفتن و سیر معنوی در ادبیات عرفانی فارسی و به خصوص شعر حافظ زیاد استفاده شده است.
قیامتی افزود: معراجنامه احمد افلاکی یک معراجنامه عرفانی است که در آن به بهترین شکل مبانی و مراحل معراج عرفانی را به تصویر کشیده است. در معراج انسان به مقاماتی میرسد که از فرشتگان مقام بلندتری دارد و این موضوع اشاره به بخشی از داستان معراج پیامبر(ص) دارد که جبرئیل نمیتواند جلوتر بیاید اما پیامبر(ص) بالا میرود. در واقع به این دلیل که انسان میتواند عاشق شود، حریمش از فرشتگان برتر است و بیشتر معراج را طی میکند.
این کارشناس ادبیات عرفانی با بیان اینکه برخی معراج را ریشه سفرهای اربعه دانستند، گفت: آبشخور اسفار اربعه که در عرفان مطرح است، معراج است و معراجنامهها همین سفرهای چهارگانهاند. سفر اول منالخلق الیالحق(از مردم به سوی حق) است. سفر دوم بالحق فیالحق(به سوی خدا و در خدا) است. سفر سوم منالحق الیالخلق بالحق(از خدا بازمیگردد به سوی مردم و دوباره به سوی خدا میرود) است.
وی اضافه کرد: سفر چهارم نیز بالحق فیالخلق(سفری در خدا و به سوی خلق خدا) است. مرحله چهارم وحدت وجود است یعنی «دو مگو و دو مدان و دو مخوان/بنده را در خواجه خود محو دان/خواجه هم در نور خواجهآفرین/ فانیست و مرده و مات و دفین/چون جدا ببینی ز حق این خواجه را/ گم کنی هم متن و هم دیباچه را». در واقع برخی عرفا آنقدر در این سفرهای مذهبی و این معراجنامهها به خداوند نزدیک میشوند که احساس یگانگی میکنند.
این استاد دانشگاه بیان کرد: مولانا زیباترین تفسیر را از سیر معنوی و در مورد خداوند به تصویر میکشد. او میگوید هر حرکتی که من انجام میدهم، گویی خدا انجام میدهد و ما چنگی هستیم که او ما را مینوازد. اگر بخندیم او میخندد و اگر بگرییم، او نیز میگرید. «ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی/زاری از ما نه تو زاری میکنی/ما چو ناییم و نوا در ما ز توست/ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست/ما عدمهاییم و هستیهای ما/تو وجود مطلقی فانینما/ما همه شیران ولی شیر علم/حملهشان از باد باشد دم به دم».
قیامتی ادامه داد: مولانا در جای دیگری میگوید «ور به خواب آییم مستان ویایم/ور به بیداری به دستان ویایم/ور بگرییم ابر پر رزق ویایم/ور بخندیم آن زمان برق ویایم/ما کهایم اندر جهان پیچپیچ/چون الف او خود چه دارد هیچهیچ». تمام این ابیات نشان میدهد پیامبر(ص) در سیر معنوی و کشف و شهود به جایگاهی رسیده که به واقع با خدا یکی شده است. از این جهت بزرگترین نماد وصال، رسیدن و قرب به خداوند در معراجنامهها پیدا میشود.
انتهای پیام