این جمله شاعر، رماننویس، فیلمساز و روشنفکر ایتالیایی یعنی پیرپائولو پازولینی بزرگ است که در مقالهای با نام پازولینی در جستجوی هزار و یک شب، به تاریخ ۱۱ مارس ۱۹۷۳ در نشریۀ تمپو ایللوستراتو و با مصاحبۀ فرانچسکو پهره گو، آمده است. این جمله اشاره به روزهایی دارد که او در اتمسفر شهر نفس میکشید. کارگردانی که ژرفای نگاهش به بلندای تاریخ سترگ بود و سایه ردای اساطیر را در آثارش به گونهای منحصر بهفرد متصور میکرد و دستکم دریافته بود که برای بیان انگارههای کهن در چه سرزمینی باید قدم بگذارد.
پازولینی دوبار به ایران سفر کرد؛ بار نخست در دهه شصت میلادی برای گشت و گذار و جهانگردی و بار دوم در سال ۱۹۷۳ برای ساخت فیلم گل هزار و یک شب. زمانی که خواست لوکیشن فیلمهایش را برگزیند به اصفهان سفر کرد و در مسجد جامع که از شاهکارهای معماری تمام قرون اسلامی است دیدن کرد و آنجا را در کنار میدان، عمارت عالی قاپو و نیز عمارت چهلستون برای فیلمبرداری انتخاب نمود. او ارزش نهفته در این شهر باستانی را از همان ابتدای حضورش دریافته بود و در مقاله اشاره شده چنین عنوان کرده بود: «در حالی که وقتی همین آخرین بار برای مکانیابی به اصفهان آمدم، لودرها را دیدم که داشتند خانهها را خراب میکردند و جرثقیلها داشتند روی نخالههای ساختمانی، یک شهر مدرن حقیر بنا میکردند». جمله خیلی عجیب به نظر میرسید، فیلمسازی که سینمایش را با پسوند مدرن میشناسیم در نکوهش مدرنیزاسیون شهری واژه حقارت را خطاب میکند؛ هرچند نوع سینمای او بازنمایی اتفاقات تاریخی و سیاسی با شالوده شاعرانه است و همیشه ناملایمات و نابسامانیهای موجود را در آثارش به چالش کشیده بود، آنقدر که جان خود را در این راه فدا کرد. او قصد داشت با این جمله دردمندانه خود، برای ارج نهادن به این سرمایه گرانقدر، هشداری به همه افراد مسئول و غیر مسئول دهد. اما بیشک زندگی مدرن بخواهیم یا نخواهیم در شهر تسری پیدا میکند.
جمله پازولینی بیشتر در تبیین اهمیت میراث فرهنگی است. اما با تولد سینما در ایران از همان روزهای نخست، تجمع مردم به شکلی فرهنگی بدل شد. اصفهان هم به مانند لاله زار در طهران قدیم، مکانی برای چنین اجتماعاتی داشت. چهار باغ عباسی، نامی آشنا و مکانی دلپذیر برای همه مشتاقانی بود که به واسطه فرهنگ و هنر در آن منطقه لحظات مفرحی را پشت سر میگذاشتند. هرچند به گواه تاریخ، این منطقه همیشه بطن حوادث تاریخی مهمی بوده است. به نقل از کتاب سینما به روایت اصفهان: «در حادثه تاثربرانگیز حمله افغانها به اصفهان، شاه سلطان حسین، سلسله صفویه را در یکی از حجرههای چهارباغ جای میگذارد»، آنقدر این منطقه تاریخساز بوده که میتوان نقل قولهای بیشماری را در اهمیت آن عنوان کرد؛ تفرجگاهی که آدمهایی از نسلهای مختلف در آن قدم نهادند و در دوره معاصر سینما حلقه متصلی برای حضور مشتاقان و سپری کردن لحظات سینهفیلیشان شده است. شروع اجتماعات فرهنگی در اصفهان به مانند تهران از قهوهخانهها آغاز شد و خیلی زود با ساخت سینماهایی مثل مایاک، سپه و ایران مکانی برای نمایش تئاتر و سینما شد و مدتها بعد سالنهای دیگری ساخته شد که کماکان در خدمت رونق سینما در این منطقه بود و اصفهان در مواجهه مناسبات اجتماعی، اقتصادی و رابطه با نهادهای قدرت در روزگارانی که سینما در حال صنعتی شدن است در حال دست و پنجه نرم کردن بود و فیلمهای داغ سینمای ایران در اصفهان به نمایش در میآمد؛ تا اینکه خود اصفهان سوژهای برای ساخت آثاری به خصوص به دست مستند سازان شد. احمد فاروغی قاجار، نوه احمدشاه قاجار از دختر او ایراندوخت، سال ۱۹۳۸ در شهر پاریس به دنیا آمد.
او فیلم طلوع جدی (فجر) را که یک فیلم مستند از نوع گفتوگوی واقعیت و خیال است، اسفند سال ۱۳۴۲ در اصفهان ساخت. این فیلم مستندی با حضور دو کودک نابازیگر است، بناهای تاریخی شهر اصفهان را به واسطه گشت و گذار آنها به تصویر میکشد. فاروقی قاجار برای این فیلم برنده جایزه یکی از بخشهای جنبی جشنواره کن در سال ۱۹۶۴ شد. آغاز این فیلم با حرکت پن دوربین و نشتن دادن نمایی آکستریم لانگشات از میدان، موقعیت جغرافیایی فیلم را که شهر اصفهان است، مشخص میکند. بعد از او منوچهر طیاب مستند ساز سرشناس ایرانی، فیلم مستند کوتاه مسجد شیخ لطفالله را در سال ۱۳۵۱ به سفارش وزارت فرهنگ و هنر، اداره کل تولید فیلم و عکس، با دوربین سی و پنج میلیمتری و به شیوه سیاه و سفید ساخت.
طیاب در سالهای فعالیت خود، آثار فراوانی درباره فرهنگ و هنر و تاریخ ایران ساخته است. از جمله مستندهای او پیرامون اصفهان باید به فیلم مستندهای مسجد جامع اصفهان و چهلستون اشاره کرد. اصفهان در آن سالها بواسطه حضور مستندسازان همچنان سوژه مناسبی برای انعکاس زوایای مختلف خود بود. حتی مستندسازان اروپایی هم به ایران آمدند و از این مهم بهره بردند. اما در روزگارانی که فرهنگ عامه تحت لوای فیلمفارسی که به گفته دکتر هوشنگ کاووسی از عناصر سازنده هویت ایرانی تنها زبان فارسی را با خود به همراه داشت، سرگرمی را بیش از توجه به مفاهیم ضمنی آثار قلیل آن روزها نشانه رفته بود و نیاز به تغییر ذائقه بیش از هر چیز برای علاقهمندان سینما حس میشد که در این اثنا سینمای آلترناتیو با توجه به حضور جوانان دانشجو، خلاق و با استعداد آن روزها فرصت مناسبی برای تجربهگرایی، آزمودن و همینطور خلق کردن آثاری بعضا ماندگار در سینمای اصفهان شد.
سینمای آزاد ایران در سال ۱۳۴۸ شمسی بهصورت رسمی کار خود را آغاز کرد. فیلمسازان جوانی که تحت تاثیر سینمای اروپا بخصوص موج نوی فرانسه و همچنین نئورئالیسم ایتالیا و مکاتب سینمایی دیگر هنر را برای هنر مطالبه میکردند در اصفهان دور هم جمع شدند و شروع به فعالیت و فیلمسازی کردند. در زمستان امسال که بعد از گذر پنجاه سال، آثار سینماگران فرهیخته اصفهانی به مدد مسئولان دفتر تخصصی سینمای اصفهان در حوزه هنری سوره به نمایش درآمد موجب تحسین جوانان امروز شد که اهمیت توجه به جریانهای فکری آزاد و خلاق را تحت حمایت جامعه هنر نشان میداد.
سینمای آزاد با فیلمسازانی که به دوربین هشت میلیمتری تجهیز شده بودند به کار خود در سال ۱۳۵۷ پایان داد و نام افرادی چون رحیمعلی افشاری، اکبر خامین، رضا مهین، محمدعلی میاندار، زاون قوکاسیان را برای همیشه در این شهر جاودان کرد.
اگر بخواهیم برابر نهاد امروز سینمای آزاد را عنوان کنیم، شاید کمی سخت به نظر برسد؛ به دلیل این که روش آماتوریست از مولفههای مهم سینمای آزاد به شمار میرفت؛ اما آماتور به معنای غیر حرفهای تلقی میشد، نه شاید نگاه ناشیانه، چرا که افرادی که پشت دوربین هشت میلیمتری قرار میگرفتند به مانند رضا مهیمن که فیلم نه هنوز است تمام را میسازد. از نحلههای فکری گرفته تا فرماسیون تکنیکی سینمای جهان را مطالعه کرده بودند و دانشگاهی به شمار میرفتند. اما امروز بخش هنر و تجربه، فیلمهای فیلمسازانی را به نمایش میگذارد که تجهیزات لازم جهت ساخت فیلم را داشته باشند. بهعنوان مثال جریانهای آماتوری فیلمسازی به مانند ساخت فیلم کوتاه با موبایل در چند ثانیه به هیچوجه کیفیتی از بابت نظام فکری فیلمسازان سینمای آزاد را ندارد. امروز باتوجه به پتانسیل شهر و حضور جوانان مستعد، فکری باید اندیشید که دستاورد آن رشد فیلمسازانی باشد که بتوانند به مانند عیاری و قوکاسیان در دل تاریخ سینما ماندگار باشند.
یادداشت از محمد بزرگ، منتقد سینما
انتهای پیام