به گزارش ایسنا، روزنامه «فرهیختگان» در ادامه نوشت: با یک تقریب خوبی میتوان گفت که در این روز مرزبندی کاملی میان بنیصدر و هوادارانش و نیروهای خط امام شکل گرفت و اختلافات در بالاترین سطح ممکن عیان شد. حملههای لفظی بنیصدر به حزب جمهوری اسلامی و نیروهای خط امام که عموما با کلیدواژههایی مانند «چماقدار»، «حزب چماق بهدستان» و ... همراه بود، فرمان حملهای که بنیصدر به هوادارانش داد تا به قول خودش مخالفان را از دانشگاه بیرون اندازند و دامن زدن به جو ملتهب آن روزهای جامعه یک مجموعه کاملی از عملکرد خسارتبار از اولین رئیسجمهور ایران در آن روز است. دوران حضور بنیصدر در قدرت اما چندان پایدار نبود و ۳ماهونیم پس از اتفاقات تلخ دانشگاه تهران، مجلس به عدمکفایت سیاسی او رای داد و حدود ۴۰ روز پس از آن هم بنیصدر به همراه شریک سیاسیاش مسعود رجوی با هیبتی زنانه از کشور گریخت، اما ماجرای بنیصدر به همین جا ختم نشد و دانشجویان پیرو خط امام مجموعه اسنادی از رابطه بنیصدر با سازمان سیا در سفارت اشغال شده آمریکا منتشر کردند، اسنادی که نشان میداد اولین رئیسجمهور ایران از حدود یکماه قبل از پیروزی انقلاب در تور اطلاعاتی نیروهای سیا در پاریس بوده است. در شماره امروز حافظه در تلاش هستیم تا مروری کوتاه بر اسناد لانه جاسوسی درباره بنیصدر و دیدگاه دانشجویان پیرو خط امام درباره این اسناد داشته باشیم.
اسناد لانه جاسوسی درباره بنیصدر چه میگوید؟
درمجموع اسناد بهدست آمده از لانه جاسوسی، ۱۱ سند درباره ارتباط بنیصدر با آمریکاییها وجود دارد، همچنین گفتوگوی تام آهرن، رئیس ایستگاه سیا در تهران که یکی از گروگانهای سفارت بود، در دیماه ۵۸، اسناد لانهجاسوسی را درباره بنیصدر به ۱۲ عدد میرساند. از این اسناد، ۷ سند رشته شده در دیماه ۵۸ بهدست میآید و ۴ سند دیگر در اردیبهشت سال ۶۰ احصا میشود. در اسناد موجود در سفارت آمریکا از بنیصدر با نام مستعار «س.د.لور.۱» یاد میشود و مامور بازنشسته سیا که در اسناد سفارت نام او «راترفورد» ذکر شده، با نام «ویلیام فاستر» در دوره زمانی یکماه مانده به پیروزی انقلاب در پاریس و پس از پیروزی انقلاب در تهران با بنیصدر ملاقات میکند.
در سند شماره یک اسناد لانه جاسوسی یکی از جاسوسان ایرانی سفارت آمریکا به نام «خسرو قشقایی»، ۱۷ خرداد ۵۸ به سفارت آمریکا گزارش وضعیت بنیصدر و شماره تلفن منزل او را میدهد و تاکید میکند که باید با بنیصدر در تهران ارتباط برقرار شود. در سندهای دوم و سوم نیز سازمان سیا خلاصهای از جریان شروع تماسش با بنیصدر و ادامه کار را برای ایستگاه سیا در تهران میفرستد و به این ایستگاه تاکید میکند که اولین ملاقاتها با بنیصدر حدود یکماه قبل از پیروزی انقلاب در پاریس انجام شده و چون وی تمایل خودش را به دیدن راترفورد در تهران ابراز کرده، در این مدت سازمان سیا مشغول تهیه مقدمات سفر راترفورد به تهران بوده است. طبق این دو سند ۲۳ خرداد ۵۸ راترفورد از آمریکا با بنیصدر تماس میگیرد و به وی میگوید که در آینده نزدیک از هندوستان به ایران آمده و بنیصدر هم با دیدن وی موافقت میکند. سیا برای ایجاد پوشش برای راترفورد از طریق شرکتی تجاری که رئیس آن با سازمان سیا همکاری داشته، مدارک شناسایی تهیه و راترفورد را با نام «ویلیام فاستر» و بهعنوان نماینده این شرکت آماده سفر به تهران میکند. در این دو سند به ایستگاه تهران اطلاع داده میشود که راترفورد برای اینکه سوءظنی در کسی ایجاد نکند، باید از نزدیک شدن به سفارت آمریکا خودداری کند. سندهای چهارم، پنجم، ششم و هفتم به دیدار راترفورد و رئیس ایستگاه سیا در تهران و در منطقهای خارج از سفارت آمریکا و همچنین عادیسازی روابط راترفورد بهعنوان نماینده شرکت تجاری در تهران میپردازد.
سند هشتم به اولین دیدار راترفورد با بنیصدر در منزل شخصی بنیصدر در تهران در ۸ شهریور ۵۸ اشاره دارد. در قسمتی از این سند از قول راترفورد تاکید شده که بنیصدر جزء ۱۵ نفر اعضای شورای انقلاب است. جو این ملاقات بهنحوی بوده که راترفورد در انتها میگوید: «هرچند ملاقات مختصر بود، اما شواهدی به اندازه کافی وجود داشت که حاکی از این باشد که احتمالا راهی برای جلب همکاری وی (بنیصدر) وجود دارد.» سند نهم به ملاقات راترفورد با آهرن، رئیس ایستگاه سیا در تهران در اتومبیلی در ۱۸ شهریور ۵۸ اشاره دارد. در این ملاقات راترفورد میگوید روز گذشته (۱۷ شهریور) نتوانسته بنیصدر را ملاقات کند و تاکید میکند در تلاش است ملاقاتی با بنیصدر در روز ۱۹ شهریور داشته باشد. در این سند تاکید میشود که راترفورد بتواند حداقل مقصود (یعنی استخدام بنیصدر) بهعنوان مشاور شرکت تجاری (شرکت پوششی) را برآورد. سند دهم مربوط به گزارشی است که راترفورد از سومین ملاقاتش با بنیصدر در روز چهاردهم شهریور در خانه وی به رئیس ایستگاه سیا در تهران داده است. اکثر مسائل مطروحه در این ملاقات مربوط به مسائل اقتصادی ایران است.
اما شاید سند یازدهم و دوازدهم مهمترین اسناد لانه جاسوسی درباره تمرکز و سرمایهگذاری ایالاتمتحده برای جذب بنیصدر باشد. سند یازدهم مربوط به گزارشی است که راترفورد بعد از ملاقات سوم با بنیصدر مینویسد و در آن به جزئیترین شکل ممکن، شخصیت وی را تحلیل و ارزیابی میکند. راترفورد در این گزارش به جنبههای مثبت و منفی شخصیت بنیصدر میپردازد. او درباره جنبههای مثبت شخصیت بنیصدر (از دیدگاه منافع آمریکا) مینویسد: «چون او یک توطئهگر کهنهکار است، اگر احساس کند که رژیم از اهداف انقلابی خود دور میشود یا اینکه بهنفع خودش خواهد بود، ممکن است در آینده برای توطئه علیه رژیم مانعی سر راه خود نبیند. اگرچه او احتمالا درحال حاضر هیچ مشکل مالی ندارد، اما باید درنظر داشته باشد که ممکن است با یک تذکر کوتاه به خارج تبعید شود و در آن زمان میتواند از کمک مالی ما استفاده کند. او جاهطلبی سیاسی دارد. او احتمالا روزنامهاش (انقلاب اسلامی) را به این منظور ایجاد کرده که از آن بهعنوان پایگاه قدرتی جهت مقاصد سیاسی آیندهاش استفاده کند. هرچند در دورههای پرمشغله در پاریس و تهران از نظر وقت در مضیقه بود، برنامه خود را کنار گذاشته تا با ما ملاقات کند.» نکات منفی بنیصدر از دیدگاه راترفورد اما اینگونه است: «افشا شدن روابط مخفیانهاش (بنیصدر) با ما (سازمان سیا) احتمالا به زندگی حرفهای سیاسی فرد مزبور خاتمه خواهد داد، یقین است که او این نکته را از نظر دور نخواهد داشت. تجربه سالیان دراز بر این نکته تاکید دارد که ناشرین روزنامه به خودخواهی متمایلند و اغلب غیرقابل اعتماد هستند. تصمیم او که یک روزنامه راه بیندازد شاید حاکی از این باشد که او تنها به آینده سیاسی خودش علاقهمند است و قصد ندارد با ما در خطهایی که ما درنظر داریم همکاری کند.» در این سند آهرن از قول راترفورد اینگونه شخصیت بنیصدر را جمعبندی میکند: «با درنظر گرفتن مقامی که س.د.لور.۱ (بنیصدر) در رژیم جدید ایران دارد (یعنی عضو شورای انقلاب، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی، سرپرست بانکهای ملی شده و ناشر روزنامه انقلاب اسلامی) اینطور بهنظر راترفورد میآید که فعالیتها برای جلب همکاریاش باید ادامه یابد. یک فرد با امکاناتی که او از آن بهرهمند است باید قادر باشد اطلاعات باارزشی را در دورهای که در پیش است در اختیار گذارد. حتی از این مهمتر راترفورد همچنان س.د.لور.۱ را بهعنوان فردی که آینده سیاسی درخشانی خواهد داشت، بهحساب میآورد. بهنظر میرسد س.د.لور.۱ که فردی جاهطلب و از لحاظ سیاسی زیرک است، نقش خود را محتاطانه با چشمداشت به روزی که [امام] خمینی از صحنه کنار رود، بازی میکند. بهنظر میآید که س.د.لور.۱ از تبلیغات مقتضای مقامش در نهضت و مزایای قدرت (یعنی محافظانی که بهعنوان یک عضو شورای انقلاب برایش گمارده شدهاند) لذت میبرد. درواقع امر بهنظر میآید که او بیشتر یک دیوانسالار (بروکرات) است تا یک انقلابی. او کمی شکم آورده، لباسهای کاملا اندازه سفارشی میپوشد و ساعت طلای جدیدش را که ظاهری گرانقیمت دارد، به رخ میکشد. دیگر بهنظر نمیرسد که گروهی دانشجوی ژولیده مانند آن روزها در پاریس در خانهاش باشند.»
اما سند دوازدهم به گفتوگوی آهرن با دانشجویان حاضر در لانه جاسوسی در ۸ دیماه ۵۸ و ۵۵ روز پس از تسخیر سفارت میپردازد. او در این گفتوگو میگوید راترفورد حدود ۲۹ مرداد ۵۸ به تهران آمد و حدود سه هفته در تهران اقامت کرد و حداقل سه و شاید پنجبار با بنیصدر ملاقات کرد. آهرن درباره برنامههای مرحلهای سیا برای بنیصدر میگوید: «قرار نبود در این مرحله تمامی مسائل رو شود و صرفا قرار بود در این مرحله از وی بهعنوان یک مشاور اقتصادی قابل اطمینان یک کمپانی که نسبت به مسائل اقتصادی و همچنین مسائل سیاسی مربوط به امور اقتصادی و همچنین مسائل سیاسی اعم اظهارنظر میکند، استفاده شود. در آخرین جلسه بنیصدر موافقت کرد که بهعنوان مشاور اقتصادی قابل اطمینان این کمپانی فعالیت کند و پیشنهاد حقوق ماهیانه هزار دلار را نیز پذیرفت.» همچنین آهرن در پاسخ به این سوال که «آیا بنیصدر میدانست که طرف مقابل وی یک مأمور سیا است؟» پاسخ داد: «قرار نبود که به بنیصدر در این مرحله گفته شود که طرف مقابل سیا است، لذا به وی گفته نشده بود.» (اسناد لانه جاسوسی، جلد اول، ص ۴۶۲-۴۸۸)
موسویخوئینیها اجازه نداد اسناد مربوط به بنیصدر منتشر شود
مرحوم حسین شیخالاسلام از دانشجویانی بود که پیش از انقلاب در آمریکا مشغول به تحصیل بود و با پیروزی انقلاب به ایران بازگشت. او در ماجرای تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام بهعنوان مترجم در کشف اسناد فعالیت میکرد. او در گفتوگویی به ماجرای کشف اسناد مربوط به بنیصدر در لانه و چرایی عدمانتشار آن پیش از انتخابات ریاستجمهوری میپردازد.
درباره بنیصدر و اسنادی که درباره او بهدست آمد، توضیح دهید.
تمام منابع سیا که ایرانی بودند با دوتاحرف S و D شروع میشدند. این اسم رمز را هم همینطوری انتخاب کرده بودند که اگر سند دست کسی افتاد، بلافاصله متوجه نشود که موضوع سند چیست. آقای آهرن [رئیس ایستگاه سیا در ایران] میگفت وقتی امام وارد پاریس شدند، آمریکا به این نتیجه رسید که ما در کنار ایشان هیچ منبعی نداریم و چون این احتمال وجود دارد که ایشان به ایران بازگردد و قدرت را در دست بگیرد، لازم است که کنار ایشان منبع خود را داشته باشیم. میگفت ما تمام اطرافیان ایشان را بررسی کردیم، به یکی از اینها رسیدیم و دیدیم که او با همه افراد دیگر متفاوت است و او آقای بنیصدر بود.
چرا بنیصدر را انتخاب کردند؟
نمیدانم، حالا شاید چون اروپا بوده یا متوجه مشکلات شخصیتی و روانی او شده بودند، البته نمیگوید که با افراد دیگر کار نکردیم، ولی مشخصا این مورد را عرض میکنم چون من این سند را دیدم و از محتوایش متوجه شدم که این آقای اقتصاددان که نام میبرند، به احتمال بسیار زیاد آقای بنیصدر است. گفت ما فهمیدیم که بنیصدر میتواند با ما کار کند و باید روی او سرمایهگذاری کنیم. بعدها از روی اسناد دیگر مطمئن شدیم که هدفشان بنیصدر بوده است. سیا تصمیم میگیرد که یکی از پرسنل ناشناس و توانمند خودش را مامور جذب بنیصدر کند، قرار بود این آقا بهعنوان یک تاجری که در ایران سرمایه زیادی دارد، سراغ بنیصدر برود و بهعنوان اینکه انقلاب دارد همه چیز را بههم میریزد، با او طرح دوستی بریزد و از او بهعنوان یک اقتصاددان کمک بخواهد که چگونه میتواند در آینده سرمایهاش را در ایران حفظ کند. ابتدا میآید پاریس و خودش را فردی با نام مستعار «ویلیام.ا.فاستر» معرفی میکند؛ به این ترتیب اولین تماس را با بنیصدر در نوفللوشاتو برقرار میکند و به این عنوان که من در ایران یک سرمایهگذار آمریکایی هستم، با آقای بنیصدر طرح دوستی میریزد. البته آقای بنیصدر یک دنبالههایی هم در آمریکا داشت؛ مثلا آقای علیرضا نوبری که فرد بسیار بااستعدادی بود و در دانشگاه استنفورد بورسیه شده بود، در زمان آقای بنیصدر رئیس بانک مرکزی شد. همسر او آمریکایی بود و پدرش بهعنوان یکی از سرمایهداران بزرگ آمریکا شناخته میشد. آقای نوبری وابستگی غیرمستقیمی هم با خانواده شاه داشت. داییاش با خانواده شاه رفتوآمد میکرد. منتها چون قبلا در پاریس درس میخواند، با آقای بنیصدر دوست بود. از نظر سیاسی به بنیصدر شباهت داشت. اینکه این موضوع در تصمیمگیری سیا کمک کرده یا نه، اطلاعی ندارم. بهخاطر مهم بودن این طرح، سازمان سیا از آمریکا این کار را مدیریت میکند. ایستگاه تهران از این موضوع خیلی ناراحت شده بود. آقای آهرن ناراحت بود و میگفت که من نوکر این آقا [راترفورد] شده بودم! ایستگاه تهران فقط مامور بود که وقتی او [راترفورد] به ایران میآید برایش هتل رزرو کند، ماشین اجاره کند و هماهنگیهای لازم را انجام دهد. در سندهایی که به اسم (S.D.LURE) پیدا شده و اینطور بهنظر میآید که ابتدا ظاهرا از بنیصدر تحلیل اقتصادی میخواهند، اما در اصل درحال تجزیهوتحلیل شخصیتی او هستند. مثلا در این اسناد میگوید: «او خیلی راحتطلب و چاق شده، معلوم است زیاد میخورد و کمتر تحرک دارد.» یا میگوید: «یک ساعت طلا به دستش بود که خیلی از آن خوشش میآمد و مدام به آن نگاه میکند.» آخرین سندی که ما پیدا کردیم، میگوید: «من به او تقاضای پرداخت حقوق ماهیانه دادم، اما در ازایش چیزی از او نخواستم. فکر کنم معنی این کار را متوجه شده است. یعنی متوجه شد که او را بهعنوان منبع استخدام کردم.» البته بعد از این سند، اسناد دیگری هم بوده که متاسفانه گویا از بین رفته است. هیچوقت هم جناب آقای بنیصدر اینها را تکذیب نکرد، سیا هم رد نکرد، سندهایش هم چاپ شده است. این اسناد در جلسه بررسی عدمکفایت سیاسی بنیصدر هم قرائت شد. کارهایی هم که آقای بنیصدر مرتکب شده، مثل همکاری با منافقین، ترور، جنایت و... گواه همین است که ارتباطاتی وجود داشته است.
در آن مقطع و چند روز قبل از انتخابات ریاستجمهوری، اسناد تیمسار مدنی که کاندیدا بود منتشر شد. چرا این اسنادی که درباره بنیصدر گفتید را منتشر نکردید؟
برای اسناد و انتشار آنها یکسری سلسلهمراتب تعریف شده بود. ما در بخش کشف و ترجمه فعال بودیم، در صدر این سلسله مراتب آقای موسویخویینیها قرار داشت که تصمیم میگرفت چه سندی علنی شود. او تصمیم گرفت اسنادی که در رابطه با بنیصدر بود، منتشر نشود.
چرا؟
شاید به این دلیل که صراحتا اسمی از بنیصدر نیامده بود و برای متهم کردن او بهمنظور همکاری با آمریکاییها کافی نبود. باید علت را از ایشان سوال کرد. آمریکاییها در داخل لانه جاسوسی دستگاههای شنودی داشتند که ما با استفاده از آنها میتوانستیم مکالمات هیات دولت با یکدیگر را شنود کنیم. ما این کار را انجام دادیم. مخصوصا بعضی از مکالمات آقای بنیصدر را که از طریق تلفن بیسیم ماشین با حاجاحمدآقا یا افراد دیگر انجام میداد. مشخص بود دارد خباثت میکند. این موضوع را براساس همان سلسلهمراتب به آقای موسویخویینیها رساندیم، اما ایشان این کار ما را خلاف شرع دانست و خیلی جدی برخورد کرد و حتی آن دستگاه شنود را کلا حذف کرد. جالب است که آمریکاییها مجاز بودند آن را انجام دهند، ولی دانشجوها مجاز نبودند. در هر صورت دیدگاه ایشان اینگونه بود، ولی از این مکالمات میشد فهمید چه خباثتهایی دارد انجام میدهد. (ضمیمه «فرهیختگان»، ۱۳ آبان ۱۳۹۷)
وقتی کسی از یک سفارتخانه خارجی برای انجام خدماتی پول میگیرد، معنایش جاسوسی است
رضا سیفاللهی، عضو شورای ۵ نفره تسخیر لانه جاسوسی و مسئول روابطعمومی و صدور اطلاعیههای دانشجویان حاضر در سفارت آمریکا: «بنیصدر فردی است که طبق اسناد لانه جاسوسی میخواست به افسران لانه جاسوسی تقرب پیدا کند و به آمریکاییها مشورت بدهد. منتها دغدغهاش این بود که حالا اگر تقرب پیدا کنم، این تقرب من جوری نباشد که برای آینده من ناجور دربیاید. شکل کار را بررسی کردند و چون رشته او اقتصاد بود، تصمیم گرفتند این همکاری را در قالب مشاوره اقتصادی صورت دهند، ولی مساله فراتر از مشاوره اقتصادی بود. وقتی که کسی از یک سفارت بیگانه پول میگیرد و برایش خدمات اقتصادی یا هر کار دیگری را انجام میدهد، دیگر تکلیفش مشخص است که چه وضعیتی دارد. معنایش از نظر عرف، جاسوسی است.» (برنامه تلویزیونی سرچشمه. شبکه پنج. ۱۸ آبان ۹۸)
پرونده بنیصدر در اداره دوم ارتش موجود بود
جواد منصوری، اولین فرمانده سپاه پاسداران: «من دوم اردیبهشت ۵۸ بهعنوان فرمانده سپاه انتخاب شدم. ۳ روز بعد از طرف شورای انقلاب به عضویت شورای امنیت ملی درآمدم. در یکی از جلسات این شورا، آقای سرهنگ حاتمی، رئیس اداره دوم ارتش به من گفت: «من کاری به دیگر افراد حاضر در جلسه ندارم، فقط تو را میشناسم و به تو اعتماد دارم. پرونده بنیصدر، یزدی و قطبزاده در اداره دوم ارتش موجود است، بیاید ببینید.» زمانی که قطبزاده را در سال ۶۱ گرفتند، آن پرونده را آوردند و معلوم شد که او از سالها قبل با عوامل آمریکا ارتباط داشته و پول گرفته است. بنیصدر هم همینطور. درمورد بنیصدر شهید دیالمه مدعی بود که از سال ۴۱، ۴۲ با آمریکاییها مرتبط بوده و حتی در سال ۴۳ سفری به رژیمصهیونیستی داشته است.» (ضمیمه «فرهیختگان»، ۱۳ آبان ۱۳۹۷)
برای انتشار اسناد مربوط به بنیصدر تعلل کردیم
ابراهیم اصغرزاده، طراح تسخیر لانه جاسوسی و سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام در سفارت آمریکا: «اسنادی درباره آقای بنیصدر بود که ما در انتشار آنها تعلل کردیم، چون نمیدانستیم که چه باید کنیم. ما کشف کردیم که آمریکاییها به بنیصدر نزدیک شدهاند، ولی بنیصدر خودش نمیداند و گمان میکند که با یک شرکت اقتصادی در ارتباط است. آقای بنیصدر تقاضای ماهی هزار دلار بابت مشاوره به آن شرکت کرده و جالب است که در اسناد بود که آقای بنیصدر خودش نمیداند این پول را آمریکاییها میدهند و کسی که بهعنوان تاجر در نوفللوشاتو به او نزدیک شده یک افسر بازنشسته سازمان سیا است. وقتی بنیصدر رئیسجمهور شد، ما شک داشتیم که این سند را منتشر کنیم یا نه.» (شهروند، اردیبهشت ۱۳۸۷. شماره ۴۵)
انتهای پیام