بار دیگر شیرمردی از بیشهزار خرمآباد، آنجا که مردان خدا میخروشند، با خروشی عظیمتر و قافلهسالاری به مظلومیت حسین(ع) دفتر سی و چند سال تلاش و مبارزه را بست و با خدا معاملهای عاشقانه کرد.
فرمانده گروهان حضرت ابوالفضل(ع) هنگامیکه دیوارهای کاهگلی کلبههای کوچک کوچههای تنگ و تاریک و پیچ در پیچ محله خیابان حافظ خرمآباد از صدای هِقهِق گریه بچههای گرسنه، شکاف برداشته بود؛ طلوع ستارهای از کهکشان راه حقیقت و از سلاله پاک و باصفای ایمان و تقوی نوید روزهای آفتابی را دارد.
۲۱ اسفند سال ۱۳۲۰ هجری شمسی در محله پشتبازار شهر خرمآباد دیده به جهانی پُر از ظلم و طاغوتی گشود با تولدش بار دیگر تاریخ شاهد به دنیا آمدن یکی دیگر از همسنگران و همسفران کاروان عشق و حقیقت بود، تا با ایفای نقش خود در هموار کردن ناهمواریهای راه آن قافله و کاروان، کمکی باشد.
نامش را «نعمتالله» گذاشتند همانگونه که در طول حیات پُرفروغش نشان داد مصداق تام نام خویش بود، آری، او نعمت خدا بود، چون به فلسفه حقیقی حیات که ایمان، جهاد و عدالت است لبیک گفت.
سمبل و اسوهای برای هر رهرو راستینی بود. لحظات زمان خود را بر صفحه ساعت به نمایش درمیآورد و با هر تیکتاکی، ثانیه، دقیقه، ماه و سالی را بر سن نعمتالله میافزود تا اینکه به سن هفت سالگی رسید و روانه دبستان سعادت واقع در محله پشتبازار خرمآباد شد تا با تعلم از سعادت به تعلیم شهادت بپردازد. بعد از گذراندن دوران تحصیلات ابتدایی برای کمک به امرار معاش خانواده کار کردن را شروع کرد. در حالیکه کودکی بیش نبود؛ روزها را کار میکرد و شبها درس میخواند.
رابطه او با خانوادهاش دوستانه و صمیمی بود صبور و آرام بود، هرگز به خود اجازه نمیداد در مقابل پدر و مادر بلند صحبت کند در این زمان بود که شخصیت و روح جویای حقیقت او که هر لحظه بیتابانه در جستوجوی محفلی برای شناخت بود راه مسجد و محافل مذهبی را که مهمترین سنگر شناخت بودند، پیدا کرد او برای رشد و تکامل خویش زیر نظر روحانیون و عالمان به خودسازی معنوی پرداخت تا با مبارزه با طاغوت زمان، مقدمات پیاده شدن احکام نورانی اسلام را در جامعه فراهم سازد. او خوب میدانست که این مبارزه نقش بسزایی در سرنوشت انسان و جامعه بشری دارد بنابراین بر آن شد تا با پیروزی در این مبارزه خود را آماده مبارزات دیگری که در پیشرو داشت، کند.
نعمتالله در دوران پیروزی انقلاب در کمیته پادگان امام حسین(ع) شهرستان خرمآباد فعالیت میکرد. وی شبانهروز مشغول خدمت بود اگرچه فاصله محل کارش با خانهاش چیزی حدود دویست متر بود، ولی گاهی اوقات، بیست و یک روز یکبار هم به دیدار خانواده نمیرفت؛ وی از همان روز نخست تشکیل سپاه پاسداران استان لرستان لباس سبز پاسداری پوشید.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)، شهید سعیدی از طرف روحانیت بهعنوان سرپرست کمیته اجرایی مرکزی انقلاب اسلامی خرمآباد برگزیده شد و ماموریتهایی چون اعزام به خرمشهر و حفاظت تأسیسات نفتی خوزستان و دستگیری تعداد زیادی افراد ضدانقلاب به او داده شد، که این ماموریت سه ماه طول کشید و بعد از آن با دویست نفر از برادران پاسدار و نیروی مردمی به پاوه رفت و با گروهی از برادران پاسدار تحت فرماندهی ابوشریف که در نزدیکی پاوه مستقر بودند هماهنگ شده و با یک یورش حساب شده که شهید سعیدی و افراد تحت فرماندهیاش جلودار و اولین کسانی بودند که حلقه محاصره را شکسته، همه ضد انقلابیون(دموکراتها و کوملهها) را روانه جهنم کردند و آنها را تار و مار ساختند.
با آغاز جنگ تحمیلی نعمت نیز به جبهه رفت و به مقابله با متجاوزان پرداخت و در تاریخ ۲۵ آبانماه سال ۵۹ در اوایل جنگ تحمیلی به سرپرستی ۴۵۰ نفر از برادران پاسدار و بسیجی به سوسنگرد اعزام و مدت چهار ماه هم به محافظت از آن شهر پرداخت.
در ۲۳ آبانماه سال ۱۳۶۰ نعمتالله برای همیشه دیارش را به سوی جبهه ترک کرد و در نامهای اینچنین نوشت: «کار خویش را به خدا وامیگذارم؛ زیرا که خداوند به حال بندگان بیناست...» و در پایان نامه این جمله را مینویسد که «من میروم و تا آخرین قطره خون خود به دیارم باز نخواهم گشت».
در طول خدمتش در سپاه مسئولیتهای مهمی برعهده گرفت در عملیاتهای مختلفی مثل ثامنالائمه، بیتالمقدس، خیبر و بدر شرکت داشت و سرانجام با آرزوی دیدار فرزند خود «محمد» که همزمان با حمله بدر به دنیا آمد در ۲۱ اسفندماه سال ۶۳ در میان آبهای هورالعظیم بهسوی معبودش و به خانه ابدیت پرواز کرد.
فرازی از وصیتنامه شهید نعمتالله سعیدی
«بسم الله الرحمن الرحیم
خداوندا چه بگویم و چه بنویسم. خدایا از هیبت و شکوهت بگویم یا از زحماتت بنویسم یا از نعمتهایت بگویم یا از امدادهای غیبیات بنویسم.
پروردگارا، معبودا به هر جا مینگرم جلوه نورت را میبینم. خدایا حال که پای در پوتین کرده و از شهر و دیار خود هجرت کردهام به اراده خودم نبوده بلکه به لطف تو بوده و میدانم این لطف جواب همان دعاهای دوستان در حقم بود که مرا بخودم وانگذاری.
خدایا حال که اسلحهام را به دوش میگیرم و به سوی دشمنانت نشانهروی میکنم نه بهخاطر کینه خود و از اینکه دوستان و همسنگرانم را به شهادت رساندهاند، بلکه بهخاطر قرآن و تداوم انقلاب اسلامی و اجرای فرمان امام زمان(عج) و نایبش، امام خمینی است.
خدایا از همین جا عرض میکنم که برای کمک به فرزند عزیز فاطمه(س) آماده هستم. «السلام علیکم یا اباعبدالله. انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم». ای حسین عزیز درست است که در صحرای کربلا با تو نبودیم تا به یاریت بشتابیم و از آن ظالمانی که تو و یارانت را مظلومانه به شهادت رساندند، انتقام بگیریم اما امروز فرزند برومندت پرچم به زمین افتاده اسلام را برداشته و ندای «هل من ناصر ینصرنی» سر داده است و چون کوفیان نخواهیم بود که او را تنها بگذاریم.
ای حسین عزیز ما، دشمنان قرآن دست در دست منافقین و ملحدین نهاده و در مقابل فرزند برومندت امام خمینی خودنمایی و اعلام جنگ میکنند؛ به خدا هرگز این ننگ را پذیرا نیستم.
حسین جان! اگر کوفیان تو را دعوت کردند ولی به عهد خود وفا نکردند و تو را تنها گذاشتند، ما فرزند عزیزت، امام خمینی را که در فرودگاه ندا دادیم «قلب ما باند فرودگاه تو است خمینی» و گفتیم «ما همه سرباز توییم خمینی» تنها نخواهیم گذاشت و تا آخرین قطره خون خود سر بیعت خود باقی خواهیم ماند.
خدایا تو را به خون پاک شهدای اسلام قسمت میدهم شهادت دنیا و شفاعت آل محمد(ص) را در آخرت نصیبم بگردان.
اما چند کلمهای با دوستان و آشنایان عزیز: اولاً دعا برای امام عزیز را فراموش نکنید. همیشه بعد از هر نماز این وجود مقدس را دعا کنید. رزمندگان اسلام به جبههها بروند. کسانیکه توانایی ندارند در پشت جبههها رزمندگان اسلام را یاری کنند که مورد رضای خدا و امام زمان(عج) است.
مادران و خواهران عزیز، با عفت و پاکدامنی و حجاب خود به کمک رزمندگان اسلام بروند و آنها را یاری کنند. از کلیه برادران و دوستان که مرا میشناختند تقاضا دارم برای رضای خدا مرا حلال کنند و مرا ببخشند.
خانواده عزیزم، همانطور که اطلاع دارید من خوشحال از آن هستم که شما بعد از شهادتم بیش از پیش به کمک اسلام و رزمندگان در جبههها بشتابید و نگذارید افراد ضدانقلاب علیهاسلام و امام عزیز صحبتی کنند و انتظارتان سلامتی برای امام و پیروزی رزمندگان باشد و میدان به کسانی که میخواهند حتی علیه جنگ حرف بزنند، ندهید و همیشه در ذهنتان باشد «جنگ جنگ تا پیروزی کامل اسلام عزیز.»
همسرم، شما هم متحمل زحمتهای زیادی شدهاند. ضمن تشکر از شما، باید عرض کنم که فردای قیامت در پیشگاه خدا و امام زمان(عج) و فاطمه(س) سربلند باشید. به امید پیروزی اسلام عزیز و نابودی کفر جهانی.»
انتهای پیام