کوتاهی درباره حیوانات ایرانی

جمال‌الدین اکرمی با تأکید بر این‌که درباره پرداختن به حیوانات ایرانی کوتاهی کرده‌ایم می‌گوید: ببر مازندران در میان ورزشکاران شهرت بیشتری دارد تا در میان قصه‌نویسان.

این نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان در گفت‌وگو با ایسنا درباره  شخصیت‌های حیوانی و جایگاه آن‌ها در ادبیات داستانی کودک و نوجوان اظهار کرد: اگر بخواهیم نگاه ریشه‌ای‌تری به ماجرا داشته باشیم، می‌توانیم این‌طور تقسیم‌بندی کنیم که پنج تیپ  شخصیتی در داستان‌ها و رمان‌های‌مان داریم؛ شخصیت‌های جانوری، شخصیت‌های انسانی، شخصیت‌های گیاهی، شخصیت‌های شیئی و شخصیت‌های انتزاعی مانند دیو و پری.  این شخصیت‌های پنج‌گانه در داستان‌ها و قصه‌های‌مان آمده است. اگر بخواهیم به تاریخچه‌اش اشاره‌ کنیم شاید کهن‌ترین نمونه‌ای که داشته باشیم «درخت خرما و بز» یا افسانه «درخت آسوریک» باشد که به زبان پهلوی است و جزو قدیمی‌ترین افسانه‌هایی است که به یک شخصیت جانوری اشاره می‌کند. جالب این‌جاست که شخصیت بز در خیلی از الگوهای هنری مانند دیوارنگاره‌ها و جام‌های سفالی و فلزی  وجود دارد و بعدها به اِلمانی برای تمدن عیلام تبدیل می‌شود. یا «کلیله و دمنه» یا «پنجه ‌تنتره» که در قرن چهارم ترجمه می‌شود، شخصیت‌ها جانوری دارد یا در  آثار جامی و نظامی و سعدی و مولانا نمونه‌های شخصیت جانوری را داریم. محور داستان «منطق‌الطیر» عطار پرنده‌ها هستند و  معروف‌ترین اثری که قرن چهام  و پنجم  داریم «موش و گربه» عبید زاکانی است که از حالت افسانه خارج شده و برای سرگرمی نیست و الگوهای استعاری است که وضعیت اجتماعی را  با نگاه طنزآلود تحلیل می‌کند، کاری که از ویژگی‌های عبید است؛ او ادبیات را از حالت سرگرم‌کننده درمی‌آورد و کودک را به کشف عناصر پنهان در افسانه‌ها وادار می‌کند.

او سپس گفت: داستان «خاله سوسکه» غیر از این‌که سرگرم‌کننده است و شاید با پند و اندرز همراه باشد یک ویژگی بومی و رفتارشناسی را مطرح می‌کند. داستان‌های امروزی‌تری هم داریم؛ «بز زنگوله‌پا» و «روباه دم‌بریده» که بخشی به افسانه‌های کهن برمی‌گردد. برجسته‌ترین کسی که به این موضوع پرداخته مهدی آذریزدی است که با بازنویسی «کلیله و دمنه» در «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» فعال رفتار کرد. چرا شخصیت‌های جانوری اهمیت دارند؟ زمانی که الگوی جانوری را به‌جای انسان‌ها قرار می‌دهیم طبیعتا  توجه بچه‌ها بیشتر جلب می‌شود، به آن علاقه‌ نشان می‌دهند و همذات‌پنداری بیشتری با آن‌ دارند. عمدتا شخصیت‌های جانوری در قصه‌ها ارتباط انسان و طبیعت هستند، یعنی شخصیت جانوری باعث می‌شود که انسان به طبیعت نزدیک‌تر شود و به آن فکر کند و الگوهایی را از طبیعت پیدا کند.

اکرمی با بیان این‌که نه تنها در افسانه‌ها، قصه‌های عامیانه و ادبیات امروز کودک به شخصیت‌های جانوری توجه کرده‌ایم بلکه در ادبیات بزرگسال‌ هم این شخصیت‌ها مورد توجه بوده‌اند، توضیح داد: به‌طور مثال «سگ ولگرد» صادق هدایت را داریم، «عزاداران بیل» غلامحسین ساعدی را داریم که فیلم «گاو»  یکی از قصه‌های این کتاب است و بهترین داستان درباره ارتباط انسان با جانوران است، یکی از شخصیت‌های داستان گاو خود را از دست می‌دهد و این موضوع آن‌قدر برایش تلخ است که با آن ترکیب می‌شود، یعنی شخصیت جانوری این‌قدر می‌تواند با انسان همخوان باشد و شکل استعاری پیدا کند. یا داستان «انتری که لوطی‌اش مرده بود» را از  صادق چوبک  داریم که خب نشان‌دهنده این است که این موضوع در رمان بازگسال ما نمود پیدا کرده است. اما این نمود در رمان نوجوان ما منتقل شده یا نه؟ شاید شاخص‌ترین استفاده از استعاره جانوری «قلعه حیوانات» جورج اورول  باشد؛ انتخاب جانوران یک تیپ‌سازی است و هر شخصیتی قرار است به رفتارشناسی اجتماعی بپردازد و آسیب‌شناسی نوع تقسیم قدرت را در این رمان می‌بینیم و مثال خوبی است که بگویم رمان و قصه برای سرگرمی نیست. سیمرغ، شخصیت جانوری انتزاعی با ساختاری حماسی در ادبیات است و شاید الگوی مناسبی برای شخصیت اسطوره‌ای باشد یا رخش در «شاهنامه» و در جایی که رستم را از خطر آگاه می‌کند و زبانش را می‌فهمد، شخصیت تخیلی پیدا می‌کند. یا نیما در «توکایی در قفس»، نادر ابراهیمی و  آل‌احمد در «سرنوشت کندوها» و شاملو و دیگران به شخصیت‌های جانوری اهمیت داده‌اند.

 او در ادامه با تأکید بر اهمیت شخصیت‌های جانوری در ادبیات کودک و آوردن نمونه‌های قرآنی برای آن‌ها افزود:  ما از شخصیت‌های جانوری در ادبیات عامیانه، دیدگاه دینی و ادبیات روستایی بهره گرفته‌ایم اما این سوال  پیش می‌آید که چطور حالا از آوردن شخصیت‌های جانوری در رمان نوجوان روی‌گردان هستیم؟ در ادبیات کودک به اندازه کافی پرداخته می‌شود مثلا این همه بازنویسی از «شنگول و منگول» و «خاله سوسکه» و «روباه و کلاغ» حبیب یغمایی. در ادبیات کودک کم نداریم و زیاد پرداخته می‌شود و روی آثار هر ناشری دست بگذارید، می‌بینید به این موضوع پرداخته است. من در مجموعه ده‌جلدی «قصه‌های جنگل» که در نشر پیدایش منتشر شده، شخصیت‌های حیوانی را الگوی انسان‌های امروزی قرار داده‌ و سعی کرده‌ام استعاری برخورد کنم و کنش‌های رفتاری جامعه خودم  را به حیوانات نسبت دهم؛ برای این‌که راحت‌تر  می‌توانم حرف‌هایم را بزنم و بچه‌ها هم بیشتر می‌پسندند.  این‌که ما حتی در ادبیات بزگسال از شخصیت‌ها بهره‌ گرفته‌ایم اما چرا در رمان نوجوان این اتفاق  نیفتاده باید بررسی شود. شاید نمونه‌هایش را داشته باشیم که فرم‌های استعاری پیدا کرده، اسب بالدار و اسب شاخدار که فانتزی‌تر می‌شوند و غول و هیولا و نمونه‌هایی از این دست را می‌توانیم نام ببریم اما تعداد خیلی کم است، آن‌قدر کم که به سختی می‌شود از آن یاد کرد، در جاهایی فراموش شده و پرداخته نشده است. شاید دلیل این اتفاق این باشد که ناشری سفارش نداده  و نویسنده به آن فکر نکرده است.  چند روز پیش داشتم رمانی از یک نویسنده  می‌خواندم که تازه برای چاپ به ناشر سپرده، نویسنده «ببری خان» گربه ناصرالدین شاه را شخصیت رمان خود قرار داده و از نگاه او به تاریخ دوره ناصرالدین شاه پرداخته بود. برایم جالب بود و نگاه تازه‌ای بود، از دید یک گربه می‌توانید شخصیت‌های زمان ناصرالدین شاه را بشناسید، درباریان و روش‌های اردونشینی  آن‌ها را ببینید. برایم جالب بود از این جهت که چرا در تاریخ زمان قاجار به شخصیت‌های تاریخی بپردازیم؟ خب از زبان گربه بیان کنیم، چرا نه؟ این نگاه جالب بود اما تعمیم‌داده نیست و به آن پرداخته نشده است. 

او درباره این‌که پرداختن به شخصیت‌های حیوانی منجر به توجه و حفظ گونه‌های جانوری می‌شود همان اتفاقی که برای «پاندا» در چین افتاده است، اظهار کرد: زمانی که شما در هند به کتاب‌فروشی‌های کودکان می‌روید، نیمی از کتاب‌ها فیل یا طوطی هستند که به آن فکر شده و خارج از ارزش نیست، یا در چین کتاب‌های خرس پاندا است که به المان تبدیل شده اما این اتفاق در سرزمین ما رخ نداده است؛ آقای جهانگیریان «سایه هیولا» را می‌نویسد که درباره حیوانات و شخصیت‌های جانوری در رمان است و رمان برجسته‌ای است، یا افسانه «مینا و پلنگ» را می‌خوانید که ماجرایی در روستای کندلوس است و در ادبیات ما «ماهی سیاه کوچولو» صمد بهرنگی به شخصیت نمادین تبدیل می‌شود که کارکرد اجتماعی دارد. اما این اتفاق در رمان ما نیفتاده  که شخصیت‌های جانوری قصه‌های کودکان الگوی ایرانی باشد. زمانی ببر مازندران را داشتیم که بین ورزشکاران شهرت زیادی دارد تا قصه‌نویسان.  گونه‌ای نابودشده است. به یوزپلنگ ایرانی که می‌تواند نماد باشد باید بپردازیم اما واقعا نداریم. چه چیزی می‌تواند آن را ماندگار کند؟ شاخص‌ترین آن ادبیات است. ادبیات فقط قصه‌ نیست، کتاب‌های علمی هم می‌تواند جزو ادبیات باشد و ما می توانیم به صورت علمی به آن بپردازیم، هرچند اگر در قصه و رمان جا دهیم کارکردش متفاوت خواهد بود، در «مینا و پلنگ»، پلنگ خوب شناسانده شده اما اتفاق امروزی نیست، شاید بازنویسی نشده و شکل نمادین را از دست داده است. شاید آقای جهانگیریان در رمانش استفاده کرده باشد اما چرا بارها و بارها استفاده نشده است؟

اکرمی با اشاره به نمونه‌های خارجی پرداختن به حیوانات، تأکید کرد: راجع‌به جانوران ایرانی کوتاهی کرده‌ایم. بخش زیادی از ادبیات کودک را سفارش تشکیل می‌دهد و  سفارش است که هیجان ایجاد می‌کند اما واقعا سفارش وجود ندارد. اگر «سایه هیولا» را  آقای جهانگیریان نوشته به این دلیل است که سفارش گرفته، با معرفی‌نامه‌ای که دارد به جنگل می‌رود، محیط را می‌بیند، تحقیق می‌کند و می‌نویسد،  اما این سفارش را نداریم. اگر تنهایی بروم فلان جنگل، معلوم نیست چه بلایی سر من می‌آید، یا بگویند برای چه آمدی و بگویم نویسنده‌ام می‌گویند خب باش. بخش دولتی در این زمینه بسیار کوتاهی کرده است و حتی ان‌جی‌اوها نیز نگاه‌شان رفتار مدنی بوده تا نگاه ادبیاتی در حالی که این موضوع اهمیت بسیار دارد.

این مترجم و نویسنده ادبیات کودک همچنین بیان کرد: اگر در قصه‌های امروزی نویسنده‌ها  کمتر به سمت شخصیت‌های جانوری می‌روند برای این است که نویسنده‌های امروزی به جامعه‌ و رفتارشناسی کودکان و آموزش مهارت‌ها و آمادگی برای آینده و  مسئله مادر  و کودک توجه دارند و در واقع موضوع اجتماعی بر ادبیات اضافه شده است. من این نکته را مثبت می‌گیرم اما نباید موجب کاستی در  گنجایش  شخصیت جانوری در ادبیات شود. من بخش زیادی از آن را در پیوند با سفارش قرار می‌دهم و  سازمان‌هایی  که مسئول حفظ محیط زیست ایران هستند، باید شاخ و برگ دهند و حمایت کنند. بخش زیادی از کم‌کاری به آن‌ها برمی‌گردد.

او در پایان با اشاره به توجه و حمایت کشورهای دیگر نسبت به حیوانات خیابانی گفت: در ترکیه و در محله‌های استانبول، خانم‌های سالخورده و بازنشسته را مسئول نگهداری از آلونک گربه‌ها و سگ‌ها کرده‌اند که همگی شناسنامه دارند، یا در کانادا ارتباط انسان‌ها با سنجاب‌ها خیلی خوب است و از دست انسان غذا می‌خورند. انسان‌ها با محبت با حیوانات برخورد می‌کنند، مهرورزی انسان و حیوانات باعث مهروزی بین انسان‌ها می‌شود.

 انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۱ آذر ۱۴۰۰ / ۰۰:۵۷
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 1400090100017
  • خبرنگار : 71573